عمار یاسر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوالیقظان عمار بن یاسر عنسی (متولد ۴۴ سال قبل از بعثت/متوفای
۳۷ق)، معروف به
عَمّار یاسر،
صحابی رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم)، از نخستین
مسلمانان و از اصحاب خاص
حضرت علی (علیهالسلام) بود.
او از زمره معدود کسانی است که
خدا و رسول و
ائمه (علیهمالسلام)، درباره درجه عالی و مرتبه رفیع ایمان او
شهادت دادهاند. بسیاری از منابع معتقدند بعضی از
آیات قرآن در مدح
عمار نازل شده و سخنان بسیاری از
پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) در مدح و
ایمان او
روایت شده است. یاسر و سمیه، پدر و مادر
عمار، نخسین
شهدای اسلام که زیر شکنجه
مشرکان مکه به
شهادت رسیدند.
وی پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) را در هجرت از مکه به
مدینه همراهی کرد و ساخت
مسجد قبا، نخستین مسجد اسلام، به پیشنهاد و همراهی
عمار انجام گرفت. او در جنگهای
بدر،
احد،
بیعت رضوان و دیگر جنگهای صدر اسلام همراه پیامبر بود و در
جنگ صفین نیز شرکت کرد که به
شهادت رسید.
عمار بعد از رحلت پیامبر، همواره حامی امام علی (علیهالسلام) بود؛ ابتدا از بیعت با
ابوبکر سرباز زد، در خلافت
عمر بن خطاب مدتی فرمانروای
کوفه بود و در زمان
خلیفه سوم از مخالفین خلیفه بود؛ برای بیعت گرفتن از مردم و شناساندن خلافت بر حق امام علی (علیهالسلام) تلاشهای فراوان کرد. مرقد
عمار در منطقه رقه
کشور سوریه قرار دارد.
ابوالیقظان
عمار بن یاسر عنسی معروف به
عَمّار یاسر،
صحابی رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) و
حضرت علی (علیهالسلام) بود.
با توجه به اینکه
عمار در سال
۳۷ هجرت،در سن ۹۴ سالگی به
شهادت رسید، چنین به دست میآید که ولادت او ۴۴ سال قبل از
بعثت، رخ داده است.
پدر
عمار، یاسر نام داشت. او از مردم «
یمن» و از طایفه «مذحج» از قبیله «عنس» بود و تا دوران جوانی، در یمن زندگی میکرد. او برای یافتن برادر گمشده خود به
مکه آمد و به این ترتیب در مکه ماند و آنجا را محل سکونت خود قرار داد. یاسر با
ابوحذیفه بزرگ خانواده قبیله «
بنیمخزوم» که شخص مهربانی بود، پیمان بست و به این قبیله ملحق شد. پس از مدتی، ابوحذیفه اخلاق و رفتار یاسر را پسندید و یکی از کنیزانش به نام سمیه را به عقد ازدواج یاسر درآورد. نخستین میوه این ازدواج،
عمار بود که در مکه چشم به جهان گشود و چون مادرش کنیز ابوحذیفه بود، طبق قانون بردگی، او نیز برده ابوحذیفه شد، ولی ابوحذیفه که شخص بلندنظری بود، او را آزاد کرد. از اینرو
عمار را به عنوان مولی ابوحذیفه (غلام آزاد شده ابوحذیفه) یاد میکنند.
عمار وقتی که بزرگ شد، محبتهای ابوحذیفه را فراموش نکرد و همواره در خدمتش بود، تا او از دنیا رفت.
حدود ۴۸ سال از
عمر عمار میگذشت که او شنید شخصی ادعای نبوت میکند و مردم را از
بتپرستی بر حذر داشته و به سوی
خدای یکتا دعوت مینماید. او در مجموع به حقانیت
اسلام پی برد و تصمیم گرفت نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفته و مسلمان شود. در آن هنگام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانه
ارقم بن ابیارقم بود و عدهای از مسلمان نیز در اطراف او به آنجا پناه آورده بودند.
عمار مخفیانه با رعایت احتیاط به سوی خانه ارقم به راه افتاد و علاقهمندی خود را به اسلام آشکار کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز اسلام را بر او عرضه کرد و او در همان هنگام مسلمان شد. یک روز در محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ماند و به خانه خود رفت و پدر و مادر و برادرش را نیز به اسلام دعوت کرد.
عمار از زمره معدود کسانی است که خدا و رسول و
ائمه (علیهمالسلام)، درباره درجه عالی و مرتبه رفیع ایمان او
شهادت دادهاند. جناب
عمّار بن یاسر از برترین یاران پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) و حضرت علی (علیهالسّلام) است. رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) خطاب به
عمّار فرمود: ای
عمّار! تو را گروه باغی و ستمگر خواهد کشت و تو از
شیعیان برگزیده من هستی.
بسیاری از منابع معتقدند و تصریح دارند که بعضی از
آیات قرآن در مدح
عمار نازل شده است. مانند آیه: «الّا مَن اکرهَ و قَلبه مُطمئنّ بالایمان؛
به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است.» جمیع مفسرین
اجماع دارند که این آیه در مورد
عمار نازل گردیده است.
سخنان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره او بسیار زیاد است و حاکی از جلالت مقام و بلند مرتبه او در دنیا و آخرت است. از جمله آنجا که آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «سراسر وجود
عمار سرشار از ایمان است.» و جای دیگر فرمود: «از سر تا قدم
عمار مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است.»
عمار از جمله مستضعفانی بود که
کافران وی را
عذاب میدادند و پدر و مادر و خاندانش را به شکنجههای سخت گرفتار میکردند. بزرگان قبیله «
بنیمخزوم» دستور میدادند که آنها را بگیرند و به بطحای مکه ببرند و در ریگ گرم آنها را میخواباندند و به انواع شکنجهها عذاب میدادند.
پس از آن که یاسر و سمیه در چنگال مشرکان به
شهادت رسیدند،
عمار همچنان در زیر شکنجه شدید به سر میبرد. به او میگفتند: به محمد ناسزا بگو و
عمار شکنجهها را تحمل میکرد تا اینکه دست به
تقیه زد و خواسته
مشرکان را انجام داد؛ ولی قلبش سرشار از ایمان بود. بعضی
عمار را غیابانه محکوم کردند، ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او طرفداری کرد و فرمود: «قلب
عمار سراسر از ایمان است.»
عمار پس از پذیرفتن اسلام، همچنان استوار و مقاوم در خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و برای پیشروی اسلام تلاش میکرد، تا آن که ماجرای هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مکه به
مدینه پیش آمد. او قبلاً به گفته بعضی یکبار به
حبشه هجرت کرد و پس از مدتی بازگشت و سپس به هجرت دوم دست زد و برای اسلام از وطن خود بیرون آمد و پا به پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی مدینه رهسپار شد.
عمار آنچنان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزدیک بود که خود میگوید: «من همراه و دوشادوش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودم. هیچ کس مثل من به آن حضرت نزدیک نبود.»
شاید بر همین اساس بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «همانا
عمار پوست بین دو چشمان و بینی من است»
یعنی پیوند و اختصاص
عمار به من، در درجه بالایی است.
هنگام ورود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به «قبا»،
عمار در نزد آن حضرت بود و پیشنهاد ساختمانی برای
نماز را داد. این پیشنهاد مورد تصویب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار گرفت.
عمار سنگهایی را جمع کرد و
مسجد قبا را ساخت و این مسجد، نخستین مسجدی بود که در اسلام ساخته شد و آن را
عمار ساخت.
سیرهنویسان در مورد شرکت پر تلاش
عمار، در جنگها مینویسند:
عمار در جنگهای
بدر،
احد و در
بیعت رضوان و جنگهای دیگر همراه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرکت نمود و در این راستا به خوبی در آزمایش الهی پیروز گردید. او در همه نبردها و حوادث از پیشگامان لشکر اسلام بود.
روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی زحمت او را دید، فرمود: «انک من اهل الجنة، تقتلک الفئة الاغیة؛ تو اهل بهشت هستی و قوم ستمگر تو را میکشند.»
عمار از کسانی است که برای حقانیت علی (علیهالسّلام) استدلال و احتجاج به «
حدیث غدیر خم» میکند و کسی را که در خلافت و
امامت امام علی (علیهالسّلام) شک کند، خارج از
دین اسلام میداند.
در درگیریی که بین او و
عمروعاص جریان داشت، میگوید: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من دستور داد تا با بیعتشکنان بجنگم و جنگیدم و دستور داد تا با
قاسطین (ستمگران) بجنگم و
قاسطین شما هستید و با شما میجنگم؛ اما
مارقین (بیرون روندگان از دین) نمیدانم؛ آیا هستند تا با آنان بجنگم یا خیر؟ ای بینسل و نژاد، آیا مگر نشنیدهای که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «من کنت مولا فهذا علی مولی؟!؛ هرکه من مولای اویم، پس علی مولای اوست.»، «بار خدایا دوست بدار هرکه او را دوست دارد و دشمن بدار هرکه با او دشمنی میکند.»
بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنوز جنازه مطهر آن حضرت دفن نشده بود و روی زمین بود که هوادران خلفاء در «
سقیفه بنیساعده» اجتماع کردند و در غیاب
حضرت علی (علیهالسّلام) و
بنیهاشم و افرادی مانند
سلمان و
ابوذر و
عمار،
ابوبکر را به عنوان خلیفه نصب کردند و در این شرایط، دوازده نفر که یکی از آنها (
عمار) بود، تصمیم گرفتند به مسجد بروند و سخنرانی ابوبکر را به هم بزنند، ولی قبل از این کار برای مشورت به حضور امام علی (علیهالسّلام) آمدند و تصمیم خود را بیان کردند. علی (علیهالسّلام) این کار را که موجب آشوب میشد، صلاح ندانست و به آنها فرمود: «فقط اجازه میدهم که همه شما نزد ابوبکر در مسجد بروید و آنچه را که از رسول خدا، در شان من شنیدهاید، برای او بیان کنید تا تاکیدی بر اتمام حجت باشد و فاصله گرفتن آنها از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشخصتر گردد.»
«
کوفه» مرکز حساسی بود و بین فتح
ایران، چهارراهی بود که از هر سو به آنجا میآمدند، چنین مرکزی به یک امیر لشکر و فرمانروای مقتدر نیاز داشت.
سعد بن ابیوقاص در آنجا حکومت میکرد.
عمر او را عزل کرد و
عمار را فرمانروای کوفه نمود و
عبدالله بن مسعود، یکی از اصحاب برجسته رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به عنوان معاون
عمار و به عنوان قاضی و معلم مردم و آموزگار احکام شرعی، همراه
عمار به سوی کوفه فرستاد. او برای مردم کوفه چنین نوشت: «
عمار را به عنوان حاکم و فرمانروای کوفه فرستادم، و همراه او عبدالله بن مسعود را به عنوان معاون او و معلم و مربی و راهنمای شما به آن دیار روانه نمودم. بدانید که این دو نفر از یاران برتر و برگزیده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند. از آنها اطاعت کنید و رهنمودهای آنها را بپذیرید.»
عمار همراه عبدالله بن مسعود به کوفه رفت و مدتی به اداره امور مختلف کوفه همت گماشت و بعد به عللی
عمر، او را عزل کرد. پس از برکناری، روزی
عمر به او گفت: آیا از برکناری ناراحت شدی؟
عمار در پاسخ سخنی به این مضمون فرمود: «من از انتصاب به آن مقام خشنود نشدم که با برکناری از آن ناراحت شوم.»
هنگامی که
عمر بن خطاب مُرد،
عمار همت خود را بر آن داشت که پس از
عمر، حضرت علی (علیهالسّلام) زمام امور رهبری را به دست گیرد. قبلاً به گوش همگان رسیده بود که
عمار گفته است: «اگر
عمر بمیرد، با علی (علیهالسّلام)
بیعت میکنم.»
در سومین روز فوت
عمر عبدالرحمن بن عوف، مسلمین را جمع کرد و به آنها گفت: در مورد علی و
عثمان با هم مشورت میکنیم.
عمار گفت: اگر میخواهی مردم اختلاف نکنند، با علی (علیهالسّلام) بیعت کن.
عبدالله بن ابیربیعه گفت: اگر با عثمان بیعت کنی، ما اطاعت میکنیم.
عمار خشمگین شد و بر سر عبدالله فریاد کشید و گفت: از چه زمان تو خیرخواه اسلام شدهای؟
سپس بنیهاشم و
بنیامیه گفتگو کردند، در این هنگام
عمار برخاست و در منقبت حضرت علی (علیهالسّلام) سخنرانی کرد. بعضی برخاستند و بر سر
عمار فریاد کشیدند،
عمار گفت: «
حمد و سپاس خدا را، که همواره یاران حق در اقلیت هستند.»
بعد از قتل عثمان، اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمانان در مدینه به
مسجدالنبی آمدند و در آنجا برای تعیین خلیفه اجتماع نمودند. جمعی که
عمار یاسر از سران آنها بود، به ذکر فضایل، جهاد، سابقه و قرابت حضرت علی (علیهالسّلام) به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرداختند و مردم را برای بیعت با آن حضرت بسیج نمودند. در این اجتماع
عمار از کسانی بود که سخنرانی جالبی کرد و سپس در همان مجلس، مردم با علی (علیهالسّلام) بیعت کردند.
نظر به اینکه
جنگ صفین طول کشید و
عمار دهها بار به خط مقدم جبهه رفت و جنگید حرکت او برای جنگ به صورتهای گوناگون بود. گاهی فرمانده سوارهها و گاهی فرمانده پیادگان رزمنده کوفه بود و گاهی به عنوان دعوتکنندگان دشمن به سوی حق و یا دعوتکنندگان سپاه دوست به سوی نبرد بود. و زمانی فرمانده گروه کمین بود.
عمّار در جنگ صفین در
ماه صفر سال
۳۷ق به دست، ابوالعادیه به سرکردگی
معاویه که با نیزه، ضربهای به سر وی زد، به
شهادت رسید. و پیکرش در همان آوردگاه به خاک سپرده شد.
مرقد آن بزرگوار در شمال
سوریه در منطقه رقه میباشد و از طرف کشور ایران در فضایی به وسعت ۲۰۰۰۰ متر مربع مورد بازسازی و توسعه قرار گرفته است.
زیارت جناب
عمّار در صفین
مستحب است.
•
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهمالسلام)، برگرفته از مقاله «عمار یاسر» ج۵، ص۴۶۷. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عمار»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۶/۱۷.