• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

غلامحسین تبریزی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



وی سال (۱۲۶۰ هـ. ش) برابر (۱۳۰۳ هـ . ق) در خانواده ای مذهبی در یکی از روستاهای شبستر به نام «وایقان» چشم به جهان گشود. گویی سیمای این کودک نوید مقاومت و شجاعت در پاسداری از فرهنگ غنی اسلام می داد.



غلامحسین در مدرسه طالبیه تبریز به تحصیل پرداخت.
[۱] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

حاج مهدی سراج انصاری در مقاله «هفتاد و دو روز در قم،» درباره شیخ غلامحسین خاطره ای آورده است:
«یاد دارم سی سال پیش از این که در تبریز، در مدرسه طالبیه مشغول تحصیل و تدریس بودم، یکی از بازاری ها که دارای خط خوبی بود، در یکی از حجرات مدرسه جعفریه (متصل به مدرسه طالبیه) به طلاب خوشنویسی آموزش می داد؛ وی دارای ذکاوت و فهم فوق العاده ای بود. چند ماهی که از این جریان گذشت، محیط مدرسه در نهاد وی تأثیر نمود، ناگهان دیدم که وی از کتاب صرف میر ـ اولین کتاب تحصیلی حوزه، در قدیم ـ شروع کرده و با نهایت کوشش مشغول تحصیل است. شاید در کمتر از دو ماه بود که دیدم این شخص از من تقاضای تدریس حاشیه ملا عبدالله را نمود. من خیلی تعجب نمودم؛ زیرا از صرف میر تا حاشیه ملا عبدالله اقلا یک سال درسی فاصله است و نامبرده هنوز دو ماه نبود که خواندن صرف میر را آغاز کرده بود. با این که اشتغالات زیادی داشتم، برای این که او را آزمایش کنم، به تقاضای وی جواب مثبت دادم. چند روزی پیش من کتاب حاشیه را خواند، دیدم خوب می فهمد. از او پرسیدم که از چند کتاب درس می خوانی؟ گفت: از یازده کتاب! خلاصه کلام این که سه سال از مدت تحصیل او نگذشته بود که مدرس اسفار ملاصدرا گردید. وی به همین منوال ترقی نمود و در فاصله هفت ـ هشت سال به درجه اجتهاد نایل شد و مدتی در حوزه های علمیه قم، نجف و کربلا از استادان بزرگ استفاده نمود و فارغ التحصیل گردید. و بالاخره او در مشهد درگذشت. نامش آقا میرزا غلامحسین تبریزی بود و کمتر کسی است که در حوزه های علمیه نجف، کربلا و قم او را نشناسد. برگهایی از تاریخ حوزه علمیه قم، رسول جعفریان، ص ۸۰ و ۸۱، مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مقاله هفتاد و دو روز در قم، به قلم مرحوم حاج مهدی سراج انصاری (م۸/۶/۱۳۶۱). یکی از روحانیان فرهیخته و فرهنگ دوست و آزاد اندیش آذربایجانی است که در تبریز و عراق تحصیل کرده و از روزهای پس از شهریور ۱۳۲۰ تا شهریور ۱۳۴۱ که در گذشت، سخت مشغول کارهای مذهبی ـ فرهنگی و نیز سیاسی بود. وی مؤسس اتحادیه مسلمین ایران و از خط دهندگان اصلی مطبوعات دینی طی دو دهه بیست و سی است که در بیشتر آن ها مقاله می نوشت. او کتاب هایی نیز در رد عقاید کسروی و ماتریالیسم نگاشته و با نثر شیوا و زیبای خود خدمات گران بهایی به ترویج فرهنگ مذهبی در این دوره کرده است.
[۲] جریان ها و جنبش های مذهبی سیاسی «۱۳۲۰ ـ ۱۳۵۷ هـ . ش» ص ۳۵ و ۴۰.

در این مقطع، شهید بزرگوار شیخ محمد خیابانی (۱۳۲۸ ـ ۱۲۹۷ هـ . ق) هم حجره وی بود و سید احمد کسروی نیز هم دوره ی او.


حوزه علمیه نجف که دانشگاه و مرکز علوم اسلامی بود، به برکت انوار تابناک امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ تشنگان علم و معرفت را به خود جذب می کرد. شیخ غلامحسین با استعداد فراوانی که داشت سطح را نزد دانشوران تبریز به پایان رساند و برای ادامه تحصیل، به حوزه علمیه نجف اشرف هجرت نمود. وی که تشنه علم و معرفت بود، برای تکمیل تحصیلات خود و کسب معارف الهی، پس از هجرت به نجف در حوزه درسی استادان بزرگ آن جا شرکت کرد.


استادان وی عبارتند از:
۱. آخوند خراسانی (۱۳۲۹ ـ ۱۲۵۵ هـ . ق)
۲. سید محمد کاظم یزدی (۱۳۳۷ ـ ۱۲۴۸ هـ . ق)
۳. آیة الله محمد حسین غروی اصفهانی (۱۳۶۱ ـ ۱۲۹۶ هـ . ق)
۴. شریعت اصفهانی (۱۳۳۹ ـ ۱۲۶۶ هـ . ق)
۵. حاج میرزا ابوالحسن انگجی (۱۳۵۷ ـ ۱۲۸۲ هـ . ق)


تبریزی، فقه و اصول را تا حد اجتهاد در محضر استادان حوزه علمیه نجف به پایان رسانید.در خصوص واقعه مسجد گوهر شاد محمد مهدی عبدخدایی می گوید: پدرم می گفت: (من جزء علمای مشهور مشهد نبودم، به خصوص من نوعی تبعیدی بودم که در جریاناتی که پیش می آمد دیگر چندان دخالتی نداشتم. اما اجازه اجتهاد مرا پاکروان (استاندار خائن خراسان زمان قیام مسجد گوهرشاد) گرفت. در جلسه ای که بزرگان مشهد جمع شدند و مرحوم آیت الله صدر ـ پدر امام موسی صدر ـ و آقا سید یونس اردبیلی هم بودند پاکروان آمد و گفت: آقایان اجازه اجتهادهایشان را بدهند تا من روی این اجازه اجتهادها مجوز عمامه صادر کنم. من هم اجازه اجتهادی (را) که از مراجع نجف داشتم، دادم به پاکروان؛ اما ایشان اجازه اجتهاد ها را گرفت و دیگر به ما پس نداد. نتیجتا ما با عمامه نمی توانستیم بیاییم بیرون. تا این که من نامه نوشتم به مرحوم آیه الله شیخ عبدالکریم حائری و به مرحوم آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی که یک چنین قضیه ای بر ما پیش آمده. آن ها مجددا برای من اجازه اجتهاد نوشتند و فرستادند.
[۳] خاطرات عبدخدایی، ص ۳۵.
وی با بهره گیری از نفس گرم بزرگان حوزه نجف به خودسازی پرداخت و درفراگیری معارف قرآنی از آنان الگو گرفت. او همچنین مشی سیاسی و مبارزات علیه دشمنان اسلام را از این بزرگان آموخت و پس از تکمیل تحصیلات به تبریز بازگشت و با یکی از بستگان خود ازدواج کرد. این برهه از زندگی تبریزی مصادف با انقلاب مشروطه و حمله شجاع الدوله به تبریز بود.
[۴] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۹.

یکی از انقلاب هایی که مردم ایران به رهبری روحانیت آگاه و بیدار، علیه استبداد به وجود آوردند، انقلاب مشروطه بود. شهر تبریز ـ که از پایگاه های مهم این قیام بود ـ مورد هجوم بیگانگان و محل اختلاف احزاب و تضارب شدید آرا بود.
محمد مهدی عبدخدایی می گوید: مرحوم ابوی می گفت:
«توی تبریز بعد از مشروطیت، بهائی ها شروع به درست کردن مدارس کرده بودند، من در مجلسی برخاستم و صحبت کردم و مدارس این ها بسته شد.»
مریدان و جوان های پرشوری دور ایشان بودند. حتی در تبریز حد هم جاری کرده است.
[۵] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۶.



همزمان با اوج گیری کمونیسم در شوروی سابق، افکار و اندیشه های کفر و الحاد از مرزهای بادکوبه و باکو وارد شهر تبریز می شد. تبریزی برای مقابله با افکار الحادی، در میان مردم و جوانان جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی راه اندازی کرد. وی با اخلاق و رفتار خوب، نفوذ عمیقی در افکار عمومی پیدا کرد. آوازه تفسیر شیخ غلامحسین تبریزی در همه جا پیچید و زبانزد همگان گردید. مخالفت های شجاع الدوله نیز هیچ گاه او را از ادامه تفسیر باز نداشت. محمد مهدی عبدخدایی می گوید:
«ایشان برای اولین بار در تبریز جلسات تفسیر قرآن را متداول می کند، که ترک ها به آن سیره می گویند.»
[۶] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷.

وی در سال (۱۳۴۳ هـ . ق) اقدام به تأسیس جمعیت دیانتی کرد؛ تا مردم تبریز را در مقابل تبلیغات سوء عوامل بیگانه و روشنفکران غرب زده، قدرتمند سازد. حاج شیخ، عصر های جمعه در کوچه مجتهد تبریز، جلسات معارف و عقاید اسلامی را برای اعضای جمعیت دیانتی و دیگر اقشار مردم برگزار می کرد و به سبک نوینی تدریس می نمود.
تبریزی موقعیت شناس بود و ابتکارات جالبی داشت. وی نشریه «تذکرات دیانتی» را به شهرهای مختلف کشور می فرستاد. آیة الله حاج آقا حسین قمی ـ که مرجعیت آن روز را به عهده داشت ـ با خوشحالی زیادی در یکی از درسهای خود به طلاب توصیه کرد تا «تذکرات دیانتی» را مطالعه کنند.
مؤسس حوزه علمیه قم، آیة الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آیة الله میرزا علی آقا مجتهد شیرازی از کسانی بودند که انتشار مجله تذکرات دیانتی را مناسب و به موقع دانستند.


آن روزها مبلغان مسیحی که مأموریت ایجاد شبهه در افکار مردم را داشتند، به کمک روشنفکران غرب زده، شبهات جدیدی را در عقاید مردم ایجاد می کردند. شیخ غلام حسین تبریزی این شبهات را در مجله تذکرات دیانتی برای جوانان مطرح کرده و به نقد آن ها می پرداخت و شبهات را جواب می داد. روزی آیة الله انگجی در منزل خود جلسه مناظره ای با مبلغان مسیحی تشکیل داد و از شیخ غلامحسین تبریزی در خواست کرد تا در آن شرکت نماید. حاج شیخ که در مورد معارف اسلامی و کتاب های مقدس (انجیل و تورات) آشنایی عمیق و تخصص کافی داشت، موارد تحریف شده را با استناد، جواب داد و میسیونر مسیحی را مجاب و او را در این مناظره وادار به پذیرش شکست سختی نمود و موجب تحسین آیة الله انگجی گردید.
[۷] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷.



شیخ غلام حسین تبریزی به سیاست ها و توطئه های دشمنان بیگانه که از راه اعزام میسیونر ها و مبلغان مسیحی اعلام می شد به خوبی مطلع بود و از ترفند های آنان آگاهی کامل داشت.
حاج شیخ در رابطه با سیاست تبلیغی میسیونر های بین المللی از نطق قدیس «آناتولیسکوس» می گوید:
«اهم مسایلی که بر عهده مبلغان مسیحی است، به کارگیری نکات زیر است:
۱. توزیع کتب مقدمه و نشر آن در کشورهای اسلامی.
۲. دعوت مسلمانان از راه دایر کردن مراکز پزشکی، به دلیل نیازی که آنان به این خدمات دارند.
۳. اعمال تهذیبیه از طریق تأسیس مدارس.
۴. دیدار زنان کاهن از منازل مسلمانان.»
[۸] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷.



شیخ غلام حسین در نهضت روحانیون تبریز (سال ۱۳۱۱ هـ. ش) سخنگوی دو رهبر روحانی یعنی آیة الله انگجی و آیة الله میرزا صادق آقا تبریزی بود. وی مبارزه اش را علیه رژیم ستمشاهی رضاخانی در جریان «اتحاد شکل»، شدت بخشید و مردم را تحریک کرد که با شعار الله اکبر در منزل عالمان تحصن کنند. این حرکت انقلابی به وسیله دژخیمان رضاخان پهلوی سرکوب شد. عده ای از عالمان از جمله آیة الله انگجی و آیه الله میرزا صادق آقا دستگیر و به سمنان و سنندج و گروه دیگر به اطراف اردبیل تبعید شدند و گروهی نیز پنهان گشتند.
روحانیان تبعیدی در اردبیل به وسیله آیة الله سید یونس اردبیلی حمایت می شدند.
[۹] علما و رژیم رضا شاه پهلوی، ص ۳۹۴- ۳۹۵.

حاج شیخ غلام حسین تبریزی که با مردم در منزل علما متحصن شده بود، در منزل آیة الله انگجی توسط پسرشان در کتابخانه مخفی شد. حاج شیخ، زمانی را که مأموران به خانه آیة الله انگجی حمله می کنند چنین توصیف می کند: «فرزندان آقا انگجی به مأمورین می گویند این کار درست نیست، آقا فردا، پس فردا بر می گردند، آقا وزنه ای هستند، خوب نیست که شما کتابخانه ایشان را به هم بریزید، آقا همیشه خودشان در کتابخانه را باز و بسته می کرده اند.»
[۱۰] قیام گوهر شاد، سینا واحد، ص ۲۴۵.

بنابر این مأموران از هجوم به کتابخانه او منصرف شدند. حاج شیخ در آن جا ماند و روز بعد، از منزل آیة الله انگجی خارج شد و مدت هشت ماه مخفی گردید. وی علمای قم، نجف و بزرگان حوزه را در جریان اخبار نهضت قرار داد. در این جریان یک نفر به شهادت رسید و امیر محسن، حاج شیخ را مسؤول این رویداد قلمداد کرد. امیر طهماسب یکی از فرماندهان وقت گفته بود:
«اول این شیخ (غلامحسین تبریزی) را می گیرم و اعدام می کنم و بعد خبرش را به تهران می دهم.»
البته به علت روابط بین حاج شیخ و مرحوم آیة الله شیخ عبدالکریم حائری و اقداماتی که آیة الله حائری در تهران انجام داد، پس از هشت ماه آقای تبریزی از تحت تعقیب بودن خارج شد.
پس از آن که حاج شیخ از اختفا آزاد شد، علی منصور، پدرحسنعلی منصور معدوم ـ استاندار وقت آذربایجان ـ او را به استانداری احضار کرد. قاضی عسگر از دوستان حاج شیخ نیز در استانداری حضور داشت. کم کم رژیم رضاخان مخالفتش را با عزاداری امام حسین ـ علیه السلام ـ و مراسم عاشورا را شروع و از آن جلوگیری نمود.
قاضی عسگر گفت:
«حاج شیخ (غلامحسین تبریزی) روحانی روشنفکر ی است و با برخی از مراسم محرم مخالف است.»
حاج شیخ که در چنگال عوامل پهلوی گرفتار بود. بدون توجه به شرایط خود، به استاندار و قاضی عسگر خطاب کرد و گفت: «درست است که من قمه زنی و کارهایی از این قبیل را قبول ندارم، ولی یک یهودی یا مسیحی منصف هم برای امام حسین ـ علیه السلام ـ گریه می کند؛ مسلمان که جای خود دارد. در کشورهای اروپایی قبر سرباز گمنام با توجه به ایثار ایشان تجلیل می شود و قبر او مظهری از مقاومت ملی مردم آن سرزمین تلقی می گردد. از نظر ما، امام حسین ـ علیه السلام ـ سرباز اسلام و شاخصه مقاومت امت اسلامی در برابر ظلم و بیداد است و مراسم عزاداری او باید برای همیشه بماند.»
آقای تبریزی پس از سخنانش استانداری را ترک کرد و هیچ کس از رفتن او جلوگیری نکرد.
[۱۱] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۳۲؛ نگاه حوزه، شماره ۲۲ و ۲۱، ص ۷.

چندی بعد استاندار به حاج شیخ پیغام داد که «رضا شاه قرار است به تبریز بیاید، لازم است شما از ایشان استقبال کنید.» حاج شیخ امتناع ورزید و به استاندار گفت: «من یک شیخ هستم، یک طلبه هستم»؛ ولی استاندار تبریز بالاجبار و با تهدید، حاج شیخ غلامحسین تبریزی را به «باسمنج» ـ در دو فرسخی تبریز ـ برد. آقای تبریزی می گوید:
«عده ای از روحانیون را دیدم که خودشان را جلو می اندازند، در حالی که من آرام آرام خودم را عقب می کشیدم؛ تا پشت جمعیت مخفی شوم از آن جا که برگشتم یک تاجر تبریزی صد تومان برای من فرستاد و گفت: من وقتی شما را در مراسم استقبال دیدم، دلم برایتان سوخت و این حس موجب شد که این پول را بفرستم تا بروید کربلا و اینجا نباشید. بودن این جا برای شما عذاب است.
پول را گرفتم و رفتم نجف. مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی چندین بار به ملاقات من آمد و من دیدم مخالفت با رضاخان موجب نعمت بیشتر برایم شده؛ وقتی از نجف برگشتم تبریز، احساس کردم اگر حرف بزنم دستگیرم می کنند، با خودم گفتم با باقی مانده همین پول برای زیارت به مشهد بروم.»
[۱۲] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۳۳.

شیخ غلام حسین تبریزی در جریان قیام روحانیان تبریز به نجف اشرف مشرف شد و عالمان نجف را از نهضت روحانیون و مردم تبریز آگاه کرد.


هجرت حاج شیخ غلامحسین تبریزی به مشهد مقدس را باید تبعید نامید؛ زیرا او به دلخواه خود نرفت، بلکه اختناق حاکم بر تبریز و جو نامساعد سیاسی، او را مجبور به مهاجرت ساخت.


در هفدهم دی (۱۳۱۴ هـ. ش) که رضاخان رسما اعلام کشف حجاب کرد، آقای تبریزی در مشهد مقدس بود؛ زیرا بعد از قیام مردم و روحانیت تبریز، به مشهد تبعید شده و در جوار بارگاه تابناک امام رضا ـ علیه السلام ـ ماندگار گردید. وی در یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد نماز جماعت اقامه می نمود. آیة الله تبریزی می گوید:
«ظهرها به مسجد گوهر شاد می رفته اند برای نماز و در همین مدت مرحوم آیة الله سید یونس اردبیلی هم از اردبیل به مشهد آمده بودند و چون ایشان (آیه الله اردبیلی) موقعیت اجتماعی در مشهد داشته، معمولا جلسات در منزل ایشان بود و تصمیمی گیری ها در سطح بالا (مثل قیام مردم و روحانیون بر علیه کشف حجاب) از آن جا آغاز می شده است.»
[۱۳] قیام گوهر شاد، سینا واحد، ص ۲۴۸.

سینا واحد، نام ۳۱ نفر از عالمانی را که در قیام مردم در مسجد گوهرشاد شرکت داشتند می آورد که آیة الله شیخ غلامحسین تبریزی نیز جزء آنان است. این نویسنده ادامه می دهد که:
«از صبح روز یکشنبه، ۱۲ ربیع الثانی (۱۳۵۴ هـ . ق) یعنی (۱۷/۱۰/۱۳۱۴) چند ساعت پس از حماسه خونین (مردم در مسجد) گوهرشاد، بازداشت روحانیان شروع می شود، عده زیادی گرفتار می شوند و عده ای دیگر مخفی شده و سپس ایران را ترک می کنند.»
[۱۴] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۵۷.



در مشهد مقدس شاخه ای از فدائیان اسلام تشکیل گردید که در رأس آن آیة الله تبریزی قرار داشت. وی نشریه «خداپرستی» را به درخواست اعضای این حزب به زبان ساده منتشر کرد.
[۱۵] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۵۷.
تبریزی به درخواست آقایان: محمد تقی شریعتی، مهذب، صعودی و چند نفر از مدیران و فرهنگیان عصرهای جمعه جلسه تفسیر برقرار می نمود. در یکی از روزها حضور نواب صفوی، سید عبدالحسین واحدی و سید حسین امامی به این جلسه، شکوه خاصی داد. آنگاه که سید حسین امامی اخبار ترور کسروی را برای آیة الله تبریزی بازگو می کرد، شادی فراوانی در خانه معظم له ایجاد شد و آشیخ غلامحسین احساس خود را از ترور کسروی چنین بیان می کند:
«حاضرم نیم قرن نوکر امام حسین ـ علیه السلام ـ بودن، نوشتن، گفتن، تبلیغ کردن را بدهم به این بچه های پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و در عوضش اجر کشتن کسروی را بگیرم.»
[۱۶] . خاطرات عبدخدایی، ص ۴۸.

زمانی که ترور کسروی به وسیله سید حسین امامی انجام گرفت، در تهران علما و عده ای از مؤمنان به شهید نواب صفوی سفارش کردند که به مشهد، منزل حاج غلامحسین تبریزی برود؛ به همین جهت شهید نواب صفوی به محمد مهدی عبدخدایی می گوید:
«من منزل شما آمدم. پدر شما مرا سپرد به آقای ضیایی، او هم مرا به روستای خودش برد.»
[۱۷] خاطرات عبدخدایی، ص ۴۸.

در زمان شهادت نواب صفوی آیة الله تبریزی به عتبات سفر کرده بود، هنگامی که از سفر بازگشت در اوج خفقان، برای شهید نواب مجلس چهلم گرفت. تمام مجلس یکپارچه گریه بود، همگان می دانستند که برای چه می گریزند و برای چه آمده اند؛ ولی جرأت آوردن اسم نواب را نداشتند.
[۱۸] نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، سال دوم آذر و دی ۱۳۷۵، ص ۸.

آیة الله تبریزی در جریان انجمن ایالتی و ولایتی، نامه ها و تلگراف هایی در حمایت از نهضت امام خمینی ارسال کرد.
[۱۹] نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، سال دوم آذر و دی ۱۳۷۵، ص ۸.

وی در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند مردم مسلمان ایران، بیانیه ای درباره اهمیت تشکیل حکومت اسلامی صادر کرد. این بیانیه گویای فقاهت، قوت منطق و شجاعت کم نظیر آیة الله تبریزی در عصر اختناق پهلوی است. آیة الله تبریزی اقامه نماز جمعه را واجب می دانست؛ به همین جهت از سال (۱۳۲۸ تا اوایل سال ۱۳۵۹ هـ. ش) در مسجد گوهرشاد، نماز جمعه اقامه می کرد. در خطبه های نماز جمعه، پادشاهان جور را نکوهش و به پیروی از حاکمان عادل و حرکت های الهی توصیه می نمود. در سال (۱۳۴۶ هـ. ش) رئیس اوقاف مشهد در دیداری از وی خواست که در جشن تاجگذاری شاه شرکت کند. حاج شیخ به بهانه شرکت در ازدواج پسرش تصمیمی گرفت به تهران برود رئیس اوقاف گفت حال که به تهران می روید اجازه بدهید شخص دیگری به جای شما نماز جمعه را اقامه کند و شاه را در خطبه نماز جمعه دعا نماید. آیة الله تبریزی گفت:
«من چنین روحانی نمایی را به عنوان نماینده خودم تکذیب می کنم.»
این بود که نماز جمعه اقامه نگردید. حاج شیخ پس از سفر، یک هفته در منزل نماز جمعه اقامه کرد؛ تا این که به اصرار مردم، نماز جمعه را در مسجد گوهرشاد تا سال ۱۳۵۹ هـ. ش. اقامه نمود. وی پیوسته با طاغوت زمان مخالف بود و با تشکیل جمعیت دیانتی و انتشار نشریه دینی به بیداری مردم مسلمان می پرداخت.
[۲۰] نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، سال دوم آذر و دی ۱۳۷۵، ص ۸.



در نهضت اسلامی ۱۵ خرداد آقای تبریزی برای حفظ وحدت روحانیت تلاش فراوانی کرد.
وی که دو انقلاب «مشروطه» و «انقلاب اسلامی» را درک کرده بود، از هیچ گونه همکاری برای پیروزی انقلاب اسلامی دریغ نکرد. این عالم سیاستمدار انقلابی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همیشه در خطبه های نماز جمعه می گفت: «حزب فقط حزب الله ـ رهبر فقط روح الله».نگارنده که از سال ۱۳۵۳ هـ . ق. تا ۱۳۵۹ هـ . ش در مشهد مقدس به نماز جمعه آیة الله تبریزی می رفت، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بارها این شعار را از او می شنیدم و جمعیت نمازگزار هم آن را تکرار می کردند.
محمد مهدی عبدخدایی در خاطراتش آورده است که:
«پدر من درباره روابطش با امام می گفت: زمانی که مرحوم آیة الله بروجردی حضرت امام را به عنوان نماینده خودشان به مشهد فرستاد، امام ـ که آن وقت به اسم حاج آقا روح الله شهرت داشت ـ به منزل ما آمد. آن موقع امام کشف الاسرار را نوشته بودند. عبدخدایی ادامه می دهد «اخوی ـ دکتر محمد هادی ـ با آقای جواد علم الهدی به پاریس خدمت امام خمینی می روند. حضرت امام بین دو نماز ایشان را می پذیرند، اولین سؤالی که می کنند می گویند: «آقای حاج شیخ چطورند؟»
[۲۱] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۴۶.

امام به خاطر علاقه ای که به ایشان داشت در زمان حیات حاج شیخ، امام جمعه ای برای مشهد منصوب نکرد.


آیة الله تبریزی که به عقاید و معارف اسلامی تسلط کامل داشت، در تبریز و مشهد عصرهای جمعه برای مردم، تفسیر قرآن می گفت و سالیان متمادی در منزل خود، خارج اصول و سطح را تدریس می نمود.
[۲۲] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۴۹؛ نگاه حوزه شماره ۲۱ و ۲۲، ص ۹.



آیة الله تبریزی با توجه به حرکت های سیاسی و زندگی مخفیانه در دوران اختناق، به تألیف کتاب اهتمام داشت. ایشان علاوه بر مجموعه نشریه های «تذکرات دیانتی»، «راحت»، «ندای حق»، «خدا پرستی»، حدود هفتاد جلد کتاب به نگارش درآورده اند. که بعضی از آن ها عبارتند از:
۱. نکت اعتقادیه
۲. راهنمای سعادت
۳. رهبر حقیقت
۴. مجموعه الدروس الدینیه
۵. الانوار اللامعه
۶. الدر الثمینه
۷. اصول مهذبه
[۲۳] مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ و ۲۲، ص ۹.
که این اثر در زمینه اصول فقه است. نیز گوهر های درخشان و مقالات دیگر در اثبات حقانیت تشیع و رد کسروی دارد. ترجمه کتاب اعتقادات شیخ مفید و ترجمه «وجوه اعجاز قرآن» علامه بلاغی و ندای راستی در رد مردوخ کردستانی از اوست.
[۲۴] گنجینه دانشمندان، ج۷، ص ۱۲۱.

کتاب های فوق چپ شده است.


حوزه علمیه مشهد با تأثیر پذیری از مشرب قرآنی و معارف الهی آیة الله میرزا مهدی اصفهانی متحول شده بود. آیة الله شیخ غلامحسین تبریزی نیز از همان روش برخوردار بود و از نظر فکر، هم رأی مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله بروجردی به حساب می آمد.
[۲۵] خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۳۵.

آقای تبریزی برای عالمان احترام خاصی قائل بود و با حضرات آیات: میرزا جواد آقا تهرانی، حسینعلی مروارید، حاج شیخ مجتبی قزوینی، حاج سید جواد خامنه ای، سید محمد هادی میلانی، آقا سید علی علم الهدی، حاج سید یونس اردبیلی و حاج آقا حسین قمی رابطه نزدیک داشت و مورد احترام همه آنان بود: «آیه الله میلانی به حاج شیخ لقب «شیخ العلما» داده بود.
[۲۶] مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ و ۲۲، ص ۹.

وی از سهم امام استفاده نمی کرد و می گفت: «عالمی که نیاز به وجوهات دارد، باید مجیب التجار باشد.»
[۲۷] مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ - ۲۲، ص ۹.

روحیه پالایش شده حاج شیخ، وی را خداترس نموده و او پیوسته در زندگی، متعهد به حرام و حلال الهی بود. او از سخن بیهوده پرهیز و از حرکتی که موجب کدورت بود امتناع می ورزید. زهد و ورع این عالم بزرگ در مقابل علمش زبانزد بود، به همین خاطر مردم عاشق وی بودند.
حاج شیخ به دعا عشق می ورزید و در آشکار و نهان با خدای خود راز و نیاز داشت. در ایام ماه مبارک رمضان در جمع عده ای که در مسجد گوهرشاد، شب های قدر را اعتکاف می کردند، وارد می شد و از دیدن معتکفین و شنیدن دعا و مناجات آنان لذت می برد. دکتر محمد هادی عبدخدایی درباره پدرش چنین می گوید:
«دنیا را می خواست تا دو رکعت نماز بالای سر مطهر امام هشتم ـ علیه السلام ـ بخواند»
[۲۸] مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ - ۲۲، ص ۹.

و در مورد مستجاب الدعوه بودن ایشان نقل کرده است:
«مردی به خانه حاج شیخ می آید و عرضه می دارد که همسرش مریض است و دکتر ها او را جواب کردند و در حال موت است، از وی در خواست می کند که همراهش به بیمارستان رفته و برایش دعا کند. حاج شیخ که عاشق دعا بود به بیمارستان می رود، می گوید: خدایا زمانی که من در راه دین تو در خفا زندگی می کردم؛ این زن و خانواده اش به من خدمت کردند، اگر صلاح می دانی او را شفا بده! بعد از دعای حاج شیخ، مریض حالش خوب شد و چندین سال زندگی کرد.» دکتر شیخ محمد هادی عبدخدایی این کرامت را در مشهد مقدس برای نگارنده نقل کرده است.


آیة الله شیخ غلامحسین تبریزی زندگی ساده ای داشت و پیوسته اهل خیر بود. شخصاً به افراد بی بضاعت خصوصاً «ایتام» کمک می کرد و از حال آنان تفقد می نمود. وی به کمک مرحوم سید جواد خامنه ای، پدر مقام معظم رهبری، در مشهد مدرسه دارالتعلیم دینی تأسیس کرد. مردم دیندار فرزندان خودشان را برای تحصیل به همین مدرسه می فرستادند. او مدرسه جعفریه را برای طلاب ساخت و ۲۵ سال بیمه پزشکی و بهداشت طلاب مشهد را بر عهده گرفت.
[۲۹] مجله نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، ص ۹.



آیة الله شیخ غلامحسین تبریزی در ۲۴ خرداد سال (۱۳۵۹ هـ. ش) برابر با اول شعبان سال ۱۴۰۰ قمری در سن ۹۷ سالگی در اثر سکته و در مشهد مقدس دار فانی را وداع گفت و در حرم ملکوتی حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ در جوار تربت شهید هاشمی نژاد به خاک سپرده شد.


۱. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲. جریان ها و جنبش های مذهبی سیاسی «۱۳۲۰ ـ ۱۳۵۷ هـ . ش» ص ۳۵ و ۴۰.
۳. خاطرات عبدخدایی، ص ۳۵.
۴. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۹.
۵. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۶.
۶. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷.
۷. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷.
۸. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۲۷.
۹. علما و رژیم رضا شاه پهلوی، ص ۳۹۴- ۳۹۵.
۱۰. قیام گوهر شاد، سینا واحد، ص ۲۴۵.
۱۱. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۳۲؛ نگاه حوزه، شماره ۲۲ و ۲۱، ص ۷.
۱۲. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۳۳.
۱۳. قیام گوهر شاد، سینا واحد، ص ۲۴۸.
۱۴. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۵۷.
۱۵. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۵۷.
۱۶. . خاطرات عبدخدایی، ص ۴۸.
۱۷. خاطرات عبدخدایی، ص ۴۸.
۱۸. نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، سال دوم آذر و دی ۱۳۷۵، ص ۸.
۱۹. نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، سال دوم آذر و دی ۱۳۷۵، ص ۸.
۲۰. نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، سال دوم آذر و دی ۱۳۷۵، ص ۸.
۲۱. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۴۶.
۲۲. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۴۹؛ نگاه حوزه شماره ۲۱ و ۲۲، ص ۹.
۲۳. مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ و ۲۲، ص ۹.
۲۴. گنجینه دانشمندان، ج۷، ص ۱۲۱.
۲۵. خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، ص ۳۵.
۲۶. مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ و ۲۲، ص ۹.
۲۷. مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ - ۲۲، ص ۹.
۲۸. مجله نگاه حوزه، شماره ۲۱ - ۲۲، ص ۹.
۲۹. مجله نگاه حوزه، ش ۲۲ و ۲۱، ص ۹.



سایت اندیشه قم    



جعبه ابزار