علی اسواری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَسْواری، علی در ۲۴۰ق /۸۵۴م،
متکلم معتزلی و مؤسس
فرقه اسواریه می باشد.
چنین می نماید که او مانند ابوعیسی
اسواری منسوب به گروهی از
ایرانیان بودند که در
بصره ساکن شدند و در آن دیار به
اَساوِره شهرت یافتند
چنانکه ابن حزم نیز او را
بصری خوانده است.
قاضی عبدالجبار از
اسواری در شمار متکلمان معتزلی طبقه
هفتم نام می برد و او را برخوردار از
مرتبه والای
اندیشه و
رأی می داند، و تنها
خبری را که از
زندگی او در
دست داریم،
نقل می کند و آن رفتن
اسواری از روی
تنگدستی به
بغداد است.
اسواری زمانی به این سفر رفته که نظّام مقیم آن سامان بوده است و چون بیم آن داشته که
اسواری در نظر مردم بر وی برتری یابد، بی درنگ پس از بخشش هزار دینار به
اسواری از او می خواهد که هرچه زودتر به دیار خود بازگردد
جاحظ نیز از پاره ای
صفات و ویژگی های
اخلاقی وی چون
شکم بارگی و
اخاذی ،
داستان هایی نقل می کند.
ابوالقاسم بلخی از
اسواری در زمره
بزرگان معتزله و نویسندگان آنان
یاد میکند و می گوید که وی از
یاران ابوالهذیل بوده، و بعدها به اندیشه های نظّام گرایش پیدا کرده است.
خیاط نیز هرگونه
سرزنشی را که
سزاوار پیروان نظّام است،
شایسته اسواری هم میداند.
بحث از
قدرت حق تعالی مهم ترین بحثی است که در آن می توان آرائی از
اسواری را جست و جو کرد. او در این بحث به تبع اصل
عدل معتزلی بر آن است که خداوند قدرت بر
قبائح ندارد.
خیاط می نویسد:
اسواری مانند ابراهیم نظّام و پیروان وی
معتقد بود که قدرت داشتن خداوند بر
ظلم و
دروغ محال است.
اشعری نیز همین
سخنان را از
قول اسواری نقل میکند و تنها بر آن می افزاید که خداوند به ترک اصلح و
عذاب مؤمنان و
کودکان قادر نیست.
بغدادی نیز
استدلال اسواری در باب خروج
ظلم و
کذب از
محدوده قدرت
الهی را در قالب
مناظره وی با چند تن از سران
معتزله بیان داشته است.
همو بر این
قول اسواری که «خداوند بر
آفرینش آنچه که می دانسته است که می آفریند، قادر است و بر ایجاد آنچه که می داند، نمی آفریند، قدرتی ندارد»، خرده می گیرد که وی مقدورات حق تعالی را
متناهی انگاشته است
ابن حزم نیز از
قول اسواری می گوید که
خداوند جز بر آنچه آفریده است، قدرتی ندارد و حتی وقتی که می داند کسی در فلان
سالگی می میرد، نمی تواند او را پیش یا پس از آن
تاریخ بمیراند.
اسواری همچنین معتقد بود که خداوند قادر بر
خلق جهل که مایه
کفر کافر شود، نیست.
اسواری در باب
ایمان معتقد بود هرگاه ایمان کسی همراه با
علم الهی درنظر گرفته شود، آن شخص نه مأمور به ایمان می تواند شناخته شود و نه قادر به ایمان، زیرا با
وجود علم خداوند، حصول ایمان قطعی و
تخلف ناپذیر می شود و نمی تواند متعلَق
امر خدا یا قدرت
انسان شود.
ایمان باید قطع نظر از علم خداوند لحاظ شود تا متعلَق امر و
نهی قرار گیرد و شخص کافر نیز قادر بر ایمان و
مکلف شناخته شود.
اسواری خلاف گرایش گروهی از معتزلیان از جمله ابوالهذیل،
استطاعت را عرض نمی داند و همانند نظّام، انسان را
بنفسه مستطیع و استطاعت را همان نفس مستطیع می شمارد.
در باب چیستی مکلف و حقیقت او نیز که منجر به ابراز نظریات مختلفی در مورد
هویت انسان و
حقیقت روح و
حیات شده است، نظر
اسواری مقابل نظر ابوالهذیل قرار داشته است.
ابوالهذیل انسان را همین
جسد ظاهری قابل رؤیت می دانسته که می خورد و می آشامد، ولی حیات او را پدیده دیگری محسوب می کرده است، اما
اسواری مانند نظّام حقیقت انسان را روح دانسته، و گفته است انسان همان روح غیرمرئی است که در
قلب جای گرفته است.
خیاط ضمن ردّ این نسبت که
اسواری به
امامت معتقد بوده است، از
اعتراضات شدید وی بر علی بن میثم
رافضی در باب امامت
خبر میدهد.
همو،
اسواری را با هشام فوطی در این رأی هم عقیده می داند که هیچ کدام از
علی (علیهالسلام) و
طلحه و
زبیر در واقعه
جمل خواهان
جنگ نبودند، بلکه یاران آنها
خلاف میل آنان با یکدیگر جنگیدند.
شایان ذکر است که عدم تمییز ابوعلی
اسواری عمرو بن فائد، در اندکی پس از ۰۰ق از علی
اسواری در برخی منابع سبب ایجاد
ابهاماتی شده است.
ابوعلی
اسواری معتزلی از طبقه ششم و
مفسر قرآن بوده که بقای
نامش مدیون همان تفسیری است که موفق به اتمامش نشد و اثری از اندیشه های
کلامی وی در
دست نیست.
تنها قاضی عبدالجبار است که در بحث
شناخت خداوند ذیل این مسأله که
علم به
حق تعالی چه نوع علمی است، آیا از جمله علوم بدیهی است یا نظری؟ پس از بررسی اقسام
علوم ضروری ، به رأی
اصحاب معارف و از آن جمله جاحظ در۵۵ق و ابوعلی
اسواری اشاره میکند و می گوید آنان معرفت
حق را ضروری دانسته اند.
(۱) ابن حزم علی، الفصل فی الملل والاهواء و النحل، به کوشش محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، جده، ۴۰۲ق /۹۸۲م.
(۲) ابن قتیبه عبدالله، عیون الاخبار، به کوشش مفیدمحمد قمیحه، بیروت، ۴۰۶ق /۹۸۶م.
(۳) ابن مرتضی احمد، المنیة و الامل، به کوشش محمدجواد مشکور، دمشق، ۳۹۹ق /۹۷۹م.
(۴) ابن منظور، لسان.
(۵) ابن ندیم، الفهرست.
(۶) ابوالقاسم بلخی، «باب ذکر المعتزله»، فضل الاعتزال.
(۷) اسفراینی شاهفور، التبصیر فی الدین، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۳۵۹ق/ ۹۴۰م.
(۸) اشعری علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۴۰۰ق/ ۹۸۰م.
(۹) بغدادی عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، ۳۴۶ق /۹۲۸م.
(۱۰) بغدادی عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مکتبه صبیح.
(۱۱) بغدادی عبدالقاهر، الملل و النحل، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۹۷۰م.
(۱۲) جاحظ عثمان، البخلاء، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، ۴۰۳ق /۹۸۳م.
(۱۳) خیاط عبدالرحیم، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، ۳۴۴ق /۹۲۵م. (۱۴) ریتر هلموت، تعلیقات بر مقالات الاسلامیین، اشعری.
(۱۵) فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به کوشش فؤاد سید، تونس /الجزیر، ۳۹۳ق/ ۹۷۴م.
(۱۶) قاضی عبدالجبار احمد، شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکیم عثمان، قاهره، مکتبه وهبه.
(۱۷) قاضی عبدالجبار احمد، «فضل الاعتزال»، فضل الاعتزال.
(۱۸) قاضی عبدالجبار احمد، المغنی، به کوشش محمدعلی نجار و عبدالحلیم نجار، قاهره، الدار المصریة للتألیف و الترجمه.
(۱۹) یاقوت، بلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی برگرفته از مقاله «اسواری»ج۸، ص۳۵۰۰.