قاسم بن ابراهیم رسی (دائرةالمعارفبزرگاسلامی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ترجمانالدین قاسم بن ابراهیم رسّی (۱۷۰-۲۴۴ ق/۷۸۶-۸۵۸ م) که مردی
فقیه،
متکلم،
محقق،
مؤلف و مبارز و از افراد مشهور
آل طباطبای یمن بود.
وی در
مدینه زاده شد و نزد پدر و دیگر عالمان خاندانش تربیت یافت و دانش آموخت.مدتی در رسّ (= کوهی در نزدیکی مدینه) زیست. از اینرو به رسّی شهرت پیدا کرد
و این عنوان به فرزندان و اخلاف او در یمن و
مصر و
هندوستان انتقال یافت. پس از آنکه قیام برادرش محمد در عراق فرو نشانده شد،
مأمون او را فرا خواند، ولی او به
هند گریخت و در ۲۴۵ ق در همانجا درگذشت و پسرش حسین به یمن بازگشت.
به گفتۀ
ابن عنبه وی در جبل الرسّ اقامت گزیده بود و مردم را به «الرضا من آل محمد» دعوت میکرد.
نیز گفته شده است که پیروانش در ۲۲۰ ق با او
بیعت کردند و در ۲۴۶ ق در رس درگذشت.
بدین ترتیب او پس از برادرش محمد امامت
زیدیان را عهدهدار شد و این فرقه را از پراکندگی رهایی بخشید.
او در میان زیدیان از اعتبار ویژهای برخوردار است، زیرا اولاً نیای پادشاهان و
امامان زیدی یمن است و ثانیاً افکار و آرای فقهی او در گسترش
مذهب زیدی در سرزمین یمن بسیار مؤثر بوده است و بر همین اساس است که زیدیان یمن را «
قاسمیه» نیز میگویند.
قاسم در خارج از سرزمین
یمن نیز پیروانی پیدا کرد که بر اساس آموزشهای او مذهب زیدی را در جاهای دیگر پراکندند.
برخی از فرزندان و نوادگان او به
مصر کوچیدند و در آنجا به
تبلیغ پرداختند.
یکی از پیروان او
جعفر بن محمد نیروسی، از مردم نیروس رویان (بخشی از دیلمان قدیم) بود که مذهب زیدی را در رویان و کلار
تبلیغ کرد و زمینۀ گسترش
اسلام را در گیلان فراهم آورد.
برخی قاسم را
معتزلی دانستهاند،
اما این ادعا درست به نظر نمیرسد.
او دارای نوشتههایی در
فقه و
کلام و
تاریخ است که عبارتند از: الدلیل علی اللـه
الکبیر؛ المکنون؛ صفه العرش و الکرسی و تفسیرهما؛ الهجره؛ العدل و التوحید و نفی الجبر و التّشبیه؛ الدلیل الصغیر؛ مسأله الطّبریّین، الامامه؛ المسترشد؛ سیاسه النّفس؛ القتل و القتال؛ المدیح
الکبیر للقرآن المبین؛
المدح الصغیر؛ الناسخ و المنسوخ؛ الرَّد علی الزّندیق اللعین ابن المقفّع؛ الرّد علی الملحد؛ الرّد علی الرّوافض من اصحاب الغلوّ؛ الرّد علی النّصاری.
به گفتۀ بروکلمان غالب این آثار خطی، و در کتابخانههای انگلستان، آلمان و ایتالیا موجود است.
مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «آل طباطبا»، شماره۴۳۲.