• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

لعن (دیدگاه اهل‌سنت)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: لعن (مقالات مرتبط).

یکی از عللی که سبب برداشت غلط در مورد لعن شده است، اشتباه در فهم معنای آن و یکی دانستن معنای آن با سب و دشنام است؛ از جهت لغوی بین لعن و سب فرق بسیار است، که در لعن تنها طلب‌دوری از خیر مقصود است، و در سب، بددهانی و کلام زشت به‌کار بردن است.
از دلایلی که اهل‌سنت و خاصه وهابیون، برای اثبات کفر شیعه به آن استناد می‌کنند، لعن صحابه است؛ آنان ادعا می‌کنند که شیعیان تمامی صحابه را لعن کرده و اگر کسی، یکی از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را لعن نماید، به آن‌ حضرت جسارت کرده است و کسی که به ایشان جسارت نماید، کافر و مستحق قتل است!! !
فقهای اهل‌سنت در بسیاری موارد فتوی داده‌اند که اگر کسی به ابوبکر و عمر دشنام داد مستحق قتل است، ولی نسبت به کسی که علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) را لعن کند نه‌تنها چنین حکمی نداده‌اند، بلکه بسیاری از کسانی که به امیرمومنان دشنام داده و یا با حضرت جنگیده‌اند، در نزد اهل‌سنت مورد وثوق و احترام و اعتماد هستند!
در حقیقت دیدگاه شیعه نسبت به صحابه این است که تعداد بسیار زیادی از صحابه را اهل بهشت می‌داند و در مورد گروهی از صحابه که با مخالفت خود با پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قلب پاک آن بزرگوار را رنجاندند و یا حضرت را اذیت کردند و آنان که با دیدن آن همه دلیل و برهان نفاق پیشه کردند، شیعه به حکم آیات قرآن آنان را اهل جهنم می‌داند و در مورد برخی از صحابه که مجهول هستند، سکوت می‌کند.

فهرست مندرجات

۱ - معنی لعن
۲ - سب در لغت و فرق آن با لعن
۳ - سخنان علمای اهل‌سنت در مورد شیعه و سب صحابه
       ۳.۱ - ابن تیمیه
       ۳.۲ - احسان الهی ظهیر
       ۳.۳ - دکتر ناصر القفاری
       ۳.۴ - دکتر مصطفی حلمی
       ۳.۵ - دکتر محمد امحزون
       ۳.۶ - دکتر غالب عواجی
       ۳.۷ - بن جبرین
       ۳.۸ - شیخ عادل کلبانی
۴ - نظر اهل‌سنت درباره ساب الصحابه
       ۴.۱ - سب صحابه از محرمات و از کبائر
       ۴.۲ - سب صحابه موجب خروج از دین
       ۴.۳ - دست نزدن به بدن ساب الصحابه
       ۴.۴ - حرمت نقل روایت از ساب صحابه
       ۴.۵ - استفاده نکردن ساب صحابه از فیء
       ۴.۶ - سوزاندن ساب الصحابه
۵ - اعدام یا تعزیر ساب صحابه
       ۵.۱ - تعزیر ساب صحابی
       ۵.۲ - کشتن دشنام دهنده صحابه
       ۵.۳ - کشتن ساب شیخین و حسنین
       ۵.۴ - کشتن ساب شیخین یا مبشرین بالجنة
       ۵.۵ - شلاق زدن ساب شیخین
۶ - سب صحابه بهانه‌ای برای فتوی به قتل و غارت شیعه
       ۶.۱ - وجوب بهشت برای کشتن ساب شیخین
       ۶.۲ - هجوم به شیعه تا عصر حاضر
۷ - برخورد دوگانه با سب خلفا و سب یا قتال امام علی
۸ - گناه سب علی کمتر از سب خلفا
۹ - نظر اهل‌سنت راجع به قاتلین عثمان
       ۹.۱ - کلام ابن حزم
       ۹.۲ - کلام ابن تیمیه
       ۹.۳ - کلام ابن کثیر
       ۹.۴ - کلام ذهبی
       ۹.۵ - کلام عبدالعزیز دهلوی
       ۹.۶ - کلام محمد بن عبدالوهاب
۱۰ - نظر اهل‌سنت درباره دشمنان و قاتل امام علی
       ۱۰.۱ - قاتل علی عابدترین مردم
       ۱۰.۲ - سخن پیامبر در مورد قاتل امام علی
۱۱ - نظر شیعه در مورد صحابه
       ۱۱.۱ - گروه اول از صحابه
              ۱۱.۱.۱ - صحابه مدافع امیرمومنان در جنگ جمل
              ۱۱.۱.۲ - صحابه مدافع امیرمومنان در جنگ صفین
       ۱۱.۲ - گروه دوم از صحابه
       ۱۱.۳ - گروه سوم از صحابه
       ۱۱.۴ - کلام علمای شیعه در مورد صحابه
       ۱۱.۵ - خلاصه نظر شیعه
۱۲ - نظر اهل‌سنت در مورد صحابه
       ۱۲.۱ - تعریف صحابی در نظر اهل‌سنت
       ۱۲.۲ - عدد صحابه در نظر اهل‌سنت
       ۱۲.۳ - صحابه شناخته شده در نظر اهل‌سنت
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع


یکی از عللی که سبب برداشت غلط در مورد لعن شده است، اشتباه در فهم معنای آن و یکی دانستن معنای آن با سب و دشنام است؛ به‌همین جهت، لازم است در ابتدا معنای لعن و سب و فرق آن دو را بیان کنیم.
لعن در لغت: راندن و دورکردن از خوبی‌ها است.
اللعن: الطرد والابعاد من الخیر. لعن: راندن و دور کردن از خوبی‌ها است.

فان اللعن فی اللغة هو الطرد والابعاد. لعن در لغت به معنی راندن و دور کردن است.


زبیدی می‌نویسد: والسب: الشتم. سب: به معنی شتم است.
ابن منظور می‌نویسد: الشتم: قبیح الکلام ولیس فیه قذف. شتم به معنی کلام زشت است و لازم نیست که در آن تهمت نیز باشد.
بنابراین از جهت لغوی بین لعن و سب فرق بسیار است، که در لعن تنها طلب دوری از خیر مقصود است، و در سب، بددهانی و کلام زشت به‌کار بردن.


در ابتدا سخن عده‌ای از علمای اهل‌سنت و وهابیت را در این‌زمینه نقل می‌کنیم:

۳.۱ - ابن تیمیه

ابن تیمیه می‌گوید: لا ریب انه لا یجوز سبّ احد من الصحابة لا علی ولا عثمان ولا غیرهما، ومن سب ابابکر وعمر وعثمان فهو اعظم اثما ممن سب علیاً. وان کان متاولا فتاویله افسد من تاویل من سب علیاً، وان کان المتاول فی سبهم لیس بمذموم لم یکن اصحاب معاویة مذمومین، وان کان مذموماً کان ذم الشیعة الذین سبوا الثلاثة اعظم من سب الناصبة الذین سبوا علیاً وحده، فعلی کل تقدیر هؤلاء ابعد عن الحق.
شکی نیست که سب هیچ‌یک از صحابه جایز نیست؛ نه دشنام به علی و نه عثمان و نه غیر آن دو؛ و کسی که به ابوبکر و عمر و عثمان دشنام دهد، گناه او بیشتر از کسانی است که به علی دشنام می‌دهند!
و اگر برای کار خود توجیهی داشته باشد، توجیه او باطل‌تر از توجیه کسانی است که به علی دشنام می‌دهند! و کسانی که برای این دشنام دادن به آنها توجیهی داشته‌اند، مورد نکوهش نیستند. لشکریان معاویه مورد نکوهش نیستند؛ و اگر برای آنان نکوهشی باشد، نکوهش شیعه که به خلفای ثلاثه دشنام می‌دهند، بیشتر از ناصبی است که تنها به علی دشنام می‌دهد! در هر صورت کسانی که به خلفای ثلاثه دشنام می‌دهند از حق دورتر هستند!

۳.۲ - احسان الهی ظهیر

احسان الهی ظهیر در کتاب الشیعة و اهل‌البیت می‌گوید: علی بن ابی طالب الذی لا یرضی ان یشتم اهل الشام ومحاربه معاویة بن ابی سفیان ویمنع صحبه عن ذلک، هل یتوقع منه انه یرضی بلعن اهل المدینة، مدینة النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، وشتم اصحاب النبی ورحمائه واصهاره؟
علی بن ابی طالب که راضی نمی‌شد به اهل شام و دشمنانش معاویة بن ابی سفیان دشنام داده شود، و جلوی این‌کار را می‌گرفت، آیا می‌توان از او توقع داشت که به لعن اهل مدینه، مدینه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دشنام به اصحاب ایشان و دوستدارانش و بستگان سببی (داماد و پدرزن) آن حضرت راضی شود؟

۳.۳ - دکتر ناصر القفاری

دکتر ناصر القفاری عضو هیئت تدریس دانشگاه محمد بن سعود می‌نویسد: اعترفت کتب الشیعة انّ ابن سبا اوّل من اظهر الطعن فی ابی بکر وعمر وعثمان والصحابة وتبرا منهم، وادعی انّ علیاً امره بذلک واراد علیّ قتله لطعنه فی الصحابة
[۹] اشعری، عبدالله، المقالات و الفرق، ص۲۰.
[۱۰] جنیدی، عبدالله، حوار بین السنة و الشیعة، ص۵۰-۵۲.

کتاب‌های شیعه اعتراف کرده است که ابن سبا، اولین کسی بود که به ابوبکر و عمر و عثمان و صحابه ایراد گرفته و از آنان بیزاری جست؛ و ادعا کرد که علی او را به این‌کار دستور داده است؛ علی نیز خواست او را به خاطر اشکال گرفتن به صحابه بکشد!

۳.۴ - دکتر مصطفی حلمی

دکتر مصطفی حلمی، استاد فلسفه در دانشگاه‌ ام القری مکه، می‌گوید: تصرّ ایران علی سب الصحابة، وفی مقدمتهم ابو بکر وعمر وعثمان، وعدم الاعتراف بشرعیة خلافتهم.
[۱۱] حلمی، مصطفی، نظام الخلافة، ص۸.

ایران اصرار بر دشنام به صحابه دارد، و پیشاپیش همه آنها، ابوبکر و عمر و عثمان هستند؛ همچنین ایران اصرار بر قبول نکردن مشروعیت خلافت آنها دارد.

۳.۵ - دکتر محمد امحزون

دکتر محمد امحزون، استاد تاریخ اسلامی در دانشگاه مولی اسماعیل شهر مکناس مغرب می‌گوید: ومن بدع الشیعة العقدیة شتم الصحابة وسبّهم، بل وتکفیرهم الذی اصبح من لوازم اصول مذهبهم. ویرجع ذلک حسب زعمهم لمخالفة الصحابة النص المزعوم علی امامة علیّ وبذلک یکفّرون الصحابة بترکهم بیعة علیّ (رضی الله عنه) ویتبراون منهم الا نفراً قلیلا.
[۱۲] امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۲، ص۲۸۳، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.
[۱۳] امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۲، ص۳۳۸، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.

یکی از بدعت‌های عقیدتی شیعه، دشنام و بدگویی از صحابه و حتی تکفیر آنها است، که یکی از لوازم اصول دین آنها شده است! و علت این‌کار به گمان آنها، مخالفت صحابه با سخن رسول خدا در مورد امامت علی است و به‌همین سبب، صحابه را به‌خاطر بیعت نکردن با علی تکفیر می‌کنند و از عموم آنها جز گروهی‌ اندک بیزاری می‌جویند.

همچنین در جای دیگر می‌گوید: السبّ المذکور هو ما اصبح یسمیه البعض فی العصر الحاضر بالنقد العلمی لتاریخ الصحابة، وهو بعینه السبّ الذی سبّ به السبئیة والروافض والخوارج والمعتزلة والزنادقة اصحاب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وهو السبّ الذی دسه الرواة الکذابون خصوصاً الشیعة.
[۱۴] امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۱، ص۱۴۲، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.

این دشنام، همان چیزی است که در عصر ما آن را نقد علمی تاریخ صحابه می‌نماند! و این همان دشنام است که طرفداران عبدالله بن سبا و روافض و خوارج و معتزله و زنادقه اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به‌همین صورت دشنام می‌دادند؛ و این همان دشنامی است که راویان دروغ‌گو، و به خصوص شیعه، در میان روایات وارد کردند!
و نیز می‌گوید: عندما کثر سب الصحابة ـ من الشیعة ـ وضعت احادیث فی فضلهم او فی فضل جمع منهم.
[۱۵] امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۱، ص۵۴، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.

هنگامی که دشنام به صحابه توسط شیعه زیاد شد، عده‌ای در مقابل در فضیلت گروهی از صحابه یا همه آنها روایت جعل کردند!

۳.۶ - دکتر غالب عواجی

دکتر غالب بن علی عواجی عضو هیئت تدریس دانشگاه اسلامی مدینه می‌گوید: انّ کتبهم مملوءة بالسب والطعن فی الصحابة، لا یستثنون الاّ خمسة منهم، وقیل سبعة عشر من مجموع ذلک العدد الضخم من الصحابة.
کتب شیعه پر است از دشنام و طعن به صحابه، و جز پنج نفر و یا هفده نفر را از این مجموعه بزرگ از صحابه استثنا نمی‌کنند!

همچنین در جای دیگر می‌نویسد: لا فائدة للاسلام والمسلمین من شخص یدعی الاسلام ثم یلعن الصحابة ویکفرهم ویحکم علیهم بالردة.
کسی که ادعای اسلام دارد اما صحابه را لعن کرده و آنان را کافر دانسته و سپس حکم به ارتداد آنان می‌کند، هیچ فائده‌ای برای اسلام و مسلمین ندارد.

۳.۷ - بن جبرین

فتوای بن جبرین در مورد کفر شیعه: او که از بزرگترین علمای وهابی و از مفتیان عربستان سعودی بود، می‌گوید: فالرافضة بلا شکّ کفّار لاربعة ادلة:
الاول: طعنهم فی القرآن....
الثانی: طعنهم فی السنّة واحادیث الصحیحین، فلا یعملون بها؛ لانّها من روایة الصحابة الذین هم کفّار فی اعتقادهم، حیث یعتقدون انّ الصحابة کفروا بعد موت النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) الاّ علیّ وذرّیته، وسلمان وعمّار، ونفر قلیل، امّا الخلفاء الثلاثة، وجماهیر الصحابة الذین بایعوهم فقد ارتدّوا، فهم کفّار، فلا یقبلون احادیثهم، کما فی کتاب الکافی وغیره من کتبهم.
الثالث: تکفیرهم لاهل السنّة....
الرابع: شرکهم الصریح بالغلّو فی علیّ وذرّیته، ودعاؤهم مع اللّه.
[۱۸] ابن جبرین، عبدالله، اللؤلؤ المکین من فتاوی فضیلة الشیخ، ص۳۹.

شیعیان، بدون شک به چهار دلیل کافر هستند:
۱. به قرآن اشکال وارد می‌کنند!. ..
۲. به سنت و روایات صحیحین اشکال وارد کرده و به آنها عمل نمی‌کنند! چون این روایات را صحابه‌ای که در نظر آنها کافر هستند، نقل کرده‌اند؛ زیرا آنان اعتقاد دارند که همه صحابه بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کافر شدند، جز علی و خاندان او و سلمان و عمار و گروهی‌ اندک؛ اما خلفای سه‌گانه و همه صحابه که با او بیعت کردند، مرتد شدند؛ و به‌همین سبب روایات آنان قابل قبول نیست! همانطور که در کافی و غیر آن از کتب شیعه آمده است!
۳. اهل‌سنت را کافر می‌دانند!...
۴. صریحا مشرک شده و در مورد علی و خاندان او غلو کرده و آنان را به همراه خدا می‌خوانند!

۳.۸ - شیخ عادل کلبانی

شیخ عادل الکلبانی، امام جمعه مسجد الحرام در مصاحبه‌ای که با شبکه بی بی سی داشت، عنوان کرده بود که: لا استطیع ان اقول عن شخص یعلم مکانة ابی بکر رضی الله عنه، ثم یسبه و یتقرب الی الله ببغضه و التحذیر منه و لعنه انه مسلم، ...، هذا لا شک فی کفره.

من نمی‌توانم بپذیرم کسی که جایگاه خلیفه اول را می‌داند، او را ناسزا می‌گوید و با بغض و عداوت او، به خداوند تقرب می‌جوید و او را لعن می‌کند، من به چنین فردی، نمی‌توانم مسلمان بگویم و شکی در کفر او نیست.


علمای اهل‌سنت، در مورد کسی که به صحابه دشنام دهد، احکام مختلفی بیان کرده‌اند، که در ابتدا فهرست‌وار آنها را بیان می‌کنیم:
سب صحابه از فواحش محرمات و از کبائر است؛ هرکس به صحابه طعنه زده یا دشنام دهد، از دین خارج می‌شود؛ حتی هنگام دفن به او دست نزنید! نقل روایت از ساب صحابه حرام است؛ ساب صحابه حق ندارد از فیء استفاده کند؛ ساب صحابه یا اعدام می‌شود و یا تعزیر! و ...

۴.۱ - سب صحابه از محرمات و از کبائر

سب صحابه از فواحش محرمات و از کبائر است:
نووی در شرح صحیح مسلم می‌گوید: اعلم ان سب الصحابة حرام من فواحش المحرمات سواء من لابس الفتن منهم وغیره لانهم مجتهدون فی تلک الحرب ومتاولون وقال القاضی وسبُّ احدهم من المعاصی الکبائر.
بدان که سب صحابه حرام و از فواحش است، فرقی ندارد که صحابی از کسانی باشد که دچار فتنه شده و یا خیر؛ زیرا همه آنان در جنگ‌ها اجتهاد کرده و تاویل داشته‌اند. و قاضی نیز گفته است: سب یکی از صحابه از گناهان کبیره است.

ذهبی نیز می‌گوید: من الکبائر، سبّ احد من الصحابة. یکی از گناهان گبیره دشنام به صحابه است.

۴.۲ - سب صحابه موجب خروج از دین

ذهبی در ادامه سخن فوق می‌گوید: فمن طعن فیهم او سبّهم، فقد خرج من الدین ومرق من ملّة المسلمین.
هرکس که به صحابه طعنه زده یا به آنان دشنام دهد، از دین بیرون رفته و از امت اسلام خارج شده است.

ابن تیمیه می‌گوید: وقال القاضی ابو یعلی: الذی علیه الفقهاء فی سبّ الصحابة، ان کان مستحلاً لذلک کَفَر، وان لم یکن مستحلاً فَسَقَ ولم یُکْفَر سواء کَفَّرَهم او طعن فی دینهم مع اسلامهم.... قال محمد بن یوسف الفریابی وسئل عمن شتم ابابکر قال کافر.
ابویعلی گفته است: نظر فقهاء در مورد سب صحابه چنین است: اگر این‌کار را جایز بداند، کافر است، و اگر جایز نداند (ولی انجام دهد) فاسق است؛ فرقی ندارد که آنان را کافر بداند، یا به دینشان (با اینکه مسلمان بوده‌اند) اشکال بگیرد. ... محمد بن یوسف فریابی نیز وقتی از او در مورد کسی که به ابابکر دشنام دهد، سوال شد، در پاسخ گفت: چنین کسی کافر است.

قال ابو حامد المقدسی: قال ابو جعفر الباقر: «من سب اصحاب النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فلیس من امة محمد».
[۲۳] تمیمی نجدی، محمد بن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ص۳۰۳.

ابوحامد مقدسی گفته است: ابوجعفر باقر فرموده است که هرکس به اصحاب رسول خدا‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دشنام دهد، از امت پیامبر نیست!

۴.۳ - دست نزدن به بدن ساب الصحابه

قال محمد بن یوسف الفریابی: وسئل عمن شتم ابابکر؟ قال: کافر. قیل: فیُصلّی علیه؟ قال: لا. وساله کیف یصنع به وهو یقول لا اله الا الله؟ قال: لا تمسّوه بایدیکم ادفعوه بالخشب حتی تواروه فی حفرته.
... محمد بن یوسف فریابی نیز وقتی از او در مورد کسی که به ابابکر دشنام دهد، سوال شد، در پاسخ گفت: او کافر است؛ از او پرسیدند آیا می‌توان بر او نماز خواند؟ پاسخ داد: خیر؛ پرسیدند که با مرده او چکار کنند؟ او «لا اله الا الله» گفته است (ادعای اسلام داشته است)؛ پاسخ داد: او را با دست خویش لمس نکنید؛ او را با چوب هل داده درون قبرش بیاندازید!! !

۴.۴ - حرمت نقل روایت از ساب صحابه

سمعت یحیی (بن معین) یقول... وکل من یشتم عثمان او طلحة او احداً من اصحاب النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) دجال لا یکتب عنه وعلیه لعنة الله والملائکة والناس اجمعین.
یحیی بن معین گفته است که ... هرکس به عثمان یا طلحه یا یکی از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دشنام دهد، دجال (دروغگو) است و نباید از او روایت نوشت و لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد.

۴.۵ - استفاده نکردن ساب صحابه از فیء

ساب صحابه، حق ندارد از فیء استفاده کند:
انا علی بن عمر انا اسماعیل بن محمد قال نا محمد بن عبد الملک الدقیق قال نا ابراهیم بن المنذر قال نا معن بن عیسی قال سمعت مالک بن انس یقول من سب اصحاب رسول الله فلیس له فی الفیء حق.
از مالک بن انس روایت شده است که کسی که به اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دشنام دهد، حق استفاده از فیء را ندارد!

۴.۶ - سوزاندن ساب الصحابه

کسی که صحابه را مستحق دشنام بداند، باید سوزانده شود!
سیوطی می‌گوید: بل اذا ظن انهم یستحقون السب، اعتقدنا انه یستحق الحرق وزیادة!
[۲۷] سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، القام الحجر لمن زکی ساب ابی بکر وعمر، ص۶۶، تحقیق مرزوق علی ابراهیم.

اگر گمان داشته باشد که صحابه، مستحق دشنام هستند، ما نیز اعتقاد داریم که او باید سوزانده شود، و حتی بیش از سوزاندن!


در مورد ساب صحابی، نظرات مختلفی توسط علمای اهل‌سنت داده شده است:
۱. هر کدام از صحابه را دشنام دهد تعزیر می‌شود.
۲. هر کدام از صحابه را دشنام دهد اعدام می‌شود.
۳. کسی که شیخین و حسنین را دشنام دهد، اعدام می‌شود.
۴. کسی که شیخین را تکفیر کند، اعدام می‌شود و توبه‌اش نیز مقبول نیست!
۵. کسی که صحابه‌ای را که پیامبر بشارت به بهشت داده و یا مومن معرفی کرده است، تکفیر کند، اعدام می‌شود.
۶. کسی که به زوجات رسول خدا دشنام دهد کشته می‌شود و کسی که به شیخین دشنام دهد شلاق می‌خورد!

۵.۱ - تعزیر ساب صحابی

ابن حجر می‌گوید: تکملة اختلف فی ساب الصحابی! فقال عیاض: ذهب الجمهور الی انه یعزر.
در مورد کسی که به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است، عیاض گفته است که نظر جمهور آن است که او تعزیر می‌شود.

نووی نیز گفته است: قال القاضی وسب احدهم من المعاصی الکبائر ومذهبنا ومذهب الجمهور انه یعزر ولا یقتل.
قاضی (عیاض) گفته است: سب یکی از صحابه از گناهان کبیره است و نظر ما و نظر جمهور آن است که او را تعزیر کرده و نمی‌کشند.

۵.۲ - کشتن دشنام دهنده صحابه

تکملة اختلف فی ساب الصحابی... وعن بعض المالکیة یقتل.
در مورد کسی که به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است ... عده‌ای از مالکیان گفته‌اند که او کشته می‌شود.

فمن طعن فیهم فهو ملحد منابذ للاسلام دواؤه السیف ان لم یتب.
هر کس به یکی از صحابه اشکال بگیرد، کافر است و از اسلام بیرون رفته است و چاره او شمشیر است، اگر توبه نکند!

۵.۳ - کشتن ساب شیخین و حسنین

تکملة اختلف فی ساب الصحابی... وخص بعض الشافعیة ذلک (القتل) بالشیخین والحسنین فحکی القاضی حسین فی ذلک وجهین.
در مورد کسی که به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است... بعضی از شافعیان قتل را مربوط به سب شیخین و حسنین می‌دانند؛ قاضی حسین در این زمینه دو جهت ذکر کرده است.

ساب شیخین کشته می‌شود و توبه‌اش نیز مقبول نیست! وَکَذَا یُقْتَلُ حَدًّا بِسَبِّ الشَّیْخَیْنِ اَوْ الطَّعْنِ فِیهِمَا وَلَا تُقْبَلُ تَوْبَتُهُ عَلَی مَا هُوَ الْمُخْتَارُ لِلْفَتْوَی، کَذَا فِی الْجَوْهَرَةِ.
اگر به ابوبکر و عمر دشنام دهد، یا به آنان اشکال بگیرد، حد او کشتن است! و طبق نظر مولف، توبه‌اش نیز مقبول نیست! در جوهره چنین آمده است!

حدثنا محمد بن عاصم حدثنا ابو اسامه عن سفیان بن عیینة عن خلف بن حوشب عن سعید بن عبدالرحمن بن ابزی قال قلت لابی ما تقول فی رجل سب ابابکر رضی الله عنه؟ قال: یقتل. قلت: سبّ عمر رضی الله عنه؟ قال: یقتل.
عبدالرحمن بن ابزی می‌گوید به پدرم گفتم نظر شما راجع به کسی که به ابوبکر دشنام دهد چیست؟ گفت باید کشته شود، گفتم اگر به عمر دشنام داد چه؟ گفت باید کشته شود!

قال فِی الْاَشْبَاهِ: کُلُّ کَافِرٍ تَابَ فَتَوْبَتُهُ مَقْبُولَةٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ الَّا الْکَافِرَ بِسَبِّ نَبِیٍّ اَوْ بِسَبِّ الشَّیْخَیْنِ اَوْ اَحَدِهِمَا.
در کتاب «اشباه» گفته است: هر کافری توبه‌اش در دنیا و آخرت قبول است مگر کسی که به سبب دشنام به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یا شیخین یا یکی از آن دو کافر شود!

الثَّانِیَةُ الرِّدَّةُ بِسَبِّ الشَّیْخَیْنِ ابی بَکْرٍ وَعُمَرَ رضی اللَّهُ عنهما وقد صَرَّحَ فی الْخُلَاصَةِ وَالْبَزَّازِیَّةِ بِاَنَّ الرَّافِضِیَّ اذَا سَبَّ الشَّیْخَیْنِ وَطَعَنَ فِیهِمَا کَفَرَ وَاِنْ فَضَّلَ عَلِیًّا عَلَیْهِمَا فَمُبْتَدِعٌ ولم یَتَکَلَّمَا علی عَدَمِ قَبُولِ تَوْبَتِهِ وفی الْجَوْهَرَةِ من سَبَّ الشَّیْخَیْنِ او طَعَنَ فِیهِمَا کَفَرَ وَیَجِبُ قَتْلُهُ ثُمَّ انْ رَجَعَ وَتَابَ وَجَدَّدَ الْاِسْلَامَ هل تُقْبَلُ تَوْبَتُهُ اَمْ لَا قال الصَّدْرُ الشَّهِیدُ لَا تُقْبَلُ تَوْبَتُهُ وَاِسْلَامُهُ وَنَقْتُلُهُ وَبِهِ اَخَذَ الْفَقِیهُ ابو اللَّیْثِ السَّمَرْقَنْدِیُّ وابو نَصْرٍ الدَّبُوسِیُّ وهو الْمُخْتَارُ لِلْفَتْوَی اه.
دوم: مرتد شدن به سبب سب شیخین ابوبکر و عمر؛ در کتاب «خلاصه» و «بزاریه» صریحا گفته است که رافضی وقتی به شیخین دشنام دهد یا اشکال بگیرد، کافر است؛ و اگر علی را بر آن دو برتری دهد، بدعت‌گذار است و در مورد قبول یا عدم قبول توبه او سخن نگفته‌اند.
در «جوهره» گفته است که کسی که به شیخین دشنام دهد یا اشکال بگیرد، کافر است و باید کشته شود؛ حال اگر از این‌کار بازگشت و توبه کرد، و دوباره اسلام آورد، آیا توبه‌اش قبول است یا خیر؟
«صدر شهید» گفته است که توبه و اسلام او قبول نیست و او را خواهیم کشت؛ و فقیه «ابولیث سمرقندی» و «ابونصر دبوسی» نیز همین مطلب را گفته‌اند، و نظر ما نیز همین است‌!

۵.۴ - کشتن ساب شیخین یا مبشرین بالجنة

تکملة اختلف فی ساب الصحابی... وقواه (القتل) السبکی فی حق من کفر الشیخین وکذا من کفر من صرح النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بایمانه او تبشیره بالجنة اذا تواتر الخبر بذلک عنه لما تضمن من تکذیب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم).
در مورد کسی که به صحابه دشنام دهد اختلاف شده است ... ‌ سبکی قتل را در حق کسی که شیخین را کافر بداند، قوی دانسته است؛ و همچنین کسی که رسول خدا او را مومن معرفی کرده و یا بشارت به بهشت داده‌اند در صورتی که مدرک این‌مطلب متواتر باشد؛ زیرا این‌کار سبب تکذیب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌شود.

۵.۵ - شلاق زدن ساب شیخین

ساب ابوبکر و عمر شلاق می‌خورد و ساب امهات مومنین کشته می‌شود!
قال ابو محمد رحمه الله نا اَحْمَدُ بن اسْمَاعیلَ بن دُلَیْمٍ الْحَضْرَمیُّ نا محمد بن اَحْمَدَ بن الْخَلَّاصِ نا محمد بن الْقَاسمِ بن شَعْبَانَ نا الْحَسَنُ بن عَلیٍّ الْهَاشمیُّ نی محمد بن سُلَیْمَانَ الْبَاغَنْدیُّ نا هشَامُ بن عَمَّارٍ قال سَمعْت مَالکَ بن اَنَسٍ یقول من سَبَّ ابابکر وَعُمَرَ جُلدَ وَمَنْ سَبَّ عَائشَةَ قُتلَ قیلَ له لمَ یُقْتَلُ فی عَائشَةَ قال لاََنَّ اللَّهَ تَعَالَی یقول فی عَائشَةَ رضی الله عنها «یَعظُکُمْ اللَّهُ اَنْ تَعُودُوا لمثْله اَبَدًا انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» قال مالک فَمَنْ رَمَاهَا فَقَدْ خَالَفَ الْقُرْآنَ وَمَنْ خَالَفَ الْقُرْآنَ قُتلَ. قال ابو محمد رحمه الله قَوْلُ مَالکٍ ههنا صَحیحٌ وَهیَ رِدَّةٌ تَامَّةٌ وَتَکْذیبٌ للَّه تَعَالَی فی قَطْعه بِبَرَاءَتهَا وَکَذَلکَ الْقَوْلُ فی سَائرُ اُمَّهَات الْمُؤْمنِینَ وَلاَ فَرْقَ.
از هشام بن عمار روایت شده است که از مالک بن انس شنیدم که می‌گفت: هرکس به ابوبکر و عمر دشنام دهد شلاق می‌خورد و کسی که به عائشه دشنام دهد، کشته می‌شود! به او گفتند چرا حکم سب عائشه قتل است و حکم سب ابوبکر و عمر شلاق؟ در پاسخ گفت: زیرا خداوند در ماجرای افک می‌گوید «خداوند به شما توصیه می‌کند که اگر مومن هستید، دیگر شبیه این‌کار را انجام ندهید!»؛ پس هرکس به عائشه تهمتی بزند، با قرآن مخالفت کرده است و هرکس با نص قرآن مخالفت کند، باید کشته شود!
ابن حزم می‌گوید: قول مالک در این زمینه صحیح است؛ و سب عائشه، ارتداد است و تکذیب خداوند است که او را طاهر شمرده است! در مورد سایر همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز سخن چنین است! و فرقی در میان نیست!


ابن کثیر و ابو‌الفداء نقل می‌کنند که عده‌ای از شیعه را به بهانه سب ابوبکر و عمر کشته و این امر را وسیله‌ای برای غارت اموال آنان قرار دادند!
غیر ذلک من الحوادث فی هذه السنة، اعنی سنة سبع واربعمائة، قتلت الشیعة بافریقیة، وتتبع من بقی منهم فقتلوا، وکان سببه ان المعز بن بادیس رکب فی القیروان، فاجتاز بجماعة، فسال عنهم فقیل له: هؤلاء رافضة، یسبون ابابکر وعمر، فقال المعز رضی الله عن ابی بکر وعمر، فثارت بهم الناس، واقاموا الفتنة وقتلوهم طمعاً فی النهب.
از دیگر حوادث سال ۴۰۷ کشتن شیعه در آفریقا بود؛ هرچه از شیعه باقی مانده بود تحت تعقیب قرار داده و کشتند! علت این‌کار این بود که معز بن بادیس به قیروان رفته عبورش به گروهی افتاد و در مورد آنان سوال کرد؛ در پاسخ گفتند که اینان رافضی بوده و به ابوبکر و عمر دشنام می‌دهند؛ معز گفت: خدا از ابوبکر و عمر راضی شده است! به‌همین علت بود که مردم بر آنان شوریده و فتنه برپا کرده و آنان را به طمع غارت اموال کشتند!

۶.۱ - وجوب بهشت برای کشتن ساب شیخین

در اصطلاح علمای اهل‌سنت، رافضی کسی است که به ابوبکر و عمر دشنام دهد!
و انبانا الخطیب ابو الحسین عن ابی حفص بن شاهین حدثنا اسماعیل بن علی حدثنا عبدالله بن احمد بن حنبل قال سالت ابی عن الرافضی؟ قال: الذی یسب ابابکر وعمر رضی الله عنهما. پسر احمد بن حنبل می‌گوید از پدرم پرسیدم رافضی کیست؟ گفت کسی که به ابوبکر و عمر دشنام دهد.

سلطان مراد چهارم عثمانی، قصد جنگ با ایران را داشت و خواست برای این‌کار از فتوای علما برای برانگیختن جنگ داخلی بین مسلمانان، استفاده کند؛ اما هیچ‌یک از علما با او موافقت نکرد جز جوانی به نام «نوح افندی» که فتوایی با عنوان ذیل بر ضد تمام شیعیان و به قول او «رافضه» داد: «من قتل رافضیا واحدا وجبت له الجنة»! هرکس یک رافضی (کسی که به ابوبکر و عمر دشنام دهد) را بکشد، بهشت بر او واجب می‌شود!

من توقف فی کفرهم والحادهم ووجوب قتالهم وجواز قتلهم فهو کافر مثلهم.... فیجب قتل هؤلاء الاشرار الکفار تابوا‌ام لم یتوبوا! ولا یجوز ترکهم علیه باعطاء الجزیة ولا بامان موقت ولا بامان مؤبد ویجوز استرقاق نسائهم لان استرقاق المرتدة بعد ما لحقت بدار الحرب جائز وکل موضع خرج عن ولایة الامام الحق فهو بمنزلة دار حرب ویجوز استرقاق ذریتهم تبعا لامهاتهم!
هرکس که در کفر آنان، و جواز کشتن آنان شک داشته باشد، مانند خود آنان کافر است... باید این اشرار کفار را کشت، توبه کنند یا نکنند! و جایز نیست که آنان را با گرفتن جزیه زنده گذاشت! دادن امان موقت و یا دائمی نیز به آنان جایز نیست! جایز است که زنان آنان را به کنیزی گرفت، زیرا کنیز گرفتن زن مرتد بعد از آن‌که در بلاد حربی رفت جایز است؛ و هرجایی که خارج از ولایت امام باشد، مانند دار حرب است! و جایز است که فرزندان آنان را نیز به تبع مادرانشان به بردگی گرفت!

این فتوا سبب شد که هزاران نفر از مسلمانان در این جنگ‌ها کشته شوند؛ تنها در کشتار حلب ۴۰۰۰۰ نفر شیعه به خاطر این فتوا کشته شدند!
[۴۴] مجلة تراثنا، ج۶، ص۳۲، موقف الشیعة من هجمات الخصوم.


۶.۲ - هجوم به شیعه تا عصر حاضر

این هجوم و بهانه‌تراشی بر ضدشیعه تا امروز نیز ادامه دارد؛ و فتوای بن جبرین، مفتی عربستان سعودی، و سخنان شیخ عادل الکلبانی، امام جماعت مسجد الحرام و نیز سخن سایر علمای معاصر اهل‌سنت که در ابتدای مقاله گذشت نیز در همین راستا است.


بخاری در صحیحش از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت می‌کند که آن حضرت فرمود: قال رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ کُفْرٌ تَابَعَهُ محمد بن جعفر عن شُعْبَةَ.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: دشنام به مسلمان، سبب فاسق شدن و کشتن او (جنگ با او) کفر است!

وقتی بحث به سب صحابه و یا خلفا می‌رسد! فتوا به کشتن مرتکب این عمل می‌دهند! اما وقتی بحث در مورد قتل علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) و یا دشمنی با او باشد، تنها سخن اهل‌سنت این است که اجتهاد کرده و اشتباه کرده‌اند و به خاطر اجتهاد خویش ثواب هم می‌گیرند! و حداکثر در صورتی که با شخص، دشمنی داشته باشند، او را تعزیر می‌کنند!


ابن تیمیه می‌گوید: ولا ریب انه لا یجوز سبّ احد من الصحابة لا علی ولا عثمان ولا غیرهما ومن سب ابابکر وعمر وعثمان فهو اعظم اثماً ممن سبّ علیاً.
شکی نیست که سب هیچ‌یک از صحابه جایز نیست، نه علی و نه عثمان و نه غیر آن دو؛ و کسی که به ابوبکر و عمر و عثمان دشنام دهد، گناه او از کسی که به علی دشنام دهد بیشتر است!

آیا در مورد دشنام به ابوبکر و عمر و عثمان، روایت خاصی وارد شده است که در مورد دشنام به علی (علیه‌السلام) چنین روایتی نیست؟
آیا مدرک حرمت دشنام به صحابه، روایات عامه‌ای نیست که از لعن همه صحابه نهی می‌کند؛ پس چه فرقی بین دشنام به ابوبکر و عمر و عثمان، با دشنام به امیرمومنان علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) است؟

شخصی که به امیرمومنان (علیه‌السلام) دشنام داده بود، به محکمه بردند و از خود او سوال کردند اگر کسی این دشنام‌ها را به ابوبکر و عمر و عثمان داده بود حکم او چه بود؟ در پاسخ گفت: قتل و سوزاندن! اما در انتها خود او را تنها ۳۰ ضربه شلاق زدند!
ادعاء رجل علی سالم (بن ابراهیم بن ابیبکر بن عیاش) بانه سبّ علیاً ومحاکمته وکان ابراهیم بن ابی بکر بن عیاش یلزم المسجد الجامع... ونازع ابنا له یدعی سالما رجلا فی السلف وتفضیلهم فادع الرجل علی سالم انه ذکر علیا (علیه‌السّلام) فقال: کان عادیا قتالا للنفس الحرام غیر مستحق للخلافة فشهد علیه بذلک رجلان لم یشهدا عند قاض قط احدهما یعلم الحمام لاصحاب الحمام... ثم احضر جماعة من الفقهاء فیهم یحیی بن عبد الحمید الحمانی وقطنة بن العلاء والولید بن حماد وبنو ابی شیبة واحضر سالما وخصمه وعدل الشاهدین علیه... فاقبل علیه یحیی بن عبد الحمید وقال: یا سالم ارایت هذه المقالة التی حکیت عنک فی علی لو ثبتت عندک علی رجل قالها فی ابی بکر او عمر او عثمان ما کنت موجبا علیه؟ قال هذا القول؟ قال: نعم هذا القول قال: القتل والاحراق. فاقبل علی غسان فقال اصلح الله القاضی قد اوجب علی نفسه شیئاً لا نوجبه علیه... وجئ بسیر موثوق فیه فضرب سبعة وعشرین سوطاً واحدث فی ثوبه وکملت له ثلاثون.
ادعای شخصی بر ضد سالم که او به علی دشنام داده و محاکمه سالم: ابراهیم بن ابیبکر بن عیاش همیشه در مسجد جامع بود ... روزی پسر او که سالم نام داشت، با شخصی در مورد خلفا و مقام آنان بحث نمود؛ آن شخص ادعا کرد که سالم گفته است علی تجاوزکار و قاتل مردم به صورت حرام و عدم لایق برای خلافت بود.
دو نفر هم بر این‌مطلب شهادت دادند که تا آن وقت در نزد قاضی هیچ شهادتی نداده بودند و یکی از آنان کسی بود که به شاگردان حمام، دلاکی یاد می‌داد! ... عده‌ای از فقها از جمله یحیی بن عبدالحمید حمانی و قطنة بن علاء ولید بن حماد و خاندان ابی شیبه آمده و سالم و طرف مقابل و شهود را نیز احضار کردند! ... سپس از سالم پرسیدند که اگر این جمله‌ای را که از تو در مورد علی نقل شده است، شخصی در مورد ابوبکر و عمر یا عثمان می‌گفت چه فتوایی در مورد او می‌دادی؟ گفت: کشتن و سوزاندن! غسان رو به قاضی کرده و گفت: او بر خود حکمی را ثابت کرد که ما آن را برای او لازم نمی‌دانیم! ... در انتها او را با دست بسته آورده ۲۷ ضربه شلاق زدند، در این هنگام او در لباسش کثافت کرد! سپس سه ضربه دیگر زده و ۳۰ شلاق تمام شد!


اینک کلام برخی از علمای اهل‌سنت در رابطه با قاتلین عثمان را بیان می‌کنیم:

۹.۱ - کلام ابن حزم

ابن حزم در مورد قاتلین عثمان می‌گوید: وعمار رضی الله عنه قتله ابو العادیة یسار ابن سبع السلمی شهد بیعة الرضوان فهو من شهداء الله له بانه علم ما فی قلبه وانزل السکینة علیه ورضی عنه فابو العادیة رضی الله عنه متاول مجتهد مخطئ فیه باغ علیه ماجور اجرا واحدا ولیس هذا کقتلة عثمان رضی الله عنه لانهم لا مجال للاجتهاد فی قتله لانه لم یقتل احدا ولا حارب ولا قاتل ولا دافع ولا زنی بعد احصان ولا ارتد فیسوغ المحاربة تاویل بل هم فساق محاربون سافکون دما حراما عمدا بلا تاویل علی سبیل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.
عمار را ابوالغادیه یسار بن سبع سلمی که در بیعت رضوان حاضر بود کشت؛ و او از کسانی است که خدا شهادت داده است که آنچه در دل آنهاست را می‌داند و سکینه بر آنان نازل داشته و از آنان راضی شده است؛ به‌همین سبب ابوالغادیة برای کشتن عمار، تاویلی داشته و اجتهاد کرده و در اجتهادش اشتباه کرده و بر عمار سرکشی کرده است، و به‌همین سبب یک پاداش دارد!
اما قاتلین عثمان اینگونه نبودند، آنها جایی برای اجتهاد در قتل او نداشتند، زیرا او نه کسی را کشته بود، و نه با کسی سر جنگ داشت، و نه کسی را راند، و نه زنای محصنه انجام داد، و نه مرتد شد که بتوان در راه قتل او اجتهاد کرد! قاتلین او فاسقین، محاربین و کسانی بودند که به عمد و حرام و بدون اجتهاد و در راه ظلم و کینه خون می‌ریختند! به این علت، قاتلین او فاسق و ملعونند!

۹.۲ - کلام ابن تیمیه

ابن تیمیه نیز می‌گوید: فانه لم یقتله الا طائفة قلیلة باغیة ظالمة.
کسانی که او را کشتند جز گروهی سرکش و ظالم نبودند!

و در جای دیگر نیز می‌گوید: واما الساعون فی قتله فکلهم مخطئون بل ظالمون باغون معتدون.
کسانی که در راه کشتن او تلاش کردند، همگی در اشتباه بوده ظالم، سرکش و تجاوزکار بودند!

۹.۳ - کلام ابن کثیر

ابن کثیر نیز در مورد قاتلین عثمان می‌گوید: وکان قد کتبه مروان بن الحکم علی لسان عثمان... وعنده ان هؤلاء الذین خرجوا علی امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه من جملة المفسدین فی الارض ولا شک انهم کذلک... هؤلاء البغاة الخارجین علی الامام... وانما هؤلاء الجهلة البغاة متعنتون خونة ظلمة مفترون.
مروان بن حکم، نامه‌ای از زبان عثمان نوشت ... او اعتقاد داشت که کسانی که بر عثمان خروج کرده‌اند، مفسد فی الارض بودند ... و شکی نیز در این مطلب نیست (که آنان اینچنین بودند) ... آنان سرکشانی بودند که بر امام خروج کرده بودند ... آنان جاهلانی سرکش، سختگیر، خائن، ظالم و تهمت‌زننده بودند!

۹.۴ - کلام ذهبی

ذهبی نیز در مورد آنان چنین نقل می‌کند که: وروی سلیمان بن ابی شیخ، عن عبدالله بن صالح العجلی قال: اقبل الحکم بن هشام یرید مندلا، فلما جلس قال له اصحاب مندل: یا ابا محمد، ما تقول فی عثمان قال: کان والله خیار الخیرة، امیر البررة، قتیل الفجرة، منصور النضرة، مخذول الخذلة. اما خاذله فقد خذل، واما قاتله فقد قتل، واما ناصره فقد نصر.
روزی حکم بن هشام (از علما و ثقات راویان اهل‌سنت) می‌خواست به نزد مندل برود؛ وقتی که نشست، اصحاب مندل از او پرسیدند: ‌ای ابامحمد! نظر تو در مورد عثمان چیست‌؟
گفت: او به خدا برترین برترین‌ها بود؛ امیر نیکان، و کسی که به دست بدکاران کشته شد؛ کسی که بزرگان او را یاری کردند و افراد ذلیل او را خوار ساختند؛ و هرکس که او را خوار کرد، خود خوار شد؛ و هرکس که او را کشت، خود کشته شد؛ و هرکس که او را یاری کرد، خود یاری شد.

۹.۵ - کلام عبدالعزیز دهلوی

لقد بغی علی الخلیفة الثالث جمع من اهل مصر وخرجوا علیه، وساعدهم علی ذلک من اسلم من الیهود والنصاری والمجوس فی عهد الخلیفتین وطبعاً کان هدفهم الاطاحة بالاسلام.
[۵۳] دهلوی، عبدالعزیز، تحفه اثنا عشریة، ص۸.

گروهی از مردم مصر بر خلیفه سوم خروج کرده و بر او شوریدند؛ و عده‌ای از کسانی که از یهود و نصارا و مجوس در زمان دو خلیفه اسلام آورده‌ بودند او را یاری کردند؛ و طبیعتا هدف آنان نابودی اسلام بود.

همچنین می‌گوید: انّ المحاصرین لعثمان بغاة.
[۵۴] الهی ظهیر، احسان، الشیعة و اهل‌البیت، ص۱۵۲.
کسانی که بر عثمان خروج کردند، خارجی بودند.

و در جایی دیگر چنین می‌گوید: انّ قتلته او من ساعد قاتلیه علی قتله هم الذین ایّدوا السبئیة، و منهم تکوّنت.... قاتلین عثمان، یا کسانی که در کشتن او کمک کردند، همان کسانی هستند که به سبئیان کمک کرده و فرقه سبئیه از همان‌ها به وجود آمد!

۹.۶ - کلام محمد بن عبدالوهاب

او می‌گوید: انّ عبدالله بن سبا لما نفاه عثمان الی مصر التفّ حوله جمع کثیر، فبدا بتحریض الناس علی عثمان حتی کفّروه واتفقوا علی خلعه الی ان آل الامر الی ما آل.
[۵۶] محمد بن عبد الوهاب، مجموعة المؤلفات، ج۴، ص۳۱۶.
عبدالله بن سبا، وقتی که عثمان او را به مصر تبعید کرد، گروه بسیاری گرد او جمع آمدند؛ او نیز شروع به تحریک مردم بر ضد عثمان کرد، تا حدی که عثمان را تکفیر کرده و اجماع کردند که او را از خلافت عزل کنند، و این سبب شد که کار به آنجا که رسید، برسد!

و در جای دیگر، این کسانی که به گفته او فریب عبدالله بن سبا را خوردند معرفی می‌کند! جالب است که در میان آنها نام بعضی از صحابه از جمله عمرو بن الحمق نیز به چشم می‌خورد: قاد فتنة قتل عثمان عشره: کمیل بن زیاد، الاشتر النخعی، علقمة بن قیس النخعی، ثابت بن قیس النخعی، جندب بن زهیر العامری، جندب بن کعب الازدی، عروة بن الجعد، وعمرو بن الحمق الخزاعی، وصعصعة بن صوحان واخوه زید بن صوحان وابن الکوّاء وهؤلاء نفاهم عثمان من العراق الی الشام فاکرمهم معاویة ونصحهم فتمادوا فی غیهم وجهالتهم وشرهم، فنفاهم معاویة عن الشام، فآووا الی الجزیرة واستقروا بحمص حتی کانت الفتنة التی قادوها لقتل عثمان.
[۵۷] محمد بن عبد الوهاب، مجموعة المؤلفات، ج۴، ص۳۱۴.

فرماندهان قاتلین عثمان، ده نفر بودند: کمیل بن زیاد، مالک اشتر نخعی، علقمة بن قیس نخعی، ثابت بن قیس نخعی، جندب بن زهیر عامری، جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد، عمرو بن حمق خزاعی، صعصعة بن صوحان و برادرش زید بن صوحان و ابن کواء؛ اینان بودند که عثمان، آنها را از عراق به شام تبعید کرد؛ معاویه آنان را گرامی داشته و نصیحت کرد؛ اما در گمراهی و جهالت و پلیدی خویش باقی ماندند؛ به همین سبب معاویه آنان را از شام نیز تبعید کرد؛ آنها به جزیره پناه برده و در حمص مستقر شدند؛ تا زمانی که فتنه شروع شد و آنان این فتنه را برای کشتن عثمان به راه‌ انداختند!


قاتل علی (علیه‌السلام) اجتهاد کرد و ثواب برده است!
ابن حزم، می‌گوید اجماع بین مسلمانان است که ابن‌ ملجم، برای کشتن حضرت علی (علیه‌السلام) اجتهاد کرده و خود را بر حق می‌دانست!! !
وَلاَ خلاَفَ بین اَحَدٍ من الْاُمَّة فی اَنَّ عبدالرحمن بن مُلْجَمٍ لم یَقْتُلْ عَلیًّا رضی الله عنه اِلاَّ مُتَاَوِّلاً مُجْتَهِدًا مُقَدِّرًا اَنَّهُ علی صَوَابٍ وفی ذلک یقول عمْرَانُ بن حطَّانَ شَاعرُ الصِّفْرِیَّة:
یا ضَرْبَةً من تَقیٍّ ما اَرَادَ بها اِلاَّ لیَبْلُغَ من ذی الْعَرْشِ رِضْوَانًا
انِّی لاذکره حینا فَاَحْسَبُـهُ اوفی الْبَــرِّیَّة عنْــدَ اللَّه میزانًا
اجماع بین مسلمانان است که ابن‌ ملجم، برای کشتن حضرت علی (علیه‌السلام) اجتهاد کرده و خود را بر حق می‌دانست، و به‌همین علت عمران بن حطان شاعر صفریه (گروهی از خوارج) می‌گوید:
چه ضربتی زد آن نیکوکار که از آن جز رسیدن به رضای خدا هدفی نداشت!
من وقتی او را به یاد می‌آورم، او را کسی می‌بینم که ترازوی عمل او نزد خدا از همه پرتر است!

در کتاب الام شافعی، مختصر مزنی، المجموع نووی، مغنی المحتاج و الجوهر النقی نیز شبیه همین‌مطلب را در دفاع از ابن‌ ملجم مطرح کرده‌اند!

قاتل علی (علیه‌السلام) اهل روزه و نماز بود و برای محبت خدا او را کشت!
ابن تیمیه نیز می‌گوید: والذی قتل علیّاً کان یصلّی ویصوم ویقرا القرآن، وقتله معتقداً انّ اللّه ورسوله یحب قتل علیّ، وفعل ذلک محبة للّه ورسوله فی زعمه، وان کان فی ذلک ضالاً مبتدعاً.
کسی که علی را کشت، نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و قرآن می‌خواند، و او را با این اعتقاد کشت که خدا و رسول او کشتن علی را دوست می‌دارند، و این کار را به گمان خویش در راه محبت خدا و رسولش انجام داده بود! اگرچه در اینكکار گمراه و بدعت‌گذار بود!

۱۰.۱ - قاتل علی عابدترین مردم

و در جای دیگر می‌نویسد: قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع کونه کان من اعبد الناس واهل العلم.
یکی از خوارج علی را کشت که نام او عبدالرحمن‌ بن ملجم مرادی بود، که با این‌همه از عابدترین مردم زمان و از اهل علم بود!

چطور ممکن است که کسی را که رسول خدا او را «اشقی الناس» معرفی کرده و او را مانند کشنده ناقه صالح می‌دانند، اینگونه مجتهد معرفی شود، اما کسانی که با عثمان مخالفت کرده و او را کشتند، حق اجتهاد نداشتند؟!

۱۰.۲ - سخن پیامبر در مورد قاتل امام علی

ابن حجر هیثمی در «الصواعق المحرقة» روایت ذیل را نقل کرده و سند آن را نیز تصحیح می‌کند که:
و روی الطبرانی وابو یعلی بسند رجاله ثقات الا واحدا منهم فانه موثق ایضا انه (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قال له یوما من اشقی الاولین قال الذی عقر الناقة یا رسول الله قال صدقت قال فمن اشقی الآخرین؟ قال لا علم لی یا رسول الله قال: الذی یضربک علی هذه واشار (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) الی یافوخه.
طبرانی و ابویعلی با سندی که همه راویان آن ثقه هستند، غیر از یک نفر، که او نیز توثیق شده است، از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت می‌کند که روزی به علی (علیه‌السلام) فرمود: چه کسی شقی‌ترین امت‌های اولین است؟ در پاسخ فرمود: کسی که ناقه را پی کرد، ‌ای رسول خدا! آن حضرت فرمودند: راست گفتی. سپس فرمودند: چه کسی شقی‌ترین امت‌های آخرین است؟ فرمود: ‌ای رسول خدا! آگاه نیستم. آن حضرت فرمودند: کسی که به تو در اینجا ضربه خواهد زد، و با دست به پیشانی آن حضرت اشاره کردند.

شبیه این روایت در مصادر ذیل نیز ذکر شده است:

چطور می‌شود که وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قاتل امیرمومنان علی (علیه‌السلام) را «شقی‌ترین این امت» معرفی می‌کند، او مجتهد به‌شمار آمده و مجتهد نیز طبق روایات صحیحه اهل‌سنت و کلام علمایشان، برای اجتهاد خویش ثواب می‌گیرد! اما قاتلین عثمان حق اجتهاد نداشتند (با اینکه در میان قاتلین عثمان نیز افرادی مانند «عبدالرحمن بن عدیس» از اصحاب بیعت شجره حضور داشتند)؟!

ابن جوزی در المنتظم می‌گوید: عبدالرحمن بن عدیس البلوی بایع رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) تحت الشجرة وروی عنه (علیه‌السّلام) وشهد فتح مصر واختط بها وکان رئیس الخیل التی سارت من مصر الی عثمان.
عبدالرحمن بن عدیس بلوی، با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در زیر درخت بیعت کرده و از آن حضرت روایت نقل کرد؛ در فتح مصر حاضر بوده و جزو فرماندهان بود؛ او فرمانده سواره نظامی بود که از مصر به سمت عثمان آمدند.

چه فرقی بین عبدالرحمن بن عدیس (از مهاجمان به عثمان) و ابن ملجم است؟ چه فرقی بین مهاجمین به عثمان و دشمنان امیرمومنان است؟ چه فرقی بین قاتلین عمار با قاتلین عثمان وجود دارد، که قاتلین عمار می‌توانستند اجتهاد کنند، اما قاتلین عثمان خیر؟!


برای اینکه مشخص شود که آیا مقصود شیعه از مطرح کردن بحث لعن دشمنان دین، دشمنی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و تمامی صحابه نیست، در ابتدا باید نظر شیعه را در مورد صحابه بیان نماییم.
شیعه نمی‌تواند همانند اهل‌سنت حکم به عدالت تمام صحابه کرده و برای آنان مقام فوق عصمت قائل شود و معتقد باشد که هیچ گناهی از صحابه نوشته نمی‌شود و آنان مشمول آیات وعید قرآن نمی‌شوند؛ زیرا خداوند متعال نسبت به پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که اشرف خلائق و افضل پیامبران می‌باشد می‌فرماید:
«لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنْ الْخَاسِرِینَ؛ اگر شرک بورزی عملت نابود شده و از زیانکاران خواهی بود.»
و نیز خطاب به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْاَقَاوِیلِ• لَاَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ• ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ؛ و اگر پاره‌ای گفتارها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت می‌گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می‌کردیم.»
همچنین خطاب به آن حضرت می‌فرماید: «وَلَوْلَا اَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا • اِذًا لَاَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا. و اگر تو را استوار نمی‌داشتیم، قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت حتما تو را دو برابر (در) زندگی و دو برابر (پس از) مگر (عذاب) می‌چشاندیم؛ آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمی‌یافتی.»

شیعه با این‌که صحبت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بالاترین شرف برای افراد می‌داند، ولی با الهام از آیات قرآن و روایات نبوی و اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) معتقد است که صحابه بر سه گروه بودند:

۱۱.۱ - گروه اول از صحابه

کسانی که تابع احکام الهی و اوامر رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند و عده‌ای از آنان در رکاب حضرت به شهادت رسیدند، شیعه تمامی افراد این دسته را متدین و اهل بهشت می‌داند که به نمونه‌هایی از این افراد اشاره می‌نماییم:
۱. کسانی که در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شهادت رسیدند: کلیه اصحابی که خالصانه از اسلام دفاع کردند و در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این راه به شهادت رسیدند و طبق مدارک اهل‌سنت، تنها کسانی که در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جنگ‌ها به شهادت رسیده‌اند ۲۵۹ نفر بوده است.
[۸۷] منصورفوری، محمد سلیمان، رحمة للعالمین، سیرة النبی الامی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) باب حروب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ترجمة د. سمیر عبدالحمید ابراهیم/ دار السلام/ الریاض.

۲. کسانی که در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با ایمان از دنیا رفتند: کسانی که در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با ایمان کامل از دنیا رفتند که این گروه نیز خود جمعی کثیر از صحابه خواهند شد.
۳. کسانی که در اعتقاد به امامت علی (علیه‌السلام) ثابت ماندند: آنان که بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مطابق وصیت حضرت معتقد به امامت و خلافت حضرت امیر (علیه‌السلام) شدند و از آن حضرت دفاع نمودند. این‌ها اگرچه تعدادشان‌ اندک بود ولی همگی از بزرگان صحابه به‌شمار می‌روند؛ در کتاب خطط الشام نام تعدادی از ایشان را می‌برد که عبارتند از: سلمان، ابوذر، ابوسعید خدری، عمار یاسر، حذیفة بن یمان؛ ابوایوب انصاری، خالد بن سعید، قیس بن سعد.

وی می‌گوید: عرف جماعة من کبار الصحابة بموالاة علی فی عصر رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، مثل سلمان الفارسی، القائل: بایعنا رسول الله علی النصح للمسلمین، والائتمام بعلی بن ابی طالب، والموالاة له و مثل ابی سعید الخدری القائل: امر الناس بخمس، فعلموا باربع، وترکوا واحدة، ولما سئل عن الاربع قال: الصلاة والزکاة والصوم والحج، قیل فما الواحدة التی ترکوها؟ قال: ولایة علی بن ابی طالب، قیل له: وانها لمفروضة معهن؟ قال نعم هی مفروضة معهن و مثل ابی ذر الغفاری وعمار بن یاسر، وحذیفة بن الیمان وذی الشهادتین، وابی ایوب الانصاری، وخالد بن سعید، وقیس بن سعد. و اما ما ذهب الیه بعض الکتاب من ان التشیع من بدعة عبدالله بن سبا، فهو وهم، وقلة معرفة بحقیقة.
عده‌ای از بزرگان صحابه، به دوستی علی در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شناخته می‌شدند؛ مانند سلمان فارسی که گفته بود با رسول خدا بیعت کردیم که با مردم خیرخواه باشیم و علی را امام و ولی خویش بدانیم!
و مانند ابوسعید خدری که گفته بود مردم به پنج چیز مامور شدند که چهار تا را انجام داده و یکی را ترک کردند؛ وقتی از آن چهار چیز سوال شد، گفت: نماز و زکات و روزه و حج؛ به او گفته شد آن یکی که مردم ترکش کردند چه بود؟ پاسخ داد: ولایت علی بن ابی طالب؛ به او گفتند: آیا ولایت علی نیز همراه آنان واجب شد؟! گفت آری ولایت علی نیز همراه آنان واجب شد.
و مانند ابوذر غفاری و عمار یاسر و حذیفه بن یمان و ذی‌الشهادتین و ابوایوب انصاری و خالد بن سعید و قیس بن سعد. اما آنچه که عده‌ای از نویسندگان گفته‌اند که شیعه از بدعت‌های عبدالله بن سبا است، توهم است! و از کمی آشنایی با حقیقت مذهب شیعه است.
صبحی صالح نیز علاوه بر جمع فوق عده دیگری را اضافه می‌کند که عبارتند از: مقداد بن اسود، جابر بن عبدالله، ابی بن کعب، ابو الطفیل عمر بن وائلة، عباس بن عبدالمطلب، همه فرزندان عباس.
او می‌گوید: کان بین الصحابة حتی فی عهد النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شیعة لربیبه علی، منهم: ابو ذر الغفاری، والمقداد بن الاسود، وجابر بن عبدالله، وابی بن کعب، وابو الطفیل عمر بن وائلة، والعباس بن عبد المطلب وجمیع بنیه، وعمار بن یاسر، وابو ایوب الانصاری.
[۸۹] دوری، عبدالعزیز، النظم الاسلامیة، ص۹۶.

در میان صحابه حتی در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عده‌ای شیعه‌ علی، تربیت شده پیامبر بودند؛ که از میان ایشان ابوذر غفاری و مقداد بن اسود و جابر بن عبدالله و ابی بن کعب و ابو الطفیل عمر (عامر) ‌ بن وائلة و عباس بن عبدالمطلب و همه فرزندان او و عمار یاسر و ابو ایوب انصاری.
۴. کسانی که پس از مدتی، به طرف امیرمومنان (علیه‌السلام) برگشتند: تعدادی از صحابه که پس از مدتی جدایی از امیرمومنان علی (علیه‌السلام)، عاقبت به صف پیروان حضرت پیوسته و در جنگ جمل و صفین و نهروان در رکاب حضرت جنگیدند ویا به شهادت رسیدند و یا تا آخر عمر با امام بودند و در حمایت از حضرت نهایت تلاش خود را به کار بستند.

۱۱.۱.۱ - صحابه مدافع امیرمومنان در جنگ جمل

تعداد صحابه‌ای که در جنگ جمل در رکاب حضرت علی (علیه‌السلام) بودند، در کتب شیعه ۱۵۰۰ نفر و در کتب اهل‌سنت حدود ۸۰۰ نفر ذکر شده‌اند!!!
شیخ طوسی و قاضی نعمان مغربی می‌نویسند: شهد مع علی (علیه‌السّلام) یوم الجمل ثمانون من اهل بدر، والف وخمسمائة من اصحاب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).
همراه با علی (علیه‌السلام) در جنگ جمل هشتاد نفر از اهل بدر و هزار و پانصد نفر از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند.

ذهبی نیز می‌نویسد: وقال سعید بن جبیر: کان مع علی یوم وقعة الجمل ثمانمائة من الانصار، و اربعمائة ممن شهدوا بیعة الرضوان. رواه جعفر بن ابی المغیرة عن سعید. وقال المطلب بن زیاد، عن السُدّی: شهد مع علی یوم الجمل مائة وثلاثون بدریا وسبعمائة من اصحاب النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم).
سعید بن جبیر گفته است که در جنگ جمل هشتصد نفر از انصار و چهار صد نفر از اهل بیعت رضوان، همراه علی بودند.
و از سُدِّی نقل شده است که همراه با علی در جمل ۱۳۰ نفر از اهل بدر و ۷۰۰ نفر از صحابه حاضر بودند...

۱۱.۱.۲ - صحابه مدافع امیرمومنان در جنگ صفین

مسعودی گفته است: کان ممن شهد صفین مع علی من اصحاب بدر سبعة وثمانون رجلا... وشهد معه من الانصار ممن بایع تحت الشجرة؛ وهی بیعة الرضوان من المهاجرین والانصار من اصحاب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تسعمائة، وکان جمیع من شهد معه من الصحابة الفین وثمانمائة.
[۹۵] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۱.

از کسانی که در جنگ صفین همراه علی بودند هشتاد و هفت نفر از اهل بدر ... و از یارانی که در زیر شجره با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیعت کردند از مهاجر و انصار ۹۰۰ نفر؛ و همه صحابه‌ای که همراه امیرمومنان بودند ۲۸۰۰ نفر بوده است.

۱۱.۲ - گروه دوم از صحابه

افرادی که مخالفت احکام الهی کردند و قرآن از آنان با صراحت، فاسق تعبیر می‌کند: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَاٍ فَتَبَیَّنُوا؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید.»

و یا قلب آنان را دچار بیماری می‌داند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛ و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‌اش جز فریب به ما وعده‌ای ندادند!»

و مهم‌تر از همه اینکه برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛ و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است.»

با این‌که قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛ بی‌گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‌رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.»
در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسیر حق منحرف شدند و جز تعداد‌ اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. پس نمی‌بینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز به‌اندازه گله‌ای شتر بی‌ساربان، (از عذاب) رهایی یابند!

۱۱.۳ - گروه سوم از صحابه

دسته سوم از صحابه منافقان هستند که خداوند در قرآن یک سوره مستقل درباره آنان نازل فرموده و تصریح کرده است که تشکیلات منافقین به‌قدری پیچیده است که حتی پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان را نمی‌شناسد: «وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْاَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ اَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ؛ و برخی از بادیه‌نشینان که پیرامون شما هستند، منافقند؛ و از ساکنان مدینه (نیز) عده‌ای بر نفاق خو گرفته‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی؛ ما آنان را می‌شناسیم.»
و به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وعده داد که منافقین را از روی سخنان و کردار آنان خواهد شناخت: «وَلَوْ نَشَاءُ لَاَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ اَعْمَالَکُمْ؛ و اگر بخواهیم، آنان را به تو می‌نمایانیم تا ایشان را به چهره بشناسی؛ و (اکنون) از آهنگ سخن به حال آنان پی خواهی برد؛ و خداست که کارهای شما را می‌داند.»

و در منابع معتبر اهل‌سنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً. در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند.
و بخاری از ابن ملیکة نقل می‌کند که گفته است: ادرکت ثلاثین من اصحاب النبی صلی اللّه علیه وآله وسلم کلّهم یخاف النفاق علی نفسه. سی نفر از صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کردم، که همه آنها بر خویش از نفاق می‌ترسیدند!

و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: به‌درستی‌ که عده‌ای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند‌!

با توجه به نکات یاد شده، شیعه نمی‌تواند اعتقاد داشته باشد که تمامی صحابه عادل و مستحق بهشت‌اند! بلکه برخی از آنان اهل بهشت و برخی فاسق و برخی منافق هستند و این عقیده مطابق قرآن و سنت می‌باشد.

۱۱.۴ - کلام علمای شیعه در مورد صحابه

مرحوم شرف‌الدین عاملی از علمای سرشناس شیعه می‌نویسد: انّ من وقف علی راینا فی الصحابة، علم انّه اوسط الآراء، اذ لم نفرّط فیه تفریط الغلاة الذین کفرّوهم جمیعاً، ولا افرطنا افراط الجمهور الذین وثّقوهم اجمعین. فانّ الکاملیّة ومن کان فی الغلوّ علی شاکلتهم، قالوا: بکفر الصحابة کافّة، وقال اهل السنّة: بعدالة کلّ فرد ممّن سمع النبی صلی اللّه علیه وآله او رآه من المسلمین مطلقاً، واحتجّوا بحدیث کلّ من دبّ او درج منهم اجمعین اکتعین ابصعین. امّا نحن، فانّ الصحبة بمجرّدها وان کانت عندنا فضیلة جلیلة، لکنّها - بما هی ومن حیث هی - غیر عاصمة، فالصحابة کغیرهم من الرجال. فیهم: العدول، وهم عظماؤهم وعلماؤهم، واولیاء هؤلاء، وفیهم: البغاة، وفیهم: اهل الجرائم من المنافقین، وفیهم: مجهول الحال. فنحن نحتجّ بعدولهم ونتولّاهم فی الدنیا والآخرة، امّا البغاة علی الوصیّ، واخی النبی، وسائر اهل الجرائم والعظائم کابن هند، وابن النابغة، وابن الزرقاء وابن عقبة، وابن ارطاة، وامثالهم، فلا کرامة لهم، ولا وزن لحدیثهم. ومجهول الحال نتوقّف فیه حتّی نتبیّن امره هذا راینا فی حملة الحدیث من الصحابة وغیرهم، والکتاب والسنّة بنینا علی هذا الرای، کما هو مفصل فی مظانّه من اصول الفقه.

کسی که اطلاع از نظر ما در مورد صحابه داشته باشد می‌داند که میانه‌روترین نظرها است؛ زیرا نه مانند غلاتی که همه ایشان را تکفیر کرده‌اند، زیاده‌روی کرده و نه مانند جمهور (اهل‌سنت) که همه ایشان را مورد اعتماد شمرده‌اند، سهل‌انگاری نموده‌ایم. پس به‌درستی که فرقه کاملیه و کسانی که در غلو مانند ایشان هستند همه صحابه را کافر می‌دانند؛ و اهل‌سنت نیز همه مسلمانانی را که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیزی شنیده و یا ایشان را دیده باشد، عادل می‌شمرند و به حدیث تمامی ایشان، بدون هیچ استثنا تمسک می‌جویند.
اما ما، اگرچه صحابه بودن را به تنهایی فضیلتی والا می‌دانیم اما آن را سبب عصمت (از گناه و عدالت) نمی‌دانیم؛ صحابه از این‌جهت مانند دیگران هستند که در بین ایشان عادل دیده می‌شود، که ایشان بزرگان و علما و اولیا در بین صحابه هستند؛ و در بین صحابه سرکشان نیز یافت می‌شوند؛ و ایشان اهل گناه از منافقین هستند؛ و در بین ایشان مجهول الحال نیز وجود دارد.
ما به عادلان ایشان تمسک جسته و در دنیا و آخرت ایشان را دوست خواهیم داشت؛ اما کسانی که بر وصی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و برادر وی سرکشی کرده و نیز سایر اهل گناه و بدی از صحابه مانند فرزند هند جگرخوار، و فرزند نابغه و فرزند زرقاء و ابن عقبه و ابن ارطاة و امثال ایشان گرامی نبوده و هیچ ارزشی ندارند.
و کسی که حال او مجهول است در مورد او توقف کرده تا وضعیت وی مشخص گردد. این نظر ما است در مورد صحابه‌ای که حدیث نقل کرده‌اند و غیر ایشان؛ و کتاب خدا و سنت در بین ما است و شاهد بر نظر ما؛ و این‌نظر ما به طور مفصل در کتب اصول فقه آمده است.

۱۱.۵ - خلاصه نظر شیعه

شیعیان تعداد بسیار زیادی از صحابه را اهل بهشت می‌داند و در مورد گروهی از صحابه که با مخالفت خود با پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قلب پاک آن بزرگوار را رنجاندند و یا حضرت را اذیت کردند و آنان که با دیدن آن همه دلیل و برهان نفاق پیشه کردند، شیعه به حکم آیات قرآن آنان را اهل جهنم می‌داند و در مورد برخی از صحابه که مجهول هستند، سکوت می‌کند.


نظر اهل‌سنت در مورد صحابه مشهور است؛ اهل‌سنت همه صحابه را عادل و اهل‌ بهشت می‌دانند! صحابه همگی عادل، جزو اولیای الهی و برترین مخلوقات بعد از انبیا هستند!

قرطبی می‌نویسد: فالصحابة کلهم عدول اولیاء الله تعالی واصفیاؤه وخیرته من خلقه بعد انبیائه ورسله. هذا مذهب اهل السنة والذی علیه الجماعة من ائمة هذه الامة.
همه صحابه عادل‌اند و از اولیای الهی و برگزیدگان او و برترین مردم بعد از انبیا و رسل! این‌نظر، مذهب اهل‌سنت است و آنچه همه امامان این امت به آن اعتقاد داشته‌اند!

۱۲.۱ - تعریف صحابی در نظر اهل‌سنت

بهتر است در ابتدا تعریف اهل‌سنت را در مورد صحابه بدانیم: بخاری در تعریف صحابه می‌گوید: وَمَنْ صَحِبَ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) او رَآهُ من الْمُسْلِمِینَ فَهُوَ من اَصْحَابِهِ.
هر مسلمانی که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همراه بوده یا ایشان را دیده است، از اصحاب حضرت است.

احمد بن حنبل نیز می‌گوید: اصحاب رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) کلّ من صحبه شهرا او یوما او ساعة او رآه.
اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ‌ تمام کسانی هستند که یک ماه یا یک روز یا یک ساعت همراه حضرت بوده و یا ایشان را دیده‌اند!

۱۲.۲ - عدد صحابه در نظر اهل‌سنت

ابن جوزی و سیوطی از ابوزرعه نقل کرده‌اند که گفته است: قبض رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) عن مائة الف و اربعة عشر الفا من الصحابة.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رفتند در حالی‌که صد و چهارده هزار (۱۱۴۰۰۰) صحابی داشتند!

ابن کثیر نیز نقل کرده است: انّ عددهم یبلغ مائة الف و عشرین الفا.
[۱۱۳] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۳۹۷.

عدد آنان به صد و بیست هزار نفر می‌رسد!

۱۲.۳ - صحابه شناخته شده در نظر اهل‌سنت

در این میان عدد صحابه‌ای که شناخته شده‌اند (با اسم یا کنیه) حدود هشت هزار نفر است؛ یعنی کمتر از ۱۵ درصد کل صحابه!! که تعداد زیادی از آن‌ها در زمان خود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رفته و یا به شهادت رسیده بودند.
ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: و قرات بخط الحافظ الذهبی من ظهر کتابه التجرید: لعل الجمیع ثمانیة آلاف ان لم یزیدوا لم ینقصوا؛ ثم رایت بخطه ان جمیع من فی اسد الغابة سبعة آلاف وخمسمائة واربعة وخمسون نفساً.
به خط ذهبی در پشت کتاب تجرید دیدم که تمامی صحابه‌ای که با نام و یا کنیه شناخته شده‌اند حدود هشت هزار (۸۰۰۰) نفر هستند؛ سپس به خط وی دیدم که تمامی کسانی که در کتاب «اسد‌ الغابة» معرفی شده‌اند هفت‌ هزار و پانصد و پنجاه و چهار (۷۵۵۴) نفرند.

وی در ادامه می‌گوید علت اینکه بیشتر صحابه شناخته نشده‌اند آن است که بیشتر آنها بیابان‌نشین بودند (و با جامعه آن روز ارتباطی نداشتند)؛ و تنها رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را (یکبار آنهم) در حجة الوداع دیده بودند.

حال آیا ممکن است با وجود این سخنان اهل‌سنت در مورد صحابه و آیات و روایات ذکر شده، حکم به عدالت و وثاقت همه صحابه کرد و آنان را از همه مخلوقات بعد از انبیا برتر دانست؟


۱. جوهری، اسماعیل بن حمّاد، صحاح، ج۶، ص۲۱۹۶.    
۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۳۸۷.    
۳. نووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم نووی، ج۹، ص۱۴۰-۱۴۱.    
۴. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۳، ص۳۴.    
۵. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۱۸.    
۶. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۴۶۸-۴۶۹، دار النشر:مؤسسة قرطبة - ۱۴۰۶، الطبعة:الاولی، تحقیق:د. محمد رشاد سالم.    
۷. الهی ظهیر، احسان، الشیعة و اهل‌البیت، ص۲۱۱.    
۸. القفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۷۶۷-۷۶۸، (ط. الثالثة:۹۳۲).    
۹. اشعری، عبدالله، المقالات و الفرق، ص۲۰.
۱۰. جنیدی، عبدالله، حوار بین السنة و الشیعة، ص۵۰-۵۲.
۱۱. حلمی، مصطفی، نظام الخلافة، ص۸.
۱۲. امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۲، ص۲۸۳، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.
۱۳. امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۲، ص۳۳۸، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.
۱۴. امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۱، ص۱۴۲، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.
۱۵. امحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة، ج۱، ص۵۴، جامعة محمد الاوّل ـ المغرب، کلیّة الآداب والعلوم الانسانی، باشراف الدکتور فاروق حمادة.
۱۶. عواجی، غالب بن علی، فرق معاصرة، ج۱، ص۴۳۹.    
۱۷. عواجی، غالب بن علی، فرق معاصرة، ج۱، ص۳۵۴.    
۱۸. ابن جبرین، عبدالله، اللؤلؤ المکین من فتاوی فضیلة الشیخ، ص۳۹.
۱۹. مبارکفوری، عبدالرحمن بن عبدالرحیم، تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۱۰، ص۲۴۹، دار النشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، شرح صحیح مسلم للنووی،‌هامش باب تحریم سب الصحابة.    
۲۰. ذهبی، محمد بن احمد، کتاب الکبائر، ص۲۳۶.    
۲۱. ذهبی، محمد بن احمد، کتاب الکبائر، ص۲۳۷.    
۲۲. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ج۱، ص۵۶۹.    
۲۳. تمیمی نجدی، محمد بن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ص۳۰۳.
۲۴. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ج۱، ص۵۷۰.    
۲۵. ابن معین، یحیی بن معین، تاریخ ابن معین (روایة الدوری)، ج۳، ص۵۴۶، ش ۲۶۷۰، دار النشر:مرکز البحث العلمی واحیاء التراث الاسلامی - مکة المکرمة - ۱۳۹۹ - ۱۹۷۹، الطبعة:الاولی، تحقیق:د احمد محمد نور سیف.    
۲۶. لالکائی، هبةالله بن حسن، شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة واجماع الصحابة (اعتقاد اهل السنة)، ج۷، ص۱۳۴۴، ش ۲۴۰۰.    
۲۷. سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، القام الحجر لمن زکی ساب ابی بکر وعمر، ص۶۶، تحقیق مرزوق علی ابراهیم.
۲۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۳۶، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:محب الدین الخطیب.    
۲۹. نووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم نووی، ج۱۶، ص۹۳.    
۳۰. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۳۶، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:محب الدین الخطیب.    
۳۱. سرخسی، محمد بن احمد، اصول السرخسی، ج۲، ص۱۳۴، دار النشر:دار المعرفة – بیروت.    
۳۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۳۶، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:محب الدین الخطیب.    
۳۳. منلا خسرو، محمد بن فرامرز، درر الحکام شرح غرر الاحکام، ج۱، ص۳۰۱.    
۳۴. محمد بن عاصم، جزء الاصبهانی، ج۱، ص۱۰۳، ش۲۴.    
۳۵. ابن عابدین، محمدامین بن عمر، تنقیح الفتاوی الحامدیة، ج۱، ص۱۰۳.    
۳۶. ابن نجیم، زین‌الدین بن ابراهیم، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، ج۵، ص۱۳۶، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، الطبعة:الثانیة.    
۳۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۳۶، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:محب الدین الخطیب.    
۳۸. نور/سوره۲۴، آیه۱۷.    
۳۹. ابن حزم، علی بن احمد، المحلی، ج۱۱، ص۴۱۴-۴۱۵، دار النشر:دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق:لجنة احیاء التراث العربی.    
۴۰. ابوالفدا، اسماعیل بن علی، المختصر فی اخبار البشر، ج۲، ص۱۴۹.    
۴۱. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۲۹۴، ناشر:ط دار صادر.    
۴۲. ابن ابی یعلی، محمد بن محمد، طبقات الحنابلة، ج۱، ص۱۸۲، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:محمد حامد الفقی.    
۴۳. ابن عابدین، محمد امین بن عمر، عن کتاب العقود الدریة فی تنقیح الفتاوی الحامدیة، ص۱۰۲- ۱۰۳.    
۴۴. مجلة تراثنا، ج۶، ص۳۲، موقف الشیعة من هجمات الخصوم.
۴۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۵، ش۵۶۹۶، بَاب ما یُنْهَی من السِّبَابِ وَاللَّعْنِ، دار النشر:دار طوق النجاة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۲ه، تحقیق:محمد زهیر بن ناصر الناصر.    
۴۶. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۴۶۸، دار النشر:مؤسسة قرطبة - ۱۴۰۶، الطبعة:الاولی، تحقیق:د. محمد رشاد سالم.    
۴۷. ابن وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۳، ص۱۹۱، دار النشر:عالم الکتب – بیروت.    
۴۸. ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، ج۴، ص۱۲۵، دار النشر:مکتبة الخانجی – القاهرة.    
۴۹. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۶، ص۲۹۶.    
۵۰. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۶، ص۲۹۷، دار النشر:مؤسسة قرطبة - ۱۴۰۶، الطبعة:الاولی، تحقیق:د. محمد رشاد سالم.    
۵۱. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۰۸، حوادث سنة ۳۵ ه.، طبعة جدیدة محققة الطبعة الاولی ۱۴۰۸ه‌. ۱۹۸۸م.    
۵۲. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۹۳.    
۵۳. دهلوی، عبدالعزیز، تحفه اثنا عشریة، ص۸.
۵۴. الهی ظهیر، احسان، الشیعة و اهل‌البیت، ص۱۵۲.
۵۵. الهی ظهیر، احسان، الشیعة و التشیع، ص۷۷.    
۵۶. محمد بن عبد الوهاب، مجموعة المؤلفات، ج۴، ص۳۱۶.
۵۷. محمد بن عبد الوهاب، مجموعة المؤلفات، ج۴، ص۳۱۴.
۵۸. ابن حزم، علی بن احمد، المحلی، ج۱۱، ص۱۳۰، دار النشر:دار الفکر - بیروت، عدد الأجزاء:۱۲.    
۵۹. شافعی، محمد بن ادریس، کتاب الامّ، ج۴، ص۲۲۹.    
۶۰. مزنی، اسماعیل بن یحیی، مختصر المزنی، ج۸، ص۳۶۴.    
۶۱. نووی، یحیی بن شرف، المجموع، ج۱۹، ص۱۹۷.    
۶۲. خطیب شربینی، محمد بن احمد، مغنی المحتاج، ج۵، ص۴۰۱.    
۶۳. ابن ترکمانی ماردینی، علی بن عثمان، الجوهر النقی، ج۸، ص۵۸.    
۶۴. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۱۵۳.    
۶۵. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۵، ص۴۷.    
۶۶. ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۲، ص۳۶۲، دار النشر:مؤسسة الرسالة - لبنان - ۱۴۱۷ه - ۱۹۹۷م، الطبعة:الاولی، تحقیق:عبدالرحمن بن عبدالله الترکی - کامل محمد الخراط.    
۶۷. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر،ج۸، ص۳۸، دار النشر:مکتبة الزهراء - الموصل - ۱۴۰۴ - ۱۹۸۳، الطبعة:الثانیة، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی.    
۶۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۴۷، ش ۲۰۳۷، دار النشر:مکتبة الزهراء - الموصل - ۱۴۰۴ - ۱۹۸۳، الطبعة:الثانیة، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی.    
۶۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۲۵، دار النشر:دار الجیل - بیروت - ۱۴۱۲، الطبعة:الاولی، تحقیق:علی محمد البجاوی.    
۷۰. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۳۰، ص۲۱۲، دار النشر:دار المعرفة – بیروت.    
۷۱. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۱۲۱.    
۷۲. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۵، ص۱۷۴، دار النشر:دار صادر - بیروت - ۱۳۵۸، الطبعة:الاولی.    
۷۳. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۴، ص۳۵.    
۷۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۵.    
۷۵. ابن قتیبه دینوری، عبدالله‌ بن‌ مسلم‌، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۲.    
۷۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۹۹.    
۷۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۵۵۰.    
۷۸. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳۰، ص۲۵۷.    
۷۹. نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمومنین، ص۱۲۹.    
۸۰. بیهقی، احمد بن حسین، سنن الکبری، ج۸، ص۱۰۳.    
۸۱. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۵، ص۱۱۴، دار النشر:دار صادر - بیروت - ۱۳۵۸، الطبعة:الاولی.    
۸۲. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، ج۳، ص۵۳۱، دار النشر:دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - ۱۴۰۷ه - ۱۹۸۷م، الطبعة:الاولی، تحقیق:د. عمر عبد السلام تدمری.    
۸۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۴، ص۲۸۱، ش ۵۱۶۷.    
۸۴. زمر/سوره۳۹، آیه۳۹.    
۸۵. حاقه/سوره۶۹، آیه۴۴-۴۶.    
۸۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۴-۷۵.    
۸۷. منصورفوری، محمد سلیمان، رحمة للعالمین، سیرة النبی الامی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) باب حروب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ترجمة د. سمیر عبدالحمید ابراهیم/ دار السلام/ الریاض.
۸۸. کردعلی، محمد، خطط الشام، ج۶، ص۲۴۵.    
۸۹. دوری، عبدالعزیز، النظم الاسلامیة، ص۹۶.
۹۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۷۲۶، ش۱۵۲۷.    
۹۱. قاضی نعمان مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج۱، ص۴۸۹، ش ۳۵۰.    
۹۲. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۴.    
۹۳. شیبانی، خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۸.    
۹۴. ابن عبدربه‌اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۶۴.    
۹۵. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۱.
۹۶. حجرات/سوره۴۹، آیه۶.    
۹۷. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۲.    
۹۸. حجرات/سوره۴۹، آیه۵۳.    
۹۹. حجرات/سوره۴۹، آیه۵۷.    
۱۰۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷، کتاب الرقاق باب فی الحوض.    
۱۰۱. توبه/سوره۹، آیه۱۰۱.    
۱۰۲. محمد/سوره۴۷، آیه۳۰.    
۱۰۳. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹) کتاب صفات المنافقین.    
۱۰۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۱، ص۱۸، کتاب الایمان، باب خوف المؤمن من ان یحبط عمله وهو لا یشعر.    
۱۰۵. هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.    
۱۰۶. شرف‌الدین، سیدعبدالحسین، اجوبة مسائل جار الله، ص۱۴-۱۵.    
۱۰۷. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۱۶، ص۲۹۹، دار النشر:دار الشعب – القاهرة.    
۱۰۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲، کتاب فضائل الصحابة بَاب فَضَائِلِ اَصْحَابِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم).    
۱۰۹. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲.    
۱۱۰. ابن فراء حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.    
۱۱۱. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلقیح فهوم اهل الاثر، ج۱، ص۷۳.    
۱۱۲. سیوطی، عبد‌الرحمن بن ابیبکر، تدریب الراوی، ج۲، ص۶۸۰.    
۱۱۳. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۳۹۷.
۱۱۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۵۴.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «مشروعیت سبّ و لعن از دیدگاه اهل‌سنت».    






جعبه ابزار