عمادی غزنوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عمادی غزنوی،
شاعر پارسیگوی و مدیحهسرای
قرن ششم می باشد.
برخی او را فرزند مختاری غزنوی دانستهاند.
نام اصلی و تاریخ تولد وی معلوم نیست. کسانی که به شرح زندگانی او پرداختهاند، اغلب از وی با عنوان عمادی یاد کردهاند.
عوفی در لبابالباب او را عمادالدین خوانده و در شمار شاعران
غزنه آورده است.
ظاهراًعمادی
لقب یا تخلص شعری این شاعر بوده است. علت شهرت او به این عنوان، آنگونه که
راوندی در
راحةالصدور نوشته
، انتساب وی به عمادالدوله فرامرزبن رستم (شهریار مازندران) بوده که عمادی در آغاز شاعری به
مدح او پرداخته و لقب یا تخلص خود را از لقب وی گرفته است.
مؤلف مجمعالفصحا، ابنعمادالدوله را «عمادالدولۀ دیلمی»
حاکم
فارس ، که علی نام داشته، دانستهاست. چون عمادی در اشعارش
به نام ممدوح خود (فرامرز) و نیز به محل فرمانروایی وی (مازندران) اشاره کرده است، این عقیده اشتباه به نظر میرسد.
زادگاه او را، به اختلاف، برخی
غزنه و برخی دیگر شهریار، از توابع
ری ، ذکر کردهاند. عدهای نیز عمادی غزنوی را از عمادی شهریاری جدا دانسته و برآناند که عمادی شهریاری از شعرای دورۀ
سلجوقیان و از ستایشگران
سلطان طغرل بوده و در شهریار زاده شده و آن دیگری شاعری است گمنام، اهل غزنه، که همدورۀ خاندان
محمود غزنوی بوده است و دیوانش شناخته شده نیست.
احتمال دارد که عمادی به علت انتساب به پادشاهان باوندی مازندران- که به آنان شهریار گفته میشده است- نسبت شهریاری یافته باشد. نکتۀ درخور توجه دیگر اینکه مولفان راحةالصدور و المعجم نیز - که از معاصران عمادی بوده یا با فاصلۀ زمانی اندکی از وی میزیستهاند- هیچکدام نسبت شهریاری یا غزنوی را برای وی ذکر نکرده و تنها او را عمادی خواندهاند.
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که این هر دو عمادی یکی هستند، که به دلیل دوری زادگاه و محل زندگی و همچنین به دلیل اینکه نام اصلی وی در تذکرهها مبهم مانده، از او به دو عمادی تعبیر شده است.
عمادی قبل از پیوستن به دربار شهریار مازندران، شهرتی نداشته است. او مدتی در غزنه زیست.
در اواخر دورۀ غزنویان به ری کوچید و در آنجا
ازدواج کرد. سپس رهسپار
مازندران شد و نزد شهریار آنجا، عمادالدوله فرامرز، از جایگاه بلندی برخوردار گشت. وی مدتی را در مدح و ستایش
شاه سپری کرد. در این دوران، زندگانی خوش و آرامی را پشت سر میگذاشت و رابطۀ بسیار دوستانهای با فرزند وزیر داشت، اما پس از مدتی به علت بدگویی اطرافیان، وزیرزاده به او بدبین شد.
وی پس از درگذشت عمادالدوله فرامرز، مازندران را ترک کرد و روانۀ
خراسان شد.
تقیالدین کاشی کدورت بین عمادی و وزیرزاده را دلیل رفتن شاعر از مازندران دانسته است.
عمادی در
بلخ با
حکیم ستایی دیدار کرد و شیفتۀ او شد
. در مدت سکونت در بلخ، به مطالعه در علم
تصوف پرداخت و تحت تأثیر شیوۀ
صوفیان قرار گرفت. پس از آن به عراق رفت و به دربار
سلجوقیان راه یافت. او طغرلبن محمدبن ملکشاه سلجوقی (حک:۵۲۶ـ۵۲۸) را مدح کرد و ازاینرو، به «سلطانی» ملقب شد
. ریو و به پیروی از او مصحح کتاب راحةالصدور و آیةالسرور، عمادی را همدورۀ
طغرلبن محمد سلجوقی دانستهاند، ولی چون نویسندۀ راحةالصدور
به نام ممدوح عمادی - که طغرلبن محمدبن ملکشاه بوده - اشاره کرده است، این عقیده درست به نظر نمیرسد
. عمادی همچنین عبدالرحمان طغایرک، از امرای بزرگ
سلطانمسعود سلجوقی ، را مدح گفته است.
عمادی در دربار سلجوقیان در
فقر و
تنگدستی به سر میبرد. این تنگدستی به اندازهای بود که وی برای پرداخت وام هزار دیناری خود و رهایی از زندان، قطبالدین مظفربن اردشیر عبادی (از واعظان نامی قرن ششم) را بر منبر مدح گفت.
بنابر گفتۀ ریو، عمادی در مدح اتابک محمدبن ایلدگز جهان پهلوان و طفان شابن مؤید آیبه نیز
شعر سروده است .
به گفتۀ تقی الدین کاشی،
عمادی در ۵۷۳ در ری وفات یافته است. مصحح راحةالصدور
سال وفات او را، به اشتباه، ۵۸۲ نوشته که به سبب برداشت نادرست وی از عبارت ریو است.
عمادی از شاعران نامی دوران خود بوده و به نوشتۀ تقیالدین کاشی، ملکالشعرای دربار سلجوقی به شمار میآمده است. او با شاعران همدورۀ خود در ارتباط بوده و
قوامی شیرازی را مدح گفته است.
سیدحسن غزنوی و انوری او را ستودهاند و جامی نیز به تضمین شعری از وی پرداخته است.
مولف المعجم در توضیح مباحث بلاغی، از اشعار عمادی شاهد آورده،
درعین حال، او را به انتحال از شعر سنایی متهم کرده است.
شعر عمادی گونهای اعتدالی از شیوۀ سخنرانی قرن ششم است؛ یعنی، نه آنچنان غرق در تصویرهای دور از ذهن و باریکبینانۀ شاعران نامی این دوره است و نه چندان آسانفهم. گاه تصرف در معانی و کاربردهای پی در پی
استعاره - که جزو جداییناپذیر
بلاغت شعر اوست- دریافت کلام وی را دشوار میسازد، ولی بهطور کلی سادگی و روانی در شعر او بر تکلف غلبه دارد.
شمار ابیات دیوان وی را، به اختلاف، حدود دو هزار
، چهار هزار
و پنج هزار
بیت ذکر کردهاند. آنچه از ابیات عمادی امروز بهطور پراکنده در جنگهای خطی و دیگر منابع
تاریخی و
ادبی وجود دارد، حدود دو هزار و پانصد بیت است.
دیوان عمادی به تصحیح ذبیحالله حبیبینژاد، در سال ۱۳۸۱ش در
تهران چاپ شده است.
(۱) ابوطالب خان تبریزی، تذکرۀ خلاصةالافکار، نسخۀ خطی شمارۀ ۴۳۰۳ کتابخانۀ ملی ملک.
(۲) امیناحمد رازی، تذکرۀ هفت اقلیم، چاپ محمدرضا طاهری (حسرت)، تهران ۱۳۷۸.
(۳) بدیعالزمان فروزانفر، سخن و سخنوران، تهران ۱۳۵۰.
(۴) تقیالدین کاشی، تذکرۀ خلاصةالاشعار، نسخۀ خطی شمارۀ ۲۷۲ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی.
(۵) تقیالدین محمد اوحدی دقاقی بلیانی، عرفات العاشقین و عرصاتالعارفین، چاپ سیدمحسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۸.
(۶) ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران ۱۳۸۱.
(۷) رضاقلی خان هدایت، مجمعالفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۸۲.
(۸) شمسالدین محمدبن قیس رازی، المعجم فی معاییراشعار العجم، چاپ محمد قزوینی و مدرس رضوی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۸).
(۹) علیقلی واله داغستانی، تذکرۀ ریاضالشعراء، چاپ سیدمحسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۴.
(۱۰) لطفعلیخان آذربیگدلی، آتشکدۀ آذر، چاپ حسن سادات ناصری، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰.
(۱۱) محمدبن علیبن سلیمان راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور، افست چاپ محمد اقبال، تهران ۱۳۸۶.
(۱۲) محمد عوفی، لبابالالباب، چاپ سعید نفیسی، ۱۳۳۵.
(۱۳) محمد قزوینی، بیست مقاله، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۳.
(۱۴) مولوی محمدمظفر حسین صبا، تذکرۀ روز روشن، چاپ محمدحسین رکنزادۀآدمیت، تهران، ۱۳۴۳.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «عمادی غزنوی»، شماره ۶۸۵۰.