• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قیس بن سعد انصاری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از چهره‌های مهم در صدر اسلام که هم صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و هم زمان خلافت امام علی (علیه‌السّلام) و امام حسن (علیه‌السّلام) را درک نمود، شخصیتی ممتاز به نام ابوالقاسم قیس بن سعد بن عبادة بن دلیم بن حارثة بن ابی حزیمه (به حاء مهمله مفتوحه) ابن ثعلبة بن ظریف بن خزرج بن ساعدة بن کعب بن خزرج الاکبر ابن حارثة... انصاری است که از رؤسا و جنگاوران به نام صدر اسلام بود و از چهره‌های برتر شیعی آن دوره به شمار می‌رفت. نسب قیس به قحطان می‌رسد، بنابراین وی یمانی است. کسی که با تمام تبلیغات سوء بر علیه وی، دست از خاندان جود و کرم برنداشت و در رکاب آنان شمشیر زد و سر تعظیم فرود آورد. قیس بن سعد از جمله کسانی است که قصیر النسب است؛ یعنی کافیست که گفته شود، قیس بن سعد بن عباده، که از آن فقط همین صحابی گرانقدر فهمیده می‌شود. در این مقاله به زندگی و شخصیت این بزرگوار پرداخته می‌شود.



درباره تاریخ تولد قیس، تاریخ متقنی ذکر نشده است؛ اما با توجه به شواهد موجود که در این مقاله نیز به آن اشاره می‌شود، می‌توان دانست که وی در زمان ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه نوجوان بوده است. وی از لحاظ نسبی نیز دارای جایگاه بالایی بود، چرا که پدرش سعد بن عباده بزرگ قبیله خزرج بود که ریاست این قبیله را نیز به دست داشت. سعد پیشوای انصار و از فرماندهان ارشد اسلام بود که در دوران جاهلیت و پس از ظهور اسلام، ریاست و سروری داشت و قومش پیشوایی و بزرگواری اش را می‌ستودند. آل سعد بن عباده از شریف‌ترین و اصیل‌ترین خاندان‌های انصار به شمار می‌رفتند و در اسلام و ایمان، سوابق درخشانی داشتند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در مناسبت‌های مختلف، عنایت خاص خود را به آن‌ها ابراز کرد و خدمات و خصلت‌های والای بزرگان این خاندان را ستود. آن بزرگوار در غزوه ذی قرد فرمود: «خداوندا! رحمت را بر سعد و خاندانش ارزانی دار؛ چه نیک مردی است سعد بن عباده». سعد در سال چهارده یا پانزده هجری در زمان خلافت خلیفه دوم، در حوران از نواحی شام کشته شد و اکنون نیز قبرش در غوطه دمشق مشهور و معروف است. مادرش فکهیه دختر عبید بن دلیم بن حارثه نام داشت. هنگامی که شتر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گم شده بود، سعد شتری در اختیار آن حضرت قرار داد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: خداوند بر شما دو نفر (پدر قیس و قیس) برکت دهد. ‌ای ثابت، بر تو بشارت باد که رستگار شدی. بدون شک به وجود آوردن جانشین‌ها و فرزندان شایسته کار خداست و به آن کس که اراده کند، خواهد داد و به تحقیق، خداوند متعال فرزندی پاکدامن و نیکو سیرت به تو عنایت فرموده است. قیس در سال آغازین اسلام و یا اندکی پیش از آن در مدینه به دنیا آمد. در دوران نوجوانی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علاقه مند شد و جزء یاران وی گشت. بعد از مرگ پدرش نیز به ریاست خاندان خزرج درآمد و رهبری این قبیله را برعهده گرفت.

۱.۱ - شمایل قیس

قیس در شعری که در ادامه آورده می‌شود به شمایل خود اشاره دارد و خود را مردی بلند قامت معرفی می‌کند. او فردی با عضلاتی سخت، پیچیده و محکم بود و موی جلوی سرش ریخته بود. در عصر رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ده نفر از اهالی مدینه بلند قد و رشید بودند که طول قامت آن‌ها ده وجب به وجب خودشان بود و قیس در شمار این عده قرار داشت.
[۳] تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۷، ص۳۹۷.

ابوالفرج اصفهانی درباره قیافه قیس می‌آورد: قیس بلند اندام بود و هنگامی که بر اسب تنومند و بزرگ می‌نشست، پاهایش از دو سو به زمین می‌رسید.
[۴] اصفهانی، ابو الفرج علی بن الحسین، فرزندان ابو طالب، ج۱، ص۱۰۸.
هم چنین چهره اش حتی یک مو هم نداشت
[۵] ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۱۰.
که به زبان امروزی کوسه بوده است. در تایید این حرف قولی از انصار است که در تواریخ آمده مبنی بر این که گفتند: دوست داشتیم تمامی اموال خود را بدهیم و برای قیس محاسن بخریم. اما با این همه زیبا روی بود. او را خواجه انصار می‌نامیدند.
[۶] اصفهانی، ابو الفرج علی بن الحسین، فرزندان ابو طالب، ج۱، ص۱۰۸.


۱.۲ - تقوا و زهد

با تمام خصوصیات جنگاوریش، وی فردی زاهد و خداترس بود. درباره زهد و تقوایش نقل شده که وی روزی که مشغول نماز بود در سجده گاهش ماری پیدا شد. این خطر، قیس را از حال عبادتش خارج نساخت و به نماز خود ادامه داد. مار به گردنش پیچید، ولی او دست از عبادتش نکشید و پس از پایان نماز، مار را از گردن جدا کرد و به طرفی انداخت.
[۷] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۹۵ - ۹۶.
او همواره در حال ذکر و دعا بود و از ویژگی‌های او در عبادت این بود که وی به هنگام دعا، انگشت سبابه اش را بالا نگه می‌داشت.
[۸] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۹۶.
هم چنین ذکر شده که وی اموال فراوان داشت و به نیازمندان کمک می‌کرد و قرض الحسنه می‌داد. روزی قیس بیمار شد و بدهکاران چون قدرت پرداخت نداشتند و تاخیر در پرداخت بدهی شان پیش آمد از دیدارش شرم داشته و به عیادت او نرفتند. قیس چون دید تعداد عیادت کنندگانش کم است، گفت: خداوند ثروتی را که موجب می‌شود برادران مؤمنم کم تر از من دیدن کنند را نابود سازد. لذا فرمان داد در شهر فریاد بزنند که قیس همه بدهکارانش را بخشیده است، طولی نکشید که مردم از همه طرف به خانه او آمدند و به حدی ازدحام زیاد بود که پلکان در ورودی خانه اش خراب شد.


خاندان او هم در دوران جاهلیت و هم در زمان اسلام دارای مجد و عظمت بوده‌اند. قیس بن سعد بزرگ و آقای انصار و فرزند بزرگ و رئیس آنان بود. در الغارات چنین آمده است: قیس مردی شجاع با سخاوت و بزرگوار و آقا بود.
[۱۰] ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۸.
درباره قیس گفته شده است: قیس همیشه در دوران اسلام ریاست و سروری داشت و بزرگواری و شرافت در خاندان آنان بود پدر و جد و پدرانش همه رئیس قبیله بودند، سعد اگر کسی را در پناه خود (به عنوان جوار) جای می‌داد، همه قبائل جوار او را محترم می‌داشتند و متعرض پناهنده او نمی‌شدند و این مطلب به خاطر آقائی و سیادت و بزرگ منشی او بود،
[۱۱] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۷۳.
او و پدرش در دوران جاهلیت و اسلام سفره‌ای گسترده داشتند. فرزندش قیس بعد از او نیز همین موقعیت را داشت. در الاستیعاب بیان شده است که: قیس بزرگ طایفه بود، به طوری که احدی با او و پدرانش معارض نبود. در اسدالغابه چنین آمده است: وی بزرگ قبیله اش بود و هیچ کس با او نزاعی نداشت و از خاندان بزرگان آن‌ها بود. ابن کثیر گوید: قیس بزرگ و آقا و مطاع و فرمانفرما و همگی اطاعتش می‌کردند، مردی بزرگوار و با سخاوت و شجاع و پسندیده بود. قیس در اشعاری که درباره خود سروده چنین گوید:
و انی من القوم الیمانین سید• • • و ما الناس الاسید و مسود
«من از قوم یمانیین آقا و رئیس قبیله هستم و مردم هم دو دسته هستند: یا رئیس و یا مرئوس یا فرمانده و یا فرمانبردار».
و بز جمیع الناس اصلی و منصبی• • • و جسم به اعلو الرجال مدید
«اصل و مقام من بر همه مردم غلبه کرده و همه را تحت الشعاع قرار داده است و دارای اندامی کشیده و قوی هستم که بر همه مردان از این جهت برتری دارم». پدرش یکی از دوازده نقیب و بزرگانی است که اسلام قوم خود را برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ضمانت کردند. نقیب به معنای ضامن و آن کس که اختیار کسی را در دست دارد. پدرش کسی بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را بهترین انصار نامید.

۲.۱ - معرفی امام علی

امام علی (علیه‌السّلام) که از شخصیت وجودی افراد به سبب علم امامتش با خبر بود، در منشور حکومتی که به مردم مصر نوشت، قیس را چنین معرفی نمود: «قیس از کسانی است که من از ایمان او خشنودم. او بخشنده‌ترین مردم در زمان خود بود». مطلبی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز به آن اشاره نمود به این صورت که قیس را از خاندان جود نامید.
طبق آن چه در منابع تاریخی آمده است، وی از راویان احادیث نبوی بوده و اشخاص زیادی از وی روایت نقل کردند که نشان از ثقه بودن وی دارد. اشخاصی هم چون انس بن مالک، عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری، ثعلبه بن ابی مالک القرظی و... از او روایت نقل نمودند.


قیس که بعد از پدر ریاست قبیله را به دست داشت خود و قبیله را در اختیار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار داد و در رکاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بسیاری از جنگ‌ها شرکت نمود. در اشعاری که از وی نقل شده، وی حضورش را در جنگ‌های مختلف از جمله بدر، احد و حنین و خیبر بیان می‌دارد.
[۲۲] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۵۳۷.
او در برخی جنگ‌ها پرچم انصار را به دوش می‌کشید و در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حرکت می‌نمود. قیس به مدت ده سال، پیوسته گرداگرد خورشید وجود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌گردید و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز به وی عنایتی خاص داشت. قیس می‌گوید: برای خواندن تعقیبات نماز نشسته بودم که رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من فرمود: «می‌خواهی تو را به یکی از درهای بهشت راهنمایی کنم؟ گفتم: آری، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: فراوان بگو: لا حول و لا قوة الا بالله».

۳.۱ - نجات سپاه اسلام

در سریه خبط که گرسنگی سپاه اسلام را تهدید می‌کرد، قیس به داد سپاه رسید که مورد تشویق پدرش و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار گرفت. در زمانی که غذایی برای سیر کردن سپاه نبود، قیس گفت: کیست که شترانی را به من بفروشد تا برای لشکر غذا تهیه شود و در عوض آن شترها، در مدینه خرما دریافت کند. عمر بن خطاب گفت: کار این جوان موجب تعجب است، خودش هیچ مالی ندارد و نسبت به اموال دیگران تعهد می‌کند. مردی از قبیله جهنیه پذیرفت، لکن به قیس گفت که من تو را نمی‌شناسم تو کیستی؟ قیس خود را معرفی کرد و در این هنگام مرد جهنی گفت: اول نسب خود را نگفته بودی.. آن چه آورده شد نشان از بزرگواری و وفاداری به اسلام و همین طور نسب والای قیس دارد.

۳.۲ - بینش سیاسی و اجتماعی

در میان خصوصیات فردی و اجتماعی قیس، آن چه وی را از دیگر یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امام علی (علیه‌السّلام) متمایز می‌سازد، بینش سیاسی ـ اجتماعی اوست؛ به گونه‌ای که مورخان و سیره نویسان وی را یکی از پنج سیاستمدار عرب در عصر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امام علی (علیه‌السّلام) می‌خوانند. او بزرگ مردی بود که معاویه او را با صد هزار نفر از یاران خود برابر می‌دانست و لذا از نام وی در تبلیغات سوء خود در برابر امام حسن (علیه‌السّلام) بهره برد.
قیس در زمان زندگی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به منزله رئیس پلیس در دستگاه فرماندهی بود که وظایف و ماموریت‌های شهری را انجام داده و عهده دار اجرای دستورات امنیتی و انتظامی در شهر مدینه بود. گاهی او را برای جمع آوری مالیات و زکوات به اطراف می‌فرستادند و از کسانی بود که اندیشه و رای و نظریه‌ای داشت و به آرائش احترام گذاشته می‌شد. او کارگزار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صدقات مسلمانان نیز بود. او در تمام غزوه‌ها همراه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود
[۲۷] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۵۳۷.
و دارای هیبتی بود که دل‌های شجاعان را می‌لرزاند، در عین حالی که بسیار ممدوح و بخشنده بود. معاویه نیز از جمله کسانی بود که از وی به شدت هراس داشت.
[۲۹] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۵.



بعد از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قیس از جمله کسانی بود دوستدار و حامی امام علی (علیه‌السّلام) بود و ایشان را جانشین به حق رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌دانست. در دوران حکومت امیرالمؤمنین آن حضرت او را به استانداری مصر تعیین کرد و فرمانروای پاک و منزه مصر گردید. قیس از شیعیان علی (علیه‌السّلام) و طرفداران و خیرخواهان او بود و طرف مشورت آن حضرت بود. او از جمله افراد مورد اعتماد امام بود و در بسیاری از مسائل، امام از وی بهره می‌جست.

۴.۱ - ولایتمداری قیس

قیس بن سعد از طبقه اول اصحاب امیرالمومنین (علیه‌السّلام) به شمار می‌آید و از کسانی است که به خاطر دین و امام (علیه‌السّلام) اخلاص ورزیدند تا آن که به دیدار حق شتافتند. در اخبار صحیح و ثابت آمده که قیس بن سعد بن عباده انصاری، صحابی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از زبده‌ترین یاران آن حضرت بوده است. وی از ده نفری است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را یاری دادند و از گزیدگان دوستان امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) نیز بوده است. او هیچ گاه مرتد و مضطرب نشده و با ابوبکر بیعت نکرد. با این که قیس، داماد و شوهر خواهر ابوبکر بود پا بر تعصب خانوادگی خود گذاشت و با وی بیعت نکرد.
[۳۱] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۸.
او با قریبه، دختر ابی عتیق، خواهر ابوبکر ازدواج کرده بود.
ابن ابی الحدید گفته است: قیس بن سعد از بزرگان شیعه امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) و معتقدین به ولایت و محبت او بود. در تمام جنگ‌ها همراه آن حضرت و امام حسن (علیه‌السّلام) بود و هنگامی که شایعه صلح توسط مزدوران معاویه در لشگرگاه امام پخش شد و همه روحیه خود را باختند وی با شهامت صلح با معاویه را نپذیرفت؛ اما پس از پذیرش صلح توسط امام (علیه‌السّلام)، آن را پذیرفت. وی به امیرمؤمنان اعتقاد داشت و در دوستی او مخلص بود.

۴.۲ - والی مصر

امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) قیس بن سعد بن عبادة را به عنوان والی مصر از مدینه بدان دیار گسیل داشت. امام در نامه خود به مردم مصر نوشت: من قیس بن سعد انصاری را به عنوان امیر برای شما فرستادم؛ او را همراهی کنید و در اجرای حق یاری اش نمایید... او از زمره کسانی است که من از مسئولیت او راضی و صلاح و خیرخواهی اش را امید دارم. قیس مردی صاحب نظر و مقتدر و زیرک و از پیروان و دوستان علی (علیه‌السّلام) بود. ابراهیم بن سعد بن هلال ثقفی در کتاب الغارات، نقل کرده است، گفته‌اند: امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) به قیس فرمود: با سپاه مصر برو. زیرا این کار دشمن را بیشتر می‌ترساند و دوستانت هم عزیز خواهند شد و قدرت پیدا خواهند کرد به نیکو کردار نکویی کن و بر شکاک سخت بگیر و با عامه مردم ملاطفت کن که ملاطفت خود برکت است. قیس گفت: سپاه را برای تو وا می‌نهم، اما آن چه درباره ملاطفت و احسان به مردم به من سفارش کردی، از خداوند تعالی در این مورد کمک خواهم گرفت.
[۳۶] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۹۹ و ۱۰۰.

قیس با هفت تن از خانواده اش قدم به مصر نهاد. این خود نشانه‌ای بر زیرکی و اعتماد به نفس وی است، آن گاه بر فراز منبر بر آمد و نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را خواست و آن را برای مصریان خواند و سپس ایشان را به بیعت و مساعدت خود دعوت کرد. آن گاه برخاست و سخنانی کوتاه بر زبان راند. وی گفت: سپاس خدایی راست که حق را آورد و باطل را می‌رانید و ظالمان را نگونسار کرد. ‌ای مردم! ما با بهترین کس پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست بیعت دادیم. پس شما نیز برخیزید و بر مبنای کتاب خدا و سنت رسولش بیعت کنید. اگر ما بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم کار نکردیم، پس بیعت ما بر گردن شما نیست.
[۳۸] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۰.
مردم همگی با او دست بیعت دادند، مگر ساکنان قریه‌ای به نام خربتا، که طرفداران عثمان بودند. ساکنان این قریه از قبیله بنی کنانه بودند؛
[۴۰] بلعمی، ابو علی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۶۳۵.
اما قیس با آنان از در صلح و آشتی داخل شد. وی از مردم خراج گرفت و هیچ کس با او ستیزه نکرد.
[۴۱] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۲.


۴.۳ - تصرف و اداره مصر

مصر از جمله شهرهای فتح شده توسط مسلمین بود و لذا به جهت همین اهمیت نیاز به یک حاکم مدیر و مدبر داشت و لذا امام قیس را عازم آن جا نمود. علت اهمیت شهر مصر را می‌توان این گونه بیان نمود: مصر به دلیل برخورداری از بنادری چون اسکندریه، به دریای روم (مدیترانه) و حکومت بیزانس راه داشت و یکی از پادگان‌های مهم نظامی جهان اسلام، یعنی فسطاط در آن جا بود، هم چنین مجاور فلسطین و شام واقع شده بود که در صورت برخورداری از حاکمیت مقتدر می‌توانست تهدیدی علیه معاویه باشد.
هم چنین عایدات فراوان آن، می‌توانست پایه اقتصادی حکومت اسلامی را تقویت کند؛ از این جهت حضرت علی (علیه‌السّلام) یکی از فضلای صحابه رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را که از انصار و قبیله خزرج بود، و در امور سیاسی و اجتماعی از کیاست و فراست ویژه‌ای برخوردار بود و در جنگ‌های گروهی و تن به تن و نیز امور نظامی مهارت ویژه‌ای داشت، در ماه صفر سال ۳۶ هجری (اوت ۶۵۶ میلادی) به استانداری مصر منصوب کرد و عمل کرد موفقیت آمیز قیس در مصر نشان از قدرت او در اداره و حکومت شهر مصر داشته است.
قیس با هفت نفر توانست به بهترین صورت مصر را تصرف و اداره کند. وجود او زنگ خطری جدی برای معاویه که در شام بود تلقی می‌شد. ثقفی در الغارات می‌نویسد: وجود قیس بر معاویه از همه خلایق، گرانبارتر و غیر قابل تحمل تر بود، زیرا مصر به شام نزدیک تر از عراق بود و معاویه می‌ترسید که علی (علیه‌السّلام) با اهل عراق از یک سو و قیس با اهل مصر از سوی دیگر بیایند و او را محاصره کنند.
[۴۳] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۲.


۴.۴ - فریبکاری معاویه

زمانی که معاویه متوجه این خطر شد سعی در فریفتن قیس نمود و چندین نامه بین آنان رد و بدل شد،
[۴۴] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۲ - ۱۰۶.
اما نتوانست بر زیرکی و سیاستمداری قیس فائق آید حتی قیس در شعری برخی معایب معاویه را برشمرد و برایش فرستاد. لذا معاویه شروع به حیله گری به وسیله جاسوسان خود که در اطراف امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) بودند، کرد. معاویه نامه‌ای جعلی نگاشت و وانمود کرد که آن را قیس نوشته است و آن را برای اهل شام خواند. مضمون نامه چنین بود که قیس با معاویه بیعت کرده و از خونخواهان عثمان است. این خبر به وسیله جاسوسان به کوفه رسید و خیلی سریع بین مردم ساده لوح کوفه انتشار یافت. با وجود این که امام علی (علیه‌السّلام) این خبر را تکذیب کرد و این خبر را در مورد قیس راست ندانست، منافقان با تحریک مردم ساده کوفه، امام را مجبور به عزل قیس از حکومت مصر کردند.
[۴۶] بلعمی، ابو علی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۶۳۶.
محمد بن ابوبکر جانشین او در مصر شد
[۴۷] مستوفی قزوینی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص۱۹۶.
و او پیش محمد از عزل خویش گله کرد.

۴.۵ - گزارش قیس خدمت امام علی

با عزل قیس توسط امام، او به نزد امام آمد و گزارش و اطلاعات خود را به امام تقدیم نمود. او در سخنانی بیان کرد: ‌ای امیرالمومنین، در روی زمین هیچ کس را برای آن که در بین ما بپاید از تو بیشتر دوست نداریم، زیرا تو ستاره فروزان مایی که به آن هدایت می‌شویم و پناهگاه مطمئن مایی که بدان پناه می‌بریم و اگر تو را از دست بدهیم آسمان و زمین بر ما تیره و تار خواهد شد. به خدا سوگند اگر معاویه را با مکر و حیله اش وانهی، به شدت خواستار به چنگ آوردن مصر و فساد در یمن و طمع ورزیدن در مورد عراق است. همراه او مردان یمانی هستند که از بهانه قتل عثمان سیراب شده و به گمان، به جای علم به شک، به جای یقین و به هوای نفس به جای خیر اکتفا کرده‌اند. با اهل حجاز و عراق حرکت فرما و بر او حمله کن، حمله‌ای که گلوگاهش را گیرد و نفسش را کوتاه کند. امام نیز سخنانش را تایید کرد و فرمود: به خدا قسم‌ای قیس، خوب و موجز سخن گفتی.

۴.۶ - اعزام به مدینه و بازگشت به کوفه

امام علی (علیه‌السّلام) قیس را به مدینه فرستاد. در مدینه ‌ام سلمه با قیس دیدار کرد و متوجه ناراحتی قیس از عزلش شد و لذا‌ ام سلمه به امام نامه نوشت و در مورد عزل قیس گله کرد. امام نیز قیس را به کوفه فراخواند و لذا در جنگ‌های امام دوشادوش امام حضور داشت. زمانی که امام علی (علیه‌السّلام) به قیس نامه نوشت که در کوفه به وی ملحق شود او گفت: به خدا قسم چون از آن حضرت حیا می‌کنم، می‌روم با این که می‌دانم که او را خواهند کشت؛ زیرا پیرامون او سپاهیانی نابکار و بداندیش قرار دارند... سپس او به نزد امام آمد و امام نیز او را مورد احترام و بخشش خود قرار داد. این گفته قیس نشان از سیاست و درایت او به امور سیاسی جامعه دارد.


قیس بن سعد از اولین کسانی بود که امام را در حرکت به سوی جنگ جمل، تایید کرد و از کسانی است که نظر داد که بهتر است امام علی (علیه‌السّلام) به سوی کوفه حرکت نماید. او در زمانی که امام برای جنگ جمل آماده می‌شد حاکم مصر بود.
پیش از حرکت به سوی جنگ جمل، قیس به همراه امام حسن (علیه‌السّلام) و عمار یاسر به دستور امام علی (علیه‌السّلام) به کوفه رفتند و لشکری نیرومند از کوفیان تشکیل دادند. ابوموسی اشعری، مردم کوفه را از پیوستن به امام بازداشته بود، لذا آنان برای بسیج کردن مردم به کوفه آمدند تا برای جنگ جمل آماده شوند. بعد از بسیج نمودن مردم کوفه، قیس به میان مردم خود رفت و با سپاهی حدود هزار نفر از انصار و فرزندان انصار و قحطانیان به امام علی (علیه‌السّلام) در منطقه زاویه بصره پیوست.
[۵۵] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۷۱۷.



قیس از جمله کسانی بود که مایل به جنگ با معاویه بود. او در زمان جنگ صفین، والی امام در منطقه آذربایجان بود که با نامه‌ای که امام برای او نوشت خود را به امام رساند. امام نامه‌ای به این مضمون نوشت: اما بعد، عبدالله بن شبیل احمسی را به جانشینی خود بگذار و به سوی من بیا... من در اول ماه ان شاء الله در یکی از دو مکان خواهم بود و حرکت نمی‌کنم تا تو برسی.
[۵۶] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
این نامه امام نشان از اهمیت حضور قیس در میدان جنگ دارد و این که امام او را به عنوان یکی از بازوانش در نظر گرفته است. به همین خاطر قیس فرمانده سپاه مقدمه امام علی (علیه‌السّلام) در این جنگ بود.
[۵۷] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
در روز سوم جنگ نیز قیس بن سعد با سپاه خود به میدان رفت و در برابر بسر بن ارطاة قرار گرفت که پیروزی از آن قیس بود. در این نبرد، دو فرمانده روبروی هم قرار گرفتند و درگیری شدیدی بین این دو درگرفت که قیس ضربه شدیدی به بسر وارد کرد که به سر زخمی عمیق یافت. هنگامی که عمار یاسر در روز پنج شنبه به شهادت رسید، سعید بن قیس همدانی و قیس بن سعد به همراه انصار و قبیله ربیعه و عدی بن حاتم به دشمن حمله نمودند و با قبیله طی به نبرد مشغول شدند. این حمله باعث درگیری کل سپاه دو طرف شد. در این جنگ قیس که فرماندهی جناح خود را به دست داشت، خطیب انصار در جنگ نیز بود
[۵۹] سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ کتاب صفین، ص۴۴۷.
و همه انصار گوش به فرمان و سخنان او بودند.
بعد از اتمام جنگ و در زمان داوری و حکمیت، امام علی (علیه‌السّلام) او را به فرماندهی شرطة الخمیس برگزید و به او دستور داد تا زمان اتمام مسئله حکمیت در این پست بماند و بعد از آن به آذربایجان برود. او تا زمان شهادت امام در همین پست باقی مانده بود. قیس یکی از چهره‌هایی بود که معاویه از آن بیمناک بود و حتی نقل شده که معاویه در نمازش او را به همراه امام علی (علیه‌السّلام) و امام حسن و حسین (علیه‌السّلام) و ابن عباس لعن می‌کرد.
[۶۱] سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ کتاب صفین، ص۴۴۸.



در زمانی که امام علی (علیه‌السّلام) برای جنگ نهروان سپاه خود را آماده می‌نمود نامه‌ای به قیس نوشت و از او خواست که به مدائن بیاید و اردو بزند و منتظر دستور بعدی ایشان باشد. قیس از جمله کسانی بود که از طرف امام به میان خوارج رفت و آنان را نصیحت نمود. زمانی که امام علی (علیه‌السّلام) به نهروان رسید به فاصله یک فرسخ از خوارج اردو زد. به دستور ایشان قیس بن سعد و ابو ایوب انصاری را به سوی آن‌ها فرستاد و آن دو درباره حقانیت علی (علیه‌السّلام) و گمراهی خوارج، احتجاج کردند. در این جنگ نیز قیس فرماندهی قسمتی از سپاه را برعهده داشت. او به دستور امام سرپرست نیروی مدینه بود که حدود هفتصد تا هشتصد مرد بودند. او در این جنگ شریح بن ابی اوفی را که یکی از فرماندهان دشمن بود کشت و این هنگامی بود که قیس بن معاویه برجمی، ساق پای او را قطع کرده بود و شریح با یک پا می‌جنگید که به دست قیس کشته شد. به گفته برخی، قیس در این جنگ زید بن حصین طائی را نیز کشت.
بعد از این جنگ امام علی (علیه‌السّلام) به صفین بازگشت تا دوباره با معاویه بجنگد. امام حسین (علیه‌السّلام) با ده هزار نفر و قیس بن سعد با ده هزار نفر و ابوایوب انصاری نیز با ده هزار نفر و فرماندهان دیگر با تعداد مختلف دیگر به صفین رفته و آماده نبرد دوباره با معاویه شدند. هشام بن عروة درباره شخصیت قیس در جنگ‌های دوران امام علی (علیه‌السّلام) آورده است: پدرم می‌گفت: قیس بن سعد در مقدمه لشگر علی (علیه‌السّلام) حرکت می‌کرد و با او پنج هزار نفر بودند که همه سرهای خود را تراشیده بودند.
[۶۷] ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۱۱.



زمانی که امام علی (علیه‌السّلام) در مسجد کوفه ترور شد و به شهادت رسید، امام حسن (علیه‌السّلام) به خلافت رسید و قیس از اولین کسانی بود که با امام حسن (علیه‌السّلام) بیعت کرد و مردم را نیز به این بیعت فرا خواند. در برخی منابع قیس بن سعد به عنوان اولین کسی که با امام حسن (علیه‌السّلام) بیعت کرده، یاد شده است. قیس بن سعد بن عباده بود که خطاب به امام حسن (علیه‌السّلام) گفت: «دست بیاور تا بر کتاب خدای عزوجل و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وی و جنگ با منحرفان با تو بیعت کنم.» حسن (علیه‌السّلام) شرط آخر را نپذیرفت و گفت: در این خصوص، تصمیم گیری با اوست که مشخص کند با چه کسانی جنگ یا صلح کنند و مردم وظیفه دارند او را اطاعت کنند. مردم سخن ایشان را پذیرفتند و بیعت کردند. حتی طبری، علت این که چرا امام حسن (علیه‌السّلام) قیس را فرمانده نکرد و ابن عباس را بر وی امیر نمود را همین موضوع دانست که امام جنگ را نمی‌پذیرفت و قیس نیز با وی مخالفت می‌کرد.

۸.۱ - وفاداری به امام حسن

شرایط اجتماعی که حسن بن علی (علیه‌السّلام) در آن به عنوان خلیفه انتخاب شد، عادی نبود؛ جامعه‌ای بحران زده که در طول کمتر از پنج سال، سه جنگ خانمان برانداز را از سر گذرانده؛ خانواده‌ها اکثرا زیان دیده، داغ دار و بی رغبت به پذیرش امر بودند؛ احساس مردم به بی ثمر بودن جنگ و... عواملی بود که همگی دست به دست هم دادند و جامعه را حساس و شکننده کردند. به همین خاطر زمانی که معاویه به قصد عراق لشکر کشید امام حسن (علیه‌السّلام) بر بالای منبر رفت و مردم را برای جهاد فراخواند؛ اما با سکوت مردم مواجه شد و مردم کوفه از یاری امام خود خودداری کردند. در این هنگام عدی بن حاتم و قیس بن سعد و معقل بن قیس ریاحی و زیاد بن صعصعه تیمی برخاستند و مردم را سرزنش کردند و موجب شدند که مردم منافق کوفه به یاری امام بشتابند. امام حسن (علیه‌السّلام) از ایشان تشکر کرد و وفا و صداقت و صدق نیت و دوستی خالص ایشان را تایید فرمود. این ماجرا نشان از حمایت همه جانبه قیس از امام داشت و او تا پایان عمر از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حمایت نمود.

۸.۲ - اهمیت قیس در سپاه امام

حضور قیس در سپاه امام بسیار با ارزش بود و معاویه نیز از او می‌ترسید. امام حسن (علیه‌السّلام) برای جنگ با معاویه دوازده هزار نفر را به سرپرستی عبیدالله بن عباس و به همراهی قیس بن سعد برای جنگ با معاویه فرستاد. امام حسن (علیه‌السّلام) به عبیدالله دستور داد تا با نظر قیس بن سعد و دستور او عمل کند
[۷۳] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
یا آن که از فرمایش امام این طور نیز به دست می‌آید که عبیدالله با مشورت قیس بن سعد و سعید بن قیس عمل کند. سپس امام فرمود که اگر برای عبیدالله حادثه‌ای روی داد، قیس بن سعد سرپرست سپاه باشد و اگر برای قیس نیز اتفاقی رخ دهد، سعید بن قیس سرپرست سپاه باشد.

۸.۳ - دعوت معاویه از قیس و عبیدالله

معاویه که کار تبلیغاتی خود را از پیش آغاز کرده بود به قیس نیز نامه نوشت و از او خواست یا به او بپیوندد و یا از جنگ کناره بگیرد و نامه را به همراه یک میلیون درهم نقره به نزد قیس فرستاد؛ اما قیس آن را بازگرداند و جواب معاویه را چنین داد: می‌خواهی دینم را با پول بخری؟
[۷۵] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
او نخستین کسی بود که معاویه به او نامه داد و با مبلغ زیاد پول قصد خرید او را داشت که قیس به آن اعتنا ننمود. بعد از آن بود که معاویه این مبلغ را با نامه به سوی عبیدالله بن عباس داد و عبیدالله با هشت هزار نفر شبانه به معاویه پیوست.
[۷۶] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
البته اصفهانی در کتاب خود دعوت از قیس را بعد از دعوت از عبیدالله و فرار او عنوان کرد.

۸.۴ - گزارش اصفهانی از امان نامه

اصفهانی در ادامه گزارش خود می‌آورد: صبح مردم برای نماز منتظر خروج عبیدالله از چادرش بودند؛ اما هر چه منتظر شدند نیامد تا صبح دمید و لشگریان هر چه گشتند او را نیافتند. قیس با آنان نماز خواند و بعد از آن برای لشکریان سخنرانی جالبی نمود و با این کار باعث شد تا تفرقه آنان را از بین ببرد. این سخنرانی آن قدر در میان سپاه تاثیرگذار بود که مردم با صدای بلند می‌گفتند: الحمدالله که خدا عبیدالله بن عباس خائن را از بین ما خارج کرد. ‌ای قیس ما را برای جنگ با دشمن بسیج کن؛ قیس هم آنان را بسیج کرد. در جریان ترور امام حسن (علیه‌السّلام) قیس زحمات زیادی برای تفرقه نیفتادن در سپاه انجام داد. زمانی که امام مجروح شد او در انتظار آمدن امام بود و زمانی که متوجه این حادثه شد سعی کرد سپاه را با مسئله جنگ مشغول کند تا شیرازه سپاه با این خبر از هم نپاشد، لذا با نیروهایش به سپاه معاویه حمله کرد و بسیاری از آنان را زخمی یا به هلاکت رساند. در زمان صلح نیز او با صلح موافق نبود و به یارانش گفت: اگر بخواهید همراه شما تا پای مرگ می‌جنگم و اگر بخواهید برای شما امان نامه از معاویه می‌گیرم. گفتند: برای ما امان نامه بگیر، قیس برای آن‌ها امان نامه گرفت و برای خودش امان نگرفت. از طرف دیگر معاویه نیز در زمانی که به شیعیان امان نامه داد قیس را استثنا کرد و به او امان نامه نداد؛ اما امام فرمود: صلح نمی‌کنم؛ مگر این که هیچ کس را استثنا نکنی. در واقع علت این امر نیز تنفر و دشمنی قیس و معاویه بوده است.


معاویه برای بیعت با قیس تلاش فراوان کرد؛ اما نتواست از او بیعت بگیرد تلاش معاویه تا آن جا بود که جلوی قیس زانو زد و از او خواست که با او بیعت کند؛ اما قیس بیعت نکرد. حتی در آن مجلس معاویه دست خود را به دست قیس زد که مردم فریاد زدند: قیس بیعت کرد؛ اما قیس گفت: دروغ می‌گویید به خدا قسم بیعت نکردم.
[۸۲] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۶ - ۲۱۷.
البته در مورد بیعت قیس با معاویه روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) ذکر شده که به دستور امام حسن (علیه‌السّلام) بوده و در واقع بیعت حقیقی نیست، بلکه فقط برای امتثال امر امام و انقیاد از او بوده است.
[۸۳] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۱۰.
اما با این حساب این روایت نشان می‌دهد که قیس با معاویه بیعت کرده است هر چند این بیعت ظاهری بوده است.
پس از صلح، قیس بن سعد با جمعی از انصار، بر معاویه وارد شد؛ معاویه به آن‌ها گفت: «ای گروه انصار! از من چه می‌خواهید؟ سوگند به خدا، بیشتر شما بر علیه من بودید و کمی با من، و در روز صفین، از پیشروی من جلوگیری نمودید و شراره مرگ را در سر نیزه هایتان به عیان دیدم. مرا و پدرانم را هجو نمودید، هجوی کارگرتر از زخم نیزه، ولی موقعی که خداوند بر پاداشت آنچه را که شما می‌خواستید، سرنگونش سازید، به من گفتید: وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را رعایت کن؛! ولی هیهات، یابی الحقین العذرة». قیس (در جواب) گفت: ما آن چه را که در عهده توست می‌خواهیم ( خلافت بر مسلمین را که بدون حق در اختیار گرفتی). اما دشمنی ما با تو، اگر بخواهی از آن خودداری می‌کنیم. و اما استهزائی که از تو می‌کنیم، باطل آن زایل می‌شود و آن مقداری که حق است ثابت و بر قرار می‌ماند. اما بر قراری حکومت به نفع تو، مطلبی است که بدون رضایت ما و بر خلاف خواست ماست و اما درهم شکستن ارج تو در روز صفین، به جهت همکاری با مردی بود که طاعت او بسان طاعت خداوند بوده و اما وصیت و سفارش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره ما، باید بدانی که هر کس به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان دارد باید بعد از او هم سفارش او را رعایت کند و اما این که گفتی: یابی الحقین العذرة، باید بدانی که، هیچ دستی جز خداوند، تو را از ما باز نمی‌دارد، معاویه به منظور دلجوئی و ریاورزی رو کرد به جمیعت و گفت: حوائج خودتان را بخواهید.
[۸۴] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۷.
این ماجرا نشان از مخالفت آشکار قیس با معاویه را دارد.


درباره تاریخ مرگ و همین طور در مورد محل دفن قیس بن سعد بین مورخان اختلاف است. در کتاب الاستیعاب آمده است که قیس در سال ۶۰ هجری وفات کرد و در مدینه مدفون است و در همین کتاب از برخی نقل شده که در سال ۵۹ هجری، در سال آخر حکومت معاویه وفات کرد. در اعلام، محل دفنش را عسقلان ذکر کرده است. در باب وفات قیس مطلبی از ابن حیان بیان گردیده که به نظر صحیح نیست. ابن حیان گفته است: قیس از معاویه گریخت و در سال ۸۵ هجری، در خلافت عبدالملک فوت کرد و اضافه کرده که گفته‌اند: او در آخر خلافت معاویه فوت کرده است و در تفلیس به خاک سپرده شده است. زرکلی نیز در الاعلام خود به هر دو قول اشاره می‌کند؛ اما فوت قیس در سال ۸۵ هجری را ۵۸ هجری اعلام می‌کند. زرکلی آوده است: به مدینه بازگشت و در آخر حکومت معاویه وفات یافت و گفته‌اند از معاویه در سال ۵۸ هجری گریخت و در تفلیس ساکن شد و در همان جا از دنیا رفت. در این اقوال قول آخر صحیح تر به نظر می‌رسد چون معاویه شدیدا از قیس بیمناک و متنفر بود و گفته بود که اگر قیس را به چنگ بیاورم دست و پایش را قطع می‌کنم. با این وضعیت قیس نمی‌تواند در مدینه ساکن باشد و به زندگی عادی خود ادامه دهد، لذا فرار او به تفلیس معقول و صحیح به نظر می‌رسد، چرا که قیس مدتی والی آذربایجان بود و تفلیس نیز جز آن محسوب می‌شد. شهر تفلیس آخرین شهر اسلامی سرزمین اسلامی در آن دوره بود که در آن زمان روستایی به نام جزران در مرز آذربایجان بود.
به هر صورت قیس بن سعد بن عباده با خدمات زیاد به اهل بیت (علیهم‌السّلام) و بدون هیچ انحراف اعتقادی از دنیا رفت. وی کسی بود که تا آخر عمرش شیعه بود و دست از اعتقادات شیعی خود نکشید.


۱. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۵۴۷.    
۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۱۰۵۹.    
۳. تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۷، ص۳۹۷.
۴. اصفهانی، ابو الفرج علی بن الحسین، فرزندان ابو طالب، ج۱، ص۱۰۸.
۵. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۱۰.
۶. اصفهانی، ابو الفرج علی بن الحسین، فرزندان ابو طالب، ج۱، ص۱۰۸.
۷. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۹۵ - ۹۶.
۸. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۹۶.
۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۷۷۵ - ۷۷۶.    
۱۰. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۸.
۱۱. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۷۳.
۱۲. ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۹۵.    
۱۳. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص۲۱۵.    
۱۴. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۰۷- ۱۰۸.    
۱۵. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۵۶.    
۱۶. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۷۰.    
۱۷. ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۹۵.    
۱۸. ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۹۶.    
۱۹. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۹۶.    
۲۰. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۹۶.    
۲۱. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۵۲۲.    
۲۲. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۵۳۷.
۲۳. ابن عبد البر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۹۶.    
۲۴. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۶، ص۳۶۰.    
۲۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۷۷۴ - ۷۷۵.    
۲۶. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۳۴۹.    
۲۷. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۵۳۷.
۲۸. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۰۷- ۱۰۸.    
۲۹. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۵.
۳۰. مقدسی، مطهر بن طاهر، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۲۵.    
۳۱. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۸.
۳۲. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۰۷- ۱۰۸.    
۳۳. ابن ابی الحدبد، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۱۲.    
۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۵۴۹- ۵۵۰.    
۳۵. مقدسی، مطهر بن طاهر، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۲۵.    
۳۶. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۹۹ و ۱۰۰.
۳۷. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۲۳.    
۳۸. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۰.
۳۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۵۴۹- ۵۵۰.    
۴۰. بلعمی، ابو علی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۶۳۵.
۴۱. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۲.
۴۲. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۲۲.    
۴۳. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۲.
۴۴. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۰۲ - ۱۰۶.
۴۵. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۲، ص۴۹۷.    
۴۶. بلعمی، ابو علی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۶۳۶.
۴۷. مستوفی قزوینی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص۱۹۶.
۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۷۰.    
۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۵۵۵- ۵۵۶.    
۵۰. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۷۱۶.    
۵۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۱۱۱.    
۵۲. دینوری، ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۸۱.    
۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۵۵۱.    
۵۴. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۱۸۱.    
۵۵. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۷۱۷.
۵۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
۵۷. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
۵۸. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۳، ص۴۲.    
۵۹. سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ کتاب صفین، ص۴۴۷.
۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۵.    
۶۱. سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ کتاب صفین، ص۴۴۸.
۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۱.    
۶۳. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۰۷.    
۶۴. دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص۱۶۹.    
۶۵. دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص۱۶۲.    
۶۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۲.    
۶۷. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيز الله عطاردى، ص۱۱۱.
۶۸. دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص۸۷.    
۶۹. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۶.    
۷۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۱.    
۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲۱.    
۷۲. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۷۰.    
۷۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
۷۴. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۷۰.    
۷۵. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
۷۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
۷۷. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۷۳.    
۷۸. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۷۳.    
۷۹. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۴، ص۲۸۸.    
۸۰. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۲۹۱.    
۸۱. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۴، ص۲۹۲.    
۸۲. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۶ - ۲۱۷.
۸۳. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۱۰.
۸۴. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۷.
۸۵. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۲۹۰.    
۸۶. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۴، ص۸۹.    
۸۷. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۳۶۱.    
۸۸. الزرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۴، ص۸۹.    
۸۹. مدنی شیرازی، سید علی خان، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، ص۳۴۷.    
۹۰. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۲، ص۳۵ - ۳۶.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قیس بن سعد۱»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۸.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قیس بن سعد۲»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۸.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قیس بن سعد۳»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۸.    





جعبه ابزار