غیبت صغری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غیبت صغری در ادبیات شیعی به معنای غایب شدن کوتاه مدت است و بنابر اعتقادات
شیعیان دورانی است که در آن
حضرت مهدی (علیهالسلام) زندگانی مخفی و فقط از طریق نمایندگان چهارگانه خود با شیعیان ارتباط داشته است. این دوره از سال ۲۶۰ ه.ق (۸۷۴ م) آغاز و در ۳۲۹ ه.ق (۱- ۹۴۰ م) پایان یافته است.
امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) در کجا و چگونه غایب شد؟ آیا در سرداب منزل پدرش غایب شد و هنوز نیز در آنجاست؟ در این باره به
شیعه تهمتهایی زدهاند؛ میگویند شیعه معتقد است ماموران
خلیفه عباسی به منزل حضرت در
سامرا هجوم آوردند تا او را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام در سرداب از دیدهها پنهان شد این داستان چنان شهرت یافته که امام را «صاحب سرداب»
لقب دادهاند.
در حالی که در منابع شیعی هیچ نامی از سرداب نیست. نویسندگان
اهل سنت بر این نظر اصرار میورزند و متاسفانه این سخن دستاویزی برای حمله برخی از آنان به
تشیع گردیده است.
آنان پنداشتهاند که شیعیان در میان سرداب امام خود را میجویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار میکشند.
واقع قضیه این است که امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) از هنگام ولادت در اختفا به سر میبرد و بعد از نماز گزاردن به پیکر پاک
پدر و
دفن آن حضرت وارد منزل شد و دیگر کسی آن حضرت را در اجتماع و در جمع مردم ندید.
خانهای که از آن سخن گفته میشود، دو قسمت داشت، یک قسمت برای مردان و قسمت دیگر برای خانمها و یک سرداب هم زیر اتاقها قرار داشت که در ایام گرما اهل خانه در آن سرداب زندگی میکردند.
شیعه این خانه و سرداب را محترم میدارد؛ زیرا برخی از امامانشان در این خانه زندگی میکردند و
امام هادی و
امام عسکری و نیز امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) در همین خانه،
خداوند سبحان را عبادت میکردند. این یک امر عقلانی و طبیعی است که به جهت علاقهای که به پیشوای دینی خود دارند متعلقات او را هم محترم بشمارند. پس سخن غیبت حضرت در سرداب، بهتانی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه چنین باوری ندارند.
برای شناخت هر چه بهتر تاریخ سیاسی عصر غیبت صغری و دست یافتن به تحلیلی صحیح و جامع در مورد این دوره، و پی بردن به علل و زمینههای غیبت امام دوازدهم (عجّلاللهفرجهالشریف) و در نهایت عمق موضع گیریهای امام، بررسی وضعیت سیاسی، اجتماعی و فکری این عصر در آستانه غیبت امام (علیهالسّلام) ضروری است.
عصر عباسیان:
خلافت عباسیان بیش از پنج
قرن(از ۱۳۲ ه ق تا ۷۹۴ هـ ق) به طول انجامید.
مورّخان، تاریخ
خلافت عباسیان را به ۴ دوره تقسیم کردهاند.
آنچه که در این فصل مورد نظر ما است بررسی عصر عباسیان دوّم، یعنی از ابتدای
خلافت متوکل، تا شروع
غیبت صغری (۲۶۰ هـ ق) است.
وضعیت سیاسی، اجتماعی و فکری این دوره:
بیشتر وزراء و اُمرای عباسیان افرادی بیکفایت و ستمگر بودند و در تحقیر، ضرب و شتم و
شکنجه مردم و از بین بردن حقوق آنان و چپاول اموالشان مُبالغتی تمام داشته و از هیچ کاری دریغ نداشتند. در زمان منتصر عباسی، وزیرش «احمد بن الحصیب» سواره از خانه خارج شد مردی به دادخواهی نزدش آمد و او همچنان که بر
اسب نشسته بود پایش را از رکاب در آورده و آنچنان بر سینه او کوفت که آن مرد در دم جان سپرد
در زمان «واثق» وزیرش «محمد بن عبدالملک الزیات» تنوری ساخته و در آن میخهایی کار گذاشته بود و مردم را در آن شکنجه میداد. جالب اینکه خود او در همان تنور شکنجه و کشته شد
«
متوکل» یکی از
خلفای عباسی، رسماً اظهار انزجار از ذریّه
علی (علیهالسّلام) و علویین میکرد. آل ابی طالب در زمان او مصائبی را متحمل شدند که در عهد هیچ یک از
خلفای ستمگر پیشین ندیده بودند، وی به
حاکم خود در
مصر دستور داد با علویان بر اساس قواعد زیر برخورد کند:
الف: به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکی داده نشود؛
ب: به هیچ یک از علویان جواز داشتن بیش از یک برده داده نشود؛
ج : چنانچه دعوایی ما بین یک علوی و غیر علوی صورت گرفت،
قاضی نخست به سخن غیر علوی گوش فرا دهد و پس از آن بدون گفتگو با علوی آن را بپذیرد
د:
زیارت قبر امام حسین (علیهالسّلام) را ممنوع کرده بود.
ه: او قبر امام حسین (علیهالسّلام) را به
آب بست لیکن آب به گرد قبر حلقه زد و آنجا را فرا نگرفت لذا از آن پس «حائر» نامیده شد
و: هر کسی را که منسوب به علی (علیهالسّلام) یا از دوستداران او بود نابود میکرد و اموالش را مصادره میکرد
کینه و
حسادت او نسبت به امام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تا آن حد بود که یکی از غلامانش در مجلس او متکّایی روی
شکم خود زیر لباسش میبست و سر خود را که موهایش ریخته بود برهنه میکرد و در برابر
متوکل به
رقص میپرداخت و آوازه خوانان هم صدا چنین میخواندند «این طاسِ شکم گُنده آمده تا
خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله علی (علیهالسّلام) بود.
متوکل نیز
شراب میخورد و خنده مستانه میکرد
از
متوکل که بگذریم دیگر
خلفای عباسی نیز علاوه بر ظلمهای فراوان به علویان و شیعیان میکردند. حتی به ریختن
خون ائمه اقدام میکردند با درک چنین شرایط و اوضاعی، ضرورت غیبت امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) ملموستر میشود.
در این دوره به علت بیکفایتی
خلفاء و غرق بودن آنها در
عیاشی و
زنبارگی و شب نشینیهای آنچنانی و ولخرجیهای بیحد و حصر، رفاهزدگی و دنیازدگی، جامعه عملاً به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسیم شده بود،
فقیر و غنی، اکثریت محروم و اقلیت برخوردار. شکاف و فاصله طبقاتی بین
خلفا و کارگزاران آنان با توده مردم به اوج خود رسیده بود
آنچه که به لحاظ وضعیت فکری در این دوره در خور توجه و تامّل است تغییر خطّ مشی فکری
متوکل از اعتزال، مذهب رسمی دولت، به
مذهب اهل حدیث و چرخش آشکار سیاست سرکوبی معتزله و شیعیان و حمایت از اهل حدیث) که غالب اهل سنّت را تشکیل میداد (است،
متوکل با این چرخش فکری برای رسیدن به اهداف خود و نابودی هر چه بیشتر
معتزله و شیعه روشهای خاصی را اتخاذ کرد، نخست، تفتیش عقاید نسبت به
مخالفین) شیعه (دوّم "ابن زیادت" وزیر و همکارانش را از مشاغل خود بر کنار کرد و به جای او جُرائی و
ابن خاقان را، که گرایشهای افراطی به اتخاذ سیاستهای ضد شیعی داشتند منصوب کرد
نتیجه و خلاصه: برای پی بردن به علل و زمینههای غیبت و دست یافتن به تحلیلی جامع و صحیح، مروری به وضعیت سیاسی و اجتماعی و فکری عصر عباسیان دوّم و دوره مرکزیت
سامرّا در آستانه غیبت امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) لازم است و آنچه از لحاظ وضعیت سیاسی قابل توجه است، ستمگریهای
خلفای عباسی،
اذیت و
آزار علویان و شیعیان از طرف حکومت، جایگاه نداشتن شیعیان در معادلات سیاسی، حکومت و آنچه از لحاظ وضعیت اجتماعی قابل ذکر است دو قطبی شدن جامعه و تقسیم آن به لحاظ مالی و اقتصادی به دو قشر محروم و برخوردار، همچنین از لحاظ وضعیت فکری، چرخش فکری آشکارِ
متوکل از اعتزال به اهل حدیث و سرکوبی معتزله و شیعیان جلب توجه میکند، حال در چنین شرایط حادّ سیاسی، اجتماعی و فکری است که مخفی بودن امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) لازم و ضرورت پیدا میکند.
چرا غیبت صغری امتداد نیافت؟
درست است که اگر برنامه غیبت صغری ادامه پیدا میکرد و امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) با توجّه به غیبت آن حضرت در تمام اعصار غیبت نائب خاصی داشت که وفاتق امور و راهنمای عموم باشد و به عبارت دیگر شرایط غیبت صغری امتداد پیدا میکرد، به نظر میآید که به نفع مردم بود، امّا آنچه مهم و قابل تذکر است این که برنامه و روش کار امام را خداوند متعال تعیین نموده است و امام باید همان برنامه را پیاده و اجرا نماید و پس از آن که اصل
امامت را پذیرفتیم و ثابت گشت، نسبت به برنامه کار امام پرسش از ملّت به عنوان ایراد و اشکال، بیجا و بیمورد است و حتّی خود امام نیز جز تسلیم و تمکین و اجرای برنامه، وظیفه و تکلیفی ندارد و چنانچه بخواهیم این پرسش را موشکافانه بررسی کنیم آن را به دو پرسش دقیق دیگر تبدیل میکنیم که با پاسخ به آن دو پرسش این پاسخ هم تکمیل میگردد. پرسش نخست: چرا برای امام (علیهالسّلام) دوگونه غیبت داشته و از همان اول غیبت کبری آغاز نشد؟ پرسش دوّم، پس از آن که غیبت صغری پیش آمد و نائبان خاص تعیین شدند چرا دوران غیبت صغری پایان یافت؟ امّا پاسخ پرسش نخست این که، غیبت صغری مقدمهای بود برای غیبت کبرا و به عنوان زمینهساز غیبت کبرا بوده است. چون در ابتدای غیبت بود و اذهان عموم مردم، انس با غیبت نداشتند، اگر چه در آن دوران و چند سال قبل حضرت
امام علی النقی (علیهالسّلام) و حضرت
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) فیالجمله برای آماده کردن اذهان مردم از نظرها غیبت میکردند، با این وجود غیبت تامّه اگر دفعتاً و یکباره صورت میگرفت، مورد استغراب و استصعاب بلکه استیحاش و استنکار و اسباب انحراف افکار جامعه میگردید و قبول قطع ارتباط با امام چنانچه در غیبت کبرا واقع شد، برای اکثر مردم و دشوار و ناراحت کننده بود.
از آن جهت که غائب شدن
امام و
رهبر جامعه، آن هم زمانی طولانی امری است بسیار غریب و نامانوس و باور کردن آن برای مردم سخت است، از این جهت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ائمه اطهار (علیهالسّلام) تصمیم گرفتند که کمکم مردم را با این موضوع و پدیده آشنا سازند و افکار را برای پذیرش آن آماده نمایند. از اینرو گاه و بیگاه از غیبتش خبر داده و گرفتاریهای مردم آن زمان، افکار و سرزنش منکرین و ثواب قدم و انتظار فرج را گوشزد مینمودند مثل اینکه امام علیالنقی (علیهالسّلام) میفرمود: (ان القائم منا هوالمهدی الذی یحب ان ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره و هو الثالث من ولدی...الی آخر الحدیث)
یعنی: همانا قیام کننده از ما
اهلبیت همان مهدی است که
واجب است منتظر او باشید در زمان غیبت او و
اطاعت میشود در زمان ظهورش و او سومین
فرزند از فرزندان من است.» یا اینکه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمود: (افضل العبادة الصبر و انتظار الفرج)
یعنی: (بالاترین و با فضیلتترین عبادتها (در زمان غیبت)
صبر و
انتظار فرج است. گاهی هم ائمه (علیهمالسّلام) با رفتارشان عملاً شبیه غیبت را فراهم میکردند. مسعودی مینویسد: و امام هادی (علیهالسّلام) با مردم کم معاشرت میکرد. جز با خواص اصحاب، با کسی تماس نمیگرفت. وقتی امام حسن عسکری (علیهالسّلام) برجایش نشست در اکثر اوقات از پشت پرده با مردم صحبت میکرد تا شیعیان برای پذیرش غیبت امام دوازدهم مهیا و آماده شوند.
اگر پس از
شهادت امام حسن عسکری (علیهالسّلام) غیبت صغری صورت نمیگرفت و غیبت کامل صورت میگرفت، شاید وجود مقدس امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) مورد
غفلت واقع میشد و کمکم فراموش میگشت، از این جهت ابتدا غیبت صغری شروع شد تا شیعیان در آن ایام بتوانند با امام خود به وسیلة نواب خاصاش تماس گرفته، علائم و کراماتی مشاهده نمایند تا ایمانشان کامل گردد.
از این رو به مدت ۶۹ سال یعنی ازسال ۲۶۰ هـ. ق تا سال ۳۲۹ هـ. ق (سال درگذشت آخرین نائب خاص امام زمان) غیبت صغری شکل گرفت و در این غیبت مردم به واسطة نواب خاص میتوانستند مشکلات و مسائل خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتّی گاه به دیدار امام نائل شوند، لذا میتوان گفت در این مدت، امام (علیهالسّلام) هم غائب بود هم غائب نبود.
بنابراین علّت عدم امتداد غیبت صغری این بود که برنامة اصلی کار آن حضرت غیبت صغری نبود بلکه غیبت صغری مقدمهای بود برای هدف اصلی که غیبت کبرا نام داشت و این غیبت صغری تنها برای یک زمینهسازی بود وقتی نباشد نائب خاص دارای حکم نافذ و صاحب قدرت ظاهری نباشد و نتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرتهای ظاهری به واسطة تمرکز توجهات در او با او معارضه و مزاحمت داشته باشند، شیادان و جاهطلبان هم ادعای نیابت خاصه مینمایند و اسباب تفرقه و
گمراهی فراهم میسازند چنانچه در همان مدت کوتاه غیبت صغری دیده شد چه دعاوی باطلی آغاز گردید و این خود یک مفسدهای است که دفعش از حفظ مصلحت تعیین نائب خاص اهمیتش اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، و خلاصه آن که ادامه روش نیابت خاصه با صرف نظر از مصالحی که فقط در همان آغاز کار و ابتدای امر داشته با این که نوبا مبسوط الیه و نافذ الحکم نباشند و تحت سیطرة زمامداران وقت مامور به تقیّه باشند از نظر عقل مصلحت ملزمهای ندارد بلکه از آن مفاسدی ظاهر میگردد.
وضعیت سیاسی اجتماعی عصر غیبت صغری؛
نواب خاص در غیبت صغری.
سایت اندیشه، برگرفته -از مقاله «غیبت صغری» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۴/۲۳.