ما (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ما از
واژگان قرآن کریم است که پنج قسم آن
اسم و پنج قسم آن
حرف است.
برخی از کاربردهای
ما در
قرآن کریم عبارتند از:
اقسام
ماء اسميّه:
ماء موصول،
ماء نکره،
ماء استفهام،
ماء شرطیه،
ماء تعجب.
اقسام
ماء حرفیه::
ماء نافيه،
ماء مصدريّه،
ماء زائده،
ماء كافّه،
ماء مُسَلِّطَه.
برای
ما ده وجه شمردهاند و آن در پنج قسم اسم و در پنج قسم ديگر حرف است:
اقسام اسميّه: مای موصول، مای نکره، مای استفهام، مای شرطیه،
ماء تعجب.
اقسام موارد حرف بودن «
ما» :
ماء نافيه،
ماء مصدريّه،
ماء زائده، ماى
كافّه، ماى مُسَلِّطَه.
برخی از کاربردهای
ما در قرآن کریم:
ماء موصول مثل:
(ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ) (آن چه نزد شماست از ميان مىرود؛ و آن چه نزد
خدا است باقى مىماند.)
در اين صورت در جمع و مفرد و مؤنّث يكسان میباشد و صحيح است. ضمير نسبت به لفظش مفرد و نسبت به معنايش جمع میآيد.
ماء نكره به معنى شىء:
(إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ) (خداوند اندرزهاى خوبى به شما مىدهد.)
يعنى «نعم شىء يعظكم به» و مثل:
(إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ) (اگر
صدقات و
انفاقهای خود را آشكار كنيد خوب است.)
یعنى «نعم شىء هى.»
«
ما» در آيه:
(إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها) (خداوند از اين كه به موجودات ظاهراً كوچكى مانند پشه و حتى كمتر از آن، مثال بزند باكى ندارد.)
میشود تأكيد و زايد باشد مثل «
ما» در آيه:
(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ) (به سبب
رحمت الهی در برابر
مؤمنان، نرم و مهربان شدى.)
و شايد به معنى شىء باشد يعنى «ان يضرب مثلا شيئا بعوضه» در اين صورت
(بعوضه) بدل است از
ما.
ماء استفهام مثل:
(ماذا قالَ آنِفاً) «چه چيز گفت اكنون.»
(وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى) (و آن چيست در دست راست تو، اى
موسی؟)
ماء شرطيّه خواه زمانيّه باشد مثل:
(فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ) «تا وقتی كه براى شما در
پیمان خويش ثابتاند براى آنها در پيمان خود ثابت باشيد.»
و خواه غير زمانيّه مثل:
(وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ) (و هر كار نيكى انجام دهيد خدا آن را مىداند.)
ماء تعجّب مانند:
(فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ) «چه صبورشان كرده به آتش»
و مثل:
(قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ) (مرگ بر اين انسان، چقدر ناسپاس است!)
به قولى آن در آيه اول به معنى استفهام است.
موارد حرف بودن «
ما» به قرار ذيل است:
ماء نافيه و آن اگر داخل جمله اسميّه شود به عقيده نحاه حجازى، تهامى و مكّى عملش مانند «
لیس» رفع اسم و نصب
خبر است مثل:
(ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ) يعنى: «اين
بشر نيست بلكه
فرشته بزرگوارى است.»
ماء مصدريّه مثل:
(وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ) «زمين با آن وسعتش بر شما تنگ گرديد.»
که در تقدير «برحبها» است و آن را
موصول حرفی نامند.
ماء زائده مثل:
(إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما) (هرگاه يكى از آن دو، يا هر دو، نزد تو به سنّ پيرى رسند.)
که در اصل «ان
ما» و
ما زائد و براى تأكيد است و مثل:
(فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً) (و هرگاه كسى از انسانها را ديدى)
ماء كافّه همان است كه به حروف شبيه به فعل داخل میشود مثل:
(إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً) (
ما به آنان
مهلت مىدهيم فقط براى اينكه بر
گناهان خود بيفزايند.)
(كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ) (كه گويى به سوى
مرگ رانده مىشوند.)
(رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ) (
کافران هنگامى كه آثار شوم اعمال خود را ببينند، چه بسا آرزو مىكنند كه اى كاش
مسلمان بودند!)
ماء مُسَلِّطَة که
راغب میگويد: آن لفظ را مسلّط به عمل میكند مثلاً لفظ «
اذ» و «
حیث» در «اذ
ما تفعل أفعل- حيثما تقعد أقعد» بدون «
ما» عمل نمیكنند و عمل آن دو در صورت بودن «
ما» است.
در آيات:
(وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى) (و به روز هنگامى كه خورشيد را آشكار سازد.)
(وَ السَّماءِ وَ ما بَناها • وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها • وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها) (و
سوگند به آسمان و كسى كه آن را بنا كرده و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده و سوگند به روح آدمى و آن كس كه آن را آفريده و موزون ساخته.)
(إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ) (جز در مورد همسران و كنيزانشان)
مراد از «
ما» در
سوره لیل و
شمس خدا و در
سوره مؤمنون كنيزانند. در اين صورت اطلاق «
ما» به اولو العقل از چه راه است؟
طبرسی در
جوامع الجامع و
زمخشری در
کشّاف گفتهاند «
ما» در آيات: ليل و شمس موصول است يعنى «و السّماء و الّذى بناها.»
زمخشرى اضافه كرده علّت نيامدن «من» آن است كه «
ما» دلالت بر
وصف دارد يعنى: «و السّماء و القادر العظيم الّذى بناها.» به قولى آمدن «
ما» براى
تفخیم و
تعجیب است.
راغب گفته: به قول بعضى از نحویها «
ما» گاهى به اشخاص ناطق (اولو العقل) اطلاق میشود مثل:
(إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ) و اين كه از
قتاده نقل شده كه «
ما» در سوره ليل و شمس مصدرى است و تقدير «وَ السَّماءِ وَ بَنائِها وَ الارْضِ وَ طَحْوها» است درست نيست زيرا
فاعل (فَأَلْهَمَها) راجع است به «
ما» و در آن صورت مصدر بودن درست نيست چنان كه در كشّاف گفته است.
نگارنده قول طبرسى و زمخشرى را اختيار میكنم.
•
قرشی بنابی، سید علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ما»، ج۶، ص۲۲۴-۲۲۶.