علل جعل حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پس از
پیغمبر اختلافات
و حوادثی میان مسلمین پدید گردید.که پاره ای از آنها سبب شد در زمینه آن،
احادیثی جعل،
و بدینوسیله موضوع، تثبیت شود.
مهم ترین علل جعل حدیث از این قرار است:
که جمعی به
نص رسول اکرم.
و گروهی بحسب شوری می دانستند
.
روی کار آمدن
معاویه، به دست آویز خونخواهی از کشندگان
عثمان، (خلیفه سوم)یکی از علل جعل حدیث بود.
وی برای استحکام فرمانروائی خود بدو قوه مثبت
و منفی بشرح زیر تشبث کرد:
۱ تبلیغات
و جعل حدیث در فضائل
بنی امیه (درباره
روایاتی که له
خلفاء جعل کرده اند رک: ص ۳۷ نوادر فیض)،
و مظلومیت
عثمان،
و قلمداد نمودن علی (ع) را از مسببین قتل وی .
۲ سرکوبی
و نابودی مخالفین
بنی امیه و اخفاء
و اضمحلال فضائل
بنی هاشم.
و خاصه
علی (ع)،
و تبدیل فضائل آنجناب، به بدیها
.
موضوع
خوارج،
و تشکیل اصول اعتقادی بخلاف مبانی
عامه، که برای تشیید مبانی اعتقادی خویش، دست به
جعل حدیث زده
و احیانا کسانی نیز علیه آنان
حدیث جعل می کردند.چنانکه
مهلب بن ابی صفره، برای ضعیف ساختن
خوارج به
جعل حدیث علیه آنان دست زد (رک:
و فیات الاعیان) .
تشعبات مذهبی
و آراء
و معتقدات فرق منشعبه.از قبیل
زیدیه،
معتزله،
حنابله،
ظاهریه،
مجسمه،
غلات،
کرامیه،
اشاعره،
متصوفه،
باطنیه.با تشعبات طاریه بر هر فرقه
و همچنین پیدایش مذاهب مختلف فقهی از
ابو السعادات احمد بن منصور نقل شده که بین دو دست پروردگار لوحی است که در آن اسماء کسانی که قائل بصورت از برای خدا
و رؤیت حقتعالی
و چگونگی آن شده اند ثبت شده
و فرشتگان بآنان مباهات می کنند (میزان الاعتدال ۱/۷۵، لئالی المصنوعه ۱/۱۴ بنقل الغدیر در ۵/۲۱۷) .
از
اسحق بن مهشاد نقل شده که وی بر مذهب
کرامیه،
جعل حدیث می کرد.
و کتابی در فضائل
محمد بن کرام نیز نگاشته که تمام دروغ
و جعل است.
سیوطی درباره
احمد بن عبد الله جویباری گوید: وی هزاران
حدیث برای
کرامیه وضع نمود،
ابن حجر در
فتح الباری گوید:
کرامیه وضع حدیث را در ترغیب
و ترهیب جایز دانسته
و استدلال کرده اند که اینکار دروغ له پیغمبر است نه علیه او.
شعرانی در
عهود کبری فرماید: ان اکثر من یقع فی خیانة هذا العهد المتصوفة الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم،
و عدم فرقانهم بین کلام النبوة
و غیرها
و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا رحمه الله یقول: انما قال بعض المحدثین: کذب الناس الصالحون، لغلبة سلامة بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر.
و انهم لا یکذبون علی رسول الله.فمرادهم بالصالحین: المتعبدون اللذین لا عوض لهم فی علم البلاغه فلا یفرقون بین کلام النبوه
و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک.
سیوطی در
مرقاة الصعود الی سنن ابی داود.ضمن
نقد حدیثی فرماید: لم اقف علی هذا باسناد،
و لم ارمن ذکره الا الغزالی فی الاحیاء
و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها (قاسمی ۱۶۴ ۱۸۳) .
مأمون بن احمد هروی از پیغمبر نقل می کرد که فرمود: در امت من مردی است، بنام
محمد بن ادریس.یعنی
الامام الشافعی که برای امت، از شیطان خطرناکتر است
و نیز مردی است بنام
ابو حنیفه که چراغ امت من است،
و این حدیث را، وی هنگامی که پیروان شافعی در خراسان رو بفزونی گذارده بودند جعل کرد (لسان المیزان ۵/۷ بنقل علوم الحدیث) .در جلد پنجم «
الغدیر» پاره ای از
احادیث موضوعه در فضائل
ائمه اربعه را، نقل می کند.از آن جمله:
پیغمبر فرمود .مردی در امت من بنام
نعمان و کنیه
ابو حنیفه خواهد آمد که وی چراغ امت من است
و این جمله را سه بار تکرار فرمود.
نیز فرمود: مردی خواهد آمد که روش مرا زنده ساخته
و بدعت را می برد.اسم وی
نعمان بن ثابت است.سایر انبیاء بمن
و من به
ابی حنیفه فخر می کنم.
وی مردی پرهیزگار نزد خدای من است چنانکه کوهی از علم است
و مانند پیغمبری از انبیاء بنی اسرائیل می باشد.لذا هر که ویرا دوست دارد مرا دوست داشته
و هر کس ویرا دشمن دارد مرا دشمن داشته.
در مقابل، گروهی چون
بخاری (
امام حدیث اهل سنت) وی (
ابو حنیفه) را از
ضعفاء و متروکین شمرده
و از
فربری نقل نموده که چون خبر مرگ
ابو حنیفه بوی رسید، او را لعنت کرد.
و گفت : وی دین را خراب ساخت.
و مولودی شریرتر از وی در اسلام متولد نشده.
مالک در باره (
ابو حنیفه) گفته: که اگر کسی علیه
اسلام به شمشیر قیام می کرد، ضررش از
ابو حنیفه سهلتر بود.
وکیع درباره وی گفته:
ابو حنیفه با دویست
حدیث پیغمبر مخالفت کرد.
احمد بن حنبل نقل حدیث از ا
بو حنیفه را جایز نشمرده.
درباره
شافعی،
احمد بن نصر گوید:
پیغمبر را بخواب دیدم فرمود: بر شما باد به
شافعی که وی از من است
و خدا از وی
و تمام اصحاب
و معتقدین باو تا روز قیامت راضی است.
احمد بن حسن ترمذی پیغمبر را بخواب دید
و از
شافعی سؤال کرد آنجناب فرمود: پدرم فدای
شافعی که وی
سنت مرا زنده ساخت.
ه: ظهور
بنی العباس و اشغال دستگاه خلافت اسلامی بتوسط آنان که همانند
امویان،
و به پیروی آنان، برای تشیید ارکان دولت خود، دست بتبلیغات دو پهلو (علیه
خلفای اموی و معارضین خود از یکطرف
و جعل فضائل
بنی العباس از طرف دیگر) زدند.بطور مثال: از
انس مرفوعا نقل شده که
پیغمبر فرمود: جبرئیل بر من وارد شد.در حالی که قبای سیاه بتن
و موزه سیاه بپاداشت
و گفت یا
محمد این زی
و لباس پسران عموی تو بعد از تست (تاریخ بغداد ۴/۲۳۲) .
چنانکه
سیوطی با آنکه خود کتابی «بنام
اللئالی المصنوعه» در
احادیث موضوعه، نوشته، کتابی بنام «
الاساس» در فضائل
بنی عباس تألیف کرده.
و پیداست
احادیثی که طی این کتاب درباره مناقب این خاندان آورده در چه پایه از اتقان
و صحت است.
اینک نمونه ای از آن
احادیث که در آغاز کتاب
تاریخ الخلفای سیوطی آمده: قال
رسول الله صلی الله علیه و سلم: رأیت بنی مروان یتعاورون (ای یتعاطون
و یتواردون) علی منبری فساءنی ذلک
و رأیت بنی العباس یتعاورون علی منبری فسرنی ذلک.
عن ابی هریرة قال: خرج رسول الله (ص) فتلقاه العباس فقال: الا ابشرک یا ابا الفضل؟ قال بلی یا رسول الله قال ان الله افتتح بی هذا الامر
و بذریتک یختمه.
و قال (ص) للعباس: اذا سکن بنوک السواد (ای اراضی العراق)
و لبسوا السواد
و کان شیعتهم اهل خراسان، لم یزل الامر فیهم حتی یدفعوه الی عیسی بن مریم.۱۰•
سیوطی احادیث مذکور در فوق را بانضمام تعداد کثیری در آغاز
تاریخ الخلفاء نقل می کند.
و عجب اینست که این دانشمند خود کتابی در
احادیث موضوعه نوشته
و مردم را از
نقل احادیث موضوعه برحذر می دارد
و نیز در
سند پاره ای از همین احادیث افرادی را نام می برد که بوضع
و جعل حدیث معروف اند ولی باز هم تیمنا (!) همین
احادیث موضوعه را یاد می کند.
تماس نزدیک
و مستقیم عده ای از
زنادقه با
اسلام و تلبس بزی
و لباس مسلمین
و در نتیجه
جعل و دس احادیث، برای بی پایه نشان دادن مبانی
و احکام
اسلام.چنانکه
ابن ابی العوجاء (وی دائی معن بن زائده شیبانی، امیر معروف است که محمد بن سلیمان بن علی، امیر مدینه وی را گردن زد) در هنگام کشتن اقرار کرد که چهار هزار
حدیث جعل و در میان اخبار پنهان ساخته (رک: رسائل شیخ انصاری، علوم الحدیث ص ۲۹۱، پرتو اسلام ص ۲۵۷) در مرجع اخیر، هزار
حدیث، آمده.
عده ای از حس تمایل مردم بافسانه ها
و سرگذشت ایام گذشته، سوء استفاده نموده.
و قصصی که در میان قوم
یهود شهرت داشت.با پر
و بال بیشتری در مجامع نقل کرده
و گروهی از
صحابه خوشنام، چون
ابن عباس، از آنها اخذ
و کم کم در طبقات بعد، روی حسن اعتماد بناقلین، جزء مرویات تفسیری بشمار آمد
افتخارات قبائل
و بلاد اسلامی بر یکدیگر دامنه آن به
جعل احادیث درباره نیکی
و بدی شهرها
و مردمان کشیده شده
.
جعل احادیث، از ناحیه مشترعین
و مقدسین، برای تحریص
و ترغیب مردم باعمال دینی
و پیروی از
کتاب و سنت .
احترام فوق العاده ای که عموم، نسبت بناقلین
و محدثین مرعی می داشتند.که همین جهت خود باعث اکثار بعضی
صحابه و تابعین در
نقل حدیث شد.
افتخار به خاندانها
و انساب که بهترین افتخار نصیب پسرانی بود که آباء آنان بکثرت
حفظ یا
نقل حدیث مشهور
و در عداد
محدثین یا
فقهاء بشمار می رفتند.
از این رو بعضی افراد که خود مایه آن را نداشتند،
احادیثی جعل و از پدران خویش
نقل می نمودند یا
سلسله روات حدیث ثابت
و مسلمی را تغییر
و یکی از آباء خود را در شمار آن سلسله جا می زدند.چنانکه در
شذرات الذهب این مطلب را از
ابو بشر مروزی نقل می نماید (بنقل الغدیر ج ۵) .
در موضوعات کوچک
و کم ارزش که برای تشدید
و مبالغه در آنها،
احادیثی جعل می شد.
این امر از ناحیه معرکه گیران،
و وعاظ بی مایه،
و قصه گویان ترویج می گردید.زیرا با اینگونه
احادیث مجلس را متوجه،
و سخنان بی پایه خود را اهمیت می دادند.
حدیث (من قاداعمی اربعین خطوة غفر الله له.کسی که کوری را چهل گام رهبری کند خدایش می آمرزد) که
شیخ بهائی ره در اربعین خود از جمله موضوعات می شمارد، از همین باب است.
نزدیک شدن یکعده از
راویانحدیث، به
خلفاء و جعل حدیث برای جلب نظر آنان
و در نتیجه پر نمودن کیسه خود
و سیاه کردن نامه خویش.
غیاث بن ابراهیم بر
مهدی عباسی وارد شد
و کبوترانی در منزل خلیفه مشاهده کرد (زیرا خلیفه بکبوتر علاقه داشت) برای خشنودی خلیفه
حدیث (لا سبق الافی خف اوحافر او حمامة در اسلام مسابقه بجز در مورد سواری شتر
و اسب
و کبوتر روا نیست) را جعل کرد.خلیفه بوی انعام داد ولی چون پشت کرد گفت: اشهد ان هذا قفا کاذب برسول الله.شهادت می دهم که پشت این مرد به دروغگو
و افتراء زننده به
رسول خدا می ماند.سپس دستور داد کبوتران را کشتند.
این
حدیث در کتب
شیعه بدینسان آمده: لا سبق الافی خف او حافر او ریش که مراد از ریش (پر) تیراندازیست.
زیرا در تیرها معمولا پر بکار برده می شده.
غیاث این معنی را به (پرنده) تبدیل نموده آنگاه مراد از پرنده را بازی کبوتر تفسیر کرده.
اختلاف در مکاتب فقهی
و تأیید آراء شخصی به
احادیث، که جمعی
وضع حدیث را در این زمینه که حکم به نظر فقیه مسلم باشد جایز شمرده اند.
قرطبی گوید: (بنقل علوم الحدیث) بعضی فقهای اهل رأی انتساب حکمی که مطابق قیاس جلی باشد، به
رسول خدا جایز شمرده اند.
نقل
احادیث عالی السند زیرا برای اینکه خود را در شمار
محدثین سابقه دار معرفی کند از بعض
شیوخ حدیث که حتی قبل از وی در گذشته بودند
نقل حدیث می کردند مانند
ابراهیم بن هدبه که از
اوزاعی حدیث روایت می کرد با اینکه وی را درک نکرده بوده (جامع الاصول)
جازدن خود را در شمار
صحابه ای که بلاواسطه از
پیغمبر نقل حدیث کرده اند.چون
ابی حذافه سهمی که
حدیث (الشفق هو الحمرة) را که
مالک از
نافع از
ابن عمر نقل کرده بلاواسطه از
پیغمبر نقل می نمود (جامع الاصول ص ۷۸/۱) .
بعضی فقط اصل موضوع
حدیث را در نظر می گرفتند که اگر با عقل توافق داشت.آنرا
نقل وبه
پیغمبر نسبت می دادند چنانکه از
محمد بن سعید دمشقی نقل شده که می گفت: سخن اگر نیکو باشد با کی از این ندارم که آنرا به
پیغمبر نسبت دهم.در (فجر الاسلام) از
ابو جعفر هاشمی نقل می کند: که برخی از
احادیث را که مشعر بر حق بود، جعل می کرد.
استشهاد
متصوفه به
احادیث ضعیف و بی پایه برای تذکره
و ترقیق قلوب که کم کم بصورت قطعی در کتابها در آمده است.
شعرانی در
عهود کبری میفرماید
[ابن حجر در فتح الباری ضمن شرح حدیث علی (ع) از پیغمبر که فرمود: (لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیلج النار) نقل کرده که کرامیه وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب جایز دانسته و استدلال کرده اند که این کار دروغ له پیغمبر است نه علیه او.می دانیم که منشأ این استدلال جهل بلغت عرب است.
]
. : ان اکثر من یقع فی خیانة هذا العهد، المتصوفة اللذین لا قدم لهم فی الطریق.فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم،
و عدم فرقانهم بین کلام النبوة
و کلام غیرها .
و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا رحمه الله یقول: انما قال بعض المحدثین: اکذب الناس، الصالحون لغلبة سلامة بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر،
و انهم لا یکذبون علی رسول الله صلی الله علیه
و آله فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغة فلا یفرقون بین کلام النبوه
و غیره، بخلاف انعارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک (قواعد التحدیث ص ۱۶۴) .
سیوطی در
مرقاة الصعود الی سنن ابی داود ضمن نقد
حدیثی فرماید: لم اقف علی هذا باسناد،
و لم ارمن ذکره الا الغزالی فی الاحیاء
و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها
.
تمام این جهات،
و نیز علل دیگری سبب گردید، که
احادیثی از ناحیه استفاده جویان
وضع و به
پیغمبر یا
امام نسبت داده شود.
گرچه در قرن سوم
و چهارم که
مجامع حدیثی تدوین شد، اهتمام بلیغی در جدا ساختن
احادیث صحاح از غیر آن بعمل آمد.ولی با گذشتن دو قرن یا بیشتر از زمان صدور
احادیث، دشواری این امر پیداست.خاصه که پاره ای از علل
جعل، در همان ازمنه نیز موجود بوده.زیرا تماس
زنادقه با مسلمین در این اعصار بیشتر بوده
و طرفداران مذاهب همچون
خوارج و عثمانیان و از آن پس
حنابله و ظاهریه و پیروان مذاهب فقهی
و بالاخره
غلاة و متصوفه بفعالیت خود ادامه می دادند.
باضافه دستگاه خلافت نیز در این ماجری بی دخالت نبود
و قهرا کسانی بواسطه نزدیکی به دربار خلفاء از
جعل و یا
انتشار مجعولات، بنفع آنان خودداری نداشتند.
کار قصه گویان
و محدثین حرفه ای، نیز دور رونق خود را می پیمود،
ابن جوزی نقل می کند : که
احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد رصافه نماز می گذاردند قصه گوئی در این اثناءبساط خود را در مسجد باز
و به نقل
حدیثی از احمد
و یحیی سخن ساز کرد که این دو از که
و آن از فلان
و وی از
رسول خدا نقل کرد که: هر که (لا اله الا الله) گوید خداوند مرغی که منقارش از طلا
و بالش از مرجان...
و سپس سخن را در وصف مرغ
و ثواب گوینده بجائی رسانید که در حدود بیست ورق نمی گنجید.
ابن حنبل به
یحیی و او بوی، نگاهی مبادله کردند.آنگاه
محدث کذائی شروع بجمع آوری بخششهای مردم نمود
و بانتظار بیشتری ساکت شد.
یحیی بن معین بوی گفت نزد من آی قصاص بگمان بخشش نزد وی آمد یحیی از او سؤال کرد چه کسی ترا باین
حدیث خبر داد؟ پاسخ داد
احمد بن حنبل و یحیی بن معین.
یحیی بوی گفت من یحیی
و اینک ابن حنبل نیز حاضر است
و ما خود از این
حدیث خبر نداریم، قصاص بیدرنگ گفت: من کرارا شنیده بودم که
یحیی بن معین مرد احمقی است تاکنون یقین نداشتم گوئی در جهان
یحیی بن معین و احمد حنبل فقط شمائید همانا من از هفده
احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشته ام
و با تمسخر از آندو جدا شد (علوم الحدیث ۲۸۹) .
از همه بدتر حسن خوش بینی
عامه نسبت به
صحابه و تابعین (که ناقلین اولیه
احادیث بشمار می رفتند) بود.
زیرا اکثریت، قائل به
عدالت کلیه یاران
پیغمبر و وثاقت آنان بودند
.
و تنها همین قسمت کافی بود که جمعی از مدونین
علم الحدیث را که از همه احزاب برکنار
و کاملا در صدد تنقیح
و تهذیب اخبار از مجعولات بودند، باز بمقصد
و مقصود خود که نقل تنها
احادیث صادره از ناحیه
پیغمبر (ص) بود، نائل نسازد.
بلکه همین ضبط
و نقل اساتید فن، (که در عین حال دچار چنین اشتباهی بودند)، امر را بر آیندگان دشوارتر می ساخت.
زیرا باعتماد تخصص صاحبان صحاح، زحمت بحث
و فحص در
احادیث مزبور را برخود لازم ندانسته
و صحت منقولات را مفروغ عنه می شمردند.
منتهی جمعی از
محققین بر آن شدند که با نظر دقیقتری بمقولات روائی نگریسته
و از اینجا باب
نقد حدیث گشوده شد، تا بجائی که جماعتی از اعلام سنت
و جماعت جز بمعدودی از
احادیث، اعتماد ننموده
و حتی با بودن
نصوص روائی برأی یا قیاس در مسائل فقهی، فتوی می دادند .
چنانکه از
ابو حنیفه (
نعمان بن ثابت) نقل شده که نزد وی فقط ۱۷
حدیث از
پیغمبر بصحت پیوسته بود
و مالک بن انس به بیش از سیصد
حدیث از مجموع
احادیث (موطأ) خود قاطع نبود
و
عنوان پیوند
پایگاه حوزه نت