قتادة بن دعامه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوالخطاب سدوسی بصری، معروف به قتادة
بن دِعامة (۶۱ - ۱۱۷ق)، از
تابعان و از علمای بزرگ،
فقیه مردم
بصره و دانا به
علم انساب و اشعار عرب بود.
ابوالخطاب سدوسی بصری، نابینا به دنیا آمد؛ از تابعان و از علمای بزرگ بود؛ فقیه مردم بصره و دانا به علم انساب و اشعار عرب بود.
ابوعبیده گفته است: «جامعترین مردم بود؛ همه روزه گروهی بر درگاه خانهاش فرود میآمدند و درباره حادثه یا نسب یا شعری از او پرسش داشتند».
مفسران اقوال او در
تفسیر آیات قرآن را در تفاسیر خود نقل کردهاند، ولی تفسیر او فعلاً وجود ندارد. داودی در «
طبقات المفسرین» و ذهبی در «
تذکرة الحفاظ» به شرح حال وی در تفسیر پرداختهاند.
حافظهای قوی داشت و آنچه را حفظ کرده و یا حتی یک بار بر او خوانده شده بود فراموش نمیکرد.
علی بن مدینی میگوید:
«دانش اهل بصره به
یحیی بن ابیکثیر و قتاده منتهی گردید؛ همانگونه که دانش اهل
کوفه به
اسحاق و
اعمش و علم مردم
حجاز به
ابن شهاب و
عمرو بن دینار منتهی گردید».
مطر بن ورّاق میگوید: «قتاده تا دم مرگ در پی دانشاندوزی بود».
قتاده خود میگوید: «هرگز به ناقل حدیثی نگفتم: دوباره بر من بخوان؛ و هرگز چیزی را به گوشهایم نشنیدم مگر اینکه قلبم آن را فراگرفت». همچنین میگوید: «هیچ آیهای در قرآن نیست مگر اینکه درباره آن چیزی فرا گرفتهام».
ابوحاتم میگوید: «از
احمد بن حنبل در حالی که از قتاده سخن میگفت، شنیدم که او را بسیار ستود و از دانش و
فقه و شناخت او نسبت به موارد اختلاف و تفاسیر، فراوان بیان داشت؛ او را به
فقاهت و حافظه سرشار توصیف نمود و گفت: کمتر کسی است که گوی سبقت را از او برباید، ولی همانند او شاید...».
اثرم میگوید: «از احمد شنیدم که میگفت: قتاده از بزرگترین حافظان اهل بصره است. هر آنچه شنیده، به ذهن سپرده است؛ کتاب جابر تنها یک بار بر او خوانده شد که او آن را به خاطر سپرد و همواره میگفت: حفظکردن در دوران خردسالی مانند نقش بر روی سنگ است».
سعید بن مسیّب وقتی حافظه عجیب او را مشاهده کرد (به او) گفت:
«گمان نمیکنم
خداوند نظیر تو را آفریده باشد!».
ابن حبّان در ذکر ثقات میگوید: «او درباره قرآن و فقه در میان مردم جزو علما به شمار میرفت و از حافظان به نام زمان خود بود».
ولادت او در سال ۶۱ بوده است.
ابواسحاق ابراهیم بن علی ذهلی میگوید:
«
عمر بن عبد العزیز و
هشام بن عروه و
زهری و قتاده و
اعمش در ایام شهادت
سیدالشهداء تولد یافتند و شهادت آن حضرت
روز عاشورا -دهم
محرمالحرام سال ۶۱- است».
قتاده در واسط بر اثر
طاعون به سال ۱۱۸ درگذشت.
بر او خرده گرفتهاند که قائل به
قدر بوده است.
ابن سعد میگوید: «او
ثقه، امین و در
حدیث مورد اعتماد بوده و تا حدودی تمایل به قول قدر داشت».
ابن خلکان از
ابوعمرو بن علاء نقل میکند که: «اگر سخن قتاده درباره قدر نبود، گفتارش
حجت بود»،
ولی با وجود این، مردم بر او اعتماد داشتند و سخنش را در روایات حجت میدانستند؛ چنان که نظر ابن سعد همین بود. علی
بن مدینی میگوید: «به
یحیی بن سعید گفتم: عبدالرحمان میگوید: هر کس که منشا بدعتی گشته و مردم را به آن فرامیخواند رهایش کن. گفت: درباره قتاده و
ابن ابیرواد و
عمر بن ذرّ و کسان دیگر (که نام آنان را برد) چه خواهی کرد؟ سپس یحیی افزود: اگر بخواهی اینان را کنار بگذاری عده زیادی از رجال علم را کنار گذاشتهای».
البته اتهام قول به قدر یا به تعبیر دیگر، تا حدودی متمایلبودن به قدر نسبت به او، از آنجا نشات گرفته که او مانند شیخش
حسن بصری، مساله
عدل الهی را پذیرفته بود چنانکه گذشت؛ لذا آن گروه از عامه که از مذهب
ابوموسی اشعری و نوهاش
ابوالحسن اشعری پیروی میکردند، خلاف این دیدگاه را داشتند و میگفتند:
«افعال بندگان جملگی آفریده خداست و از روی اراده اوست و بندگان، اختیاری در کار خویش ندارند». این همان عقیده
جاهلیت نخستین بود که در ذهنیت عرب ریشه دوانیده بود و تا زمانی که عامه و در راس آنان
اشاعره از تعالیم
اهل بیت (علیهمالسّلام) به دور باشند، این عقیده از آنان جدا نخواهد شد.
قتاده سدوسی به دوستی با اهل بیت و در راس آنان
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) معروف و مشهور است. از او - در تاریخ - موضعگیریهای شرافتمندانهای نقل شده که خبرگان سیره و حدیث، آنها را به ثبت رسانیدهاند.
ثقة الاسلام
محمد بن یعقوب کلینی از
ابان بن عثمان بجلی نقل میکند که:
«فضیل برجمی برای من نقل کرد: در زمان امارت
خالد بن عبداللّه قسری (کارگزار هشام
بن عبدالملک در بصره و کوفه بود. او فردی ملحد و بی پروا و
منافق و دشمن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بود. میگفت: «اگر هشام دستور دهد تا
کعبه را خراب کرده و سنگهایش را به
شام منتقل کنم، انجام خواهم داد». پدرش
عبداللّه بن یزید اصالتا از یهودیان
تیماء بود و در
جنگ صفین همراه
معاویه بود. مادرش اهل
روم و مسیحی بود و برای او گنبدی در
مسجد کوفه برپا ساخت و هنگامی که مؤذن
اذان میگفت برای او ناقوس نواخته میشد و وقتی سخنرانی به
منبر میرفت مسیحیان در اطراف او سر و صدا به راه میانداختند.)
در
مکه بودم و او در مسجد و کنار زمزم بود. دستور داد تا قتاده را فراخوانند؛ پیرمردی با موهای حنایی آوردند؛ من نزدیک آمدم تا بشنوم چه گفت و گویی میگذرد. خالد گفت: قتاده! برای من از گرامیترین و عزیزترین و ذلتبارترین حادثهای که برای عرب اتفاق افتاده است بگو. قتاده گفت: گرامیترین و عزیزترین و ذلت بارترین واقعه برای عرب، یک حادثه بود. خالد گفت: تو را چه میشود؛ تنها یکی بود؟
گفت: آری. گفت: کدام است؟ قتاده گفت: واقعه بدر! پرسید: چگونه؟ گفت: در
بدر،
خداوند اسلام و
مسلمانان را گرامی داشت و آنان را عزت بخشید و چون بزرگان
قریش در این روز کشته شدند شکوه عرب فرو ریخت و ذلیل شدند؛ پس بدر خفتبارترین حادثهای بود که برای عرب اتفاق افتاد. خالد به او گفت: به خدا قسم
دروغ گفتی؛ هر آینه چنین روزی برای عرب عزت آفرید! (
تعصّب جاهلیّت بر او چیره شده بود و نتوانست ذلّت عرب جاهلی را تحمّل کند.) سپس خالد از او خواست تا برخی از اشعار عرب را نقل کند.
قتاده شعر
ابوجهل در روز بدر را یادآور شد. ابوجهل در آن روز خود را به گونهای آراسته بود تا نمودار باشد. عمامه سرخی بر سر داشت و سپری زراندود در دست و چنین رجز میخواند:
ما تنقم الحرب الشموس منّی بازل عامین حدیث السّنّ
لمثل هذا ولدتنی امّی (جنگ سخت نتواند بر من چیره شود، من به سان شتر دو ساله هستم که تازه دندان درآورده است. مادرم مرا برای چنین کاری زاییده است.) خالد گفت: دشمن خدا دروغ گفته است؛ چه پسر برادرم (
خالد بن ولید) از او سوارکارتر بود و مادر او از قبیله
بنیقسر بود. وای بر تو ای قتاده! چه کسی در آن روز میگفت: به عهدم وفا میکنم و از ریشه و نسبم دفاع مینمایم؟! گفت: این شعر مربوط به روز بدر نیست. در
جنگ احد طلحة بن ابیطلحه از آن سو و
علی بن ابی طالب از این سو به نبرد برخاستند و علی (علیهالسّلام) میگفت:
انا ابن ذی الحوضین عبدالمطّلب•• و هاشم المطعم فی العام السغب••او فی بمیعادی و احمی عن حسب (من فرزند صاحب دو حوض،
عبدالمطلب هستم و پسر
هاشم که در سال قحطی طعام میداد. به عهدم وفا دارم و از ریشه و نسبم دفاع میکنم.) سخن که به اینجا رسید، خالد تاب نیاورد که فضیلتهای امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را بشنود و در حالی که سخت برآشفته بود گفت: به جان خودم قسم که ابوتراب دروغ گفته و این گونه نبوده است. در این هنگام قتاده برخاست و گفت: ای امیر! به من اجازه بده تا بروم و در حالی که با دستان خویش راه را باز میکرد تا برود میگفت: به خدای کعبه او
زندیق است؛ به خدای کعبه او زندیق است».
محدث قمی آورده است: «این حادثه بیانگر دوستی قتاده نسبت به مولا امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میباشد».
قتاده با
امام باقر (علیهالسّلام) هم جریانهایی دارد که از آن جمله است روایت
کلینی از
ابوحمزه ثمالی که گفت: «در مسجد رسول خدا نشسته بودم که مردی جلو آمد و گفت: ابوجعفر را میشناسی؟ گفتم: آری، چه مشکلی داری؟ گفت: چهل مسأله آماده کردهام تا از او بپرسم و آنچه درست است بپذیرم و آنچه نادرست و باطل است رها کنم. هنوز سخن او تمام نشده بود که امام ابوجعفر (علیهالسّلام) در حالی که عدهای از خراسانیها و دیگران گرد او را گرفته بودند و از
مناسک حج مسایلی از او میپرسیدند وارد شد. حضرت در جایگاه خود قرار گرفته و آن مرد هم در نزدیکی حضرت نشست. وقتی مردم متفرق شدند ابوجعفر متوجه او شد و پرسید: تو که هستی؟ گفت: قتادة
بن دعامه بصری. ابوجعفر گفت: فقیه مردم بصره تویی؟ گفت:
بله. فرمود: به خود بیا ای قتاده! خدای تعالی عدهای را آفرید؛ پس آنان را حجت بر مردمان قرار داد و آنان- همچون کوهها- نگاه دارنده زمیناند. دستورات او (خدا) را به پا میدارند. در علم ازلی الهی گرامی شمرده شدهاند؛ چون پیش از
آفرینش آنان را برگزید. آنان سایههای
لطف و عنایت حق هستند که در کنار
عرش الهی قرار دارند. قتاده مدتی سکوت نمود سپس گفت: به خدا قسم در مجلس فقهای زیادی و حتی روبهروی
ابن عباس نشستم و در مواجهه با آنان هیچگاه آنگونه که در برابر تو خود را باختهام مضطرب نشدم. ابوجعفر فرمود: میدانی کجا هستی؟ تو در برابر خانههایی هستی که خداوند خواسته تا بلند مرتبه باشند و نام او در آنها یاد شود و در هر صبحگاه و شامگاه رجالی او را تسبیح گویند که هیچ گونه
داد و ستد و تجارتی آنان را از یاد خدا و به پا دارای
نماز و پرداخت
زکات، بازنمیدارد. «بُیُوتٍ اَذِنَ
اللَّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ
اللَّهِ وَ اِقامِ الصَّلاةِ وَ اِیتاءِ الزَّکاةِ»
آنگاه فرمود: تو در چنان جایی هستی و ما آن مردانیم. قتاده گفت: به خدا قسم راست گفتی؛ فدایت شوم، به خدا اینها خانههای سنگی و گلی نیستند».
نیز از
زید شحام نقل میکند که گفت: «قتاده بر ابوجعفر (علیهالسّلام) وارد شد و میان آنان گفتوگویی پیش آمد تا آنجا که منجر شد به
تاویل آیه «وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ اَیَّاماً آمِنِینَ؛
و در میان آنها مسافت را بهاندازه، مقرر داشته بودیم، در این راهها شبان و روزان آسوده خاطر بگردید». امام به او فرمود: مقصود، کسی است که با توشه و مزد سواری حلال از خانهاش به قصد زیارت
خانه خدا خارج گردد، در حالی که حق ما را بشناسد و در دل دوستدار ما باشد؛ هم چنان که خداوند فرموده: «فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ؛
پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده». و مقصود آیه،
مکه نیست تا بگوید: الیه. به خدا سوگند ما دعوت ابراهیم خلیلیم. هر کس که قلبش به ما تمایل داشته باشد،
حج او مقبول میافتد.
ای قتاده! هر کس چنین باشد در
روز قیامت از
عذاب جهنم در امان است. قتاده گفت: به خدا سوگند! هر آینه آیه را همینگونه تفسیر خواهم کرد. سپس ابوجعفر فرمود: ای قتاده! کسی با معانی
قرآن آشنایی دارد که مقصود به خطاب بوده باشد» (مقصود این است: کسانی به راز اصلی و حقایق قرآن پی میبرند که از جایگاه ویژه نزد خداوند برخوردار باشند. که «و الاشارات للخواص» به همین حقیقت اشارت دارد.).
آری، این گونه سخن گفتن، جزو اسرار ولایت به شمار میرود و آن را جز برای صاحبان راز، آشکار نمیکنند. به ویژه که شخص قتاده در این خطاب و عتاب کاملا سر تسلیم فرود آورده بود و شاید پس از این سخنان نافذ و روشنگر، گشایشی در دل او پدید آمد. آری،
پند و اندرز بر دلهای آماده و روانهای پاک و شایسته اثر میگذارد.
او کتابی در
تفسیر دارد.
فؤاد سزگین میگوید: «احتمالا تفسیری بزرگ و پر حجم بوده است».
خطیب بغدادی- چنان که در شرح حال مشایخ خود آورده- از آن تفسیر استفاده کرده است.
شوّاخ میگوید: «
طبری بیش از (۳۰۰) مورد از آن تفسیر استفاده کرده و شاید تمام تفسیر او را به سند زیر آورده باشد:
بشر بن معاذ از
یزید بن زریع از سعید از قتاده.
ثعلبی بنابر آنچه که در «
الکشف و البیان» آورده، غیر از این سند، دو سند دیگر هم برای این کتاب معرفی کرده است»
سایت اسلام کوئیست، برگرفته از مقاله «قتادة بن دعامه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۳/۲۰. معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۷۵.