• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قرینه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



منبع: قرینه
مقالات مرتبط: قرینه (مقالات مرتبط).


قرینه به معنای دلیل و نشانه است.
از قرائن و مصادیق آن در اصول فقه و نیز ابواب مختلف فقهی سخن گفته‌اند.



واژۀ قرینه از اقتران به معنای اجتماع دو یا چند چیز بر معنایی گرفته شده و عبارت است از چیزی که به دیگری بسته و گره خورده است. از این‌رو، زن را قرینۀ مرد گفته‌اند. مقصود از قرینه در اصطلاح، دلیل و نشانه‌ای است که بر مقصود دلالت دارد، بدون آنکه صراحتی در آن داشته باشد، مانند قرینه‌ای که دلالت می‌کند مقصود گوینده از سخن خود، معنای مجازی است نه حقیقی، یا معنایی مشخص از چند معنا است، در جایی که کلام چند معنا داشته باشد، یا واژه‌ای در کلام حذف شده است و یا قرینه‌ای که صدق و کذب ادعا با آن دانسته می‌شود.


برای قرینه به اعتبارات گوناگون اقسامی مختلف، به شرح زیر ذکر کرده‌اند.

۲.۱ - به اعتبار منشاء

قرینه به اعتبار منشا آن به قرینه شرعی، عقلی، عرفی، ارتکازی و مقامی تقسیم شده است.

۲.۱.۱ - قرینه شرعی

قرینه شرعی عبارت است از آنچه که شارع آن را نشانه و دلیل بر چیزی قرار داده است. به گفتۀ برخی، اگر نمازگزار هنگام تشهد یا پس از خواندن تشهد شک کند که در رکعت اول بوده و از روی سهو تشهد را خوانده یا در رکعت دوم، خواندن تشهد قرینه و نشانه شرعی بر رکعت دوم بودن خواهد بود، یا اینکه اولویت در ارث بردن از میت، قرینه شرعی بر اولویت وی در تجهیز میّت و نماز گزاردن بر او است و یا سکوت دختر باکره در امر ازدواج نشانۀ رضایت وی به این امر است.

۲.۱.۲ - قرینه عقلی

قرینه عقلی عبارت است از قرینه‌ای که از راه عقل فهمیده می‌شود، مانند «یَد» در آیۀ شریفه «(یَدُ اَللّٰهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ‌)» که مقصود از آن به قرینه عقلی، قدرت خدا است، نه عضوی از اعضای بدن، زیرا عقل به جسم نبودن خدا حکم می‌کند و این حکم عقل (عدم تجسم خدای تعالی) قرینه و نشانه بر مراد از «یَد» است.

۲.۱.۳ - قرینه عرفی

قرینه عرفی، قرینه‌ای است که از عرف مردم به دست می‌آید، مانند خاص یا مقیّد که قرینه عرفی بر مقصود متکلم از عام و مطلق است و اینکه متکلم از عام و مطلق، خاص و مقیّد را اراده کرده است.

۲.۱.۴ - قرینه ارتکازی

قرینه ارتکازی به مفاهیمی اطلاق می‌شود که در ذهن انسان‌ها رسوخ کرده و به حدی از وضوح رسیده که برای فهماندن آنها به مخاطب نیازی به بازگو کردن نیست، بدین جهت، این مفاهیم قرینه‌ای برای فهم مقصود متکلم می‌شود، مانند همسان بودن عوض و معوّض در مالیت یا تسلیم و تسلّم عوضین در همان شهری که معامله صورت گرفته و یا وجه رایج بودن پولی که در ازای مبیع داده می‌شود. همۀ اینها از ارتکازات عقلایی است که در عقد (معامله) معتبر است، حتی اگر هنگام معامله دو طرف از آن غافل باشند، زیرا ارتکاز عقلایی قرینه قطعی بر مشروط بودن عقد به آن شرایط است. بنابراین، در صورت تخلف، حق فسخ برای طرف مقابل ثابت است.
[۹] توحیدی تبریزی، محمدعلی، مصباح الفقاهة، ج۵، ص۴۱۲.


۲.۱.۵ - قرینه حلی

قرینه حالی، قرینه‌ای است که منشا آن اوضاع و احوال حاکم بر گوینده یا شنونده است.

۲.۲ - به اعتبار از جنس لفظ بودن یا نبودن

قرینه به اعتبار از جنس الفاظ بودن و نبودن، به لفظی و غیر لفظی تقسیم می‌شود.

۲.۲.۱ - قرینه لفظی

قرینه لفظی که به آن قرینه مقالی نیز گفته می‌شود، قرینه‌ای است که از جنس لفظ باشد، مانند کلمۀ «یَرمی» در جملۀ «رایتُ اسَداً یَرمی» که دلالت می‌کند «اسد» در «رجل شجاع» استعمال شده است.

۲.۲.۲ - قرینه غیرلفظی

قرینه غیر لفظی، مانند قرینه‌های عقلی، ارتکازی، عرفی و حالی که گذشت.
[۱۰] تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۸.


۲.۳ - به اعتبار صرف کلام از حقیقی به مجازی یا تعیین یک معنا

قرینه به اعتبار صرف کلام از معنای حقیقی به معنای مجازی و یا تعیین یکی از چند معنا، به قرینه صارفه و معیِّنه تقسیم شده است.

۲.۳.۱ - قرینه صارفه

اگر ذوالقرینه از الفاظی باشد که علاوه بر معنای حقیقی، معنای مجازی نیز داشته باشد و قرینه معنای آن را از معنای حقیقی به مجازی برگرداند، به آن قرینۀ صارفه گویند.

۲.۳.۲ - قرینه معینه

و اگر ذوالقرینه از الفاظ مشترک، یعنی کلمه‌ای باشد که معانی مختلف دارد، مانند عین که به معنای چشمه، چشم و طلا آمده است، به علامت و نشانه‌ای که یکی از معانی را مشخص کند، قرینه معیِّنه گویند.

۲.۴ - به اعتباراتصال یا عدم اتصال به ذوالقرینه

به اعتبار اتصال و عدم اتصال قرینه به ذوالقرینه، به قرینه متصل یا داخلی و قرینه منفصل یا خارجی تقسیم می‌شود.

۲.۴.۱ - متصل

اول، مانند «اکرِمِ العالِمِ العادِل». کلمه عادل که در پی عالم آمده بیانگر این است که مقصود از عالم صنفی خاص از علما، یعنی عالم عادل است.

۲.۴.۲ - منفصل

دوم، مانند «اکرِم العالِم» و «لاتُکرِم العالم الفاسق». خطاب دوم قرینۀ منفصل بر مقصود از خطاب نخست است و اینکه مقصود، اکرام عالم عادل است نه هر عالمی.
برخی گفته‌اند: قراین متصل و منفصل غالبا در قراین لفظی به کار می‌رود، لیکن قراین داخلی و خارجی در قراین لفظی و غیر لفظی، همچون حالی نیز کاربرد دارد.
[۱۸] تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۷.


۲.۵ - به اعتبار قطعی یا ظنی بودن

قرینه به اعتبار قطعی یا ظنی بودن دلالت قرینه، نیز انواع مختلفی دارد

۲.۵.۱ - قرینه قطعی

قرینۀ قطعی، قرینه‌ای که به طور قطع و یقین بر مضمون خود دلالت دارد.

۲.۵.۲ - قرینه ظنی

قرینه ظنی، قرینه‌ای که مفید ظن به مضمونش می‌باشد، تقسیم شده است.
[۱۹] تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۸.


۲.۶ - به اعتبار عمومیت یا خصوصیت قرینه

به اعتبار عمومیت یا خصوصیت قرینه، به شخصی و نوعی تقسیم شده است.

۲.۶.۱ - شخصی

مفاد قرینه شخصی امری خاص است، مانند دو دلیل که یکی حاکم و دیگری محکوم باشد که دلیل حاکم قرینه شخصی بر مقصود از دلیل محکوم است.

۲.۶.۲ - نوعی

لیکن مفاد قرینه نوعی که به آن قرینه عام نیز گفته می‌شود، صنفی از ادله است، مانند مقدّمات حکمت که قرینه بودنش اختصاص به موردی خاص ندارد، بلکه در تمامی مطلقات جاری می‌شود، یا الغای خصوصیت حضور در خطابات شرعی که قرینۀ نوعی بر شمول خطابات نسبت به غیر حاضران است.
[۲۰] ۲۲۷ تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۹.



از مباحث مطرح در اصول فقه تقدیم قرینه بر ذوالقرینه است و اینکه ملاک این تقدیم و معیار کلی برای تشخیص قرینه از ذوالقرینه در کلام چیست‌؟
در تقدیم ظهور قرینه بر ذوالقرینه بحثی نیست. بحثی که وجود دارد در ملاک این تقدیم است. بسیاری ملاک را مبیّن و مفسّر بودن قرینه نسبت به ذوالقرینه دانسته‌اند. بنابراین، قرینه از این جهت که حاکم بر ذوالقرینه است بر آن مقدّم می‌شود، خواه ظهور آن قوی‌تر از ظهور ذوالقرینه باشد یا مساوی و یا ضعیف‌تر از آن. برخی اصولیان ملاک تقدیم را تقدیم اظهر بر ظاهر دانسته‌اند.
بنابر دیدگاه دوم، در صورت اقوا و اظهر بودن ظهور ذوالقرینه از ظهور قرینه، قرینه مقدّم نمی‌شود، از این‌رو، عام به مفهوم مخالف تخصیص نمی‌خورد، زیرا ظهور مفهوم مخالف در خصوص، ضعیف‌تر از ظهور عام در عمومِ مستفاد از منطوق است، لیکن بنابر دیدگاه نخست، قرینه در هر حال بر ذوالقرینه مقدّم می‌شود.
اما ملاک کلی برای تشخیص قرینه از ذوالقرینه در جمله، به گفتۀ برخی، ظهور عرفی است که این ظهور میان هر صفت و موصوف، حال و ذوالحال و تابع و متبوعی وجود دارد و تابع، قرینه، و متبوع، ذوالقرینه می‌باشد و چنانچه نزد عرف در قرینه بودن جزئی از اجزای کلام شک شود، کلام، مجمل می‌گردد.
[۳۰] خراسانی، وحید، تحقیق الاصول، ج۴، ص۴۲۰-۴۲۱.

برخی دیگر گفته‌اند: میزان کلی در قرینه آن است که مقوّم کلام نباشد، بلکه از ملحقات و قیود ارکان کلام باشد.
مقصود از ارکان کلام، مسند و مسند الیه است، مانند مبتدا و خبر و فعل و فاعل.
بعضی با پذیرفتن این دیدگاه که ملحقات و قیود کلام، قرینه و ارکان، ذوالقرینه است، گفته‌اند: بیان ضابطه و ملاک کلی در تشخیص قرینه از ذوالقرینه بسیار مشکل است.


۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، واژۀ «قرن».    
۲. جمعی از محققان، فرهنگ نامه اصول فقه، ص۶۳۰.    
۳. موسوی قزوینی، سید علی، تعلیقة علی معالم الاصول، ج۳، ص۲۴۴.    
۴. حائری، سیدکاظم، الفتاوی الواضحة، ص۵۶۲.    
۵. اصفهانی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۲، ص۳۱۶.    
۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۲۰۳-۲۰۴.    
۷. قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۲، ص۲۲۸-۲۲۹.    
۸. صدر، سیدمحمدباقر، مباحث الاصول، ج۴، ص۱۱۲.    
۹. توحیدی تبریزی، محمدعلی، مصباح الفقاهة، ج۵، ص۴۱۲.
۱۰. تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۸.
۱۱. جمعی از محققان، فرهنگ نامه اصول فقه، ص۶۳۲.    
۱۲. جمعی از محققان، فرهنگ نامه اصول فقه، ص۶۳۳.    
۱۳. محقق کرکی، جامع المقاصد، ج۱۰، ص۹۴.    
۱۴. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۱، ص۱۱۶.    
۱۵. وجدانی، قدرت‌الله، الجواهر الفخریة، ج۱۳، ص۴۰۱.    
۱۶. جزائری، سیدمحمدجعفر، هدی الطالب، ج۲، ص۳۸۳.    
۱۷. صدر، سیدمحمدباقر، المعالم الجدیدة، ص۱۴۵.    
۱۸. تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۷.
۱۹. تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۸.
۲۰. ۲۲۷ تحسین بدری، معجم مفردات اصول الفقه المقارن، ص۲۲۹.
۲۱. خوئی، سیدابوالقاسم، اجود التقریرات، ج۲، ص۴۴۲.    
۲۲. هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، بحوث فی علم الاصول، ج۷، ص۱۷۳.    
۲۳. هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، بحوث فی علم الاصول، ج۷، ص۱۷۸.    
۲۴. خمینی، سیدمصطفی، تحریرات فی الاصول، ج۵، ص۴۸۹.    
۲۵. خمینی، روح‌الله، تنقیح الاصول، ج۲، ص۴۴۳.    
۲۶. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۴۹.    
۲۷. طباطبائی قمی، سیدتقی، آراؤنا فی اصول الفقه، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۵.    
۲۸. خمینی، روح‌الله، تهذیب الاصول، ج۲، ص۷۵-۷۶.    
۲۹. خمینی، روح‌الله، تنقیح الاصول، ج۳، ص۵۳۶.    
۳۰. خراسانی، وحید، تحقیق الاصول، ج۴، ص۴۲۰-۴۲۱.
۳۱. طباطبائی قمی، سیدتقی، آراؤنا فی اصول الفقه، ج۱، ص۴۰۰.    
۳۲. نجم آبادی، ابوالفضل، الاصول، ج۱، ص۵۴۰.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۶، ص۵۶۰.    



رده‌های این صفحه : اصول فقه




جعبه ابزار