قیم (حقوق خصوصی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قیم از اصطلاحات
علم حقوق بوده و به معنای کسی است که از طرف
دادگاه به تقاضای
دادستان و برای حمایت از محجورین، یعنی مواظبت شخص او و اداره اموالش تعیین میشود و سمت او را
قیمومت گویند.
قانون مدنی در مواد متعدّدی،
محکمه شرع را مقام صلاحیتدار برای تعیین قیّم معرّفی نموده است. بر طبق قانون مدنی برای اشخاصی چون صغاری که
ولی خاص ندارند و
مجانین و اشخاص
غیر رشید نصب قیم میشود. برخی از وظایف قیم عبارتند از: تهیه لیست دارایی
مولی علیه، فروش اموال ضایعشدنی
محجور و پرداخت هزینه زندگی محجور.
قیّم (با فتح قاف و کسر یا) به معنی راست و مستقیم
، سرپرست
، سیّد و کسی که متولّی شخص محجور
است، میباشد. به عبارت جامع، قیّم در
لغت به کسی گفته میشود که امر یا امور دیگری قائم به وجود او باشد، چنانکه امور محجورین هم قائم به قیّم میباشد.
در
اصطلاح حقوقی، قیّم شخصی است که در صورت نبودن
ولیّ خاص، بهوسیله دادگاه برای
سرپرستی و اداره امور محجور نصب میشود. به تعبیری روشنتر، قیمومت سمتی است که از طرف قاضی به شخصی که قیّم نامیده میشود برای سرپرستی و اداره امور محجور در صورت فقد ولیّ خاص، واگذار میگردد.
سِمت قیّم را قیمومت (ظاهراً این کلمه در
فارسی ساخته شده است و در
عربی استعمال نمیشود.)
مینامند، خواه در
حقوق خصوصی باشد، مانند
قیمومت محجورین و خواه در
حقوق عمومی، مانند
قیمومت بینالمللی که سرزمینی را تحت
نظر کشوری قرار دهند تا بهطور موقت امور آنجا را اداره کند و به مرحله درک مفهوم استقلال و خودکفایی برساند.
نصب قیّم با
حکم مستقیم دادگاه نیست، بلکه در صورت فقد ولیّ خاص، دادگاه با شرایط معیّنی که در
قانون پیشبینی شده مبادرت به نصب آن مینماید. بنابراین تا زمانی که
پدر و
جدّ پدری یا
وصیّ منصوب از طرف یکی از آنان، موجود است و
اهلیّت لازم را دارا میباشند،
قاضی حق ندارد برای صغار نصب قیّم نماید.
در صورت اثبات عدم لیاقت یا خیانت پدر و جدّ پدری، موضوع مواد (۱۱۸۴ و ۱۱۸۶) دادگاه، امینی را برای سرپرستی صغار معیّن مینماید. همچنین در صورت عدم توانایی اداره امور مولّی علیه بهواسطه
غیبت یا
حبس یا به هر علّت موقّت دیگری
دادگاه، امین موقّت منصوب مینماید.
در مورد کسانی که برای آنها نصب قیّم میشود،
ماده ۱۲۱۸ قانون مدنی مقرّر میدارد: «برای اشخاص ذیل نصب قیّم میشود:
۱. برای صغاری که ولیّ خاص ندارند.
۲. برای مجانین و اشخاص غیررشید که
جنون و یا عدم
رشد آنها متّصل به زمان صغر آنها بوده و ولیّ خاص نداشته باشند.
۳. برای مجانین و اشخاص غیررشید که جنون یا عدم رشد آنها متّصل به زمان صغر آنها نباشد».
در ماده (۱۲۱۹ قانون مدنی) اصلاحی ۱۴/۸/۱۳۷۰ آمده است: «هر یک از
ابوین مکلّف است در مواردی که به موجب ماده قبل باید برای اولاد آنها قیّم معین شود، مراتب را به دادستان حوزه اقامت خود و یا نماینده او اطلاع داده از او تقاضا نماید که اقدام لازم برای نصب قیّم بهعمل آورد».
قانون مدنی در مواد متعدّدی مانند موادّ ۱۲۲۲ و ۱۲۲۳ محکمه شرع را مقام صلاحیتدار برای تعیین قیّم معرّفی نموده و دادستان بهدستور مواد مزبور درخواست خود را به محکمه شرع میفرستد تا دادگاه در اینباره تصمیم را لازم اتّخاذ نماید.
البتّه نهاد قیمومت منحصر به قانون مدنی نیست، در قانون
امور حسبی نیز مواد ۴۸ تا ۱۰۲ به قیمومت اختصاص یافته است و
آیین دادرسی مربوط به نصب قیّم و عزل او
صلاحیت دادگاه را معین میکند. بهعلاوه، در این قانون، قواعدی درباره اختیارات و مسئولیّت قیّم دیده میشود. بهعنوان نمونه در مورد صلاحیت دادگاه برای نصب قیّم، ماده ۴۸
قانون امور حسبی مقرّر میدارد: امور قیمومت راجع به دادگاه شهرستانی است که اقامتگاه محجور در حوزه آن دادگاه است.
هرگاه در اقامتگاه محجور، دادگاه صلاحیتدار برای امور قیمومت نباشد، به دستور ماده ۵۲ قانون مزبور با نزدیکترین دادگاه صلاحیتدار به اقامتگاه محجور خواهد بود، حتّی در صورتی که اقامتگاه محجور معلوم نباشد، مانند
صغیر یا دیوانهای که در شهری یافت شود و شعور اینکه بداند از کدام محل است، نداشته باشد. طبق ماده ۵۳ قانون امور حسبی در این فرض، امور قیمومت او با دادگاهی است که محجور در حوزه آن دادگاه یافت میشود.
همچنین بر طبق ماده ۵۱ قانون مزبور، در صورتی که متوفّی دارای صغاری باشد که اقامتگاه آنها مختلف است، دادگاهی که برای یک نفر از صغار بدواً تعیین قیّم نموده است، میتواند برای صغاری هم که در حوزه آن دادگاه اقامت ندارند، قیّم معیّن نماید و اگر قیّم معیّن نشده باشد، دادگاهی که کوچکترین صغیر در حوزه آن
اقامت دارد برای تعیین قیّم نسبت به تمام صغار صلاحیت خواهد داشت و اگر معلوم شود کدامیک از صغار کوچکترند، هر یک از دادگاهها که صغیر در حوزه آن دادگاه اقامت دارد، صالح است. ماده ۵۲ قانون فوق مقرّر میدارد: چنانچه در اقامتگاه محجور دادگاه صلاحیتدار برای امور قیمومت نباشد، امور مزبور با نزدیکترین دادگاه صلاحیتدار به اقامتگاه محجور خواهد بود.
بهطور معمول، انجام امر قیمومت به یک شخص واگذار میشود، لیکن ممکن است اجرای این وظیفه به دلائل مختلف، دشوار باشد یا دادستان و دادگاه آن اندازه به قیّم اعتماد ندارند که همه امور را به او بسپارند، در این صورت دادگاه میتواند چند قیّم برای اداره دارایی و مواظبت از یک صغیر معیّن نماید،
و نیز حق دارند هر کدام را بهطور مستقل برای همه امور مالی و تربیتی قیّم قرار دهند و یا دستور دهند چند قیّم بهطور اجتماع عمل نمایند.
همچنین ممکن است چند نفر را بهترتیب به قیمومت بگمارد تا پس از فوت آنکه مقدّم است، دیگری بیدرنگ کار و وظایف او را دنبال نماید.
لازم به ذکر است که به موجب قانون تشکیل دادگاههای عمومی و
انقلاب مصوّب ۱۳۷۳، امروزه صدور حکم
حجر و نصب قیّم در صلاحیت
دادگاه عمومی است.
با اینکه قیمومت سمتی قضایی و عمومی است، در دیدگاه قانون و در عمل، بیشتر یک سازمان خانوادگی است.
آمار نشان میدهد که قیّم در بیشتر موارد، خویشان نزدیک
کودک هستند و دادگاهها به انتخاب بیگانگان کمتر رغبت نشان میدهند.
مادر در حقوق مدنی، بر فرزند ولایت ندارد، ولی
اخلاق عمومی به حقّ، او را شایستهترین و دلسوزترین کسی میبیند که پس از مرگ
پدر میتواند عهدهدار
سرپرستی کودک شود. برای اینکه مادر بتواند اداره دارایی فرزندان را برعهده بگیرد، به ناچار باید بهعنوان قیّم برگزیده شود. قانونگذار این حق تقدّم طبیعی را محترم داشته است تا جبران محرومیت او از ولایت باشد.
مادّه ۶۱ قانون امور حسبی در بیان این تقدّم، مقرّر میدارد: «پدر یا مادر محجور، مادام که شوهر ندارد با داشتن صلاحیّت برای قیمومت، بر دیگران مقدّم میباشد». حق تقدّم پدر در مورد کودکان یا محجورانی که پس از دوره صغر، رشد نیافتهاند، یا به بیان دیگر، کودکانی که از خانواده جدا نشدهاند، مصداقی ندارد، چرا که پدر
ولیّ قهری است و نیاز بهسمت قیمومت ندارد. این حق تقدّم تنها در موردی مفید است که فرزند
خانواده پس از
بلوغ و رشد نیاز به
سرپرست پیدا کند، در این فرض نیز پدر و مادر در عرض یکدیگر قرار دارند و پدر از
نظر قانون مقدّم بر مادر نیست.
حقّ تقدّم خانوادگی ویژه پدر و مادر نیست و به حکم ماده ۱۲۳۲
قانون مدنی با داشتن صلاحیّت برای قیمومت، اقربای محجور مقدّم بر سایرین خواهند بود.
اقربا در این ماده اعمّ از
خویشان نسبی و
سببی است و
دادگاه میتواند شایستهترین را از میان آنها انتخاب نماید.
دادگاه میتواند علاوه بر تعیین قیّم، یک یا چند نفر را بهعنوان
ناظر معیّن نماید، در این صورت دادگاه باید حدود و اختیارات
ناظر را نیز تعیین کند،
ناظر ممکن است
استصوابی باشد یا اطّلاعی
در
وقف)
ناظر استصوابی کسی است که همه اعمال قیّم یا آنچه را که دادگاه معیّن میکند، باید به تصویب او برسد تا نفوذ حقوقی یابد، امّا
ناظر اطّلاعی شخصی است که باید از کارهای قیّم آگاه شود. در هر دو صورت، ابتکار اداره اموال با قیّم است و
ناظر نمیتواند به او دستور انجام کاری را بدهد.
دادستان نیز بر کار قیّم و
ناظر هر دو
نظارت دارد.
با این تفاوت که حدود و چگونگی
نظارت او را قانون معین میکند نه دادگاه.
قیم نماینده قانونی محجور است و باید در تربیت و مراقبت و اصلاح محجور و حفظ و اداره اموال او بکوشد. ماده ۱۲۳۵ ق. م میگوید: «مواظبت شخص
مولی علیه و
نمایندگی قانونی او در کلیه امور مربوطه به اموال و حقوق مالی او با قیم است.»
قیم باید در اقدامات خود غبطه و مصلحت
محجور را رعایت کند و از اعمالی که مضر به حال او باشد بپرهیزد.
قانونگذار در تعیین وظایف قیم علاوه بر ذکر قواعد کلی، وظایف خاصی را نیز برای او مقرر نموده است:
برابر با ماده ۱۲۳۶ ق. م: «قیم مکلف است قبل از مداخله در امور مالی مولی علیه صورت جامعی از کلیه
دارائی او تهیه کرده یک نسخه از آن به امضای خود برای دادستانی که مولی علیه در حوزه آن سکونت دارد بفرستد و دادستان یا نماینده او باید نسبت به میزان دارائی مولی علیه تحقیقات لازمه به عمل آورد.» (
ماده ۷۶ ق. ا. ح - قیم باید در فهرستی که از اموال محجور تهیه میکند، برگهای بهادار و اسناد دیون و اسناد املاک و تمام برگهایی را که دارای اهمیت است ذکر نماید و برگهایی که بها و اهمیتی ندارد هر نوعی از آنها را جداگانه
بایگانی نماید و تعداد برگها را در فهرست مذکور قید کند.)
قیم باید اموال ضایع شدنی محجور را بفروشد و از پول آن با رعایت مصلحت محجور مالی خریداری یا به ترتیب دیگری که به مصلحت باشد رفتار نماید. (ماده ۸۰ ق. ا. ح)
قیم باید هزینه زندگی محجور و اشخاص واجب النفقه او و هم چنین هزینه معالجه آنها را در بیمارستان و غیره و هزینههای لازم دیگر از قبیل هزینه تربیت اطفال محجور را بپردازد. (ماده ۸۲ ق. ا. ح)
قیم باید
اسناد و اشیا قیمتی محجور را، با اطلاع دادستان، در محل امنی نگهداری کند و وجوه نقدی که مورد احتیاج نیست در یکی از بانکهای معتبر بگذارد.
قیم در صورت امکان نباید وجوه زاید از احتیاج محجور را بدون سود بگذارد، بلکه باید از آن بهره برداری کند و اگر بیش از شش ماه وجوه مزبور را بدون
سود گذاشت، مسئولیت
تادیه خسارت به میزان صدی دوازده در سال خواهد بود.
قیم باید لااقل سالی یک بار حساب تصدی خود را به دادستان یا نماینده او بدهد و هرگاه در ظرف یک ماه از تاریخ مطالبه دادستان حساب ندهد، به تقاضای وی و
حکم دادگاه معزول میشود.
به علاوه مطابق ماده ۱۲۴۵ ق. م: «قیم بایدحساب زمان تصدی خودرا پس از کبر و رشد یا رفع
حجر به مولی علیه سابق خود بدهد. هرگاه
قیمومت او قبل از رفع حجر خاتمه یابد حساب زمان تصدی باید به قیم بعدی داده شود.» حکم این ماده مربوط به
نظم عمومی است و هیچ قراردادی نمیتواند قیم را از دادن صورت حساب زمان تصدی معاف کند.
هرگاه قیم از انجام وظیفهاش تخلف کند و از این راه ضرری به محجور وارد آید، مسئول و مکلف به جبران
خسارت است. ماده ۱۲۳۸ ق. م در این رابطه میگوید: «قیمی که تقصیر در حفظ مال مولی علیه بنماید مسئول
ضرر و خساراتی است که از نقصان یا تلف آن مال حاصل شده اگر چه نقصان یا تلف مستند به تفریط یا تعدی قیم نباشد.» علاوه براین ممکن است به حکم دادگاه از سمت قیمومت عزل شود (مستنبط از ماده ۱۲۴۴ ق. م) و طبق ماده ۶۷۴
قانون مجازات اسلامی، به عنوان
خیانت در امانت مجازات شود (ماده ۶۷۴ - هرگاه اموال منقول یا غیر منقول یا نوشتههایی از قبیل
سفته و
چک و
قبض و نظایر آن به عنوان
اجاره یا
امانت یا
رهن یا برای
وکالت یا هر کار با
اجرت یا بیاجرت به کسی داده شده و بنابراین بوده است که اشیاء مذکور مسترد شود یا به مصرف معینی برسد و شخصی که آن اشیاء نزد او بوده آنها را به ضرر مالکین یا متصرفین آنها استعمال یا تصاحب یا
تلف یا مفقود نماید به
حبس از شش ماه تا سه سال محکوم خواهد شد).
قانون به قیم در اداره امور محجور اختیاراتی داده است. قیم میتواند به نمایندگی از محجور و با رعایت
غبطه و
مصلحت محجور
اعمال حقوقی و معاملات لازم را انجام دهد. معاملات قیم راجع به اموال محجور سه دسته است:
۱-
معامله با محجور
معامله قیم با محجور در صورتی که موجب انتقال مال بین آنها باشد، به
منظور جلوگیری از سوء استفاده قیم و ضرر محجور به طور کلی منع شده است. بنابراین قیم نمیتواند مال خود را به محجور بفروشد یا اجاره دهد یا مال او را بخرد یا اجاره کند. (ماده ۱۲۴۰ ق. م: «قیم نمیتواند به سمت قیمومت از طرف مولی علیه با خود معامله کند، اعم از اینکه مال مولی علیه را به خود منتقل کند یا مال خود را به او انتقال دهد.») البته هیچ مانعی ندارد که قیم مال خود را به محجور ببخشد یا به رایگان
صلح کند و به قیمومت از طرف او آن را بپذیرد، زیرا در چنین مواردی احتمال ورود ضرر به محجور وجود ندارد.
۲-
هبه به نمایندگی از محجور
قیم نمیتواند به نمایندگی از محجور مال او را ببخشد. اگر چه این ممنوعیت به طور صریح در قانون ذکر نشده اما با توجه به این که وظیفه قیم حفظ اموال و رعایت مصلحت محجور است و هبه مال محجور با این امر منافات دارد، میتوان این ممنوعیت را پذیرفت.
قانونگذار در خصوص انجام برخی معاملات توسط قیم که ممکن است به زیان محجور باشد، اجازه دادستان را لازم دانسته است:
۱- فروش اموال غیر منقول محجور
(ماده ۱۲۴۱ - قیم نمیتواند
اموال غیرمنقول مولی علیه را بفروشد و یا رهن گذارد یا معامله کند که در نتیجه آن خود مدیون مولی علیه شود مگر با لحاظ غبطه مولی علیه و تصویب
مدعی العموم در صورت اخیر شرط حتمی تصویب مدعی العموم
ملائت قیم میباشد و نیز نمیتواند برای مولی علیه بدون ضرورت و احتیاج
قرض کند مگر با تصویب مدعی العموم.)
۲- رهن (ماده ۷۷۱ ق. م - رهن عقدی است که به موجب آن مدیون مالی را برای
وثیقه به
داین میدهد.) اموال غیر منقول محجور
۳- معاملهای که در نتیجه آن قیم مدیون مولیعلیه گردد. در این صورت ملائتِ (توانایی مالی) قیم، شرط تصویب و اجازه
دادستان است. (مثلاً اگر قیم بخواهد از شخصی که به محجور بدهکار است
ضمانت نماید، اجازه دادستان ضروری است.)
۴- وام گرفتن برای محجور بدون ضرورت و احتیاج (باید دانست که دادستان نمیتواند وام غیر مفید را تصویب نماید چون برخلاف مصلحت محجور است.)
۵-
صلح (طبق ماده ۱۲۴۲ ق. م: «قیم نمیتواند دعوی مربوط به مولی علیه را به صلح خاتمه دهد مگر با تصویب مدعی العموم.» )
اصولاً قیم میتواند با رعایت مصلحت محجور و بدون اجازه دادستان، به نمایندگی از محجور اعمال حقوقی انجام دهد، مشروط بر این که اعمال مزبور نه ممنوع باشد و نه از جمله اعمالی باشد که تصویب دادستان در آنها لازم دانسته شده است، البته رعایت غبطه و مصلحت محجور همیشه لازم است. نکته: اساساً قیم در
نکاح محجور، اختیار و ولایتی ندارد.
قیم باید دارای
اهلیت کامل و شایستگی اخلاقی و قابل اعتماد باشد. به علاوه، با استناد به ملاک ماده ۱۱۹۲ ق. م (قانون مدنی) که مربوط به
وصایت است، میتوان گفت که اگر محجور مسلمان باشد، نمیتوان برای او قیم غیر مسلمان تعیین کرد. ماده ۱۲۳۱ ق. م درباره شرایط قیم میگوید: «اشخاص ذیل نباید به سمت قیمومت معین شوند:
۱- کسانی که خود تحت ولایت یا قیمومت هستند.
۲- کسانی که به علت ارتکاب
جنایت یا یکی از جنحههای ذیل به موجب حکم قطعی محکوم شده باشند:
سرقت- خیانت در امانت-
کلاهبرداری-
اختلاس-
هتک ناموس یا
منافیات عفت-
جنحه نسبت به اطفال-
ورشکستگی به تقصیر.
۳- کسانی که
حکم ورشکستگی آنها صادر و هنوز
عمل ورشکستگی آنها تصفیه نشده است.
۴- کسانی که معروف به فساد
اخلاق باشند.
۵- کسی که خود یا اقربا طبقه اول او دعوایی بر محجور داشته باشد.»
اقرباء (خویشان) محجور، در صورتی که صلاحیت برای قیم شدن داشته باشند، بر دیگران مقدم خواهند بود
و دادگاه یک یا چند نفر از آنان را به سمت قیمومت معین خواهد کرد. در میان خویشان محجور، پدر یا مادر او مادام که شوهر ندارد، با داشتن صلاحیت بر دیگران مقدم است.
و نیز در صورت محجور شدن زن، شوهر زن با داشتن صلاحیت برای قیمومت بر دیگران مقدم است.
برابر ماده ۱۲۳۳ ق. م: «زن نمیتواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمومت را قبول کند.»
مطابق ماده ۱۲۴۳ ق. م: «در صورت وجود موجبات موجه دادستان میتواند از
دادگاه مدنی خاص تقاضا کند که از قیم تضمیناتی راجع به اداره اموال مولی علیه بخواهد تعیین نوع تضمین به
نظر دادگاه است. هرگاه قیم برای دادن تضمین حاضر نشد از قیمومت عزل میشود.» تضمین مزبور مادام که قیم به سمت قیمومت باقی است و حساب زمان تصدی خود را تصفیه ننموده، باقی میماند و پس از تصفیه، بوسیله دادگاه مسترد میگردد.
قیم میتواند برای انجام امور راجع به قیمومت
اجرت مناسب و متعارفی را با
نظر دادستان از اموال محجور برداشت کند. در تعیین اجرت قیم سه عامل را باید مورد توجه باشد:
۱- کیفیت و کمیت کار قیم در اداره اموال و مواظبت شخص محجور.
۲- وضع محلی که
اقامتگاه محجور در آنجا واقع است و امور قیمومت در آنجا انجام میگیرد.
۳- درآمد محجور.
(مطابق ماده ۱۲۴۶ ق. م: «... میزان اجرت با رعایت کار قیم و مقدار اشتغالی که از امر قیمومت برای او حاصل میشود و محلی که قیم در آنجا اقامت دارد و میزان عایدی مولی علیه تعیین میگردد.»)
الف) مطابق ماده ۱۲۴۸ ق. م: «در موارد ذیل قیم معزول میشود:
۱- اگر معلوم شود که قیم فاقد صفت امانت بوده و یا این صفت از او سلب شود.
۲- اگر قیم مرتکب جنایت و یا مرتکب یکی از جنحههای ذیل شده و به موجب حکم قطعی محکوم گردد:
سرقت، خیانت درامانت، کلاهبرداری، اختلاس، هتک ناموس، منافیات عفت، جنحه نسبت به اطفال، ورشکستگی به تقصیر یا تقلب.
۳- اگر قیم به علتی غیر از علل فوق محکوم به حبس شود و بدین جهت نتواند امورمالی مولی علیه را اداره کند.
۴- اگر قیم ورشکسته اعلان شود.
۵- اگر عدم لیاقت یا توانائی قیم در اداره اموال مولی علیه معلوم شود.
۶- در مورد مواد ۱۲۳۹ و ۱۲۴۳ و ۱۲۴۴ با تقاضای
مدعی العموم.»
حکم عزل قیم
ناظر به آینده است و اعمالی که قیم پیش از ابلاغ حکم عزل به او، انجام داده نافذ است.
ب) برابر ماده ۱۲۴۹ ق. م: «اگر قیم مجنون یا فاقد رشد گردد منعزل میشود.»
هنگامی که حجر مولی علیه پایان میپذیرد نیز قیم منعزل میشود.
ج) مطابق مواد ۱۲۵۱ و ۱۲۵۲ ق. م، درصورتی که زن بی شوهری، حتی اگر مادر مولی علیه باشد، پس از انتخاب به سمت قیمومت
ازدواج نماید، باید مراتب را طبق ماده ۱۲۵۱ ق. م به دادستان اطلاع دهد والا دادستان میتواند تقاضای عزل او را بنماید. درخواست عزل از جانب دادستان اختیاری است نه اجباری.
(ماده ۱۲۵۱ ق. م: «هرگاه زن بی شوهری ولو مادر مولی علیه که به سمت قیمومت معین شده است اختیار شوهر کند باید مراتب را در ظرف یک ماه از تاریخ انعقاد نکاح به دادستان حوزه اقامت خود یا نماینده او اطلاع دهد. در این صورت دادستان یا نماینده او میتواند با رعایت وضعیت جدید آن زن تقاضای تعیین قیم جدید و یا ضم
ناظر کند.» برابر ماده ۱۲۵۲ ق. م نیز: «درمورد ماده قبل اگر قیم ازدواج خود را در مدت مقرر به مدعی العموم یا نماینده او اطلاع ندهد مدعی العموم میتواند تقاضای عزل او را بکند.»)
تفاوتی که قیمومت در
فقه اسلامی با
حقوق دارد، آن است که قیمومت، امروزه یک
نهاد حقوقی است که شرایط و آثار آن و وظایف و اختیارات قیّم را قانون تعیین کرده است و دادگاه در چهارچوب قانون به نصب قیّم اقدام میکند و برکار او
نظارت مینماید. در حالی که در فقه اسلامی، ولایت بر محجورین و صغار که سرپرست خاصّی ندارند مربوط به
حاکم است و او میتواند این ولایت را از طریق نماینده خود که گاهی قیّم نامیده میشود، اعمال نماید. قیّم بدینمعنا به عنوان
وکیل قاضی و تابع دستور و اذن اوست، نه یک نهاد حقوقی مستقل.
به تعبیری دیگر، در فقه اسلامی ولایت بر صغاری که ولیّ خاص ندارند به مقام عمومی قضایی واگذار شده است، حال آنکه در حقوق امروز، این ولایت از آن یک شخص خاص است که دادگاه او را تعیین میکند و بر کارش
نظارت دارد. به هرحال نهاد قیمومت در حقوق امروز که با توجّه به وضع و نیازهای زمان و مصلحت جامعه پدید آمده، اختلاف بنیادی با فقه اسلامی ندارد.
البتّه در فقه، فقط به ذکر کلیّات مسائل مربوط به قیمومت اکتفا شده در حالیکه در حقوق، ضوابط و شرایط این نهاد حقوقی با تفصیل بیشتر و استناد به مواد حقوقی بیان گردیده است.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قیم guardian»، تاریخ بازیابی ۹۹/۵/۱۵. •
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۱۴۶-۱۵۳، برگرفته از بخش «ولایت و اختیارات قیّم در فقه و حقوق»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۵/۱۹.