قرآن و عرفان و برهان از هم جدائی ندارند (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«قرآن و عرفان و
برهان از هم جدایی ندارند»، به قلم استاد
حسن زاده آملی ، به
زبان فارسی و در صدد
اثبات این مطلب است که
قرآن و
برهان و
عرفان ، هر سه، یک چیز را میگویند، منتها با سه زبان.
کتاب، متشکل از یک مقدمه و ده فصل است.
برخی، بر این گمانند که بین قرآن و
برهان و عرفان جدایی است و اگر کسی قرآن را به عنوان مقتدا و
امام خویش برگزید، باید به
برهان و عرفان بی اعتنا باشد. یا اگر کسی
برهان را به عنوان
مرجع و
حاکم انتخاب نمود، باید از قرآن و عرفان دست بکشد و یا اگر کسی به سوی عرفان میل کرد، باید از قرآن و
برهان روی بگرداند. حال اگر از همین افراد پرسیده شود: آیا ممکن است
قرآن کریم ، حاوی مطلبی مخالف با
عقل بوده باشد؟ یا پرسیده شود: آیا ممکن است این امر را
انکار کرد که قرآن، خود، بر اساس کشف تام محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به دست ما رسیده است؟ در هر دو مورد، جواب میدهند: نه؛ یعنی همه معترفند که قرآن در هیچ مورد، حکمی بر خلاف
حکم عقل ندارد و همه معتقدند که قرآن کشف نامه
حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است، ولی با این همه، یک نوع تعصب خاص یا کج فهمی خاص و یا عناد
خاص ، آنها را وامی دارد که به تعبیرات مختلف و بهانههای گوناگون و شیوههای جوراجور، دم از تفکیک بزنند و این سه محور اساسی شناخت را که ظاهرا سه محورند، ولی به لحاظ واقع معاضد هم و پشتیبان یک دیگرند، معارض با هم و معاند با یک دیگر معرفی کنند.
بلی، ممکن است بگویند: مسلم است که قرآن، حکمی بر خلاف حکم عقل ندارد، ولی سخن ما این است که قرآن، فوق عقل است و با عقل صرف، نمیتوان به آنچه که قرآن حکم میکند، دست یافت و نیز ممکن است بگویند: مسلم است که قرآن، مبتنی بر
کشف است، ولی این، بدان معنی نیست که هر کشفی
حق و مطابق با واقع بوده باشد.
در جواب، گوییم: آری، همین طور است که میفرمایید، ولی شما نیز باید بین فیلسوفی که عقل گراست و میخواهد بدون کمک وحی به حقایق و معارفی که از دست رس عقل صرف دور است، دست یابد و فیلسوفی که عقل را راه گشای وحی و آن را بدون وحی در فهم بسیاری از معارف الهی، راجل میداند، فرق بگذارید و هم چنین باید عارفی را که بر مطلق کشف اتکا دارد و هر کشفی را با هر شرایطی
حجت میداند، از عارفی که برای کشف، میزانی قائل است و آن را با شرایط خاصی میپذیرد و بر هر کشفی اعتماد نمیکند،
تمییز دهید و در همین جا بسیار به جاست خاطرنشان کنیم: ما در عین حالی که معتقدیم قرآن و عرفان و
برهان از یک دیگر جدایی ندارند، این را هم اضافه میکنیم که معنای این سخن، نه آن است که ما هر مطلبی را که به نام قرآن یا عرفان یا
برهان عرضه شد، به بهانه اینکه قرآن و عرفان و
برهان از هم جدایی ندارند، تصدیق کنیم، بلکه باید بین خود قرآن و عرفان و
برهان و بین طرف داران قرآن و
برهان و عرفان، فرق گذاشت؛ یعنی آنچه که ما مدعی آنیم، عدم ترافع بین خود قرآن و عرفان و
برهان است، نه عدم ترافع بین طرف داران و پیروان آنها، زیرا معتقدیم: همان گونه که برای برداشت از قرآن شرایطی است و
مفسر ، نمیتواند بدون توجه به آنها مدعی شود که آنچه من از قرآن میفهمم حق خالص است، عرفان را نیز آدابی است و
عارف ، نمیتواند بدون در نظر گرفتن آنها ادعا کند که آنچه من با
مکاشفه بدان دست یافته و مییابم، واقعیت صرف است و
برهان را نیز شرایط خاصی است و مبرهن، نمیتواند بدون اعتنا بدانها بگوید: آنچه را که من با
برهان استنتاج کرده و میکنم مطابق با واقع است.
بنا بر این ممکن است بین طرف داران سه محور یاد شده، بر
اثر عدم رعایت شرایط، ترافعی رخ دهد و با هم به معارضه برخیزند، ولی این امر، ایجاب نمیکند که اگر بین آنان به علت عدم رعایت شرایط یا به
علت عدم درک یکدیگر و یا به هر علت دیگر، ترافع و تعارضی پیش آمد، باید این
ترافع و
تعارض برای همیشه باقی بماند، زیرا ممکن است افرادی پیدا شوند که با زبان هر سه محور آشنایی داشته و حرف هر سه طایفه را بفهمند و مشکل آنها را کشف کرده و در نتیجه بینشان تصالح ایجاد کنند، چه اینکه پیدا شده و کردهاند.
گر چه این عمل مقدس و بااهمیت، از سوی همان کج فهمان، طوری دیگر
تفسیر شده و گفتهاند: «به واسطه اینکه عرفا،
صوفیه و پیروان
فلسفه یونان در اقلیت و از جامعه مسلمین، مخصوصا
شیعه و فقها مطرود بودند، بنای
تدلیس و
تلبیس و تاویل را گذاشتد و کلمات مقدسه
انبیا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمه علیهالسّلام را با معتقدات فلسفه و عرفان تاویل کردند و این تدلیس، کاملا مؤثر افتاد، تا کار به جایی رسید که پیروان
مکتب قرآن و شیعه و فقها، چنین معتقد شدند که علوم
قرآن مجید و
ائمه علیهالسّلام عین علوم فلسفه و عرفان است و علوم
اسفار و
اشارات ؛ مثلا عین قرآن و اسرار قرآن است که بر فقها مخفی و مجهول مانده است...» .
در جواب این گونه اظهار لطفها فقط باید به فرموده مولوی علیه الرحمة، تمثل جست و گفت:
هر کسی از
ظن خود شد یار من وز درون من نجست
اسرار من
بگذاریم و بگذریم که گفتنی در این مقوله فراوان است و به همان اندازه
گوش شنوا کم.
باری، در عصر ما حضرت استاد
حسن زاده آملی دام ظله که خود جامع بین قرآن و عرفان و
برهان است، در ایجاد تصالح و رفع
بینونت و جدایی میان قرآن و عرفان و
برهان، سعی بلیغی مبذول داشت و تا جایی که مقتضیات و شرایط
اجازه میداد، با زبان و
قلم خویش کوشید و بالاخره اثر مستقلی را در موضوع یاد شده، نگاشت و آن را به اسم «قرآن و عرفان و
برهان از هم جدایی ندارند» نام نهاد.
استاد، خود، در دیباچه کتاب مزبور که خود، خلاصهای از مطالب کتاب است، چنین فرموده است: «این رساله، به قلم نگارنده آن، حسن حسن زاده آملی در این موضوع که «قرآن و عرفان و
برهان از هم جدایی ندارند»، در یک مقدمه و ده فصل سخن میگوید و آن را به پاس
احترام دانش و دانش پژوهی و دانش پروری به پیش گاه والای استادان و بزرگوارانی که کنگره بزرگداشت علم شریف منطق- که به همت مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، با همکاری مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات (ریاضی) - به وجود بسیار ارزش مندشان شکل میگیرد، با درود و نوید تقدیم میدارد.
مقدمه: سخنی کوتاه در مکانت دانش ترازوست.
فصل ۱: در اینکه
امام صادق علیهالسّلام ،
ارسطو را به بزرگی یاد فرموده است، بدین جهت که ارسطو، مردم را از
برهان وحدت صنع به
وحدت صانع دلالت کرده است.
فصل ۲: در ابتنای قرآن و عرفان بر
برهان است.
فصل ۳: در اینکه هیچ گاه جامعه انسانی از
منطق و
برهان بی نیاز نیست.
فصل ۴: در اینکه
دین الهی و فلسفه الهی یکی است.
فصل ۵: در اینکه اساس عین و علم بر
تثلیث است.
فصل ۶: در
معرفت نفس به بیان
شارع و
عارف و
حکیم است.
فصل ۷: در اینکه تنی چند از بزرگان دین و
دانش ، معارف شریف عرفانی را
برهانی کردهاند.
فصل ۸: در استخراج موازین پنج گانه منطق از قرآن کریم است و در اینکه گفتههای نبی، همه،
رمز باشد به معقول آکنده.
فصل ۹: در
توهم مذمت منطق و فلسفه از زبان اهل عرفان و دیگران و جواب آن است.
فصل ۱۰: در بیان طرق اقتنای معارف است».
این اثر گران قدر، در
تاریخ ۱۳۷۰ ش، توسط مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، در تیراژ ۲۰۰۰ نسخه، به طبع رسید و در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.
نرم افزار مجموعه آثار علامه حسنزاده آملی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.