عمر بن عبدالعزیز (خلیفه اموی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم يكي از
خلفای اموی است كه نسبت به ساير حاكمان اين سلسله از وجهه نسبتا بهتري برخوردار است. تولد او به سال۶۱ يا ۶۲ هجري بوده است. مادر عمر،
ام عاصم؛ دختر
عاصم بن عمر بن خطاب بوده است، عمر بن عبدالعزيز از سال ۹۹ تا ۱۰۱هجري
خلافت كرد.
عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن الحکم بن ابی العاص، یکی از
خلفای اموی است. مادرش
ام عاصم لیلی، دختر
عاصم بن عمر بن خطاب است. وی در سال ۶۲ هـ در شهر حلوان
مصر متولد شد. در کوچکی
قرآن را
حفظ کرد. وقتی به سن
بلوغ رسید، علاقه اش به فراگیری
دانش افزایش یافت.
هنگامی که پدرش خواست او را همراه خود به
شام ببرد، وی درخواست کرد تا او را به
مدینه بفرستد تا با فقها نشست و برخاست کرده و خلق و خوی ایشان را بگیرد، پدرش نیز پذیرفت.
او با بزرگان مدینه محشور شد و علم
دین آموخت. عمر بن عبدالعزیز از افرادی چون
انس بن مالک،
سائب بن یزید،
یوسف بن عبدالله بن السلام و تعدادی دیگر از
تابعین روایت کرده است.
احمد بن حنبل میگوید: من سخن هیچکدام از تابعین را جز عمربن عبدالعزیز
حجت نمیدانم.
عمر تا سال ۸۵ هـ، سال
مرگ پدرش و بخلافت رسیدن
عبدالملک در مدینه بود. در این سال عبدالملک، برادر زاده اش را به
دمشق فراخوانده و دخترش فاطمه را به همسری او درآورد و او را استاندار
منطقۀ خناصره کرد.
در سال ۸۷ هـ از طرف ولیدبن عبدالملک، استاندار مدینه شد.
يكي از اقدامات او در زمان حكمراني در مدينه تخريب و بازسازي و توسعه
مسجدالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود.
در سال ۸۸ پيكي از طرف
ولید بن عبدالملک به مدينه آمد و عمر بن عبدالعزيز را مامور ساخت كه مسجدالنبي را توسعه دهد به گونهاي كه حجرههاي
همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مسجد قرار گيرند. و پشت مسجد و اطراف آن را بخرد تا مساحت مسجد ۲۰۰ ذراع در ۲۰۰
ذراع شود.
وی مدت شش سال استاندار مدینه بود. سیاست باز او مدینه را محل آرامش و امنیت قرار داد، بگونهای که افراد شکنجه شده یا تحت پیگرد از سوی حکومت اموی، بویژه
حجاج، به آنجا پناه میبردند. لذا حجاج به ولید شکایت کرد که: عصیانگران و شورشیان عراقی در برابر نظام اموی، به عمر پناه برده و از حمابت وی برخوردار میشدند. در نتیجه ولید در سال ۹۳ هـ، عمر را از استانداری مدینه خلع کرد.
عمر در زمان خلافت سلیمان از مشاوران بزرگ و یاوران خلیفه شد. سلیمان قبل از مرگ، به پیشنهاد و راهنمایی «
رجاء بن حیوه» در نامهای عمر را به شرط جانشینی «
یزید بن عبدالملک» خلیفه و عهده دار
خلافت کرد. سلیمان در دهم سفر سال ۹۹ هـ در گذشت و عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید.
سليمان بن عبدالملك بنا به گفته خودش براي جلوگيري از
فتنه، عمر بن عبدالعزيز را جانشين خود قرار داد.
؛
؛
هر چند دوره حكومت عمر بن عبدالعزيز بيش از دو سال نبوده است؛ اما در همين دوره كوتاه اقدامات بسيار شايسته و نيكويي توسط اين خليفه اموي صورت گرفت. به نظر ميرسد، وي پس از اين كه به خلافت رسيد، احساس كرد كه مسئوليت سنگين و وظيفههاي دشوار بر عهده او گذاشته شده است.
احتمالا با توجه به اين كه بخش عمدهاي از دوره زندگي عمر بن عبدالعزيز در مدينه سپري شده است و با عنايت به اين كه علاوه بر خاندان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، عالمان و فقهاي بزرگي در مدينه حضور داشتهاند،
به نظر ميرسد، وي تحت تاثير نظام تعليمي مدينه از تربيت خاصي برخوردار شده است كه با ساير حاكمان اموي متفاوت بوده است.
با مطالعۀ سیاست خلفای قبل ار عمر، به این نتیجه میرسیم که در زمان به خلافت رسیدن عمر، پایههای خلافت اموی متزلزل شده و به سوی انقراض و نابودی میرفت. لذا به احتمال زیاد عمربن عبدالعزیز، با توجه به این موضوع، به این نتیجه رسیده بود که تنها یک اصلاح اساسی است که میتواند اوضاع را به نفع
امویان تثبیت کند، لذا کوشید وضع متعادلی در جامعه ایجاد کند و حکومت خویش را نه بر پایۀ فشار و استبداد، بلکه بر اساس تعادلی که سمت اصلی آن توجه داشتن به ارزشهای مقبول در جامعۀ اسلامی و رعایت
احکام و سنن دینی بود، قرار دهد.
عمر بن عبدالعزيز از همان ابتدا روش حكومتي خويش را اعلام كرد. او در سخنراني خود در آغاز خلافتش اعلام كرد: اي مردم بعد از
قرآن هيچ كتابي و بعد از
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هيچ پيامبري نيست. من
قاضی نيستم، بلكه مجري هستم.
بدعت گذار نيستم، بلكه تابع هستم.
؛
از
مزاحم بن زفر نقل شده است، همراه نمايندگان
کوفه پيش عمر بن عبدالعزيز رفتم. او درباره امور شهر ما و امير ما و قاضى ما پرسيد. آن گاه گفت: پنج خصلت است كه اگر يكى از آنها را قاضى رعايت نكند، مايه ننگ و عار اوست. قاضى بايد فهيم و سخت
بردبار و سخت پارسا و استوار و چنان عالم باشد كه از هر چه نمىدانند از او بپرسند، يا چنان باشد كه در عين عالم بودن از هر چه نمىداند بپرسد.
وی در یکی از سخنرانی هایش گفت: هر کس همراه ماست باید پنج چیز را رعایت کند و گرنه به ما نزدیک نشود:
۱) نیاز کسی را که خود نمیتواند برآورده سازد به ما منعکس کند.
۲) با تلاشش ما را در کار نیک یاری رساند.
۳) بر کار نیکی که ما درنیافتهایم، راهنمایی کند.
۴) به کسی بی عدالتی نکند.
۵) متعرض آنچه به او مربوط نیست نشود.
عمر بن عبدالعزیز در دوران خلافت کوتاه خود کارهای بسیاری انجام داد از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد.
بنا به گزارش
تاریخ، از
خلفای اموی تنها عمر بن عبدالعزیز بود که بطور نسبی برخوردی ملایم با
اهل بیت داشت. طبق نقلی،
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: «هر قومی نجیبی دارد و نجیب
بنی امیه عمربن عبدالعزیز است».
وی با رسیدن به خلافت
سنت زشت
سب و
لعن امام علی (علیهالسّلام) را حذف کرد و به همۀ عمالش نوشت که چنین کاری را ترک کنند.
وی دلیل
محبت خود به امام علی (علیهالسّلام) را اینگونه بیان میکند: پدرم را هنگام ایراد
خطبه دیدم که وقتی خواست نام علی (علیهالسّلام) را به زشتی ببرد، دچار تزلزل و پریشان گویی، شد. وقتی علت را پرسیدم، گفت: ای پسر، آنانی که گرد ما جمع شدهاند، اگر آنچه ما از فضایل علی (علیهالسّلام) میدانستیم، خودشان بدانند، از اطراف ما پراکنده میشوند و به اولاد علی میپیوندند.
وی
فدک را به فاطمیان برگرداند. طبق گزارشی، وی زمانی به والی مدینه نوشت تا ده هزار دینار در بین اولاد علی تقسیم کند. والی در پاسخ گفت:
علی بن ابیطالب در میان قبایل مختلفی فرزند دارد، عمر نوشت تا پول را میان اولاد علی از
فاطمه تقسیم کند.
عمر در ملاقات با یکی از موالی امام علی (علیهالسّلام)دستش را روی سر خود گذاشت و گفت: «انا مولی علی بن ابیطالب» و سپس این حدیث را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرد: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».
عمر هنگامی که والی مدینه بود در ملاقات با فاطمه دختر امام علی (علیهالسّلام) گفت: ای دختر علی، به خدا
سوگند بر روی
زمین اهل بیتی محبوبتر از شما نزد من وجود ندارد، و شما نزد من از اهل بیت خودم محبوبترید.
یکی از گروههایی که خطر عمدهای برای امویان محسوب میشدند،
خوارج بودند. وی با دعوت خوارج به مذاکره و
مناظره توانست تا حد زیادی از فعالیت آنها بر ضد خلافت بکاهد. وی در نامهای به رهبر خوارج بنام «
بسطام» نوشت: به من خبر رسیده که تو بخاطر
خدا و
رسول خروج کردهای. تو در این باره از من اولاتر نیستی. با یکدیگر مناظره کنیم. اگر
حق با ما بود، تو نیز همانند سایر مردم آن را بپذیر و اگر حق با توست، ما در کار خود نظر خواهیم کرد. بسطام پذیرفت و دو نفر را برای مذاکره فرستاد. و پس از مذاکره یکی از آن دو نفر حق را به عمر داد و نزد او ماند و فقط یک نفر بازگشت.
حرکت دیگر عمر بن عبدالعزیز، در مورد کاهش فشاری بود که از ناحیۀ حکام بر مردم اعمال میگردید. وی پس از رسیدن به خلافت، اموال غصبی را که در دست
بنی امیه بود گرفت و به صاحبانشان پرداخت.
وی روز اول خلافتش را با فروختن اموال
سلیمان بن عبدالملک آغاز کرد که مقدار آن بالغ بر بیست و چهار هزار دینار شد. و از همسرش خواست تا لباسهای زربافتی را که پدرش عبدالملک برایش تهیه کرده بود به بیت المال برگرداند، و همسرش هم پذیرفت.
وی در نامهای به والی
کوفه نوشت: مردم کوفه در معرض بلا و فشار و ستم حکام سوء بودهاند، در حالی که قوام
دین به
عدل و
احسان است. از مردم بینوا به اندازۀ طاقتشان بگیر، از ثروتمندان جز خراج چیزی نگیر. از مردم مزد مالیات بگیران را نگیر، هدایای نوروزی و پولهایی را که تحت عناوین
دارهم النکاح یا
اجورالبیوت گرفته میشد، نگیر.
با اینحال وی مستمری
بنی هاشم و مردم
عراق را کم و زیاد نکرد ولی بر مستمری اهل
شام ده دینار افزود.
عمر بن عبدالعزیز به ساکنان سرزمینهای فتح شده، برای ورودشان به
اسلام، اموال تشویقی داد. وی به امپراطور روم «لیوی سوم» نامه نوشت و او را به اسلام دعوت کرد.
وی در اقدامی
جزیه را از تازه
مسلمانان رفع کرد و به حاکم
خراسان «
حراج بن عبدالله» نوشت: هر کس که بسوی
قبله میایستد، جزیه را از او بردارد. با این اقدام مردم به سرعت به اسلام روی آوردند.
وی در راه دعوت غیر مسلمانان به اسلام، به یکی از روحانیون مسیحی، هزار دینار پرداخت.
عمر دارای اندیشۀ اداری در سطح عالی بود. هنگامی که به خلافت رسید، اقدام به اصلاح دستگاه اداری و اجرای
عدالت و ثبات در آن نمود. وی برترین و صالحترین افراد را برگزید و به آنان مسئولیت داد و علاقه داشت به کسانی بیشتر اعتماد کند که نزد مسلمانان از عناصر توانا،
عالم،
مؤمن و مورد قبول باشند. وی کارهای کارگزارانش را پی گیری میکرد.
ساختن کاروانسرا در سرزمینهای دور دست از کارهای اصلاحی عمر بود. وی به یکی از کارگزارانش نوشت که: مسافران مسلمان را یک شبانه روز پذیرایی و از چارپایانشان مراقبت کند و اگر مریض هستند از آنها دو شبانه روز پذیرایی شود و اگر از سرزمین خود دور افتادهاند، آنها را به محل سکونت شان برساند.
عمر بن عبدالعزیز برای اولین بار بعنوان خلیفه، بحث
کتابت حدیث را مطرح کرد. او به «
ابوبکر بن محمد بن حزم انصاری» نوشت: هر چه از احادیث
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد اوست نوشته و نیز آنچه از
عمر بن خطاب نقل شده را نیز ضمیمه کند و برای او بفرستد.
در زمینۀ سیاست خارجی، دستور داد «
مسلمة بن عبدالملک» از برابر حصار
قسطنطنیة عقب نشینی کند. این اقدام به منظور توقف
فتوحات و عملیات نظامی، حفظ دستاوردهای فتوحات،
دفاع از آنها در مقابل خطرهای داخلی و خارجی و همچنین پیروی از سیاست مسالمت جویانه در برابر مردم غیر مسلمان و دعوت آنها به اسلام بود.
وی سرانجام پس از دو سال و پنج ماه خلافت، در ۲۵ رجب سال ۱۰۱ هـ. در خناصره از دیر سمعان در سن ۳۹ سالگی درگذشت. گفتهاند امویان از بیم اینکه مبادا عمر بن عبدالعزیز خلافت را به آل علی انتقال دهد او را کشتند.
رسول جعفریان میگوید: نقلی که در مورد مسمومیت عمر بن عبدالعزیز از طرف
بنی امیه، آمد، گرچه احتمالش میرود؛ اما تنها بصورت یک نقل است که بر پایه ی حدسیات است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عمر بن عبدالعزیز».