قربانی در منی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حج یک
فریضه الهی میباشد، و قربانی کردن از موارد
واجب در
حج تمتع میباشد.
و اذن فی الناس بالحجیاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق.»
(ای رسول) ما مردم را برای گزاردن
حج، فرا بخوان، تا به سوی تو، پیاده و یا سوار بر شتران تکیده، از دور و درههای عمیق، رهسپار شوند. لبیکگویان به این ندای آسمانی و محمدی (ص)، همواره فزونی مییابند و این سبب شده مسائل و پرسشهای جدیدی درباره
مناسک حج ، پدید آید و فقیهان
شیعه و
سنی را وادار به تلاشهای نوینی بکند، آنچه بیش از همه، فقیهان را به اندیشه واداشته و به فکر فرو برده و به تلاش برخیزانده، فزونی جمعیت
حجگزار و محدود بودن اماکن و مشاعر است، مانند:
مطاف ،
مسعی ،
عرفات ،
معشر و
منا . راهنمایی و مدیریت، انبوه
حج گزاران را در جهت درست انجام دادن مناسک، در
زمان و
مکان محدود، اکنون محور پژوهشهای فقهی شده است. از سوی دیگر، دغدغه فقیهان آگاه در این روزگار، گونه نگرش به احکام و مناسک
حج است.
حج، نمایانگر و جلوهگاه شکوه و عظمت
اسلام و مسلمانان است، باید از منظر و چشمانداز شکوه و عزت و عظمت به احکام و مناسک آن نگریسته بشود و همواره در بررسیها، این مهم، در کانون توجه قرار بگیرد. احکام و مناسک
حج، از زاویههای گوناگون، به بوته بررسی نهاده شده و در این باب کتابها نگارش یافته و گفتوگوهای بسیاری انجام گرفته است. از جمله «قربانی» واجب بودن آن، محل آن، پیوند قربانی با مصرف آن، پدید آمدن شرایط اضطراری و... به گونههای گوناگون در بوته بررسی فقیهان و صاحبنظران قرار گرفته و دیدگاههایی عرضه شده و دیدگاههایی به
نقد گذاشته شده است.
در این نوشتار، افزون بر زوایای گوناگون «قربانی»، دو مقوله به بوته بررسی نهاده میشود:
۱. مکان قربانی
حج تمتع.
۲. ارتباط واجب بودن قربانی، با مصرف آن.
از آنجا که در
واجب بودن قربانی، کسی
شک و گمانی ندارد و مساله اتفاقی و از ضروریات
فقه شیعه است، در این جا به پارهای از دلیلهای آن، بسنده میکنیم: «والبدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف.»
شتران قربانی را برای شما از شعائر
خدا قراردادیم. شما را در آن خیری است. و همچنان که بر پای ایستادهاند، نام خدا را بر آنها بخوانید. «فان احصرتم فمااستیسر من الهدی....» اگر شما را از گزاردن
حج، بازداشتند، آن قدر که میسر است، قربانی کنید. در محور بعدی آیه میفرماید: «فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما استیسر من الهدی....»
هر که از
عمره تمتع به
حج باز آید، آن قدر که او را میسر است، قربانی کند.
روایات بسیاری مفاد این آیات را تایید میکنند: در صحیحه زراره از
امام صادق (ع) نقل شده است: عن زرارة بن اعین، عن ابیجعفر (ع) فی التمتع؟ قال: علیه الهدی.
قلت: وما الهدی؟ قال: افضله بدنه واوسطه بقرة وآخره شاة.
زراره از وظایف متمتع پرسیده است. امام در جواب میفرماید: بر وی، هدی واجب است. گفتم: هدی چیست؟ فرمود: یکی از سه چیز است: شایستهتر از همه شتر جوان و فربه، حد وسط گاو و آخرین آن، گوسفند است. عن معاویة بن عمار، عن ابی ابیعبدالله (ع) قال: یجزی فی المتعة شاة.
امام صادق (ع) فرمود: در
حج تمتع، گوسفند بسنده است. محمد بن علی بن الحسین باسناده عن علی بن جعفر انه سال اخاه موسی بن جعفر (ع) عن الرجل یشتری الاضحیة عوراء فلایعلم الا بعد شرائها، هل تجزی عنه؟ قال: نعم الا ان یکون هدیا واجبا فانه لایجوز ان یکون ناقصا.
علی بن جعفر از برادرش
موسی بن جعفر (ع) میپرسد از مردی که حیوانی را خرید برای قربانی، سپس فهمید یک چشم ندارد، آیا کفایت میکند؟ امام میفرماید: اگر قربانی واجب است، کفایت نمیکند. عن منصور بن حازم، عن ابی عبدالله (ع) فی رجل یضل هدیه فوجده رجل آخر فی فینحره، فقال: ان کان نحره بمنی فقد اجزا عن صاحبه الذی صل عنه وان کان نحره فی غیر منی لم یجز عن صاحبه.
منصور بن حازم از امام صادق (ع) درباره مردی میپرسد که قربانی خود را گم کرده و دیگری آن را پیدا کرده و کشته است. امام میفرماید: اگر در منی کشتار کرده بسنده میکند وگرنه، نه.
آیا قربانی
حج تمتع جای ویژهای دارد؟ جای قربانی، مقولهای است پر گفتوگو و در شرایط کونی، شماری از فقیهان و صاحب نظران را به تحقیق واداشته و اینان، جهت تحقیق را بردهاند روی اصل شرط بودن قربانی در منی. شماری در پژوهشها و بررسیهای خود به این نتیجه رسیدهاند که قربانی
حج تمتع، جای ویژهای ندارد و این موضوع به فراخور
زمان و شرایط ویژه
حجگزاران واگذار شده است و شواهدی را بر این نکته بیان کردهاند که مهمترین آنها، رد دلیلها است که بر این شرط دلالت میکنند، بویژه در تبیین واژه «محل» در آیه شریفه «حتی یبلغ الهدی محله» بر این باورند که یا به معنای اسم زمان و یا اعم از
اسم زمان و مکان است و در نتیجه، از این جهت، مجمل خواهد بود و دلالت بر مکان ویژه برای قربانی ندارد.
با بررسی مفهوم صحیح «محل» و دیگر دلیلها، سستی و نادرستی این دیدگاه روشن خواهد شد. پیش از بررسی دلیلها، نکتهای شایان توجه است: در کاربرد واژه «منی» در بین
حجگزاران، بلکه عموم متدینان به
دین الهی، ذهنیت ویژهای وجود دارد؛ زیرا این سرزمین در طول
تاریخ ، به جای قربانی، معروف بوده است و همین که این واژه به کار میرفته، ذهنها را متوجه این
سرزمین میکرده است، آن هم، نه تنها پس از پیدایش و ظهور
اسلام ، که پیش از اسلام نیز، چنین بوده است. از جمله ویژگیهای مناسک
حج این است که بسیاری از آنها تاسیسی نیستند، بلکه توسط شرایع سابق امضاء شدهاند. حتی از زمان
آدم ، سخن از مناسک و مشاعر و مواقف
حج است: «ثم افاض من عرفات... ثم افاض من جمع الی منی فبلغ منی تامره فصلی رکعتین فی مسجد منی ثم امره ان قرب الله قربانا لیقبل منه.»
آن گاه از عرفات سرازیر شد، سپس به سوی منی حرکت کرد، هنگامی که به منی رسید، بر او ندا شد: دو رکعت
نماز در
مسجد منا (مسجد خیف) بگزار. پس از آن مامور شد برای نزدیک شدن به خداوند و پذیرفته شدن اعمال، قربانی کند. در روایت دیگر، از وقوف به مشعر، پس از عرفات و جمعآوری ریگ در مشعر برای
رمی جمرات در منی و تراشیدن موی سر و قربانی در منی سخن به میان آمده است.
در
قرآن مجید ، از مناسک ابراهیمی سخن گفته شده است و درخواستشده که نمایانده شوند: «ارنا مناسکنا»
و جایجای مناسک، یادآور یاد و خاطرات
ابراهیم (ع) و خاندان اوست: بنای کعبه، مقام ابراهیم، حجر اسماعیل، زمزم،
وقوف به عرفات و مشعر و منی، رمی جمرات در منی، قربانی در منی و تراشیدن موی سر. درپارهای از روایات آمده که ابراهیم خلیل، هنگامی که دور هفتم سعی را به پایان رساند، به اسماعیل روی کرد و گفت: «انی آری فی المنام انی اذبحک.» آن گاه به سوی منی حرکت کرد: «فلما فرغا من سعیها انطلق به ابراهیم الی منی وذلک یوم النحر فلما انتهی الی الجمرة الوسطی واضعجة لجنبه الایسر واخذ الشفرة لیذبحه نودی ان یا ابراهیم قد صدقت الرؤیا.»
پس از اینکه از سعی فارغ شدند، با اسماعیل در روز عید به منی آمدند. وقتی به جمره وسطی رسیدند، ابراهیم، اسماعیل را به پهلوی چپ خواباند و کارد بزرگی بر گرفت، تا وی را ذبح کند که ندا آمد: تو آنچه را در خواب بدان مامور شدی صادقانه انجام دادی. از
امام باقر (ع) پرسیده شده است: «این اراد ابراهیم (ع) ان یذبح ابنه؟ قال: علی الجمرة الوسطی.»
ابراهیم در کجا خواست فرزندش را سر ببرد؟ امام فرمود: در نزدیک جمره وسطی. منی، به خاطر خواستههای ابراهیم از خدا، منی نامیده شده است. امام صادق (ع) میفرماید: «ان جبرئیل اتی ابراهیم (ع) فقال تمن یا ابراهیم، فکانت تسمی منی فسماها الناس منی.»
جبرئیل به حضور ابراهیم رسید و به او گفت: از خداوند حاجتبخواه این، در جایی بود که منی نامیده میشده است. آنگاه آن سرزمین را مردم منی نامیدند. انجام مناسک
حج، بویژه از زمان ابراهیم به بعد در بین مردم عرب رواج داشته و سپسها در آن تحریفهایی راه یافته که اسلام به تثبیت و اصلاح آن برخاست. پس مناسک، همان مناسک
حج ابراهیمی و قربانگاه حضرت ابراهیم، افضل از دیگر قسمتهای منی است:
امام صادق (ع) میفرماید: «منی کله منحر وافضل المنحر کله المسجد.»
از سخن امام به دست میآید که منی قربانگاه است. لیکن آیا همه جای آن، قربانگاه به شمار میرود؟ امام (ع) میفرماید: بله همه جای منی قربانگاه به شمار میرود و بهترین و شایستهترین جا، نزدیک مسجد منی است، همان جا که قربانگاه ابراهیم (ع) بود. پس روشن شد که پیش از اسلام، سرزمین منی، جای قربانی بوده و به قربانگاه شهرت داشته است. اکنون، به سراغ دلیلها و نصوص میرویم، تا ببینیم از آنها چه میفهمیم و آیا میتوان از آنها به دست آورد که میشود در خارج از منی هم قربانی کرد، یا خیر؟ خداوند درقرآن مجید میفرماید: لاتحلقوا رؤسکم حتی یبلغ الهدی محله. به
حجگزار محصور دستور میدهد که نباید سر خود را بتراشد، تا قربانی به جایگاه خود برسد.
مفهوم محل، مقصود از این جایگاه چیست؟ برای روشن شدن آن، باید مفهوم «محل» را بشناسیم. «محل»، بسان «محله»
اسم مکان است. وقتی «محله» گفته میشود منظور از آن، بخشی و قسمتی از شهر و یا روستاست. اگر به زمان نسبت داده شود، ظهور در اسم زمان دارد: «محل الدین»، «بلغ الاجل محله» در قرض، معیار و ملاک، زمان است، نه مکان و یا در مدت فلان کار، محور زمان است؛ زیرا در
دین ، سخن از جای پرداخت نیست، بلکه سخن از زمان پرداخت دین است. لیکن درباره اجسام، وقتی گفته میشود فلان جسم، به محلش رسید، منظور مکان است. یا اگر گفته میشود آب به محلش رسید، گوسفند به محلش رسید و... یعنی به جایگاه خود رسیدند. کتابهای لغت نیز، «محل» را به مکان معنی کردهاند: راغب اصفهانی مینویسد: «والمحله، مکان النزول.»
خلیل مینویسد: «المحل، نقیض المرتحل. قال الاعشی: ان محلا وان مرتحلا.»
ابناثیر مینویسد: «لاینحر حتی یبلغ محله ای المراضع والوقت الذی یحل فیها نحره.»
ابناثیر، «محل» را اسم مکان معنی میکند، آن گاه زمان قربانی را به آن میافزاید و چون قصد در معنای جدای از یکدیگر در یک کاربرد از یک واژه درست نیست، «محل» همان اسم مکان است. ابناثیر نمیخواهد «محل» را اعم معنی کند. پس نخستین شاهد بر این نکته، همان کاربرد عرفی و لغت است که همانا «محل» به معنای اسم مکان باشد. تکیه اصلی در این نکته، همان فهم عرفی است و لغت نیز، همان فهم عرفی را کمک میکند و اگر در پارهای از کتابهای لغت، «محل» اسم زمان معنی شده به اعتبار همان زمانیهاست: دین و.... پس اینکه گروهی میخواهند بگویند «محل» معنای فراتر از مکان دارد و
مجمل است، برخلاف فهم عرفی معنی میکنند.
نکته دیگری که تایید میکند «محل» به معنای اسم مکان است، این که در آیه شریفه سخن از رسیدن قربانی به قربانگاه به میان آمده و نسبت رسیدن، به هدی و قربانی داده شده است. قربانی، باید با دیگر حیوانات فرق کند، تا به قربانگاه برسد. اگر منظور از «محل» زمان باشد، ویژگی برای قربانی نخواهد بود، زیرا تمام شترها، گاوها و گوسفندهای زنده تا روز
عید قربان ، هر جا که باشند، به آن زمان رسیدهاند و اختصاص به هدی ندارد. آنچه در هدی ویژگی دارد، حرکت دادن آن است، تا به مکان ویژه برسد، نه به زمان معلوم. یعنی هدی را حرکت میدهند و هدی، با حرکت خود و راه رفتن، به مکان مخصوص میرسد، نه به زمان مخصوص. به زمان مخصوص، چه حرکت کند و چه نکند، میرسد. هدی، بویژه در مورد محصور، چه در
حج قران و چه در
حج تمتع، که پس از حصر، هدی را تهیه میکند و میفرستد، این هدی است که حرکت میکند و به جایگاه خود میرسد. پس روشن شد که «محله» در آیه شریفه، به معنای اسم مکان است، نه اسم زمان؛ زیرا در رسیدن به زمان مشخص، حرکت هدی، نقشی ندارد.
از همه اینها مهمتر، این که در روایات معتبر «محل» به مکان معنی نشده است. «محله، ان یبلغ الهدی محله ومحله منی یوم النحر اذا کان الحج وان کان فی عمرة نحر بمکة.»
این روایت، ناظر به آیه و بیان برای «محله» در آیه است که به صورت قطع، محل را اسم مکان معنی میکند، همان معنای عرفی. بر فرض که از آیه هم مضمون متفاهم عرفی استفاده نمیشد، به طور قطع، روایتبیان کننده معنای آیه بود، تا چه رسد به این که، از آیه هم متفاهم عرفی استفاده میشود.
روایت یاد شده، دو جا برای قربانی بیان میکند: برای قربانی
واجب حج، منی و برای قربانی واجب عمره،
مکه . البته اگر این شرح نبود و ما بودیم و همان اطلاق محل قربانی، فهم عرفی، همان منی بود؛ زیرا در نزد متدینان و
حجگزاران، این ذهنیت وجود داشته، دارد، لیکن روایت توضیح میدهد که محل قربانی عمره، مکه است. شاید کسی بپندارد که «محل» در روایت، اسم زمان است، میگوییم: درست نیست زیرا: نخست آن که: در قربانی مکه، زمان ویژهای منظور نیست. دیگر آنکه: روایت، «محل» را اسم مکان معنی کرده و از منی به عنوان مکان قربانی
حج نام برده و افزون بر این، زمان قربانی را هم بیان کرده که باید «یوم النحر» باشد. این جمله، بیان «محله» نیست. این بیان، نکتهای است مستقل برای درست بودن قربانی. و محل دوم در روایت، بیان است برای همان «محل» نخست. پس در این که «محل» در آیه شریفه به معنای اسم مکان است، جای هیچگونه تردیدی نیست. از این بیان، سستی و بیپایگی دیدگاه کسانی که میگویند: «محل» در آیه شریفه مضمون کلی است و روایت مصداق آن را که «منی» باشد، بیان میکند، روشن میسازد. اینان، بر این باورند: از آنجا که محل قربانی
اهمیت ویژهای دارد، نباید محدود به
مکان خاص باشد، تا در هر زمان و مکان، به لحاظ شرایط ویژه، مصداق سازگار با عنوان کلی «محل» به شمار آید. شگفت این که، اینان، این برداشت را برابر با
فطرت زیبا و نیکو پسند و
ذوق لغوی پنداشتهاند که احکام
قرآن را جاودانه مینماید.
در حالی که اگر منظور آیه، بیان کلی محل قربانی باشد و نه مکان ویژهای، اضافه به چه معنایی است؟ اگر مکان خاصی در نظر نیست و آیه بیان کلی «محل» میکند، این که میفرماید: قربانی به جایگاه خود برسد، به چه معنایی است؟ اگر در واقع،
حجگزار، بنا بر عقیده آقایان، در هر کجایی میتواند قربانی کند، این که آیه شریفه میفرماید: قربانی باید به محل خود برسد، لغو خواهد بود! اگر قربانی جای مخصوص ندارد، نیازی نبود به نام بردن از «محل» زیرا هر جا قربانی انجام بگیرد، همان جا، جای قربانی است. حال، کدام
ذوق لغوی و فطرت سلیم، این احتمالها را تایید میکند؟ افزون بر این، اگر «هدی» جای ویژهای ندارد، چگونه خداوند کسانی را که نمیگذارند که «هدی» به جایگاه خود برسد، نکوهش میکند: «همالذین کفروا و صدوکم عن المسجد الحرام والهدی معکوفا ان یبلغ محله.»
ایشان، همانانند که
کفر ورزیدند و شما را از مسجدالحرام بازداشتند و نگذاشتند که قربانی، به قربانگاه خود برسد. اگر «هدی» جای ویژهای ندارد و قربانی هر جا که انجام شد، اشکالی ندارد و همان جا، جای
قربانی خواهد بود، بازداشتن از این که «هدی» به جایگاه خود برسد، چه معنایی دارد؟
از روایاتی چند نیز استفاده میشود که قربانی جای ویژه دارد و آن هم منی است: عن منصور بن حازم، عن ابی عبدالله (ع) فی رجل یضل هدیه فوجده رجل آخر فینحره. فقال: ان کان نحره بمنی فقد اجزا عن صاحبه الذی ضل عنه و ان کان نحره فی غیر منی لمیجز عن صاحبه.»
منصور بن حازم از
امام میپرسد شخصی قربانی خود را گم میکند و دیگری آن را مییابد و قربانی میکند چه حکمی دارد؟ امام میفرماید: اگر در منی قربانی کرده از صاحب آن کفایت میکند و اگر در غیر منی بوده کفایت نمیکند. متفاهم عرفی روایت این است که: شخص از سوی صاحب قربانی، اجازه داشته
حیوان گمشده را اگر یابید قربانی کند؛ زیرا در آن
زمان ، که حاجیان گروهی از شهر و دیار خود به سوی خانه
خدا میآمدهاند، معمول این بوده اگر اتفاقی برای کسی میافتاده، همه اعضای گروه تلاش میورزیدهاند گرفتاری همراه و همسفر خود را به گونهای برطرف کنند. در مساله مورد نظر نیز، چنین بوده است که اگر یکی از همراهان، قربانی خود را گم میکرده، دیگران به جستوجو میپرداختهاند و در سرزمین گسترده منی و وقتبسیار کم، هر یک از اعضای کاروان از سوی صاحب قربانی اجازه داشته اگر قربانی را در هر کجای منی بیابد، از سوی صاحب قربانی، کشتار کند. پس، در روایت یاد شده، اجازه داشتن شخص یابنده، مفروغعنه بوده؛ از این روی، امام، از مساله دیگری سخن میگوید و آن این که: یابنده که
اجازه هم دارد، باید در منی کشتار کند و اگر در غیر منی کشتار کند، بسنده نیست.
اگر این نکته را که یادآور شدیم، درست باشد، از این جهت اطلاق ندارد و موردی را که یابنده از مالک اجازه نداشته، در برنمیگیرد؛ از این روی، اشکال
صاحب جواهر به روایت، از این زاویه وارد نیست که مینویسد: «بل الظاهر الصحیح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنی الا انه لاقائل به.»
از ظاهر صحیحه بر میآید که کشتار در منی مطلقا از سوی صاحب آن، کفایت کند، در حالی که این اطلاق، قائلی ندارد. در جای دیگر مینویسد: «وایضا فی صحیح منصور... بناء علی اولویة عدم الاجزاء مع الاختیار من حال الاضطرار، «لکن فیه انه مبنی علی اجزاء التبرع والا کان مطرحا.
روایت منصور دلالت دارد که در حال اختیار، کشتار در غیر منی، به طریق اولی بسنده نیست، لکن این سخن مبنی بر اینکه قربانی از سوی مالک، گرچه بدون اجازه باشد، قائلی ندارد و کسی آن را نگفته، از این روی
روایت طرد میشود.
گروهی از این سخن صاحب جواهر، برداشت کردهاند که صاحب جواهر، روایت را طرد کرده؛ از این روی مضمون صحیحه، به طور کلی از اعتبار میافتد؛ زیرا کشتار بدون اذن از سوی مالک قربانی را روا میداند. بر این برداشت چند اشکال وارد است:
۱. هدف صاحب جواهر، طرد کلی مضمون صحیحه نیست. آن بخش از صحیحه که میگوید: کشتار در غیر منی کافی نیست، در نزد صاحب جواهر نیز اعتبار دارد؛ زیرا صاحب جواهر به محقق که مینویسد: «ولو ضل الهدی فذبحه غیر صاحبه لمیجز عنه.»
اشکال میکند و مینویسد: «اما عدم الاجتزاء المصنف، فهو کالاجتهاد فی مقابل النص.»
که مقصود از نص در این جا، صحیحه منصور است.
۲. از ظاهر عبارت صاحب جواهر که مینویسد: «بل ظاهر الصحیح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنی، الا انه لاقائل به.» بر میآید که اطلاق، قائل ندارد. البته محذوری نیست، اطلاق
روایت به دلیلهایی که اجازه را لازم میدانند، قید میخورد، حال چرا مضمون بخش دیگر روایت از اعتبار بیفتد؟
۳. گیریم که صاحب جواهر، بر این باور باشد که چون به اطلاق
دین صحیحه کسی عمل نکرده، پس باید آن را به دور افکند، چه دلیلی بر اعتبار این سخن است؟
سیره فقیهان
شیعه بر این بوده که اگر یک بخشی از روایت معتبر، معارض داشت، همان بخش از اعتبار میافتد و بخشی دیگر روایت به اعتبار خود باقی میماند. بنابراین، دستبالا، اطلاق صحیحه در مورد کشتار بدون اجازه از سوی مالک، قید میخورد؛ اما اینکه کشتار قربانی
حج تمتع در غیر منی کافی نیست، به اعتبار خود باقی خواهد بود. البته این، در صورتی است که نپذیریم که مورد صحیحه جایی است که یابنده از سوی مالک اجازه دارد و رقیق و همراه اوست وگرنه در این بخش از روایت، هرگز قیدی نخواهد خورد. باری، با این اشکال، نمیتوان صحیحه را از اعتبار انداخت و مضمون صحیحه، به گونه آشکار و روشن، برای قربانی
حج تمتع، جای ویژه بیان میکند که منی باشد و قربانی در غیر منی را کافی نمیداند. مضمون روایت هم، با مضمون آیات شریف که بیانگر جای کشتار «هدی» هستند، هماهنگی دارد. روایات دیگری هم، این مضمون را تایید میکنند، از جمله: «عن ابی عبدالله (ع) مثنی کله منحر وافضل المنحر کله المسجد.»
امام صادق (ع) فرمود: همه جای منی قربانگاه است و برترین آن، نزدیک
مسجد خیف است. «عن ابی عبدالله (ع) لاهدی الا من الابل ولاذبح الا بمنی.»
امام صادق (ع) فرمود: تنها قربانی شتر است (حصر نسبی است و فرد برتر منظور است) و تنها کشتار در منی بسنده خواهد بود. «عن ابی عبدالله (ع) اذا صرت الی منی فانحر هدیک.»
هرگاه به منی رسیدی هدی خود را کشتار کن. «هذا منحر وکل منی منحر.»
این جا قربانگاه است و همه منی قربانگاه است. روایات دیگری به این مضمون، وارد شدهاند، گرچه از نظر
سند ، معتبر نیستند، اما مؤیدم ضمون روایات صحیحه و هماهنگ با مضمون آیات هستند.
شماری از فقیهان، از قربانگاه و جایگاه قربانی
حج تمتع، به گونه آشکار و روشن سخن گفتهاند و شماری از آنان، چون این مساله را روشن و از بایستهها و امور گریزناپذیر
مناسک حج میدانستهاند، از آن در گذشتهاند و سخنی نگفتهاند، ولی در مسالهای که فرع بر این مساله است، آن را طرح کردهاند که مساله جای قربانی
کفاره احرام باشد.
شیخ صدوق در اینباره مینویسد: کل من وجب علیه فداء شیء اصابه و هو محرم فان کان حاجا فنحر هدی الذی یجب علیه بمنی وان کان معتمرا نحره بمکه.
هر
حجگزاری که بر او
فدیه واجب شده باشد، اگر در حال گزاردن
حج تمتع باشد، باید در منی هدی خود را بکشد و اگر در حال گزاردن
حج عمره باشد، باید در مکه هدی خود را بکشد. در اینباره روایتخاص وجود ندارد. روایات درباره کفاره صید
است که برابر آنها فقیهان، فتوا دادهاند. فتوای شیخ صدوق، براساس روایات اصل «هدی» است که هدی
حج واجب را در منی و هدی
حج عمره را در
مکه واجب میدانند. ایشان درباره کفاره
حج واجب و عمره، مانند اصل هدی
فتوا داده است. ولی
شیخ مفید ، براساس روایات کفاره صید فتوا داده و مینویسد: ومن وجب علیه فداء الصید وکان محرما للحج ذبح ماوجب علیه او نحره بمنی وان کان محرما للعمرة ذبح او نحر بمکه.
حجگزاری که
کفاره بر او واجب شده باشد، اگر
احرام حج واجب بسته باشد، باید در منی هدی خود را بکشد و اگر احرام برای
حج عمره بسته باشد، باید هدی خود را در مکه بکشد. شیخ صدوق و شیخ مفید، جایگاه اصل قربانی
حج و عمره را، چون روشن بوده، طرح نکردهاند، ولی
شیخ طوسی ، جایگاه اصل قربانی
حج و عمره را مطرح میکند: ولایجوز ان یذبح هدی الواجب الا بمنی ومالیس بواجب جاز ذبحه او نحره بمکة.
قربانی
واجب را، جایز نیست
حجگزار در غیر منی بکشد واما غیرواجب را میتواند در مکه بکشد.
شیخ یوسف بحرانی در حدائق، عبارت ابنبراج را چنین نقل میکند: وکل من کان محرما بالحج، وجب علیه جزاء الصید اصابه واراد ذبحه او نحره فلیذبحه او ینحره بمنی وان کان معتمرا جعل ذلک بمکه.
آن که احرام
حجبسته، اگر کفاره
صید بر عهده او آمده باشد، باید در منی هدی خود را بکشد و آنکه احرام عمره بسته، باید در مکه هدی خود را بکشد. ابنبراج نیز، بسان شیخ مفید از جایگاه هدی
واجب سخنی نگفته، چون روشن و مفروغعنه بوده است.
ابوالصلاح حلبی مینویسد: و حکم هدی العمرة حکم هدی الحج فی السیاق الا انه ینحر او یذبح هدی العمرة قبالة الکعبه.
حکم هدی عمره، بسان حکم هدی قربانی
حج است. فرق اینها در جای قربانی است که هدی عمره در
مکه در برابر
کعبه ، کشته میشود. همانند همین دیدگاه را
ابنادریس دارد که مینویسد: لایجوز ان یذبح الهدی الواجب فی الحج العمرة المتمتع بها الی الحج الا بمنی و مالیس بواجب جاز ذبحه او نحره بمکة.
هدی واجب در
حج تمتع، تنها در منی کشته میشود؛ اما هدی غیر واجب را میتوان در مکه نیز کشت.
ابنزهره مینویسد: اما هدی المتمتع فاعلاه بدنه وادناه شاة ویذبح او ینحر بمنی.
بهترین هدی
حج تمتع،
شتر و پایینترین آن،
گوسفند است که در منی کشته میشوند.
محقق مینویسد: یجب ذبحه بمنی.
علامه حلی مینویسد: نحر هدی التمتع یجب بمنی.
همو، در جای دیگر مینویسد: مکان اراقة الدماء.... فمکانه منی ان کان حاجا ومکه ان کان معتمرا.
جای ریختن خون قربانی منی است در
حج و
مکه در عمره.
شهید اول مینویسد: محل الذبح والحلق منی.
جای کشتن هدی و تراشیدن سر، منی است.
شیخ یوسف بحرانی از قول صاحب مدارک مینویسد: وما وجب منه فی الحجیجب ذبحه بمنی.
صاحب جواهر ، ذیل عبارت محقق مینویسد: عنه علمائنا فی محکی المنتهی والتذکرة وعندنا فی کشف اللثام.
این حکم اجماعی است که بنابر روایت منتهی و تذکره، علامه، تعبیر به نزد علمای ما و فاضل هندی، تعبیر به نزد ما کرده است. شیخ یوسف بحرانی مینویسد: والمستفاد من هذه الاخبار ان الواجب لاینحر او یذبح الا بمنی والهدی المستحب یجوز نحره بمکه رخصة هدی العمرة نحره بمکه واجبا کان او مستحبا وان کلها منحر وان افضلها الجزوره ومنی کلها منحر وان کان افضلها حوالی المسجد.
آنچه از مجموع اخبار استفاده میشود، قربانی
حج واجب، باید در منی کشته شود و قربانی
مستحب را رواست که در مکه کشت. اما قربانی عمره را، چه واجب و چه مستحب، باید در مکه کشت. همه جای مکه، برای این گونه قربانی، قربانگاه است، گرچه برترین جای آن، جزوره است و همه منی نیز قربانگاه به شمار میرود، گرچه برترین جای آن، پیرامون
مسجد (خیف) است.
هدف از نقل سخنان فقیهان، بیان این نکته بود که فقیهان
شیعه هم بر مبنای متفاهم عرفی در جمع بین روایات مشی کردهاند و برابر آیات و روایات در این باب،
فتوا دادهاند. نکته دیگری که در سخنان فقیهان به چشم میخورد، دیرینه بودن طرح این مساله در
فقه و فقاهت است. از مطالبی که گذشت این نتیجه به دست آمد که واجب بودن قربانی در منی در
حج تمتع و
حج قران از ضروریات فقه شیعه است و از فقیهان شیعه کسی را نداریم که در این حکم تردید داشته باشد، چه کسانی که به گونه روشن در عبادت فقهی خویش آوردهاند و چه کسانی که به لحاظ روشن بودن
حکم ، آن را در کتاب فقهی خود طرح نکردهاند. پس اینکه بعضی اظهار داشتهاند، منی به عنوان جای قربانی از زمان
شیخ طوسی مطرح شده، سخن نادرستی است و عبارت شیخ صدوق، پیش از
شیخ انصاری ، این سخن را مخدوش میکند. افزون بر این و مهمتر از این، آیات و روایات و
سیره رسولخدا (ص) و ائمه اطهار (ع)، بر این نکته دلالت دارند و مؤید این حکم هستند. اکنون که روشن شد قربانی باید در منی انجام بگیرد، این پرسش وجود دارد که اگر نشد
حجگزار قربانی خود را در منی انجام دهد، به هر دلیلی، آیا در جای دیگری قربانی بر او
واجب میشود و اگر واجب باشد، در خارج از منی، هر کجا که باشد فرقی نمیکند، چه وادیمحسر، چه
مکه و... ؟ آیا میتواند در خارج از منطقه حجاز، در زادگاه خود انجام دهد؟ به دیگر بیان، اگر در منی ممکن نشد، هیچ الزامی نیست که در کجا باشد، چه وقتی باشد. موسم
حج و قربانی در
حج، هیچگونه ویژگی ندارد. واجب بودن و یا واجب نبودن قربانی، در صورتی که نشود در منی انجام داد، بستگی بر این دارد که آیا شرط در منی بودن، اطلاق دارد، یا ویژه هنگامی است که امکان داشته باشد؟ اگر از دلیل این شرط استفاده شد که در منی بودن شرط است، چه متمکن باشد و چه نباشد، نتیجه این میشود: اگر کسی از انجام شرط درماند، قربانی بر او واجب نخواهد بود، براساس قاعده برداشته شدن «مشروط» با نبود یکی از شرایط آن، مانند اینکه گفته میشود: براساس مفاد دلیلهای شرط بودن پاکیزگی و پاک بودن از آلودگیها، به لسان نفی و اثبات: «لاصلوة الا بطهور»
کسی که نتوانست خود را از آلودگی پاک کند، واجب بودن نماز از عهده او برداشته خواهد شد. اما گر دلیل واجب بودن قربانی اطلاق داشت و دلیل شرط اجمال داشت، شرط بودن برداشته میشود و قربانی در خارج از منی واجب خواهد بود.
بنابراین، باید به تحلیل و بررسی دو گونه دلیل پرداخت:
۱. دلیلهای واجب بودن
قربانی .
۲. دلیلهای شرط بودن منی.
دلیلهای
واجب بودن قربانی اطلاق دارند: خداوند میفرماید: فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما استیسر من الهدی. کسی که
حج تمتع میگزارد، آن گونه که توانایی دارد، قربانی کند. در صحیحه زراره آمده: وعلیه الهدی.
روشن است که دلیلها اطلاق دارند. بر عهده
حجگزار هدی است، چه بتواند در منی قربانی کند، چه نتواند. در دلیلهای شرط بودن منی، اگر بیانی مانند: لاذبح الا فی منی، با سند قطعی ثابت میشد، آنگاه ممکن بود کسی بگوید: لسان شرط اطلاق دارد و میگوید در غیر منی کشتاری نیست، چه توانایی و امکان از کشتار در منی داشته باشد، چه نداشته باشد. لیکن، چنین دلیلی ثابت نیست. آنچه درباره شرط بودن منی آمده، ظاهر آیه شریفه است که میفرماید: لاتحلقوا رؤسکم حتی یبلغ الهدی الی محله.
و صحیحه منصور بن حازم که میفرماید:
اگر قربانی در منی انجام گرفت، بسنده است و گرنه بسنده نیست.» دلیل شرط بودن «منی» اجمال دارد و روشن نیست که شرط بودن منی مطلق است، یا ویژه هنگامی است که ممکن باشد؟ آن جایی که بهطور یقین «منی» شرط است، هنگامی خواهد بود که
حجگزار توانا بر انجام قربانی در «منی» باشد. تنها همین مقدار دلیلهای واجب بودن قربانی در منی قید میخورند، اما در فرض ناگزیری و ناچاری به ترک قربانی در منی، دلیلهای
واجب بودن قربانی، همچنان اعتبار خواهند داشت، بویژه اینکه قربانی از مناسک مهم و برجسته
حج است و از مصادیق درخشان بزرگداشت شعائر الهی و بیگمان، خداوند بر ترک آن راضی نیست. بر فرض واجب بودن قربانی در خارج از «منی» هر کجا انجام گرفت فرقی ندارد: وادی محسر، مکه و وطن
حجگزار؟ آیا باید قربانی در موسم
حج، در همان مکانها و جایها و مشاعر و مواقف، مانند وادی محسر و... انجام بگیرد، یا فرقی نمیکند، هر جا که توانایی بر انجام داشت، انجام آن بیاشکال است و بهتر و چه بسا، واجب خواهد بود در جایی انجام دهد که نیازمندان، بهتر و آسانتر بتوانند از آن استفاده کنند. از آنجا که این سخن، با دیدگاه دیگری همسویی دارد که میگوید: در وضع کنونی که قربانی به مصرف بینوایان و نیازمندان نمیرسد، انجام آن در منی جایز نیست، باید در وطن و یا جای دیگری که این امکان باشد، انجام گیرد، در این جا، برای پرهیز از تکرار، ضمن بررسی این دیدگاه، پاسخ آن سخن را نیز خواهیم داد.
یکی از صاحبان این دیدگاه مینویسد:
اذا استعصب الحالتین السابقین بحیث لمیبق امامنا الا الاتلاف او الاحراق فیجب ترک الذبح فی منا و عزل قیمة الهدی علی الاحوط اللازم و الاتیان سایر المناسک والذبح فی الوطن اول محل آخر بعد الرجوع.
اگر دو گونه پیشین، دشوار شد (کشتار در منی و صرف قربانی در مصارف تعیین شده با کشتار در منی و بردن برای مصرف به خارج از منی)، به گونهای که هیچ راهی پیش روی ما نماند جز از بین بردن و آتشزدن، واجب است قربانی انجام نشود و
احتیاط واجب است که بهای آن را جدا کند و دیگر مناسک
حج را انجام دهد و پس از بازگشت، در
وطن خود، یا جای دیگر قربانی را انجام دهد.
وی، دو دلیل برای دیدگاه خود اقامه کرده است.
۱. از روایات استفاده میشود که ذخیرهسازی گوشت قربانی در عصر رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) ممنوع بوده و قربانی برای مصرف نیازمندان انجام میگرفته است و ما قربانی که به مصرف نیازمندان نرسد، سراغ نداریم. در واقع، شارع مقدس، یک مطلوب بیشتر ندارد و آن کشتن هدی و تقسیم کردن گوشت آن بین نیازمندان و بینوایان است، به گونهای که اگر ممکن نبود صرف آن برای نیازمندان، میتوان از نظر صناعت فقهی گفت: در چنین هنگامی، در اصل، قربانی واجب نیست؛ زیرا نمیشود به خواست شارع، جامه عمل پوشاند. لیکن چون با احتیاط ناسازگاری دارد، بویژه پس از توجه به این نکته که شارع، هیچگاه و در هیچ شرایطی، هدی و قربانی را از عهده بر نداشته؛ از این روی احتیاط واجب است که بهای آن را
حجگزار جداسازد و در بازگشتبه وطن انجام دهد.
این استدلال مخدوش است. اما نسبت به سیره رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و توجه دادن به روایات، که گوشت قربانی نباید ذخیره و باید به مصرف نیازمندان برسد، این، در صورت وجود نیازمند در «منی» است. وقتی در «منی» نیازمند وجود دارد و آنان هم در گوشت
قربانی سهم دارند، معنی ندارد که گوشت قربانی ذخیره شود!
۲. اطلاقی وجود ندارد. قربانی و هزینه کردن برای نیازمندان، خواست
شارع مقدس است، اگر ممکن نشد که به نیازمندان برسد، از نظر صناعت فقهی، قربانی واجب نیست؛ زیرا اطلاقی در دلیلها وجود ندارد که بگوید، بدون هزینه کردن برای نیازمندان، همچنان واجب است. این سخن، ناسازگار با ظاهر آیات و روایات، بلکه صریح پارهای از روایات است؛ زیرا در دلیلهای واجب بودن قربانی، هم اطلاق وجود دارد و هم مفاد دلیلها این است که قربانی و رساندن آن به دستبینوایان، دو
واجب جدا از یکدیگرند و هیچکدام از لحاظ وجوب، ارتباطی به هم ندارند. پیش از این اشاره شد که دلیلهای واجب بودن قربانی، اطلاق دارند و «فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما استیسر من الهدی» دلالت بر واجب بودن هدی دارد، چه بشود به مصرف نیازمندان رساند و چه نشود و نیز چه توانا بر کشتار در منی باشد و چه نباشد. و نیز صحیحه زراره اطلاق دارد: «علیه الهدی» بر عهده
حجگزار قربانی است، چه بتواند به مصرف نیازمندان برساند و چه نتواند.
آیه شریفه ذیل استناد شده بر یگانگی خواسته: کشتار و خوراندن به دیگران: والبدن جعلنا لکم من شعائرالله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع المعتر. شتران قربانی را برای شما از شعایر قرار دادیم، شما را در آن خیری است. و همچنان که بر پای ایستادهاند، نام خدا را بر آنها بخوانید و چون پهلوی آنها بر
زمین رسید از آنها بخورید و فقیران قانع و گدایان را اطعام کنید. از «فاء» «فکلوا» خواستهاند یگانگی خواسته را ثابت کنند. کشتار
شتر فربه، برای خوردن و خوراندن است. این برداشت نادرست است؛ زیرا در آیه ترتیب طبیعی خوردن و خوراندن نسبت به کشتار بیان شده است و «فاء» نقش بیان این ترتیب طبیعی را به عهده دارد که در خارج، به گونه طبیعی، خوردن گوشت قربانی و خوراندن آن به دیگران، پس از کشتار قربانی صورت میگیرد. اما اینکه واجب بودن کشتار قربانی هم، مترتب بر خوردن و خوراندن به دیگران است، آیه بر آن دلالت ندارد. افزون بر این، «فاء» بر امر عقیب توهم حذر داخل شده است؛ زیرا کسی که قربانی میکند، به این گمان و پندار میافتد که خود، حق بهرهبرداری و خوردن از آن را ندارد. امر «فکلوا» و در مقام برطرف کردن این پندار و
گمان است که پرهیزی در خوردن آن نیست و امری که در پی گمان و پندار پرهیز از خوردن و بهره بردن آمده، دلالتبر جایز بودن میکند، نه واجب بودن، این نکته نیز، به یگانگی خواسته خدشه وارد میسازد؛ زیرا بیان و سیاق آیه، سه دستور را بیان میکند:
۱. واجب بودن قربانی.
۲. جایز بودن خوردن از آن.
۳. خوراندن آن به دیگران.
بنابراین، چند دستور، دلالت بر چند خواسته دارد. در سوره بقره، تنها سخن از واجب بودن قربانی به میان آمده و دو دستور دیگر، مطرح نشده است؛ اما در سوره
حج، هر سه دستور بیان شده: از «فاذکروا اسم الله علیها صواف» واجب بودن قربانی به دست میآید، از «فکلوا» خوردن و از «اطعموا» خورانیدن. همانگونه که خوردن و خورانیدن، ارتباط و پیوندی با هم ندارند، یعنی اگر کسی نتوانست بخورد، لزوم خورانیدن از عهده وی برداشته نمیشود. این دو امر، پیوند و وابستگی به کشتار ندارند، یعنی اگر کسی نتوانست بخورد و بخوراند،
واجب بودن قربانی از عهده وی برداشته نمیشود؛ زیرا این دو حکم، قید واجب بودن قربانی نیستند که اگر انجام آنها ممکن نشد، اصل قربانی از عهده برداشته شود. قربانی آثار و برکتهای بسیاری دارد که برآوردن نیاز بینوایان و تهیدستان، بخشی از
حکمت آن است. در این جا، برای روشنتر شدن موضوع مناسب است به
اهمیت قربانی و پارهای از آثار و حکم آن بپردازیم.
قرآن، از قربانی
حج، به عنوان
شعائر الهی یاد کرده که باید مورد تکریم و احترام قرار گیرد: یا ایها الذین آمنوا لاتحلوا شعائر الله ولا اشهر الحرام ولا الهدی ولا القلائد ولاامین بیت الحرام.
ای کسانی که
ایمان آوردهاید، شعایر خدا و ماه
حرام و قربانی را، چه بدون نشانه و چه با نشانه، حرمت مشکنید و آزار آنان را که به طلب روزی و خشنودی پروردگارشان، آهنگ بیتاللهالحرام کردهاند، روا مدارید. والبدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع والمعتر.
شتران قربانی را برای شما از شعایر
خدا قرار دادیم. شما را در آن خیری است. و همچنان که بر پای ایستادهاند، نام خدا را بر آنها بخوانید و چون پهلوی آنها بر زمین رسید، از آنها بخورید و فقیران قانع و گدایان را اطعام کنید.
در این آیه شریفه، سخن از
خیر و برکت است: «لکم فیها خیر» که خوردن و خوراندن و بهرهمند شدن از گوشت آن، یکی از خیرها و برکتهاست، لیکن برکتها و خیرهای قربانی، در خوردن و خوراندن، خلاصه نمیشود و اسرار دیگری نیز وجود دارد که به پارهای از آنها رسول خدا (ص) و امامان (ع) اشاره فرمودهاند: علی (ع) میفرماید: سمعت رسول الله (ص) نخطب یوم النحر و هو یقول:... ما تهریقون فیه من الدماء فمن صدقت نیته کان اول قطرة له کفارة لکل ذنبه.
شنیدم
رسول خدا بر مردم خطبه میخواند و میفرمود: کسی که با نیتخالص و ناب قربانی کند، نخستین قطره خون قربانی، کفاره گناهان وی است.
یا
امام موسی کاظم (ع) میفرماید: قال رسول الله (ص) استفرهوا ضحایاکم فانها مطایاکم علی الصراط.
قربانیهای خود را فربه برگزینید، زیرا آنها مرکبهای شمایند در پل صراط. قربانی از شعایر الهی است و باید هر چه با شکوهتر در موسم
حج، انجام گیرد و در روایات به این نکته، بسیار
اهمیت داده شده است.
امام صادق (ع) میفرماید: ذبح رسول الله (ص) عن امهات المؤمنین بقرة بقرة ونحر هو ستا و ستین بدنه و نحر علی (ع) اربعا و ثلاثین بدنه.
رسول خدا (ص) برای همسران خود در منی گاو و برای خود شصت و شش شتر قربانی کرد و
علی (ع) سی و چهار شتر قربانی کرد. یا روایت کردهاند: کان النبی (ص) ساق معه ماة بدنه فجعل لعلی (ع) اربعا و ثلاثین و لنفسه ستا و ستین و نحرها کلها بیده.
این که رسول خدا صد شتر فربه از مدینه به منی میآورد (بیش از پانصد کیلومتر) برای تعظیم شعائر الهی است اگر برای خوردن و خورانیدن به بینوایان و تهیدستان بود، در همان مدینه کشتار میکرد، بین راه کشتار میکردند، چرا این همه را به منی بیاورد؟ معلوم میشود تعظیم شعائر الهی در نظر بوده که باید به گونه جمعی انجام شود: همه همزمان در یک مکان گرد آیند، خانه خدا را
طواف کنند، سعی
صفا و مروه را انجام دهند، با هم به سوی مواقف حرکت کنند، با هم وقوف داشته باشند، و با هم رمیجمرات کنند، با هم در یک زمان و در یک مکان، صحنه با شکوه قربانی را بیافرینند. پس حکمت قربانی، تنها در برآوردن نیاز بینوایان خلاصه نمیشود. آنچه از آیات و روایات استفاده میشود برآوردن نیاز بینوایان، بخشی از حکمت جعل این حکم است و حکم، دائرمدار تمام حکمت نیست، تا چه رسد به بخشی از حکمت. این که در آیات و روایات تاکید بسیار شده بر تعظیم شعائر در قربانی، دلیل بر این است که در انجام قربانی، یک خواسته هدف نبوده، که بر آوردن نیاز بینوایان باشد و خواسته و خواستههای دیگری نیز در نظر بوده که مهمترین آنها بزرگداشت شعائر الهی است.
حفص یانجتری از
امام صادق (ع) میپرسد: رجل ساق الهدی فعطب فی موضع لایقدر علی من یتصدق به علیه ولایعلم انه هدی. قال: ینحره ویکتب کتابا انه هدی یضعه علیه لیعلم من مر به انه صدقه.
اگر کسی بر اثرخستگی هدی، نمیتواند آن را به قربانگاه برساند و در بیابان هم، نیازمند یافت نمیشود، تا قربانی کند و به مصرف برساند، چه باید بکند؟امام فرمود: قربانی را باید انجام دهد و چیزی بنویسد و روی آن بگذارد که این قربانی و هدی است، تا رهگذران متوجه شوند که
صدقه است. این روایت، از نظر سند صحیحه است و از نظر دلالت، به گونه آشکار دلالت دارد که واجب بودن قربانی و واجب بودن هزینه کردن آن، در تکلیف جدای از یکدیگرند، به گونهای که اگر توانا بر انجام هزینه آن نبود، قربانی کردن آن از عهده
حجگزار برداشته نمیشود. این که امام (ع) میفرماید: «نوشتهای روی آن بنهد، تا رهگذران از آن استفاده کنند» دلیل بر واجب بودن هزینه کردن آن نیست؛ زیرا از کجا معلوم، رهگذر و قافلهای از آنجا بگذرد و در بین آنان بینوایی باشد و از کجا معلوم، تا رسیدن کاروان، گوشت قربانی طعمه پرندگان و درندگان صحرا نشود و یا نگندد و فاسد نشود؟ و.... رهنمود امام، تنها براساس یک احتمال است که رهگذری اگر رسید و گوشت هم فاسد نشده بود... از نوشته پیبرد که گوشت صدقه است و از آن استفاده کند. روایت، در مورد
حج واجب است، گرچه
حج قران باشد. احتمال فرق بین قربانی
حج قران و
حج تمتع که در
حج قران ، به مصرف رساندن شرط نباشد و در
حج تمتع شرط باشد، درست نیست و هیچ فرقی بین آنها نیست و در هر دو، خواسته یکی است.
شاید گفته شود مورد
روایت حفص جایی است که قربانی بر اثر خستگی، در حال از بین رفتن است و چون
حجگزار فرصت ندارد که بایستد و هدی هم توانایی حرکت ندارد، رها کردن حیوان هم، سبب از بین رفتن آن میشود،
امام دستور میدهد که حیوان را بکشد، دستکم، احتمال استفاده از آن باشد، نه از این جهت که هدی باشد، از این روی دلالت ندارد بر جایی که از ابتدا میداند اگر حیوان را بکشد گوشت آن از بین میرود.
در پاسخ از این شبهه باید گفت: وقتی قربانی
حج قران، اشعار شده دیگر حق تبدیل آن را ندارد. اگر در واقع هدی
حج نبود، باید میتوانست تبدیل کند و چه بسا فروش آن برای وی ممکن بود. در هر صورت، فرض جایی است که توان هزینه آن را ندارد، با این حال،
امام میفرماید: باید قربانی کند. امام نمیپرسد که آیا برای وی امکان دارد تبدیل بکند، و یا نه و بهطور مطلق میفرماید: باید قربانی کند.این روایت و روایات دیگر با همین مضمون، دلیل خوبی هستند بر چند تا بودن خواسته و واجب مستقل بودن هر کدام از آنها. خود قائل محترم هم اطلاق ادله را قبول دارد. وقتی که این اشکال را طرح میکند: براساس صناعت فقهی وحدت مطلوب، ایجاب میکند اگر از هزینه کردن قربانی عذر داشت، اصل واجب بودن قربانی از عهده وی برداشته میشود، نه اینکه در خارج از منی و در
وطن واجب باشد. در پاسخ میگوید: ترک قربانی بهطور کلی خلاف
احتیاط است، بویژه اینکه شارع راضی به ترک آن نیست. خصوصا بعد ملاحظة عدم اسقاط الشارع المقدس الهدی فی مورد من الموارد.
اگر اطلاق در دلیل شارع نباشد، از کجا فهمیده میشود که شارع راضی به ترک قربانی در صورت ممکن نبودن مصرف نیست؟
اشکال کردهاند: اگر گوشت قربانی هدر برود و به مصرف بینوایان نرسد،
اسراف است و
حرام ؛ از این روی، در شرایط کنونی که قربانیها به مصرف واقعی نمیرسد و در منی از بین میروند، انجام قربانی در منی واجب نیست. صاحب این دیدگاه بر این باور است که دلیلهای حرام بودن اسراف، درگاه تعارض، مقدم هستند بر دلیلهای واجب بودن قربانی، وجه استدلال هم، لابد از باب امتناع اجتماع امر وجوبی، یا نهی تحریمی است که در مورد
تعارض این دو، وقتی جمع ممکن نبود، نهی مقدم بر امر خواهد بود.
این استدلال مخدوش است؛ زیرا بنابر چند تا بودن خواسته: واجب بودن قربانی و واجب بودن تقسیم آنها بین بینوایان، قربانی و مصرف، دو
واجب جدای از یکدیگرند و وقتی مکلف نتوانست یکی را انجام دهد، دیگری از عهدهاش برداشته نمیشود. در این صورت، دلیلهای اسراف متوجه آن نمیشود. وقتی شارع اینگونه تصرف در مال را اجازه میدهد، دلیلهای حرام بودن اسراف، این مورد را، یعنی قربانی کردن و تقسیم نکردن آن بین نیازمندان و هدر دادن آن را در بر نمیگیرند؛ زیرا دلیل خاص داریم اگر تقسیم گوشت قربانی در بین بینوایان ممکن نبود، باید قربانی انجام بگیرد، گرچه گوشت آن هدر رود. موضوع مصرف قربانی، تنها ترتب طبیعی بر انجام قربانی دارد، نه ترتب فقهی. قربانی واجبی است و صرف آن، واجبی دیگر. اگر
حجگزار از انجام دومی ناتوان شد، اولی از عهده وی برداشته نمیشود.
پس در قربانی کردن، تعظیم
شعائر باید جلوهای ویژه داشته باشد اینکه
رسول خدا (ص)، صدشتر فربه را از
مدینه به منی میآورد و با دست مبارک خویش نحر میکند، برای جلوه دادن به شعائر الهی است. افزون بر این، خود برآوردن نیاز درماندگان و بینوایان در صحرای منی ویژگی دارد. حال اگر نشد این مهم انجام شود، نباید از امر مهمتر که همانا بزرگداشت شعائر الهی است، چشم پوشید که شارع برای قربانی در آن صحرا ویژگی قائل است. انتقال قربانی از صحرای منی به دیگر جاهای سرزمینها، خالی کردن
حج از مناسک آن و غفلت از شعائر الهی است که به یقین، شارع راضی بدان نیست.
بزرگداشت و تکریم شعائر الهی، هیچگاه اقتضاء نمیکند صدها راس دام در منی کشته شوند و روی هم انباشته و فاسد شوند. بیگمان از بین بردن این سرمایه عظیم، موجب تعظیم شعائر نمیشود. چطور نابود کردن این همه دام، پاسداشت شعائر الهی است، اما قربانی کردن آنها در وطن در صدها بینوا و درمانده و تهی دست را آبرومندانه، تغذیه کردن، ضد شعائر الهی؟
گفتیم: قربانی، دائر مدار حکمت آن نیست و حتی تعظیم شعائر الهی در قربانی، بستگی به برآوردن نیاز تهیدستان ندارد، بلکه مسائل و اسرار دیگری وجود دارد که ما به پارهای از آنها آگاهی داریم. از جمله برگزار کردن با شکوه و عظمت
مناسک حج در روزهای مشخص و در مکانهای ویژه و سر بریدن و نحر کردن هزاران دام برای رضای دوست و گذشتن از مال دنیا در راه او و خودسازی و پالایش درون. افزون بر این، هدر رفتن و نابود شدن قربانیها در «منی» در شرایط کنونی، ناشی از حکم الهی نیست، بلکه ضعف مدیریت
حج است که این نابسامانی را به وجود آورده و این سرمایه عظیم را به باد فنا میدهد. اگر مدیریت
حج، سامانمند و صحیح و بهنجار و براساس اسلوب و روش درستی میبود، افزون بر برگذاری باشکوه این مراسم، از نابودی هزارهزار راس دام قربانی هم جلوگیری میشد و به مصرف صحیح بینوایان و درماندگان
جهان اسلامی میرسد.
اما این سخن که اگر قربانی در «منی» ممکن نشد، چه باید کرد؟
به این مطلب، اشاره شد: این نکته بستگی دارد بر اطلاق و اطلاق نداشتن دلیل اشتراط قربانی در منی. در اینباره گفته شد: دلیل اشتراط، اجمال دارد، ولی دلیل واجب بودن قربانی مطلق است. آیا از این راه میتوان گفت: وقتی که
حجگزار نتوانست در منی قربانی کند و توانایی بر فراهم آوردن این شرط نداشت، آیا میتواند قربانی که به گونه وجوب بر عهده وی قرار دارد، در هر جا و هر زمان، خواست انجام دهد؟ البته این سخن، با سخن پیشین فرق دارد. زیرا در آن جا، سخن از این بود که با توانایی انجام آن در «منی» چون نمیتواند به مصرف اهلش برساند، میتواند در
وطن قربانی کند، به دلیل یگانگی خواسته و حرام بودن
اسراف . اما در این جا، سخن در این است که نمیتواند در منی قربانی کند، یعنی توانایی بر انجام شرط را ندارد. در این جا
فتوا دادهاند: چون شرط را نمیتواند فراهم آورد، اصل قربانی، هرکجا باشد، از جمله وطن، کافی خواهد بود. این فتوا هم مشکل است. زیرا وقتی انجام قربانی
واجب شد، باید با
حج پیوستگی داشته باشد. باید
حجگزار در موسم
حج، در مکانها و موقفهای ویژه، مناسک را انجام دهد. فتوا به انتقال مناسک
حج از موسم
حج و موقفها و مکانهای آن، خالی کردن
حج است از مناسک که مشکل به نظر میرسد. افزون بر این، بر اساس روایات، اگر ممکن نشد انجام مناسک در منی، باید به زمینهای اطراف منی انتقال یابد، مانند: وادی محسر: سماعه میگوید: به
امام صادق (ع) عرض کردم: اذا کثر الناس بمنی وضاقت علیهم کیف یصنعون؟ فقال: یرتفعون الی وادی محسر. قلت: فاذا کثر والجمع ضاقت علیهم کیف یصنعون. فقال: یرتفعون الی المازمین.
اگر جمعیت
حجگزار، به قدری زیاد شد که منی گنجایش آن را نداشت، چه باید بکنند؟ امام (ع) میفرماید: به وادی محسر میروند. آیا رفتن به وادی محسر تنها برای بیتوته و وقوف است، یا برای انجام دیگر مناسک منی، غیر از
رمی جمرات هم میتوان به آن وادی رفت؟ به طور طبیعی وقتی
سرزمین منی گنجایش جمعیت
حجگزار را برای بیتوته و وقوف نداشته باشد، برای قربانی که مشکلات بیشتری دارد، گنجایش نخواهد داشت. اگر بیتوته به سرزمین محسر انتقال مییابد، دیگر مناسک منی هم به آنجا انتقال مییابد، البته غیر از رمی جمرات که موضوع و تحقق خارجی آن به انجام دادن آن در همان سرزمین «منی» است. قربانی در وادی محسر هم موافق مفاد موثقه و هم موافق تعظیم شعائر الهی و مناسک
حج در موسم
حج است و هم موافق با احتیاط.
(۱)
قرآن کریم.
(۲) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
(۳) ثقة الاسلام کلینی، الفروع من الکافی، دارالتعارف، بیروت.
(۴) فیض کاشانی، التفسیر الصافی، موسسه الاعلمی، بیروت.
(۵) ابنبابویه، علل الشرایع، مکتب الحیدریه، نجف.
(۶) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب
القرآن.
(۷) خلیل بن احمد، العین.
(۸) ابناثیر، النهایه.
(۹) شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
(۱۰) شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دارالتعارف، بیروت.
(۱۱) علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت.
(۱۲) شیخ صدوق، مقنع، چاپ شده در «جوامعالفقهیه».
(۱۳) شیخ مفید، المقنعه، موسسه النشر الاسلامی، قم.
(۱۴) شیخ طوسی، نهایه، چاپ شده در «جوامعالفقهیه».
(۱۵) شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناضره، انشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
(۱۶) ابنزهره، غنیه، موسسه امام صادق، قم.
(۱۷) علامه حلی، قواعد الاحکام، موسسه نشر اسلامی، قم.
(۱۸) شهید اول، اللمعة الدمشقیه، دارالفکر، قم.
(۱۹) ناصر مکارم شیرازی، حکم الاضحیه فی عصرنا، موسسه امام علی بن ابیطالب، قم.
مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «قربانی در منی»، شماره۱۸.