لَیْس (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لَیْس:(شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّي) «لَیْس» به معنى «نيست» و كلمهاى است كه بر
نفی حال دلالت دارد.
به موردی از کاربرد «
لَیْس» در
قرآن، اشاره میشود:
(فَلَمّا فَصَلَ طالوتُ بِالْجُنودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَليكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّي وَ مَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّي إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبواْ مِنْهُ إِلاّ قَليلًا مِّنْهُمْ فَلَمّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنواْ مَعَهُ قالواْ لا طاقَةَ لَنا الْيَوْمَ بِجالوتَ وَ جُنودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنّونَ أَنَّهُم مُّلاقو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرينَ) «و هنگامى كه
طالوت به فرماندهى لشكر
بنیاسرائیل منصوب شد، و سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت: «
خداوند، شما را بوسيله يک
نهر آب، آزمايش مىكند؛ آنها كه از آن بنوشند، از من نيستند؛ و آنها كه بيشتر از يک پيمانه با
دست خود، از آن نخورند، از من هستند.» و همگى جز عدّه كمى، از آن نوشيدند. سپس هنگامى كه او، و كسانى كه به او
ایمان آورده بودند، و از بوته آزمايش، سالم به در آمدند، از آن نهر گذشتند، از كمىِ نفرات خود، ناراحت شدند؛ و گفتند: «امروز، ما توانايى مقابله با «
جالوت» و سپاهيان او را نداريم.» امّا آنها كه مىدانستند خدا را ملاقات خواهند كرد و ايمان بيشترى داشتند گفتند: «چه بسيار گروههاى كوچک كه به خواست خدا، بر گروههاى بزرگ پيروز شدند.» و خداوند با صابران و استقامت كنندگان است.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرمایند:
مقتضاى ظاهر كلام اين بود كه بفرمايد: «فمن شرب منه فليس منى، الا من اغترف غرفة بيده، و من لم يشرب فانه منى» هر كس از اين نهر آب بنوشد از من نيست، مگر آنكه با دستش مشتى بردارد و بنوشد، و كسى كه ننوشد، او از من است، ليكن اينطور نفرمود، بلكه اولا جمله دوم را به جمله اول
وصل كرد و ثانيا كلمه
شرب را در جمله دوم مبدل به طعم كرد و بايد ديد چرا؟
علتش اين بود كه اگر اينطور فرموده بود مفاد كلام چنين مىشد، كه تمامى جنود طالوت از طالوت بودند، و تنها يک طائفه از او بيگانه و جدا شدند، و آنها كسانى بودند كه آب نوشيدند، و از اين عده جمعى كه سيراب نشدند و تنها مشتى آب برداشتند، از ايشان جدا شده و قهرا به طائفه اول ملحق شدند.
در نتيجه جنود طالوت دو طائفه مىشوند، يكى آنهايى كه از طالوت بودند، و دوم آنهايى كه از او بيگانه شدند، و
حال آنكه مقصود آيه اين نبوده، بلكه خواسته است بفرمايد سه طائفه شدند، كه طائفه سوم، آنهايى بودند كه مشتى آب برداشتند، نه از طالوت بودند و نه بيگانه از او، بلكه با آزمايشى ديگر وضعشان روشن مىشود.
لیس به معنى «نيست» و كلمهاى است كه بر نفى حال دلالت دارد و غير از حال را بنا بر
قرینه نفى مىكند:
ليس خلق اللّه مثله. «آفريدگان خدا همانند او نيستند».
ليس مانند كان فعل غير متصرّفى است كه
اسم را مرفوع و خبر را منصوب مىكند:
ليس زيد قائما «زيد ايستاده نيست»، تقديم خبر
ليس بر اسم آن جايز نيست.
گاهى
ليس براى استثنا به كار مىرود:
جاءنى القوم
ليس زيدا. «آن گروه نزد من آمدند بجز زيد» كه در اين صورت اسم آن ضمير مستتر است و خبرش نيز منصوب مىشود و جايز است كه بگوييم:
جاءنى القوم
ليسك «آن گروه آمدند بجز تو» كه البته به كار بردن ضمير منفصل به جاى ضمير متّصل صحيحتر است.
گاهى خبر
ليس با «الاّ» همراه مىشود:
ليس الطّيب الاّ المسک. «فقط
مشک عطر است و بس».
ليس بر جملۀ فعليه و يا بر مبتدا و خبرى كه هردو مرفوع باشند داخل مىشود و در اين صورت اسم آن ضمير شأن و جملۀ پس از آن به عنوان خبر در محل
نصب است، جملۀ فعليه مانند:
ليس يقوم زيد. «زيد ايستاده نيست»، و جملۀ مبتدا و خبر مانند:
ليس زيد قائم.
حرف «باء» براى تأكيد نفى بر سر خبر
ليس درمىآيد و خبر را لفظا مجرور و محلا منصوب مىسازد:
ليس اللّه بظالم. «خدا ستمگر نيست». اگر به «
ليس» ضمير متكلم متّصل شود نون وقايه ميان آن دو درمىآيد «اليسنى» و حذف نون وقايه در اين مورد بسيار شاذّ است.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «
لیس»، ج۴، ص ۲۳۱.