غیلانیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از فرق مرجئه و پیرو ابو مروان غیلان بن مسلم دمشقی متوفی ۱۰۵ هجری بودند.
وی غیلان بن ابی غیلان قرشی نوکر
عثمان بن عفان،
بنیانگذار این فرقه غیلان دمشقی، از تبار قیطیان
مصر است، و پس از
مسلمان شدن در
شام،
سکونت گزید.
غیلان پیشوای
قدریه شام بوده و این عقیده را در خلال سفری که معبد جهنی به شام داشته از او گرفته است. او در دوران فرمانروایی
هشام بن عبدالملک در ابتدا از نزدیکان دستگاه
حکومت بود، اما چون دیگر بار عقائد قدری را آشکار ساخت و مردم را بدان فراخواند و همچنین نظریه امویان در باب
خلافت را رد کرد و با سیاستهای مالی حکومت مخالفت ورزید هشام او را دستگیر کرد و به
قتل رساند.
بغدادی وی را پایه گذار فرقه غیلانیه از مرجئه قدریه میداند.
در منابع
اهل سنت روایتی از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
مذمت وی وارد شده است که طبق این
روایت فتنه اعتقادی وی توسط رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیش بینی و فتنهاش بدتر از
فتنه شیطان توصیف شده است.
همچنین ماجراهای متعددی در مذمت وی در منابع اهل سنت وارد شده است. به عنوان مثال، محمد بن عبدالله شعیثی نقل کرده است که نزد مکحول نشسته بودیم و غیلان کنار محکول بود که پیرمردی اهل
بصره نزد وی آمد و از وی سوالی پرسید و مکحول پاسخ داد و دوباره سوالی کرد که ناگهان غیلان به مکحول گفت او را رها کن و با من صحبت کن که محکول عصبانی شد و به غیلان گفت: وای بر تو از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است که در امت من مردی خواهد آمد به نام غیلان ضرر او از
ابلیس برای امت من بیشتر است پس مراقب باش که تو آن شخص نباشی.
همچنین درباره دورانهای مختلف زندگی غیلان نقل شده است که وی در جوانی شرور بوده، به طوری که زنان را در
ماه رمضان در کوچه و خیابان با
سیب،
هدف قرار میداده و
اذیت میکرده است. بعد از آن پیرو حارث بن سعید
پیامبر دروغین، دوران
عبدالملک بن مروان گشته و خادم همسر وی شده و او را
ام المومنین خطاب میکرده است و بعد از آن قائل به
قدر شده است.
وی میان قدر و ارجاء جمع کرد و گفت:
ایمان معرفت دوم به خدای تعالی و
محبت و فروتنی به وی و
اقرار به آنچه که پیامبر از جانب خدای متعال آورده است میباشد. وی معتقد بود که
معرفت نخستین از روی
اضطرار است به همین خاطر ایمان به حساب نمیآید.
وی معتقد است که
خدا گناهکاران
اهل قبله را هم میتواند
عذاب کند و هم میتواند ببخشد، پس اگر کسی را عذاب کند و یا حتی اگر او را مخلد در
آتش کند او را به خاطر گناهی که انجام داده عذاب کرده و اگر یک نفر را ببخشد همه کسانی که مثل او هستند (در میزان گناه) را میبخشد.
غیلان بر این عقیده بود که ایمان صرفا به شناخت خدا و اقرار به آن چیزی است که از جانب خداوند رسیده است، کاستی و فزونی نمییابد و مردم در آن بر همدیگر برتری ندارند. این اندیشه همان اندیشه ارجاء است که داوری درباره کسان و منزلت آنان نزد خداوند را به سرای دیگر وامیگذارد و صرف گواهی دادن به خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برای صدق عنوان
مسلمان بر
انسان کافی میداند. او همچنین به نفی صفات و مخلوق بودن
قرآن عقیده داشت و میگفت:
خیر و
شر از خود بندگان است.
طبق این عقیده معتقدند که
اعتقاد به قدر پیشین الهی در افعال اختیاری انسان، با مختار و مرید بودن او در انجام این کارها سازگار نیست، و در این صورت
تکلیف و مجازات افراد خطاکار عادلانه نخواهد بود. و از طرف دیگر هر گاه افعال انسان متعلق به
قدر و
قضای الهی باشد، کارهای ناروای او به خدا نسبت داده خواهد شد، و این امر با تنزه و پیراستگی خداوند از نارواییها منافات دارد.
نقل شده است که اولین کسی که اعتقاد به قدر را مطرح کرد شخصی
نصرانی به نام سوسن در
عراق بود که مسلمان شد و دوباره
مرتد گشته و نصرانی شد و سپس معبد جهنی این عقیده را از او گرفت و غیلان این عقیده را از معبد آموخت و
ترویج کرد.
نقل شده است که به خاطر اظهار عقیده قدر در
زمان عمر بن عبدالعزیز وی او را دستگیر و
توبه داد و او به عمر بن عبدالعزیز گفت: من گمراه بودم و تو مرا
هدایت کردی و عمر گفت: خدایا اگر راست میگوید که هیچ، اما اگر
دروغ میگوید او را به دار بیاویز و دو
دست و پاهایش را قطع گردان. سپس به غیلان گفت: آمین بگو و غیلان آمین گفت.
امام باقر (علیهالسّلام) در روایتی به
حسن بصری فرمود:
«وایاک ان تقول بالتفویض، فان الله عزّوجلّ لم یفوض الامر الی خلفه...»
«از اینکه قائل به
تفویض شوی برحذر باش، پس همانا خدای عزوجل امر خود را به خلقش واگذار نکرده است.»
همچنین
امام رضا (علیهالسّلام) در روایتی میفرمایند:
«مساکین القدریة ارادوا ان یصفوا الله عزّوجلّ بعدله فاخرجوه من قدرته وسلطانه».
«بیچارگان قدریه خواستند خدا را به عدلش توصیف کنند پس او را از
قدرت و سلطانش خارج کردند.»
مهمترین سندی که درباره آرای قدریه باقی مانده است، نامه غیلان به عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی است. آن قسمت از نامه که به عقیده قدر مربوط میشود چنین است:
ای عمر! آیا دیدهای که حکیمی از ساخته و کرده خود عیبجوئی کند یا چیزی معیوب بسازد؟ یا کسی را به خاطر کاری که فرمان و قضای او بدان تعلق گرفته
عذاب کند یا به چیزی فرمان دهد که مستوجب عذاب اوست؟ آیا هدایتگری را دیدهای که به
هدایت،
دعوت کند و سپس مردم را از هدایت
گمراه سازد؟ آیا مهربانی را یافتهای که بندگان را بیش از توانشان
تکلیف کند یا به خاطر انجام طاعتی عذاب دهد؟ آیا دادگری یافتهای که مردم را بر
ظلم و تظالم وادار کند؟ و آیا راستگویی دیدهای که مردم را به
کذب و تکاذب میان خود وادار نماید؟
البته آنچه از این نامه قابل استفاده است نفی
جبر و اثبات آزادی انسان بر اساس
عدل و
حسن و قبح عقلی است و به هیچ وجه نمیتوان نفی قضا و قدر الهی و اثبات تفویض را به آن نسبت داد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «غیلانیه».