علوم نقلی در تبریز
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علوم نقلی در تبریز از نیمه اخیر
سده ۴ق/۱۰م روی به اهمیت نهاده و در میان این علوم،
حدیث و
علوم قرآنی و
فقه در آن شهر بیشتر مورد اهتمام قرار گرفته است.
تاریخ علوم نقلی در تبریز، تناسبی مستقیم با فعال بودن این شهر به عنوان یک مرکز فرهنگی دارد. صرف نظر از افت و خیزهایی که در طول سدههای متمادی رخ نموده است، این طیف از علوم
دینی از نیمه اخیر سده ۴ق/۱۰م روی به اهمیت نهاده، و پس از آن با ثباتی نسبی دوام داشته است. در میان این علوم، حدیث شاید پیش از دیگر شاخهها در
تبریز رواج یافته، و نمودهای آن از سده ۳ق/ ۹م نیز به ثبت رسیده است. اما گزارشهای موجود از پیشینه علوم قرآنی در تبریز، حکایت از آن دارد که این علوم بیشتر پس از
قرن ۷ق/۱۳م در آن شهر مورد اهتمام قرار گرفته است.
در گفتوگو از تاریخ علوم قرآنی در تبریز، جای دارد سخن از دانش قرائت آغاز گردد، دانشی که تبریز در آموزش آن نقشی اثرگذار ایفا نموده است.
چنانکه اشاره شد، نمودهای رواج
قرائت پیش از سده ۷ق، کمتر در منابع یافت میشود. از اندک اشارهها، باید به فعالیت
ابومنصور احمد بن
علی بن یحیی اسدآبادی (د ۴۶۲ق/۱۰۷۰م) اشاره کرد که در تبریز درس قرائت داشته است.
او خود در
بغداد رشد کرده، و دانش قرائت را از بغداد (که در آن روزگار از مهمترین مراکز این علم بوده) به تبریز منتقل کرده است.
از
دانیال بن ابراهیم تبریزی نیز در اواخر سده ۵ق، به عنوان مقری و محدث یاد شده است.
موج اصلی دانش قرائت در تبریز، از میانه سده ۷ق، یعنی از دورهای که تبریز تختگاه
ایلخانیان بوده، آغاز گشته است. در این دوره حلقه درس مقریانی چون
شرفالدین تبریزی چنان شهـرت و جـاذبهای داشت کـه کسانی را از دور دست (چون
محمود بن محمد سمرقندی (د ح۷۲۰ق/۱۳۲۰م)) برای آموختن قرائت به تبریز کشاند.
از دیگر عالمان تبریزی قرائت در همین دوره، علاء
الدین اشرف بن احمد حسنی تبریزی و نیز
محمد بن عبدالکریم تبریزی (ح ۶۱۰-۷۰۴ق) را باید یاد کرد که تحصیل خود را افزون بر موطن، در
مصر و
شام به انجام رسانیده، و بخش اخیر زندگیاش را نیز در
دمشق سپری ساخته بود
نیز از این دست عالمان میتوان به کافی
الدین عبدالله بن عبدالرحمان تبریزی اشاره کرد.
در نیمه اول سده ۸ق/۱۴م، تبریز در آموزش قرائت چنان اهمیتی یافت که استادانی حامل طرق عراقی، شامی و مصری را به سوی خود جذب نمود. ازجمله این عالمان، باید
منتجبالدین ابویوسف همدانی (د ۷۴۳ق/۱۳۴۲م)، مقری صوفی مشرب را یاد کرد که خود تحصیل قرائت را نزد مشایخ شامی و مصری به انجام رسانیده بود.
دیگر شخصیت درخور ذکر،
ابوالحسن دیوانی واسطی (د ۷۴۳ق) است که در طی دورهای تدریس در تبریز، طرق قرائت عراقی و مصری را به این شهر انتقال داد
نیز باید از
مسعود بن اسد خلاطی (د پس از ۷۶۰ق)، قاری ارمنی یاد کرد که در تبریز اقامت گزیده، و ریاست اقراء در شهر به او واگذار شده بود. مقربان نسل پسین تبریز و نیز طالبان میهمان چون
کریمالدین عبدالکریم مرندی، علیشاه مرندی و عبدالرحمان بن عبدالغفار کُرد از پروردگان محفل او بودهاند.
شاگردان خلاطی در تبریز، نسل مقریان بزرگ بودند. برخی از اینان چون
محمد بن ایوب تبریزی و
عبداللطیف بن عبدالملک که در تبریز منصب
خطابت داشت،
در حاشیه محافل قرائت قرار گرفتند و
هاشم تبریزی (د ۷۹۰ق/ ۱۳۸۸م) به بغداد کوچید و در آنجا به عنوان شیخ قراء اهمیت یافت،
اما میان برخی دیگر از شاگردان مبرز خلاطی، در محافل قرائت رقابتی دیده میشد. درباره عبدالکریم مرندی، مقریای زاهد که غرق در عبادتورزی بود، گفته میشود که در تبریز چندی در صدر قرار داشت.
اما این تصدر، در غیر قرائت، یا دست کم کوتاه بوده است.
ابن جزری تصریح دارد که پس از درگذشت خلاطی، از شاگردان وی
عبدالمجید نساج تبریزی (د ۷۸۷ق/۱۳۸۵م) بر مسند او نشسته، و ریاست قراء برعهده او بوده است.
اما
عبدالصمد نهشلی تبریزی (د ۷۶۵ق)، دیگر شاگرد خلاطی که از سوی ابن جزری صدرالقراء و در موضعی دیگر شیخ تبریز بلکه عراق خوانده شده، در تبریز افزون بر قرائت به سبب دانش
فقه و منصب قاضیالقضاتی نیز شهرت داشته است.
عبدالصمد اختصاری از
الشاطبیه به نظم پرداخته بوده است.
در فهرست شاگردان عبدالمجید نساج و عبدالصمد نهشلی، کمتر نام مشترکی چون کمال
الدین ابن عمر تبریزی دیده میشود و از قراین چنین برمیآید که محفل عبدالمجید، حلقه جویندگان قرائت متکی بر
سماع و گویا زهدگرا، و محفل عبدالصمد، حلقه جویندگان قرائت آراسته به
نحو و فقه بوده است.
کمال
الدین ابن عمر تبریزی شاگرد مشترک آن دو و عبدالرحمان کُرد، شاگرد عبدالمجید، چندی نزد شخص خلاطی نیز آموزش دیده بودهاند.
عبارتی از ابن جزری، نشان میدهد که پس از عبدالصمد، فرزند او، کمال
الدین محمد جایگاه وی در ریاست حلقه را به عهده گرفته، اگرچه دیری نپاییده است.
شاید جانشین او در حلقه عبدالصمد،
صدرالدین تبریزی، خواهرزاده و از دیگر شاگردان مبرز او بوده است.
در حلقه درس عبدالمجید، گویا کمال
الدین ابن عمر پیشی یافت و قرائت خلاطی و شاگردانش را به نسل پسین، چون عبدالمحسن تبریزی، همدرس ابن جزری منتقل کرد.
از دیگر شاگردان عبدالمجید، محمد بن احمد بن شهریار، مقری اصفهانیتبار زاده در تبریز را میتوان یاد کردکه چندی در ثغور شام به
تعلم و
تعلیم قرائت پرداخته است.
دیگر مقری تبریز در این عصر،
حسین بن حامد تبریزی، ملقب به پیرو (د ۸۰۱ق) است که چندی در
دمشق و
حلب و
بیتالمقدس درس گفته، از سوی ابن جزری، در دانش قرائت به تعبیر امام محقق کامل ستوده شده است.
خواجه علی شطرنجی نیز از شاگردان ابن جزری در قرائت بوده است.
یادکردها از مقریان تبریز پس از ابن جزری، اندک و پراکنده است؛ به هر روی، قابل انتظار است که پس از برآمدن
صفویه در ۹۰۷ق/۱۵۰۱م، چندی از اهمیت قرائت در تبریز کاسته شده باشد.
از شخصیتهای پسین در قرائت تبریز، مولی مصطفی بن ابراهیم تبریزی (د پس از ۱۰۳۰ق)، صاحب
ارشادالقاری و تحفةالقراء،
مولی محمدزمان تبریزی (اواخر سده ۱۱ق)، مؤلف
زینةالقراء فیالقرائة،
میرزا ابوالقاسم سلطان القراء پایهگذار کتابخانه سلطان القرائی تبریز (د ۱۲۸۷ق/۱۸۷۰م)،
میرزا محمود سلطان القراء تبریزی (د ۱۲۹۰ق)
و
محمود بن محمد علوی تبریزی (د ۱۳۰۰ق)، صاحب
تحفة المحمدیة در قرائات (چ تهران، ۱۳۰۶ق) درخور یاد کردند.
توجه به قرائت در سده ۱۴ق نیز چشمگیر بوده است و شخصیتهایی در این زمینه از تبریز برآمدهاند؛ از
جمله: محمدحسین سلطان القراء تبریزی (د ۱۳۲۵ق)،
عبدالرحیم بن ابیالقاسم سلطان القراء تبریزی (د ۱۳۳۶ق)، صاحب حاشیه بر مقدمه جزریه
و از شاگردان مجلس او در قرائت
فاضل ایروانی و
میرزافرجالله عباجی تبریزی و شیخ ابوالقاسم بن عبدالرحیم سلطان القرائی (د ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م).
افزون بر قرائت، باید به فعالیتهای قرآنی
خطیب تبریزی (د ۵۰۲ق)، ادیب نامدار تبریزی ساکن بغداد توجه کرد که فارغ از مطالعات ضمنی در کتب مختلف، درشمار آثار وی، نوشتههایی چون
الملخص فی اعراب القرآن به چشم میخورد که به مطالعه
قرآن اختصاص یافته است.
در زمینه
تفسیر، نمونه چشمگیری تا سده ۶ق دیده نمیشود. در نیمه نخست سده ۷ق، هم زمان با آشفتگیهای برخاسته از حمله مغول،
نجمالدین بشیر بن حامد تبریزی، عالم شافعی (د ۶۴۶ق) که چندی را در حرم مکی گذرانده بود،
تفسیری بزرگ نوشته بوده است
نیز
نجمالدین جندرانی تبریزی.
در اواسط همان سده، باید به تفسیر پرشهرت
بیضاوی (د ۶۸۵ق) اشاره کرد که در دوره اقامت وی در تبریز نشر شده است
از دیگر مفسران در این دوره، باید قطب
الدین عبدالرحمان بن عتیق تبریزی (د ۶۷۵ق) و برادرش، شرف
الدین و کافی
الدین عبدالله بن عبدالرحمان تبریزی را یاد کرد.
در سده ۸ق، قاضی قطب
الدین تبریزی (د ۷۳۶ق) و عبدالصمد نهشلی تبریزی (د پس از ۷۶۲ق)، مقری و فقیه شافعی، دیگر شخصیتهایی هستند که نام آنان به عنوان مفسر ثبت شده است.
در همین سده
کشاف زمخشری به عنوان متن تدریس میشده،
و شروحی بر آن از سوی
فخرالدین چارپردی (د ۷۴۶ق)
و
جمال
الدین یوسف بن حسن تبریزی (د ۸۰۴ق)
نوشته شده است.
از شخصیتهای دیگر در حیطه تفسیر در سدههای ۹ و ۱۰ق، باید
حسامالدین حسین نقاش عجمی (د ۹۶۴ق/۱۵۵۷م) را یاد کرد که دانش او به تفسیر، بر دیگر ابعاد علمی او فائق بوده است؛ وی که
مذهب شافعی داشت، به سبب نامساعد بودن شرایط نخست راهی
حجاز شد و در اواخر عمر در
استانبول اقامت گزید.
نام
یارعلی تبریزی نیز به ثبت رسیده که در ۸۹۰ق در
هرات اقامت داشته، و
تفسیر نسفی را تحریر میکرده است.
از
مفسران امامیه در عصر صفوی، باید
مولی عبدالباقی خطاط تبریزی (د ۱۰۳۹ق) را یاد کرد که افزون بر تفسیر قرآن، شروحی بر
نهجالبلاغه و
صحیفه سجادیه نوشته است.
اما در دو سده اخیر، مفسران بسیاری از تبریز برخاستهاند. در دوره اخیر، از مفسران برخاسته از تبریز، بیش از همه،
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (د ۱۳۶۰ش/۱۹۸۱م) صاحب
المیزان، شهرتی فراگیر دارد.
در مقایسه با دیگر شاخههای علوم نقلی، رواج حدیث در تبریز پیشینهای کهنتر دارد و میتوان رد آن را در سده ۳ق/ ۹م نیز پیجویی کرد. ازجمله محدثان تبریزی که نام آنان در اسانید روایی به ثبت رسیده است، باید از
ابراهیم بن محمد تبریزی از
امامیه و
عتیق بن یعقوب تبریزی از محدثان
اهل سنت نام برد.
روند توجه به حدیث در دو حوزه اهل سنت و امامیه در تبریز دوام داشته است و در سدههای بعد، همچنان محدثانی در این شهر فعال بودهاند. از محدثان اهل سنت میتوان به کسانی چون
ابوداوود سلیمان بن حمزه تبریزی (اواخر قرن ۴ق)،
ابوالحسن
علی بن ابراهیم ازدی تبریزی، شیخ مکاتبهای ابن حزم (اوایل سده ۵ق)،
قاضی شعیب بن صالح تبریزی در همان دوره
و
احمد بن حسن حدادی تبریزی در اواخر سده ۵ق
اشاره کرد. در اسانید امامیه نیز در نیمه اخیر سده ۵ق، نام کسانی چون
دانیال بن ابراهیم تبریزی و
محمد بن
علی بن احمد تبریزی ثبت شده است.
سده ۴ و ۵ق از حیث جابهجایی محدثان نیز حائز اهمیت است؛ حضور محدثانی غیرآذربایجانی در تبریز چون
ابوعلی اسماعیل احمد بیهقی در نیمه اول قرن ۴ق،
محمد بن
احمد بن موسی شیرازی (د ۴۳۹ق)
و
احمد بن
محمد بن سری همدانی در نیمه اول قرن ۵ق
در تبریز نشان از جاذبه تبریز برای محدثان سرزمینهای دیگر دارد. در شمار تبریزیانی که برای تعلم و تعلیم حدیث به سرزمینهای دیگر رهسپار شدهاند، نیز میتوان
ابونصر محمد بن موسی تبریزی، ساکن
بلخ در میانه قرن ۴ق،
ابوعلی حسن بن سعید تبریزی ساکن
بصره در اواخر قرن ۴ق،
منتجب
عبدالله بن نصر تبریزی، مدتی ساکن
دمشق،
حسن بن احمد بن عبدالعزیز تبریزی، مدتی مقیم
بیروت در اواسط سده ۵ق
و
عباس بن مصفای تبریزی، مدتی مقیم
سمرقند در نیمه اخیر سده ۵ق
را برشمرد.
نام محدثانی چون
محمود بن محمد تبریزی،
ابومنصور مظفر بن مکی تبریزی (د پس از ۵۳۰ق)،
محمد و محمود، پسران احمد بن حسن حدادی تبریزی، استادان
ابن عساکر در ۵۲۹ق،
صدیق بن عثمان دیباجی تبریزی، استاد ابن عساکر،
ابوالصنوف ابراهیم بن حسن حریری،
محمد بن علی بن احمد تبریزی، چندی مقیم
ساوه،
معینالدین محمد بن رمضان تبریزی، استاد
ابن اثیر و
ابوالیسر عبیدالله بن اسکندر تبریزی در طی سده ۶ق نشان از رونق حدیث در این شهر دارد.
در همین سده است که کسانی چون
محمد بن اسعد حفده طوسی (د ۵۷۱ق)
و
محمد بن احمد فنجکرودی نیشابوری برای تدریس حدیث
و کسانی چون ابن عساکر و
رافعی برای شنیدن حدیث
به تبریز آمدهاند.
ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی (د ۵۱۷ق)، محدث بزرگ
نیشابور در اوایل همین سده در تبریز محفل درس پررونقی داشته، و ازجمله کتاب
الغریبین هروی را درس میگفته است.
در سده ۷ق، از رونق حدیث قدری کاسته شده، اما آموزش حدیث هرچند محدودتر دوام یافته است.
ازجمله محدثان این سده میتوان شمس
الدین عبدالغفور بن بدل تبریزی شروطی (د پس از ۶۱۹ق)،
ابوالخیر بدل بن ابیالمعمر تبریزی (د ۶۳۶ق)،
مؤلف آثاری چون
الاربعین،
نظامالدین محمد بن عبدالکریم تبریزی، استاد
ذهبی،
بهاء
الدین حسن بن مودود علوی تبریزی (د پس از ۶۶۴ق)،
مجدالدین
عبدالله بن ابراهیم تبریزی،
قطب
الدین حامد بن عبدالوهاب تبریزی،
جبریل بن حسین عجمی تبریزی (د ۷۰۳ق)
و مجدالدین
عبدالله بن ابراهیم امامی را نام برد.
بهرغم کمبود اسناد درباره رواج حدیث شیعه، نشانههایی بر دوام سنت حدیثی امامیه در تبریز وجود دارد و از آن
جمله است، اجازهای ثبت شده بر ظهر نسخهای از
المجدی به تاریخ ۶۹۳ق در تبریز که به رؤیت
افندی رسیده بوده است.
در اواسط سده ۷ق، حوزه حدیثی تبریز هنوز آن اندازه جاذبه داشته است که
ابراهیم بن محمد جوینی (د ۷۲۲ق/۱۳۲۲م)، برای استماع حدیث از
خراسان به آنجا سفر کند،
اما در نیمه نخست سده بعد، همچون دیگر نقاط شرق
جهان اسلام، در تبریز نیز توجه به حدیث به نحو آشکاری روی به کاستی نهاده است. مهمترین چهره تبریزی این دوره در حدیث،
ولیالدین خطیب تبریزی (د ۷۴۱ق/۱۳۴۰م) است که در کتاب پرشهرت
مشکاة المصابیح،
مصابیح السنه بغوی را تکمیل کرده، و کتاب
الاکمال را نیز در
دانش رجال نوشته است
مصابیح از اواسط سده ۶ق، توسط
محمد بن اسعد حفده در تبریز رواج یافته بود.
از معدود محدثان دیگر شناخته در این دوره،
شمسالدین محمد بن صدیق تبریزی به
قاهره کوچیده،
و
محبالدین محمود بن علی تبریزی (د ۷۳۸ق) در
قونیه اقامت گزیده است.
از همین روست که
ذهبی به هنگام وصف وضعیت حدیث در شرق جهان اسلام، از رخت بربستن حدیث در آذربایجان این دوره خبر داده است.
بازماندههای محدثان اهل سنت در تبریز، تا اواخر سده ۹ق، یعنی پیش از انتقال قدرت به صفویه، قابل پیجویی است؛ نجم
الدین طاهر بن ابیبکر حسینی تبریزی که در ۷۴۱ق نسخهای از
تهذیب الکمال مزی را نویسانده است،
حسین بن احمد تبریزی (د پس از ۷۶۱ق) که اربعینی از
احادیث قدسی را شرح کرده است،
نجم
الدین طاهر بن ابیبکر تبریزی (د ۷۷۴ق) که در شمار راویان
صحیح بخاری بوده، و مدتی در
دمشق زیسته است،
عبدالعزیز بن عثمان تبریزی که
صحیحین و
جامع المسانید را در
دمشق روایت کرد،
جمال
الدین یوسف بن حسن تبریزی (د ۸۰۴ق) که اربعین نووی را شرح کرده است
و
خواجه علی شطرنجی که به سبب مهارتش در حدیث ستوده شده است.
پس از کوششهای صفویه و غلبه فضای امامی بر محیط تبریز، گرایش حدیثی امامیه از اواخر سده ۱۰ق در این شهر مشهود گشته است. در دهههای پایانی آن سده، میتوان شخصیتهایی را در تبریز بازجست که
اجازه روایت متون امامی را از عالمان دیگر سرزمینها، به خصوص
جبل عامل دریافت کردهاند. از آن میان میتوان
سید حیدر بن علاءالدین حسینی تبریزی را یاد کرد که از
حسین بن عبدالصمد عاملی (د ۹۸۴ق) اجازه روایت آثاری چون صحیفه سجادیه را دریافت کرده،
و خود حتی به مرجعی برای اجازه به عالمان پسین، ازجمله عالم شامی
سیدحسین بن حیدر کرکی تبدیل شده است.
او گاه به لقب قطب المحدثین خوانده شده است.
اجازه
محمدرضا بن عبدالمطلب تبریزی (د پس از ۱۰۷۸ق/ ۱۶۶۷م) از کسانی چون
شرفالدین محمد مکی عاملی،
روایت
میرزا محمد بن محمدباقر کیجیم تبریزی از شیخ علی، نواده
شهید ثانی و روایت
محمدقاسم طسوجی تبریزی از
احمد بن حسن حر عاملی نشان دهنده این راه است.
افزون بر آن، محدثان تبریز به روایات عالمان دیگر سرزمینهای شیعی نیز توجه داشتند؛ از نمونههای آن میتوان به اجازه
مولی نوروز علی تبریزی از
مولی حسین نیشابوری مکی در ۱۰۶۳ق
و اجازه مولی
محمدحسین ابن محمدعلی تبریزی از
محمدامین کاظمی در ۱۰۹۱ق
و
صفیالدین طریحی اشاره کرد.
در حوزه تألیف نیز باید به شرحی بر نهج البلاغة، از
مولی عبدالباقی خطاط تبریزی اشاره کرد که در عصر
شاه عباس اول (سلطنت ۹۹۶- ۱۰۳۸ق) نوشته شده است.
در اواخر سده ۱۱ق/۱۷م، نسلی از محدثان در تبریز برآمدند که پرورش یافتگان مکتب
علامه مجلسی بودند؛ از آن میان باید
محمدجعفر بن رضاقلی تبریزی (د پس از ۱۱۰۹ق)،
مولی محمد زمان تبریزی،
مولی محمدسعید اصفهانی تبریزی،
مولی محمدکاظم تبریزی
و
محمدقاسم بن محمدرضا تبریزی را یاد کرد.
مولی عبدالله افندی تبریزی (د ۱۱۳۰ق)، مـؤلف آثار متعدد، تبریـزیتبار و زاده
اصفهان بوده است
در سدههای اخیر، عالمانی بزرگ در حیطه
حدیث امامیه، چون
مولی علی علیاری (د ۱۳۲۷ق/ ۱۹۰۹م) و
علامه محمدحسین امینی (د ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م) از تبریز برخاستهاند.
گزارشهای به دست آمده درباره پیشینه فقه در تبریز به نیمه اخیر سده ۴ق، باز میگردد که خود حاصل اهمیت یافتن حوزه حدیثی تبریز است. براساس آنچه
مقدسی در همان نیم سده گزارش کرده، مذهب فقهی غالب در آذربایجان (و از
جمله تبریز) مذهب
اصحاب حدیث بوده است.
از فقیهان تبریز در این دوره و اوایل سده بعد، میتوان کسانی چون ابوالحسن علی بن ابراهیم ازدی تبریزی که
ابن حزم از او روایات فقهی متعددی نقل کرده،
قاضی ابوصالح شعیب بن صالح تبریزی (د ۴۳۵ق)
و منتجب
عبدالله بن نصر تبریزی، قاضی تبریز
را یاد کرد که بر پایه قراین از اصحاب حدیث بودهاند.
مذاهب مهم در تبریز بجز
امامیه،
مذهب شافعی و
حنفی بوده، و به ندرت به حضور
حنبلیه در آن شهر اشاره شده است.
اشارهای از
عبدالقاهر بغدادی (د ۴۲۹ق)، نشان میدهد که در اوایل سده ۵ق، مذهب شافعی در تبریز رواج یافته، و روی به اهمیت نهاده بوده است.
به نظر میرسد که با وجود ورود مذهب شافعی در دهههای آغازین سده ۶ق به تبریز، مذهب اصحاب حدیث همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است؛ ازجمله رجال این مذهب، باید به ابومحمد عبدالله بن نصر تبریزی، صاحب منصب قضا،
محمود بن احمد حدادی تبریزی، قاضی و عالم متنفذ شهر
و صدیق بن عثمان دیباجی که بر فقاهت او تأکید شده است،
اشاره کرد.
در طی سده ۶ق، حلقههای درس فقه شافعی در تبریز بهتدریج اقتدار گرفته است. از میان استادان این مذهب، نخست باید
معینالدین بدر بن خضر تبریزی، شاگرد
ابواسحاق شیرازی را یاد کرد که به عنوان یک فقیه شافعی، منصب قضا گرفته است.
همچنین در منابع شافعی، از
ابن ابیعمرو، به عنوان فقیه تبریز یاد، و اشاره شده است که محفل او به اندازهای مهم بوده که حتی برای طالبانی از دیگر شهرها نیز جاذبه داشته است.
از دیگر فقیهان شافعی در این دوره، باید
ابوعبدالله محمد بن خمارتکین تبریزی (د ۵۶۶ یا ۵۶۷ق)،
مجدالدین محمد بن اسعد حفده، کوچیده از
طوس به تبریز (د ۵۷۱ق)
و
ابوالفضل تاوان بن خلیل تبریزی، شاگرد وی (د پس از ۵۹۲ق)،
و در سده بعد کسانی چون امین
الدین مظفر بن محمد تبریزی (د ۶۲۱ق)، مدرس نظامیه و صاحب آثار متعدد فقهی و اصولی
و
شمسالدین عبدالحمید بن عیسی خسروشاهی (د ۶۵۲ق)، اصولی متکلم و صاحب آثار متعدد در فقه و
اصول را برشمرد.
افضلالدین محمد بن اسعد تبریزی که ظاهراً از اخلاف
محمود حدادی تبریزی فقیه اصحاب حدیث بوده، با یک واسطه فقه شافعی را از حفده فرا گرفته، و به این مذهب پیوسته بوده است.
در اواخر سده ۶ و نیمه نخست سده ۷ق، محافل
صوفیه تبریز چنان با فقه انس گرفته که رویارویی با فقیهان صوفی مشرب، امری پرتکرار بوده است. از این دست میتوان به معین
الدین محمد بن رمضان، مشهور به فقیه زاهد (د ۵۹۲ق)،
ابوحفص عمر بن بندار تبریزی، مدتی مقیم بغداد (د ۶۱۵ق)،
و دو تن از شاگردان باباحسن، شیخ صوفیان تبریز (د ۶۱۰ق)، به نامهای فقیه عمر آلانقی و فقیه احمد اسبسی اشاره کرد.
به هر روی، شمار بسیاری از فقیهان تبریز در سده ۷ق (که بهنظر میرسد همه از پیروان مذهب شافعی بودهاند) از سوی
ابن فوطی و دیگران معرفی شدهاند.
مجموع دادهها نشان میدهد که تبریز در سده ۷ق، به مرکزی برای آموزش فقه شافعی و تحقیقات اصولی مبدل شده بود که نه تنها پذیرای اصولیای بزرگ چون قاضی بیضاوی (د ۶۸۵ق) بوده، بلکـه خود فقیهان و اصـولیان صاحب نظری پرورش داده است. از
جمله قاضیان شافعی تبریز در این دوره، عزالدین احمد بن محمد بن عبدالملک حدادی، نامی ماندگار از خود بر جای نهاده،
و به عنوان نمادی از قاضیای خردمند، حکایات آموزندهای از او در منابع نقل شده است.
افزون بر مدارس فعال تبریز همچون مدرسه عتیق سلطان، مدرسه صدریه و مدرسه اورخان که در سده ۷ق، از مراکز ترویج فقه شافعی بودند،
مدرسه امیر مجدالدین صرفاً برای آموزش پیروان شافعی وقف شده بود.
در اواخر سده ۷ق،
خواجه رشیدالدین فضلالله در یادداشتی، به صراحت یادآور شده است که اهالی تبریز (غیر
شیعیان)، شافعی مذهب بودهاند.
حمدالله مستوفی نیز اندکی پس از او، بیشتر مردم شهر را شافعی گفته است.
پس از آن تا سده ۹ق، نفوذ مذهب حنفی روی به افزایش نهاده، و در رقابتی جدی عرصه را بر مذهب شافعی تنگ کرده است.
در نیمه نخست سده ۸ق، دو گونه رفتار در محافل شافعی دیده میشود:
گروهی از قاضیان و مؤلفان این مذهب راه هجرت در پیش گرفتهاند. از آن
جمله: بدرالدین محمد بن محمود تبریزی (د ۷۲۵ق)، به
بعلبک،
قاضی علاء
الدین علی بن اسماعیل تبریزی (د ۷۲۹ق)، به قونیه،
قاضی قطب
الدین محمد بن عمر اخوین (د ۷۳۶ق)، به بغداد،
تاج
الدین علی بن عبدالله اردبیلی تبریزی (د ۷۴۶ق)، به قاهره
و محب
الدین محمود بن علی تبریزی مفتی (د ۷۵۸ق)، به قونیه و بعد شام
کوچیدند.
گونه دیگر از رفتار نزد
فخرالدین احمد بن حسن چارپردی (د ۷۴۶ق) دیده میشود که در تبریز ماند و افزون بر تألیفات متعدد فقهی و اصولی، توانست حلقه درسی بانفوذی در مذهب شافعی پدید آورد.
او حتی بر
الهدایه مرغینانی که از متون مهم درسی در فقه حنفی بود، نیز شرح نوشت.
حلقه درسی چارپردی، طالبانی را از سرزمینهای دیگر به تبریز کشانید
و عالمانی چون عبدالصمد بن حامد نهشلی (د ۷۶۵ق) از همان شهر پرورش داد که فقیهان نسل پسین بودند.
بسا عبدالرحیم بن ابراهیم تبریزی (ز ۷۱۰ق) که
ابن حجر او را عینالفقها در تبریز خوانده، نیز از وابستگان به همین محفل بوده است.
از جوابیه ابراهیم، فرزند چاربردی به
عضدالدین ایجی، چنین برمیآید که برخی دیدگاههای پدرش، مورد انتقاد دیگر عالمان شافعی قرار داشته است.
در اواخر سده ۸ق،
یوسف بن حسین سرایی (د ۸۰۴ق) از فقیهان غیربومی فقه شافعی در تبریز بود.
در سده ۹ق، فعالیت محافل شافعی روی به افول نهاده، و پس از آن شخصیتهای بارزی از آنها شناخته نشده است. تنها نام برخی از عالمان شافعی منتسب به تبریز را میتوان در دیگر سرزمینها بازشناخت.
از اوایل سده ۷ق، به نظر میرسد که با ورود عناصر جدید به بافت جمعیتی، بهتدریج زمینهای برای حضور مذهب حنفی در آن شهر فراهم شده است. نفوذ مذهب حنفی در دستگاه حکومتی مغولان و فزونی شمار حنفیان در پایان سده ۷ق، رشیدالدین را بر آن داشت تا به هنگام ساخت مجتمع عمارات ابواب البر در پیرامون گنبد عالی در تبریز (سالهای ۶۹۷-۷۰۲ق)، دو مدرسه، یکی برای طالبان شافعی و دیگر برای طالبان حنفی بسازد.
در سخن از شخصیتهای برجسته حنفی، پیش از همه باید احمد بن عبدالکریم ابن مکوشه تبریزی (د پس از ۷۱۳ق) و
موسی بن
محمد ابن امیرالحاج (د ۷۳۳ق) را نام برد که با حوزههای حنفی شام و مصر در ارتباط بودهاند.
همانگونه که در شرح چارپردی بر الهدایه دیده میشود، فعالیتهای تألیفی حنفیان تبریز در نیمه نخست سده ۸ق، برآیندی از دو مذهب است.
ابن امیر الحاج، کتاب
بدیع النظام اثر
ابن ساعاتی را که نوشتهای در اصول تطبیقی حنفی ـ شافعی است، شرح کرده است.
قاضی
عبیدالله بن محمد فرغانی عبری (د ۷۴۳ق) که هر دو مذهب را تدریس میکرده، آثار بیضاوی شافعی را شرح کرده است.
در میانه سده ۸ق، اقتدار مذهب حنفی،
حسامالدین حسن بن شرف تبریزی (د پس از ۷۷۰ق)، صاحب منظومهای در فقه حنفی را بر آن داشته است که ردیهای بر بدعتهای صوفیه غیرمتشرع بنویسد.
دانسته نیست که جستوجوی موقعیت بهتر، یا عدم مساعدت اوضاع در اواخر سده، زمینه مهاجرت حنفیان تبریزی، چون
جلال بن احمد تبانی (د ۷۹۳ق)
و
فتحالله بن معتصم داوودی عنانی (د ۸۱۶ق)
را به مصر فراهم ساخته است، یا عواملی دیگر؟
قدرت گرفتن ترکمانان در آذربایجان، موجبات رونق مذهب حنفی را فراهم ساخت و بهویژه، در میانه سده ۹ق،
جهانشاه قراقوینلو (حکومت ۸۴۳-۸۷۲ق) در دوره حکومت با ثبات خود، در تقویت مذهب حنفی کوشید. اینکه جهانشاه ناچار شد فقیهانی از دیگر سرزمینها به تبریز فراخواند، نشان از آن دارد که محافل حنفی در اوایل همین سده روی به ضعف نهاده بود. به هر روی، وی کسانی چون
برهانالدین هروی (د ۸۳۵ق) را از
خراسان، و قاضی
مجدالدین محمد انصاری را از
نخجوان به تبریز فرا خواند و بدینترتیب، حوزه فقه حنفی در تبریز جانی تازه گرفت.
فقیه نامدار نسل پسین، قاضی
قوامالدین انصاری، مشهور به قاضیزاده، فرزند و تربیت شده محفل مجدالدین بود
و در این دوره رونق محافل تبریز،
احمد بن یوسف حصکفی (د ۸۹۴ق)، قاضیالقضات حنفی را از
دیار بکر به تبریز کشانید تا ۱۲ سال تحصیل فقهی خود را در آن شهر بگذراند.
رونق محافل حنفی، تا آغاز
دولت صفوی در ۹۰۷ق همچنان دوام داشت؛ عبدالاول تبریزی، قاضی حنفی شهر در این سالها بود
و مولی مزید تبریزی محفلی برای آموزش ساخته بود که کسانی چون محیی
الدین محمد بن عمر و مولی حافظ محمد بردعی را از نقاط مختلف سرزمین عثمانی و
قفقاز به تبریز میکشانید.
پس از انتقال قدرت به صفویه و مهاجرت عالمان حنفی به عثمانی
مذهب حنفی در تبریز افول کرد.
در سده ۱۰ق، به ندرت از حضور حنفیان در تبریز سخنی به میان آمده است؛ مثلاً دانسته نیست که
محبالدین محمد بن ابیبکر حموی (۹۴۹-۱۰۱۶ق)، از فقیهان حنفی شام، با چه انگیزهای در تبریز درنگی داشته است.
مذهب امامیه نیز چنانکه از اسانید روایی برمیآید، از سده ۳ق در این شهر پیروانی داشته، و این روند تا اواخر سده ۵ق همچنان دوام داشته است (بخش حدیث در همین مقاله). در میانه سده ۵ق، احتمال میرود که
سَلّار دیلمی (د ۴۴۸ق)، عالم نامدار امامی از شاگردان
شیخ مفید در بغداد، سفری به تبریز داشته و برهه پایانی عمر خود را در آن دیار سپری کرده باشد؛ به هر روی قبری در خسروشاه (نزدیک تبریز) به سلار نسبت داده میشود که در صورت صحت، نشان از کوششی برای رونق دادن به فقه امامیه در آن روزگاران دارد.
درسدههای پسین تا عصر صفویه، همچنان باید اندک نشانههای دوام مذهب امامی در تبریز (به عنوان مذهبی در اقلیت) را از خلال اسانید روایی و یادداشتهای موجود بر نسخ جستوجو کرد. ازجمله اسانید یاد شده (بخش حدیث)، باید به شخصیتی امامی به نام
احمد بن عبدالحی تبریزی اشاره کرد که مجموعه فقهی ـ کلامی
رسائل شیخ طوسی را در ۷۸۹ق، تحریر کرده است.
به گفته برخی از منابع، به هنگام انتقال قدرت به صفویه، ثلثی از جمعیت تبریز بر مذهب امامیه بودهاند، اما با گرایش گسترده به امامیه، این نسبت به سرعت تغییر کرده، تا آنجا که بیشتر جمعیت را تشکیل داده است.
دست به دست شدن تبریز میان دولتهای صفوی و عثمانی در فاصله سالهای ۹۲۰-۱۰۱۲ق، البته مانعی بر سر راه این گسترش بوده،
اما بهطور جدی مشکلی در راه آن به وجود نیاورده است.
گزارشهایی در دست است که نشان میدهد به هنگام ظهور صفویه، در
تبریز عالمانی از امامیه وجود داشتهاند که سخت مورد تکریم
شاه اسماعیل صفوی قرار گرفتهاند؛ از آن
جمله باید به
میرابوالقاسم اسکویی، عالمی از سادات اشاره کرد که فرزندان و نوادگان او نیز از عنایت شاه اسماعیل و پسرش،
شاه طهماسب برخوردار بودهاند.
دیگر از
میرعبدالوهاب حسنی تبریزی (د ۹۲۷ق)، فقیه امامی باید یاد کرد که در تازشهای
عثمانیان، به
استانبول برده شد و در حبس درگذشت.
رسالة فی القبلة، به قلم میر علیاکبر، فرزند میرعبدالوهاب تبریزی از نخستین متون شناخته شده در فقه امامیه در حوزه تبریز است.
میانههای سده ۱۰ق، دوره ظهور نسلی در تبریز است که در محفـل
علی بن عبدالعالی کرکی و رجال طبقه او از مهاجران
جبل عامل پرورش یافته بودند؛ از آن میان میتوان به
سیداسدالله حسینی تبریزی اشاره کرد. در همین دوره موجی از توجه به کتب
علامه حلی نیز به چشم میخورد که منجر به نسخهبرداری آثاری چون
منتهی المطلب (۹۷۳ق) و
القواعد (۹۷۵ق) او شده است.
دهههای گذار از سده ۱۰ به ۱۱ق، دوره درخشش شاگردان
حسین بن عبدالصمد عاملی (د ۹۸۴ق) و هم طبقههای او در تبریز است که به حوزه امامیه آن شهر رونقی درخور بخشیده است. از آن
جمله باید به فقیهانی چون صدرالدین محمد بن محبعلی تبریزی (د پس از ۱۰۱۳ق)،
سید حیدر بن علاء
الدین حسینی تبریزی،
مولی ملک علی تبریزی و
مولی معانی تبریزی اشاره کرد.
در دهههای آغازین سده ۱۱ق، شاگردان
شیخ بهایی چون
مولی ملک حسین،
مولی زینالعابدین تبریزی و
مولی ابوطالب تبریزی (د پس از ۱۰۲۴ق)،
با استفاده از ثبات سیاسی حاکم بر شهر، این روند را بهبود بخشیدهاند. در همین دوره، صدرالدین تبریزی، رساله
فخرالمحققین حلی، در باب نیت را به فارسی برگردانده است،
چندی بعد،
علاء برهان تبریزی (د پس از ۱۰۵۴ق)، بر
جامع عباسی شیخ بهایی، شرحی نوشته است.
مولی نورالدین نوروزعلی تبریزی که در اواخر سده ۱۱ق (همزمان با اوجگیری جریان
اخباری) میزیسته، فقیهی محدث از شاگردان
حسین نیشابوری در
مکه معرفی شده است
که به نظر میرسد زمینههای گرایش اخباری در تبریز با او مرتبط باشد. در همین دوره،
عبدالصمد بن عاشور تبریزی (د پس از ۱۱۰۱ق)، از عالمان اصولی شرحی بر شرایع به فارسی نگاشته است.
در سده ۱۲ق، آثار هر دو گرایش، با غلبه گرایش اصولی را میتوان دنبال کرد.
دهههای آغازین سده ۱۳ق، دوره اقتدار اصولیه و فعالیت شاگردان
وحید بهبهانی و
میرزا محمدمهدی شهرستانی است؛ از میان آنان میتوان
مولی علی بن آقاکاظم تبریزی،
میرزا مهدی بن میرزا محمدتقی قاضی تبریزی،
میرزا احمد تبریزی (د پس از ۱۲۴۰ق)
و
سیدمحمدیوسف بن میرفتاح طباطبایی (د ۱۲۴۲ق)
را یاد کرد.
اهمیت منصب قضا در این دوره، زمینهساز آن بوده است تا فقیهی چون
میرزا یوسف طباطبایی مرعشی (د ۱۲۴۲ق)، قاضی تبریز، آثاری در زمینه
حدود و
دیات و نیز
جهاد بنویسد.
از دیگر آثار اصولیان در میانه این سده، باید به شرح ارشاد، از
محمدرضا بن محمدجعفر تبریزی (د پس از ۱۲۵۸ق)
و شرح ریاض، از لطفعلی بن احمد تبریزی (د ۱۲۶۲ق)
اشاره کرد.
میرزا محمدتقی قاضی طباطبایی نیز حاشیه بر قوانین، در
علم اصول نوشته است.
حوزه علمیه تبریز، در سده ۱۴ق/۲۰م، از حوزهای فعال فقه امامی در
ایران بوده، و شماری از
مراجع تقلید و عالمان برجسته فقه را در دامان خود پرورش داده است.
تبریز؛
تاریخ تبریز؛
فرهنگ تبریز؛
ادبیات فارسی در تبریز
(۱) آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه إلی تصانیف الشیعة.
(۲) آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، ذیل کشف الظنون، به کوشش حسن موسوی خرسان، نجف، ۱۳۸۷ق.
(۳) ابن اثیر، علی، اسد الغابة، قاهره، ۱۲۸۰ق.
(۴) ابن جزری، محمد، غایة النهایة، به کوشش برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م.
(۵) ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنة، به کوشش عبدالمعیدخان، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م.
(۶) ابن حـزم، علی، المحلی، بیروت، دارالآفـاق الجدیده.
(۷) ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدمة، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۸) ابن دمیاطی، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۷ق.
(۹) ابن رافع، احمد، الوفیات، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۱۰) ابن صابونی، محمد، تکملة اکمال الاکمال، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۱) ابن طاووس، علی، الیقین، به کوشش انصاری، قم، ۱۴۱۳ق.
(۱۲) ابن عساکر، علی، تاریخ
مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/
دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۱۳) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۴) ابن فوطی، عبدالرزاق، مجمع الآداب، به کوشش محمدکاظم، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۱۵) ابن قاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، به کوشش حافظ عبدالعلیم خان، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۱۶) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۰۸ق.
(۱۷) ابن کربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرایی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۱۸) ابن ماکولا، علی، الاکمال، بیروت، ۱۴۱۱ق.
(۱۹) ابن نجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۷ق.
(۲۰) ابن نقطه، محمد، التقیید، به کوشش کمال یوسف الحوت، بیروت، ۱۴۰۸ق.
(۲۱) ابن نقطه، محمد، تکملة الاکمال، به کوشش عبدالقیوم عبد ربالنبی، مکه، ۱۴۱۰ق.
(۲۲) اربلی، مبارک، تاریخ اربل، به کوشش سامی خماس صقار، بغداد، ۱۹۸۰م.
(۲۳) اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش کمال یوسف الحوت، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۲۴) افندی، عبدالله، ریاض العلماء، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۳۰۱ق.
(۲۵) بیهقی، احمد، الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد، به کوشش احمد عصام کاتب، بیروت، ۱۴۰۱ق.
(۲۶) جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
(۲۷) حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون.
(۲۸) حجتی، محمدباقر، کشاف الفهارس، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۲۹) حسینی اشکوری، احمد، تراجم الرجال، قم، ۱۴۱۴ق.
(۳۰) حسینی اشکوری، احمد، تلامذة المجلسی، قم، ۱۴۱۰ق.
(۳۱) حسینی اشکوری، احمد، فهرست نسخههای خطی کتابخانه آیةالله العظمی گلپایگانی، قم، ۱۴۰۲ق.
(۳۲) حسینی
دمشقی، محمد، ذیل تذکرة الحفاظ، همراه تذکرة الحفاظ ذهبی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۳۳) حشری تبریزی، محمدامین، روضه اطهار، به کوشش عزیز دولتآبادی، تبریز، ۱۳۷۱ش.
(۳۴) مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
(۳۵) خاتون آبادی، عبدالحسین، وقایع السنین والاعوام، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۳۶) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۳۷) خواندمیر، غیاث
الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۸) ذهبی، محمد، الامصار ذوات الآثار، به کوشش قاسمعلی سعد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۳۹) ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۴۰) ذهبی، محمد، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابن دبیثی، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م.
(۴۱) ذهبی، محمد، معرفة القراء الکبار، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۴۲) ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م.
(۴۳) رافعی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، حیدرآباد دکن، ۱۹۸۵م.
(۴۴) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۴۵) رشیدالدین، فضلالله، وقف نامه ربع رشیدی، به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۴۶) رودانی، محمد، صلة الخلف، به کوشش محمد حجی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۴۷) زرکلی، خیرالدین، الأعلام.
(۴۸) سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۴۹) سخاوی، محمد، الضوء اللامع، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۵۰) سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۵۱) سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمد عمر، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۵۲) شوکانی، محمد، البدر الطالع، قاهره، ۱۳۴۸ق.
(۵۳) صدر، حسن، تکملة امل الآمل، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۰۶ق.
(۵۴) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و دیگران، ویسبادن/ بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۵۵) طاش کوپریزاده، احمد مصطفی، الشقائق النعمانیة، بیروت، ۱۳۹۵ق.
(۵۶) طوسی، محمد، الرسائل العشر، قم، ۱۴۰۳ق.
(۵۷) طوسی، محمد، الغیبة، به کوشش عبادالله طهرانی و علی احمد ناصح، قم، ۱۴۱۱ق.
(۵۸) قرشی، عبدالقادر، الجواهرالمضیئة، کراچی، کتابخانه میرمحمد.
(۵۹) علامه حلی، حسن، منتهی المطلب، مشهد، ۱۴۱۲ق.
(۶۰) فاسی، محمد، ذیل التقیید، به کوشش کمال یوسف الحـوت، بیـروت، ۱۴۱۰ق.
(۶۱) کتانی، محمد، الرسالة المستطرفة، استـانبـول، ۱۹۸۶م.
(۶۲) لالکایـی، هبةالله، اعتقاد اهل السنـة، ریاض، ۱۴۰۲ق.
(۶۳) مجلسی، محمدباقر، اجازات الحدیث، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۱۰ق.
(۶۴) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶۵) محبی
دمشقی، محمدامین، خلاصة الاثر، قاهره، ۱۲۸۴ق.
(۶۶) مدرسی طباطبایی، حسین، مقدمهای بر فقه شیعه، ترجمه محمدآصف فکرت، مشهد، ۱۳۶۸ش.
(۶۷) مزّی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشارعواد معروف، بیروت، مؤسسةالرساله.
(۶۸) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م.
(۶۹) میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۷۰) مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ تبریز، ترجمه عبدالعلی کارنگ تبریز، ۱۳۳۷ش.
(۷۱) نسفی، عمر، القند فی ذکر علماء سمرقند، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۷۲) نوری، حسین، خاتمة المستدرک، به کوشش مؤسسة آلالبیت علیهالسلام، قم، ۱۴۱۵ق.
(۷۳) وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۷۴) هادی، یوسف، مقدمه بر القند (نسفی).
(۷۵) حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
(۷۶) GAL.
(۷۷) مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تبریز»، شماره۵۷۴۷.