قثم بن عباس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قُثَم بن
عباس، بن
عبدالمطلب بن
هاشم بن
عبدمَناف بن
قُصَیّ، صحابی و پسر عموی
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم است.
کنیۀ او ابوجعفر بود.
پدرش، عباس، عموی پیامبر و از سران
قریش بود و در زمان
جاهلیت سالها سقایت حاجیان و عمارت
مسجدالحرام را بر عهده داشت.
مادر قثم،
لبابه کبری، دختر حارث بن حَزْن هلالی و خواهر
میمونه، همسر رسول اکرم، بود و امّالفضل
لقب داشت. او نخستین بانو پس از
حضرت خدیجه سلاماللهعلیها بود که در
مکه مسلمان شد و همیشه نزد پیامبراکرم محترم بود. امّ الفضل در دوران
شیرخوارگی قُثم، افتخار شیر دادن به
امام حسن یا
امام حسین علیهماالسلام را نیز داشت و از اینرو قثم،
برادر رضاعی آنان به شمار میرفت.
قثم در مکه به
دنیا آمد.
تاریخ دقیق تولد وی معلوم نیست، اما با توجه به تاریخ تولد امام حسن و امام حسین (سال دوم و سوم)، احتمالاً در اوایل
هجرت پیامبراکرم به دنیا آمده و صدر
اسلام را در آغاز طفولیتش درک نموده و هنگام وفات پیامبر هشت سال یا بیشتر داشتهاست.
رسول خدا قثم را دوست داشت و او شبیه پیامبر بود
و از جمله کسانی بود که بعد از رحلت پیامبر، در مراسم
غسل دادن حضرت، حضور یافت و یکی از افتخارات بزرگ وی این است که آخرین وداع کننده با پیکر مطهر حضرت رسول بود، یعنی آخرین کسی بود که از
قبر پیامبر بیرون آمد.
قثم، پس از
ابوقتاده انصاری، مدتی از جانب
علی علیهالسلام والی مکه و
طائف بود و از سال ۳۶ تا هنگامی که آن حضرت به
شهادت رسید، همچنان حاکم آنجا بود. اما به روایتی، او فرماندار
مدینه شد.
در طول دوران فرمانداریش، حضرت با نامه هایی او را از دسیسه های
معاویه آگاه می ساخت.
در سال ۳۸، امام در نامهای، مسئولیت برگزاری
حج را بر عهدۀ او گذاشت.
با دقت در متن این نامه، میتوان به
صداقت و
مدیریت و
عدالت قثم بن عباس پی برد، تا آنجا که امام، ضمن توصیههایی دربارۀ رفتار شایسته با مردم، به وی اجازۀ
فتوا و
تصرف در
بیت المال داده است.
در سال ۳۹، که قثم فرماندار
مکه بود، معاویه،
یزید بن شجره رهاوی را برای ادای مراسم حج و گرفتن
بیعت به مکه فرستاد و به او فرمان داد که والی مکه و
امیرالحاج علی علیهالسلام (عبیدالله بن عباس و به قولی قثم بن عباس) را برکنار کند، اما امام از این توطئۀ معاویه آگاه شد و سپاهی به فرماندهی مَعقل بن قَیس به سرزمین
حجاز گسیل داشت و با فرستادن نامه ای، فرماندارش را در مکه به
صبر و
استقامت فرمان داد. قُثم مردم مکه را به مقابله با یزید بن شجره فرا خواند، اما کسی وی را یاری نکرد و او، برای حفظ بیت المال و جان خویش، تصمیم به ترک مکه گرفت تا اینکه سپاه امام علی علیهالسلام برسد، اما با نظر
ابوسعید خدری،
صحابی پیامبر، در شهر ماند و به اتفاق مردم و بزرگان مکه
شَیبة بن عثمان عبدری را به عنوان امیرالحاج انتخاب کرد و او همراه مردم در سال ۳۹ مراسم حج را به پایان رساند. معقل بن قیس نیز بعد از پایان مراسم حج، نزدیک مکه رسید و همراه سپاه اسلام به تعقیب یزید بن شجره پرداخت و چند تن از سپاه او را دستگیر کرد و به
کوفه برد.
در سال ۵۶، سعید بن عثمان بن عفان از سوی معاویه والی خراسان شد
و قثم نیز به همراه وی به
خراسان رفت و در
ماوراءالنهر به
جهاد پرداخت و در فتح
بخارا و
سمرقند شرکت جست.
قثم بن عباس، بعد از فتح سمرقند، برای
تعلیم و ترویج
احکام اسلام در آن شهر ماند
و افزون بر این، خدمات اجتماعی شایانی به مردم آن دیار کرد. وی مصلایی بزرگ در بیرون شهر بر دروازۀ شیخزاده بنیان نهاد و نیز به دستوراو جوی آبی ساختند که با آن محلههای اطراف سبز و آباد شد.
قثم
نیکوکار و
سخاوتمند بود و او را به
فضل و
پارسایی ستودهاند. گفته شدهاست چون
سعید بن عثمان خواست به او هزار سهم دهد، قثم گفت همچون دیگر
مسلمانان به یک سهم برای خود و سهمی (یا دو سهم) برای اسبش بسنده میکند.
قثم بن عباس در سال ۵۷
در سمرقند یا در جایی به نام شیرین کینت به
مرگ طبیعی درگذشت
برخی محل مرگ او را
مرو دانستهاند،
که درست نیست.
بنا بر قولی، وی همراه
سعید بن عثمان در جنگ سمرقند شرکت جسته بود و در آنجا به
شهادت رسید.
همچنین افسانهای شایع بوده که او کشته نشده، بلکه هنگام فرار از دست
کافران به درون چاهی رفته و از آن پس غایب شده است.
جسد قثم را در
قبرستان بنوناحیه سمرقند، نزدیک دروازۀ آهنین، به خاک سپردند.
مزار قثم کنار چشمۀ آبی در چند کیلومتری جنوبشرقی سمرقند قرار داشته است و آن چشمه را بدان سبب، آب مشهد یا چشمۀ مشهد خواندهاند.
در زمان سلطان سنجر سلجوقی (ﺣﻜ :۴۹۰ ـ ۵۵۲)، کنار قبر او مدرسهای بنا کردند که قثمیه نام گرفت.
قبر او در سمرقند از دیرباز معروف و
زیارتگاه بوده است و مسلمانان آن او را گرامی میدارند و گروهی از
علما و
رجال و
بزرگان در جوار او به خاک سپرده شده اند و اکنون آن مزار باشکوه به نام شاه زنده معروف است.
ابنبطوطه (متوفی ۷۷۹)، در سفر خود به سمرقند، مقبرۀ قثم را زیارت، و بنای زیبا و باشکوه آن را به تفصیل وصف کرده و
تاریخ آن را پیش از
عهد مغول دانسته است.
در ۷۳۵، در زمان ایلخان ابوسعید بهادر، عمارت مزین شد و بنای مسجد شاه زنده به پایان رسید و گویا بعداً امیر
تیمور گورکانی (ﺣﻜ: ۷۷۱ ـ ۸۰۷) بناهایی بر آن افزود.
بنا برمنابع نسبشناسی، از قثم بن عباس
فرزند و نسلی باقینماند.
با این حال، در برخی منابع، از پسری از او، به نام خالد، یاد شده است.
با آنکه برخی قثم را صحابی به شمار نیاورده و گفتهاند از
پیامبر اکرم روایت نکرده است،
برخی او را در شمار صحابۀ صاحب
روایت یاد کردهاند. قثم از
ابواسحاق سبیعی روایت کرده است.
براساس روایتی که از قثم نقل شده، وی
علی علیهالسلام را نخستین کسی دانسته است که
اسلام آورد و از همه بیشتر با پیامبراکرم همراه و ملازم بود و به این دلیل قثم میگفت علی در
میراث بردن (یا منزلتش نسبت به پیامبر) از پدرش، عباس بن عبدالمطلب، سزاوارتر بود.
وی یکی از شخصیتهای مهم صدراسلام است که از حریم
امامت و
ولایت دفاع نمود.
(۱) ا بن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد
ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۷ ـ ۱۳۸۴.
(۲) عبدالله ا بن ابی
شیبه، المصنف، چاپ سعید لحام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۶/ ۱۹۶۶.
(۴) ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا، محمد احمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۳۹۰ ـ ۱۳۹۳/۱۹۷۰ ـ ۱۹۷۳.
(۵) احمد ا بن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۶) ا بن بطوطه، رحلة ا بن بطوطه، رباط ۱۴۱۷.
(۷) محمد ابنحبّان، مشاهیر علماءالامصار، چاپ مرزوق علی ابراهیم، بیروت۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۸) محمد ابنحبیب، کتابالمحبّر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱.
(۹) ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۰) ابنحجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۱) علی ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۲) ابنسعد، الطبقات الکبری (بیروت).
(۱۳) یوسف ابنعبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۴) عبدالملک ابنهشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، بیتا.
(۱۵) ابوطاهر سمرقندی، سمریّه، چاپ سعید نفیسی و ایرج افشار، تهران ۱۳۳۱.
(۱۶) محمد بن عبدالجلیل سمرقندی، قندیّه، ضمن قندیه و سمریه، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۷.
(۱۷) امام علی بن ابیطالب، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ محمد عبده، بیروت، بیتا، افست قم ۱۴۱۲/۱۳۷۰.
(۱۸) احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب الاشراف، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷.
(۱۹) احمد بن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳.
(۲۰) ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، چاپ جلالالدین محدث، تهران ۱۳۵۳.
(۲۱) حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵.
(۲۲) حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت، بیتا.
(۲۳) خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۲۴) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیاتالمشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۲۵) محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۶) طبری، تاریخ (بیروت).
(۲۷) عزیزالله عطاردی، الغارات و شرح اعلام آن، تهران ۱۳۷۳.
(۲۸) یوسف مزّی، تهذیبالکمال، چاپ بشّار عوّاد معروف، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۲۹) مصعب بن عبدالله زبیری، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پروونسال، قاهره ۱۹۵۳.
(۳۰) محمد بن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۳.
(۳۱) احمد بن شعیب نسائی، السنن الکبری، چاپ عبدالغفار سلیمان بنداری و سید کسروی حسن، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳۲) عمر بن محمد نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، چاپ یوسفالهادی، تهران ۱۳۷۸.
(۳۳) علی بن ابوبکر هروی، الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ علیعمر، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۳۴) یعقوبی، البلدان.
(۳۵) ابنفقیه.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قثم بن عباس»، شماره۷۲۳۸.