فرقه بهشمیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بهشمیة گروهی از فرقه
معتزله و از یاران ابوهاشم جبائی است. ابوهاشم از پدرش به چند جهت کنارهجویی کرد و به آن مسائل معتقد بود.
عبدالسلام بن ابوعلی محمد جبایی
و
کنیه او ابوهاشم و معروف به جبایی فرزند ابوعلی جبایی (محمد بن عبدالوهاب بن سلام بن خالدبن حمران بن ابان مکنی به ابوعلی و ملقب به جبائی، مولی عثمان بن عفان از مشایخ متکلمان و از
ائمه معتزله است. سمعانی او را از اهالی جبای
بصره دانسته و به عقیده حموی خطاست و صحیح آن است که وی از جبای
خوزستان است. وی استاد شیخ ابوالحسن اشعری است و اشعری
علم کلام را از وی فراگرفت و
مذهب اشعریه از وی نشأت یافت.)
متکلم بزرگ قرن سوم و چهارم قمری و از بنیانگذاران معتزله و مکتب
اعتزال بوده است. ابوهاشم شاگرد پدر خود، ابوعلی جبایی بود که در آن زمان ریاست معتزله بصره را به عهده داشت. ابوهاشم در شماری از مسائل کلامی با پدرش
اختلاف داشت و وقتی رئیس معتزله بصره شد، عدهای از شاگردان ابوعلی جانشینی او را بر اساس همین اختلافات کلامی رد کردند.
در مورد
تاریخ تولد او بین سالهای ۲۴۷ق و ۷۷ق اختلاف است؛ اما سال ۲۷۷ق صحیحتر به نظر میرسد؛ زیرا اگر در ۲۴۷ق به
دنیا آمده بود، پدرش ابوعلی (متولد ۲۳۵ق) هنگام ولادت او دوازده سال بیشتر نمیداشت. به علاوه،
شواهدی هست دالّ بر اینکه ابوهاشم وقتی در پی
مرگ پدرش در سال ۳۰۳ ق رئیس معتزله بصره شد، ظاهراً هنوز بسیار جوان بود. از جمله این
شواهد آن است که
قاضی عبدالجبار برای ذکر نام ابوهاشم در ابتدای طبقه شاگردان ابوعلی، عذر خواسته و گفته است که چون ابوهاشم از بسیاری از افراد این طبقه جوانتر است، باید به لحاظ سنی بعدتر میآمد.
ابوهاشم ظاهراً بیشتر عمر خود را در عَسکر مُکْرَم و بصره گذراند. در ۳۱۴ یا ۳۱۷ق ساکن
بغداد شد. وی در
ماه شعبان سال ۳۲۱ق در بغداد درگذشت و در همانجا دفن شد.
ابوعلی ایذجی در مورد دفن او میگوید: جنازه او را در روزی بارانی به سمت قبرستان خیزران بردیم؛ در حالیکه اکثر مردم از مرگ او اطلاع نداشتند. آن روز همزمان با روز مرگ ابوبکر بن درید ادیب بزرگ
عرب بوده است.
علت شهرت ابوهاشم به جبایی این است که پدرش ابوعلی از اهالی جبا خوزستان بوده است.
اکثر معتزله بر
مذهب ابوهاشم هستند؛ زیرا
صاحب بن عباد (نام وی اسماعیل، مکنی به ابیالقاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزرا که
لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب بن عمید میگفتند و چون به وزارت رسید، این لقب بر او بماند. صابی در
کتاب التاجی گوید: صاحب را از آن جهت بدین لقب خواندند که از کودکی همنشین مؤیدالدولة بن بویه بود و او وی را صاحب نامید و از کودکی بدین لقب مشهور بود.)
وزیر آلبویه مردم را به این
مذهب دعوت میکرد.
پس از مرگ ابوهاشم، ابوعبداللّه بصری رئیس بهشمیه شد و پس از مرگ او نیز قاضی عبدالجبار جانشین وی گردید. جانشین قاضی عبدالجبار در مقام رئیس بهشمیه، ابورشید نیشابوری بود که بعد از او ابن متّویه جانشین او شد. یکی از شاگردان قاضی عبدالجبار، ابوالحسین بصری (متوفی ۴۳۶)، درباره چند موضوع کلامی با استاد خود
اختلاف پیدا کرد و خود مکتبی بنیان نهاد. این دو مکتب (بهشمیه و مکتب ابوالحسین بصری)، مدتی در کنار هم باقی ماندند. فخر رازی در کتاب اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین اظهار میکند که در زمان او، از معتزله فقط اصحاب ابوهاشم و ابوالحسین بصری باقی ماندهاند.
آرای بهشمیه در میان گروههایی غیر از
مسلمانان اهل سنت، یعنی شیعیان زیدی و امامی، بسیار تأثیرگذار بود و بسیاری از علمای زیدی شاگرد نمایندگان بهشمیه بودند.
ابوهاشم دارای آثار فراوانی بوده که شامل کتابها و جوابیههای او میباشد که همه آنها از بین رفته است. البته در مورد تعداد کتابهای او قولهای متفاوتی وجود دارد که بعضیها تا ۱۶۰ اثر هم
اشاره کردهاند. ابنندیم در
الفهرست خود کتابهایی برای او نام میبرد که به ترتیب زیر است:
الجامع الکبیر، الأبواب الکبیر، الأبواب الصغیر، الجامع الصغیر، کتاب الإنسان، العوض، المسائل العسکریات، النقض علی أرسطالیس فی الکون والفساد، الطبائع و النقض علی القائلین بها، کتاب الاجتهاد.
همانطور که در ابتدای بحث عنوان شد، ابوهاشم دارای آراء و نظریات مختلف و جدیدی بود و حتی با پدر خود اختلاف داشت. به همین دلیل بعضی از شاگردان پدرش به خاطر این اختلافات جانشینی او را نپذیرفتند؛ ولی چون در کتابهای طبقات
معتزله هیچ اطلاعی در مورد او وجود ندارد و آثار فراوان ابوهاشم (که تا ۱۶۰ اثر هم نام بردهاند) از بین رفته است، آرای او را تنها از طریق نقل قولهای پراکنده در آثار بعدی میتوان شناخت. بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق بعضی از نظریات او را با عنوان فضایح ابوهاشم شمرده است.
عمده آرای ابوهاشم به شرح زیر است:
بدون آنکه فعل و عملی از افراد سر زند، آنان میتوانند مستحق ذم و عقاب باشند. (به همین دلیل آنان را ذمیه نیز گفتهاند) ظاهراً این اعتقاد از آنجا ناشی شده است که معتزله عموماً معتقد به استطاعت هستند؛ اما در این زمینه که آیا قدرت بر انجام کار (استطاعت) مقدم بر فعل است یا نه با یکدیگر اختلاف دارند. ابوهاشم از طرفداران همزمانی استطاعت و وقوع فعل بوده است؛ اما در عین حال میگفت کسی که استطاعت دارد، با داشتن توانایی و قدرت، ممکن است اقدام به فعل نکند. به نظر او چنین فردی مستحق نکوهش و ذم است.
ابوهاشم کتابی، تحت عنوان (استحقاق الذم) داشته است.
در مورد
امامت همان نظر اهل سنت را دارند که امامت را بر اساس
نص نمیدانند و امامت را امری اختیاری و انتخابی میشمارند.
شخص میتواند
عاصی باشد، بدون اینکه گناهی کرده باشد و
مطیع باشد، بدون اینکه عملی انجام داده باشد و حتی
کافر باشد، بدون اینکه کار کفرآمیزی داشته باشد.
شاید مهمترین نظریه ابوهاشم، نظر او درباره
صفات خداوند است. او کوشید تا زمینهای مفهومی برای تحلیل کیفیت وجودی صفات خداوند و ارتباط این صفات با ذات او ایجاد کند. به همین دلیل نظریه احوال را
ابداع کرد. به نوشته بغدادی، همکیشان او از معتزله هم او را به خاطر این نظریه
تکفیر کردند، چه رسد به سایر و فرق و مذاهب دیگر.
ابوهاشم بر خلاف پدرش که صفاتی چون
علم و
قدرت و
حیات را عین ذات میداند، این صفات را احوالی میدانسته است که نه موجودند و نه معدوم، نه معلوماند و نه مجهول. ابوهاشم قبول ذات حضرت
حق را برای پذیرش صفاتی (چون علم و قدرت و حیات) کافی دانسته است. به گفتهای بغدادی،
اعتقاد ابوهاشم به حال از آنجا ناشی شده است که وی در مقابل این سوال قرار گرفت که وجه افتراق و اشتراک نادان و دانا چیست؟ آیا دانا نسبت به آنچه میداند از نادان ممتاز
هست یا نه؟ مفارقت مطلق این دو مسلماً
باطل است؛ زیرا هر دو از یک جنساند؛ اما دانا به خاطر دانایی از نادان مفارقت دارد. بنابراین لازم است که در خداوند، جهت مفارقت از نادان صفتی باشد که او را از وی جدا کند.
در مورد
توبه معتقد است اگر فردی از کار قبیحی توبه کند، در حالی که زشتی آن را میداند، اما بر کار زشت دیگری که نسبت به زشتی آن هم
علم دارد یا به زشتی آن اعتقاد دارد، هر چند فعل نیکویی باشد و به آن اصرار ورزد، توبه اول او صحیح نیست؛ چراکه زشتی را از آن جهت که زشت است، باید ترک کرد و اگر فردی عملی زشت را ترک کند و بر عمل زشت دیگری اصرار ورزد، معلوم میشود که به
قباحت زشتی پی نبرده است. بنابراین توبه او صحیح نیست.
همچنین او گفته است که توبه از
گناه پس از ناتوانی از انجام گناه، درست نیست.
ابوهاشم در مورد دردها و رنجهایی که به
انسان میرسد و اینکه آیا شایسته است، خداوند فردی را بدون (عوض) گرفتار رنج و ألم کند؟ گفته است که عوض، نوعی عنایت و تفضیل از جانب
خداوند است؛ اما رنج و سختی، حتی با وجود
عوض،
عبث است و لذا
قبیح است و بر خداوند روا نیست. پس رنجی که
خدا پدید میآورد باید علاوه بر عوض، مصلحتی در پیداشته باشد.
ابوهاشم
طهارت برای
نماز، وقوف و سعی و
طواف و
زکات و
کفارات و قضای دیون و ادای
نذور را
واجب نمیدانست.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرقه بهشمیه».