علم به تأویل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاویل در اصل
لغت به معنی بازگشت دادن چیزی است، بنابراین هر کار و یا سخنی را که
به هدف نهایی برسانیم
تاویل نامیده میشود. در قرآن
علم تاویل
به خدا و رسول نسبت داده شده است.
موسی -علیه السلام-، در پی آموختن
علم تاویل از
حضرت خضر - علیه السلام - بود:
قال له موسی هل اتبعک علی ان
تعلمن مما
علمت رشدا «موسی
به او گفت آیا تو را
به شرط اینکه از بینشی که آموخته شدهای
به من یاد دهی پیروی کنم.»
قال هـذا فراق بینی وبینک سانبئک بتاویل ما لم تستطع علیه صبرا. «گفت این (بار دیگر وقت) جدایی میان من و توست
به زودی تو را از تاویل آنچه که نتوانستی بر آن
صبر کنی آگاه خواهم ساخت.»
هـنـگـامـی کـه مـوسـی و یـار هـمـسفرش
به جای اول، یعنی در کنار
صخره و نزدیک
مجمع البحرین بـازگـشـتـنـد نـاگـهـان بـنـدهـای از بـنـدگـان مـا را یـافـتـنـد کـه او را مشمول
رحمت خود ساخته، و
علم و
دانش قابل ملاحظهای تعلیمش کرده بودیم (فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و
علمناه من لدنا
علما).
تعبیر
به وجدا نشان میدهد که آنها در جستجوی همین مرد
عالم بودند و سرانجام گمشده خود را یافتند.
و تـعـبیر
به عبدا من عبادنا... (بندهای از بندگان ما) نشان میدهد که برترین افتخار یک
انسان آن اسـت کـه بـنـده راسـتـیـن
خدا بـاشـد وایـن مـقـام
عبودیت اسـت کـه
انسان را مشمول
رحمت الهی میسازد، و دریچههای
علوم را
به قلبش میگشاید.
تـعـبـیـر
بـه مـن لدنـا نـیز نشان میدهد که
علم آن
عالم یک
علم عادی نبود بلکه آگاهی از قسمتی از اسرار این جهان و رموز حوادثی که تنها خدا میداند بوده است.
تعبیر
به علما که نکره است، و در این گونه موارد معمولا برای تعظیم میآید، نشان میدهد که آن مرد
عالم بهره قابل ملاحظهای از این
علم یافته بود.
درایـنـکـه مـنـظـور از رحمة من عندنا در آیه فوق چیست مفسران تفسیرهای مختلفی ذکر کرده انـد: بـعـضـی آنـرا
بـه مقام
نبوت ، و بعضی
به عمر طولانی
تفسیر کردهاند، ولی این احـتـمـال نیز وجود دارد که منظور استعداد شایان و روح وسیع و شرح صدری است که خدا
به آن مرد داده بود تا پذیرای
علم الهی گردد.
در ایـنـکـه ایـن مـرد
عـالم نـامش خضر بوده، و اینکه او پیامبر بوده یا نه در نکتهها بحث خواهیم کرد.
درایـن هـنـگام موسی با نهایت ادب و
به صورت
استفهام به آن مرد
عالم چنین گفت : آیا من اجـازه دارم از تـو پـیروی کنم تا از آنچه
به تو
تعلیم داده شده، و مایه رشد و صلاح است
به من بیاموزی؟ (قال له موسی هل اتبعک علی ان
تعلمن مما
علمت رشدا).
از تـعبیر رشدا چنین استفاده میشود که
علم هدف نیست، بلکه برای راه یافتن
به مقصود و رسـیـدن
بـه خـیـر و صـلاح مـی باشد، چنین
علمی ارزشمند است و باید از استاد آموخت و مایه افتخار است.
ولی بـا کـمـال
تـعـجـب آن مـرد
عـالم بـه مـوسـی گـفـت تو هرگز توانائی نداری با من شکیبائی کنی (قال انک لن تستطیع معی صبرا).
و بـلا فـاصـله دلیـل آنـرا بیان کرد و گفت : تو چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (و کیف تصبر علی ما لم تحط
به خبرا).
همانگونه که بعدا خواهیم دید، این مرد
عالم به ابوابی از
علوم احاطه داشته که مربوط
بـه اسـرار بـاطـن و عمق حوادث و پدیدهها بوده، در حالی که
موسی نه مامور
به باطن بود و نه از آن آگاهی چندانی داشت.
و در چـنـیـن مواردی بسیار میشود که چهره ظاهر حوادث با آنچه در باطن و درون آنها است متفاوت است، چه بسا ظاهر آن بسیار زننده و یا ابلهانه است، در حالی که در باطن بسیار مقدس، حساب شده و منطقی است.
در چنین موردی آنکس که ظاهر را میبیند عنان
صبر اختیار را از کف میدهد، و
به اعتراض و گاهی
به پرخاش برمی خیزد.
ولی اسـتادی که از اسرار درون آگاه است و چهره باطن را مینگرد با خونسردی
به کار خـویـش ادامـه مـی دهد، و
به اعتراض و فریاد او گوش نمیدهد، بلکه در انتظار فرصت مـنـاسـبـی اسـت کـه حقیقت امر را بازگو کند، اما شاگرد همچنان بیتابی میکند، ولی
به هنگامی که اسرار برای او فاش شد کاملا آرام میگیرد.
مـوسـی از شـنـیـدن این سخن شاید نگران شد و از این بیم داشت که فیض محضر این
عالم بـزرگ از او قـطـع شـود، لذا
بـه او تعهد سپرد که در برابر همه رویدادها صبر کند و گـفـت : بـخـواسـت خدا مرا
شکیبا خواهی یافت و قول میدهم که در هیچ کاری با تو مخالفت نکنم (قال ستجدنی ان شاء الله صابرا و لا اعصی لک امرا)
.
بـاز موسی در این عبارت نهایت ادب خود را آشکار میسازد، تکیه بر خواست
خدا میکند،
بـه آن مـرد
عـالم نـمـی گـویـد من صابرم بلکه میگوید انشاء الله مرا صابر خواهی یافت.
ولی از آنـجـا کـه شـکـیبائی در برابر حوادث ظاهرا زنندهای که
انسان از اسرارش آگاه نیست کار آسانی نمیباشد بار دیگر آن مرد
عالم از موسی تعهد گرفت و
به او اخطار کـرد: و گـفـت پـس اگـر مـیخواهی
به دنبال من بیائی سکوت محض باش، از هیچ چیز سؤال مـکـن تـا خـودم
بـه مـوقـع آن را بـرای تـو بـازگـو کـنـم! (قال فان اتبعتنی فلا تسئلنی عن شی ء حتی احدث لک منه ذکرا)
موسی این تعهد مجدد را سپرد و در
معیت این استاد
به راه افتاد.
از ظاهر کلام برمی آید که ضمیر (تأویله) تنها
به متشابه برمی گردد، و در نتیجه
علم به تاویل قرآن در
انحصار خداوند و
راسخان در علم قرار دارد:
... و ما
یعلم تاویله الا الله والرسخون فی
العلم... «اوست کسی که این کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاد پارهای از آن
آیات محکم (صریح و روشن) است آنها اساس کتابند و (پارهای) دیگر متشابهاتند (که تاویل پذیرند) اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای
فتنه جویی و طلب تاویل آن (
به دلخواه خود) از متشابه آن پیروی میکنند با آنکه تاویلش را جز خدا و ریشه داران در دانش کسی نمیداند (آنان که) میگویند ما بدان
ایمان آوردیم همه (چه
محکم و چه
متشابه) از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان کسی متذکر نمیشود.»
در
قرآن مجید در دو مورد، این تعبیر
به کار رفته است یکی در اینجا و دیگری در
سوره نساء آیه ۱۶۲ آنجا که میفرماید:
لکن الراسخون فی
العلم منهم و المؤمنون یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک «دانشمندان و راسخان در
علم از اهل کتاب،
به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده است ایمان میآورند».
همانطور که از معنی لغوی این کلمه استفاده میشود منظور از آن، کسانی هستند که در
علم و
دانش، ثابت قدم و صاحب نظرند.
البته مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را در بر میگیرد، ولی در میان آنها افراد ممتازی هستند که درخشندگی خاصی دارند و طبعا در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفتهاند و هنگامی که این تعبیر ذکر میشود قبل از همه نظرها متوجه آنان میشود.
و اگر مشاهده میکنیم در روایات متعددی (راسخون فی
العلم)
به پیامبر گرامی اسلام - صلیاللهعلیهوآلهوسلّم - و ائمه هدی -علیهمالسلام-
تفسیر شده، روی همین نظر است، زیرا بارها گفتهایم که آیات و کلمات قرآن مفاهیم وسیعی دارد که در میان مصادیق آن افراد نمونه و فوق العادهای دیده میشود که گاهی در تفسیر آنها تنها از آنان نام میبرند.
در
اصول کافی از
امام باقر یا
امام صادق -علیه السلام - نقل شده است که فرمود:
پیامبرخدا بزرگترین راسخان در
علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تاویل و تنزیل
قرآن میدانست، خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تاویل آن را
به او
تعلیم نکند و او و اوصیای وی همه اینها را میدانستند.
روایات فراوان دیگری در کتاب اصول کافی و سایر کتب حدیث در این زمینه آمده است که نویسندگان تفسیر
نور الثقلین و
تفسیر برهان در ذیل این آیه آنها را جمع آوری نمودهاند و همانطور که اشاره شد تفسیر (راسخون فی
العلم)
به پیامبر - صلیاللهعلیهوآلهوسلّم - و ائمه هدی -علیهمالسلام - منافاتی با وسعت مفهوم این تعبیر ندارد، لذا از
ابن عباس نقل شده که میگفت: من هم از راسخان در
علم هستم، منتها هر کس
به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاویل آیات قرآن، آگاه میگردد، و آنان که علمشان از
علم بی پایان پروردگار سرچشمه میگیرد طبعا
به همه اسرار و تاویل قرآن آشنا هستند در حالی که دیگران تنها قسمتی از این اسرار را میدانند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۳۱۶، برگرفته از مقاله «علم به تأویل ».