قَلْع (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قَلْع (به فتح قاف) از
واژگان نهج البلاغه به معنای كندن است.
اِقلاع (به کسر الف) به معنای
امساک و نگاه داشتن است.
اِنقلاع (به کسر الف) به معنای كنده شدن است.
قِلع (به کسر قاف) به معنای بادبان کشتی است.
قُلعَه (به ضم قاف) به معنای ساکن نشدن و برخاستن است.
موردی از این ماده در
نهج البلاغه آمده است.
قَلْع به معنای كندن آمده است. «قَلَعَهُ قَلْعاً: انتزعهُ من اصلهِ»
اِقلاع به معنای امساک، نگاه داشتن و خوددارى آمده است. «اقْلَعَ عن الامر: كفّ عنهُ»
اِنقلاع به معنای كنده شدن است.
قِلع (مثل جسر)به معنای بادبان کشتی است.
قُلعَه (به ضمّ اوّل) به معنای ساکن نشدن و برخاستن است.
به برخی از مواردی که در
نهج البلاغه بهکار رفته است، اشاره میشود:
امام علی (علیهالسلام) به اهل كوفه درباره دعوت به
جهاد اهل بصره مىنويسد:
«وَ اعْلَموا اَنَّ دارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِاَهْلِها وَ قَلَعوا بِها وَ جاشَتْ جَیْشَ الْمِرْجَلِ... فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ.» «يعنى بدانيد كه
مدینه اهل خود را از جا كنده و به
جنگ حركت داده و آنها خود را از مدينه كنده و حركت كردهاند و همچون ديگ جوشيده است، ... به طرف امير خود بشتابيد.»
(شرحهای نامه:
)
ابن ابی الحدید گويد: باء در «قلعت باهليها» زايد است و در «قلعوا بها» به معناى «من» است.
در رابطه با بلاها فرموده است:
«إِنَّ اللهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الاَْعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الَّثمَرَاتِ،...، لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَ يُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ» يعنى خدا در وقت اعمال بد، بندگان را به نقص ثمرات
امتحان میکند تا توبه کننده
توبه کند، و خودداری کننده از
گناه، خودداری کند، و پند گیرنده
پند گیرد.
(شرحهای خطبه:
)
درباره
طاووس فرموده است: به وقت رفتن به طرف مادهاش آن را به هوا بلند میکند گویی بادبان کشتی است که کشتیبانی آن را برافراشته است:
«كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ» «گويا دم او بادبان كشتى است كه كشتيبان آن را بلند كرده است.»
(شرحهای خطبه:
)
درباره حطام دنیا فرموده است:
«يَا أيُّها النَّاسُ مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ مُوبِىءٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ! قُلْعَتُهَا أَحْظَى مِنْ طُمَأْنِينَتِهَا» یعنی متاع دنیا علف خشک و «وبادار» است از
چراگاه آن دور باشید، عدم سکون آن لذیذتر از مطمئن شدن به آن است.
(شرحهای حکمت:
)
«قلعه» به ضمّ اوّل: ساکن نشدن و برخاستن.
و نیز فرموده است:
«وَ أُحَذّرُكُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَة، وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَة» «شما را از دنیا میترسانم که آن منزل ناپایدار و منزل قلع شدن است و خانه اقامت و رحل انداختن نیست.»
(شرحهای خطبه:
)
مواردی از این ماده در
نهج البلاغه آمده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «قلع»، ج۲، ص۸۷۵.