علت فاعلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علت فاعلی عبارت است از موجودی که
موجود دیگری (
معلول) از آن پدید میآید. فلاسفه اسلامی فاعل را به هشت قسم
فاعل بالطبع،
فاعل بالقسر،
فاعل بالقصد،
فاعل بالجبر،
فاعل بالتسخیر،
فاعل بالعنایه،
فاعل بالرضا و
فاعل بالتجلی تقسیم کردهاند.
واژههای
اراده و
اختیار کاربردهای مختلفی دارند و دارای مناسبتهایی با یکدیگر میباشند. با توجه به معانی اراده و اختیار ارتباط آن دو با اقسام هشتگانه فاعل مشخص میشود. عالیترین مراتب اختیار منحصر به
ذات مقدس الهی است و نازلترین مراتب آن در فاعل بالقصد وجود دارد.
یکی از تقسیمات معروفی که برای
علت ذکرشده و گویا
ارسطو برای نخستین بار آن را بیان کرده باشد تقسیم به علت فاعلی،
غائی،
مادی و
صوری است که دو قسم اول را علل خارجی و دو قسم اخیر را علل داخلی یا علل قوام و از یک نظر علل
ماهیت مینامند.
اطلاق علت بر دو قسم اخیر خالی از مسامحه نیست و علت مادی و علت صوری همان
ماده و
صورت اجسام هستند که نسبت به
جسم مرکب علت مادی و علت صوری و نسبت به یکدیگر ماده و صورت نامیده میشوند و طبعاً اختصاص به مادیات خواهند داشت.
علت فاعلی عبارت است از موجودی که موجود دیگری (
معلول) از آن پدید میآید و به معنای عامش شامل فاعلهای طبیعی که مؤثر در حرکات و دگرگونیهای
اجسام هستند نیز میشود.
فلاسفه پیشین دو نوع
فعل و تاثیر را در جهان شناسایی کرده بودند یکی
فعل ارادی که موجودات زنده و ذیشعور با
اراده خودشان انجام میدهند و جهت
حرکت و سایر ویژگیهایش تابع اراده فاعل است مانند افعال اختیاری انسان که بهصورتهای گوناگونی تحقق مییابد و دیگری فعل و تاثیری که از موجودات بیشعور و بیاراده سر میزند و همواره یکنواخت و بیاختلاف است.
فلاسفه برای هر نوعی از موجودات
جسمانی طبیعت خاصی قائل بودند که ذاتاً اقتضاء ویژهای دارد و از جمله هر یک از انواع عناصر چهارگانه
خاک،
آب،
هوا و
آتش را مقتضی مکان طبیعی و کیفیات طبیعی خاصی میدانستند بهطوریکه اگر مثلاً بهواسطه عامل خارجی در مکان دیگری قرار بگیرند در اثر میل طبیعی بهسوی مکان اصلی خودشان حرکت میکنند و بدین ترتیب سقوط سنگ و ریزش باران و بالا رفتن شعله آتش را توجیه میکردند و طبیعت را بهعنوان مبدا حرکت معرفی مینمودند.
از سوی دیگر با توجه به اینکه گاهی حرکات و آثاری در اشیاء برخلاف مقتضای طبیعتشان پدید میآید مثلاً در اثر وزش باد گرد و غبار بهسوی آسمان بلند میشود قسم سومی از افعال را بنام
فعل قسری اثبات کردند و آن را به طبیعت مقسور نسبت دادند و معتقد شدند که گرد و غبار که از جنس خاک است با
حرکت قسری بهسوی آسمان می رود و با حرکت طبیعی به زمین برمیگردد و در مورد چنین حرکاتی معتقد بودند که هیچگاه دوام نخواهد یافت القسر لایدوم.
سخنان فلاسفه پیشین درباره فاعل طبیعی و قسری مبتنی بر اصول موضوعهای است که از
طبیعیات قدیم گرفته شده است و میدانیم که فرضیه عناصر چهارگانه و اقتضاء آنها نسبت به مکان طبیعی یا کیفیاتی از قبیل رطوبت و یبوست و حرارت و برودت اعتبار خود را از دست داده است ولی بههرحال شکی نیست که موجودات
جسمانی تاثیراتی در یکدیگر دارند و پیدایش پدیدههای مادی درگرو حصول زمینهها و شرایط خاصی است و بنابراین وجود اسباب و شرایط مادی برای تحقق معلولهای
جسمانی بهعنوان یک قاعده فلسفی همواره اعتبار داشته و خواهد داشت.
اما تعیین اسباب و فاعلهای طبیعی خاص برای هر پدیدهای کار
فلسفه نیست و باید با روشن تجربی در علوم مختلف طبیعی اثبات شود و به عنوان مثال بر اساس نظریات علمی جدید میتوان
حرکت مکانی را لازمه ذاتی
نور دانست و نیروهای جاذبه و دافعه را عامل حرکتهای قسری
اجسام تلقی کرد و در این صورت مناسبتر این است که فعل را به نیروی قاسر نسبت دهیم و
جسم مقسور را تنها منفعل بدانیم هرچند از نظر دستور زبان فاعل شمرده شود و میدانیم که احکام فلسفی تابع چنین قواعدی نیست.
با توجه به اینکه ممکن است فاعل با ارادهای نیز در اثر تسلط فاعل قویتری مجبور شود که برخلاف خواست خودش حرکت کند نوعی دیگر از فاعلیت را بنام فاعل جبری اثبات کردند که در مورد فاعل ارادی مانند فعل قسری نسبت به
فاعل طبیعی است.
واژه
جبر که در برابر
اختیار بکار میرود گاهی بهعنوان نقیض اختیار لحاظ میشود و به این معنی بر فاعلهای طبیعی و قسری هم اطلاق میگردد و گاهی به موردی که شانیت اختیار دارد اختصاص مییابد و تنها فاعل مختاری که در شرایط خاص و تحت تاثیر عامل خارجی قویتری اختیار خود را از دست میدهد مجبور نامیده میشود و منظور از فاعل بالجبر همین معنای دوم است.
ولی باید توجه داشت که از دست دادن اختیار مراتبی دارد مثلاً کسی که مورد
تهدید قرار میگیرد و کاری را از روی اکراه انجام میدهد و کار وی نوعی کار جبری تلقی میگردد همچنین کسی که در شرایط خاصی ناچار میشود که برای ادامه حیاتش از گوشت میته استفاده کند کار وی نیز نوعی کار جبری بهحساب میآید اما چنان نیست که در موارد
اکراه و
اضطرار بهکلی سلب اختیار شود بلکه دایره اختیار فاعل نسبت به شرایط عادی محدودتر میگردد و
ظاهراً منظور فلاسفه از فاعل بالجبر چنین مواردی نیست بلکه منظور موردی است که اختیار فاعل بهکلی سلب شود و ازاینروی میتوان گفت که چنین فعلی درواقع از اجبار کننده صادر میشود و نسبت آن به شخص اجبار شونده نسبت
انفعال است چنانکه در مورد فعل قسری نیز اشاره شد.
فلاسفه اسلامی به تعمق و ژرفاندیشی بیشتری درباره فاعل ارادی پرداختند و نخست آن را به دو قسم تقسیم کردند یکی
فاعل بالقصد و دیگری
فاعل بالعنایه.
اساس این تقسیم توجه به این فرق بین فاعلهای ارادی بود که گاهی نیاز به انگیزهای زائد بر ذات خودشان دارند مانند
انسان که برای اینکه بااراده خودش از جایی به جایی حرکت کند باید انگیزهای در او پدید آید و این قسم را فاعل بالقصد نامیدند و گاهی فاعل ارادی نیازی به پدید آمدن انگیزهای ندارد و آن را فاعل بالعنایه نامگذاری کردند و فاعلیت خدای متعال را از قسم دوم دانستند.
اشراقیین با دقت بیشتری نوعی دیگر از فاعل علمی و اختیاری را ثابت کردند که
علم تفصیلی فاعل به فعلش عین خود آن است چنانکه علم تفصیلی انسان به صورتهای ذهنی خودش عین همان صورتها است و قبل از تحقق آنها جز
علم اجمالی که عین
علم به ذات فاعل است علم تفصیلی به آنها ندارد و چنان نیست که برای تصور چیزی لازم باشد که قبلاً تصوری از تصور خودش داشته باشد و چنین فاعلیتی را فاعلیت بالرضا نامیدند و فاعلیت الهی را از این قبیل دانستند.
صدرالمتالهین با الهام گرفتن از مضامین
وحی و سخنان
عرفاء نوع دیگری از فاعل علمی را اثبات کرد که علم تفصیلی به فعل در مقام ذات فاعل وجود دارد و عین
علم اجمالی به ذات خودش میباشد
فاعل بالتجلی و فاعلیت الهی را از این قبیل دانست و برای اثبات آن از اصول
حکمت متعالیه مدد گرفت مخصوصاً از تشکیک خاصی و واجد بودن علت هستیبخش نسبت به همه کمالات معلولات خودش.
همچنین فلاسفه اسلامی با توجه به اینکه گاهی دو فاعل در طول یکدیگر در انجام کاری مؤثر هستند و
فاعل بعید کار را بهوسیله
فاعل قریب انجام میدهد نوعی دیگر از فاعلیت را بنام فاعلیت بالتسخیر اثبات کردند که با انواعی از فاعلیتها قابلجمع است مثلاً گوارش غذا را که بهوسیله قوای بدنی ولی تحت تسلط و
تدبیر نفس انجام میگیرد
فعل تسخیری نامیدند سپس بر اساس اصول حکمت متعالیه و با توجه به اینکه هر علتی نسبت به علت هستیبخش خودش ربط محض است مصداق روشنتری برای فاعل تسخیری ثابت شد و نسبت فعل به فاعلهای متعدد طولی و از جمله نسبت افعال اختیاری انسان به خودش و به مبادی عالیه و خدای متعال تفسیر فلسفی متقنتری یافت.
بدین ترتیب همچنانکه
حکیم سبزواری بیان کرده فاعل را میتوان دارای هشت قسم دانست
فاعل بالطبع،
فاعل بالقسر، فاعل بالقصد،
فاعل بالجبر،
فاعل بالتسخیر، فاعل بالعنایه،
فاعل بالرضا و فاعل بالتجلی.
پیش از آنکه فلاسفه اسلامی انواع مختلف فاعلهای ارادی از قبیل فاعل بالعنایه و فاعل بالرضا و فاعل بالتجلی را اثبات کنند چنین تصور میشد که فاعل مختار منحصر به فاعل بالقصد است و از این روی بعضی از
متکلمین فاعلیت خدای متعال را هم از همین قبیل میدانستند و حتی بعد از آنکه فلاسفه اسلامی ساحت الهی را از این گونه فاعلیت که مستلزم
نقص و صفات امکانی است منزه دانستند بعضی از متکلمین ایشان را متهم به انکار مختار بودن پروردگار نمودند ولی حقیقت این است که عالیترین مراتب اختیار منحصر به ذات مقدس الهی است و نازلترین مراتب آن در فاعل بالقصد وجود دارد و برای روشن شدن این مطلب لازم است توضیحی درباره
اراده و
اختیار بدهیم.
واژههای
اراده و
اختیار کاربردهای مختلفی دارند که کمابیش دارای مناسبتهایی با یکدیگر میباشند ولی غفلت از اختلاف آنها موجب خلط و اشتباه میشود. از این روی نخست به موارد استعمال هر یک اشاره میکنیم و آنگاه به تطبیق آنها بر اقسام فاعل میپردازیم.
واژه اراده معنای عامی دارد که تقریباً مرادف با دوست داشتن و پسندیدن است و به همین معنی در مورد خدای متعال هم بکار میرود چنانکه در مورد انسان بهعنوان یک
کیفیت نفسانی در برابر کراهت شناخته میشود و از این جهت همانند
علم است که از یکسوی شامل
علم ذاتی الهی میشود و از سوی دیگر شامل
علوم حصولی انسان که از قبیل کیفیات نفسانی بشمار میآیند.
لازم به تذکر است که
اراده تشریعی که به فعل اختیاری فاعل دیگری تعلق میگیرد نیز یکی از مصادیق اراده به معنای عام آن است.
معنای دوم اراده تصمیم گرفتن بر انجام کاری است و متوقف بر
تصور کار و
تصدیق بهنوعی فایده ازجمله
لذت برای آن میباشد و بهعنوان نشانهای از فصل حقیقی حیوان
متحرک بالاراده و نیز از مشخصات فاعل بالقصد بشمار میرود و درباره حقیقت آن بحثهایی انجامگرفته و بسیاری از فلاسفه آن را از قبیل کیفیات نفسانی و مقابل کراهت شمردهاند ولی به نظر میرسد که اراده به این معنی فعل نفس است و ضدی ندارد و بااندکی مسامحه میتوان حالت
تحیر و دودلی را مقابل آن بهحساب آورد.
معنای اخصی برای اراده ذکرشده که اختصاص به موجود عاقل دارد و آن عبارت است از تصمیمی که ناشی از ترجیح عقلانی باشد و به این معنی درباره حیوانات بکار نمیرود طبق این معنی
فعل ارادی مرادف با
فعل تدبیری و در برابر
فعل غریزی و التذاذی خالص قرار میگیرد.
واژه اختیار نیز معنای عامی دارد که در مقابل جبر محض قرار میگیرد و آن عبارت است از اینکه فاعل ذیشعوری کاری را بر اساس خواست خودش و بدون اینکه مقهور فاعل دیگری واقع شود انجام بدهد.
معنای دوم اختیار این است که فاعلی دارای دو نوع گرایش متضاد باشد و یکی را بر دیگری ترجیح دهد و به این معنی مساوی با انتخاب و گزینش بوده ملاک
تکلیف و
پاداش و
کیفر بشمار میرود.
معنای سوم آن این است که انتخاب کار بر اساس گرایش درونی فاعل باشد و شخص دیگری هیچگونه فشاری برای انجام دادن آن بر او وارد نکند در مقابل فعل اکراهی که در اثر فشار و تهدید دیگری انجام میگیرد.
و معنای چهارم آن این است که انتخاب کار در اثر محدودیت امکانات و در تنگنا واقعشدن فاعل نباشد در مقابل کار اضطراری که در اثر چنین محدودیتی انجام میگیرد طبق این معنی کسی که در زمان قحطی برای ادامه حیاتش ناچار شود که از گوشت مردار بخورد کارش اختیاری نخواهد بود هرچند طبق اصطلاحات دیگر اختیاری نامیده میشود.
عالیترین مراتب اختیار مخصوص به خدای متعال است زیرا نهتنها تحت تاثیر هیچ عامل خارجی قرار نمیگیرد بلکه از تضاد گرایشهای درونی هم منزه است سپس مرتبه اختیار مجردات تام است زیرا تنها تحت تسخیر
اراده الهی هستند ولی نه هیچگونه فشاری بر آنها وارد میشود و نه دستخوش تضادهای درونی و تسلط یکی از گرایشها بر دیگری قرار میگیرند و اما نفوس متعلق به
ماده مانند انسان دارای مرتبه نازلتری از اختیار هستند و کم و بیش اراده آنان تحت تاثیر عوامل بیرونی و درونی شکل میگیرد در عین حال همه افعال اختیاری ایشان در یک سطح نیست و مثلاً اختیار انسان در ایجاد صورتهای ذهنی که از قبیل فعل بالرضا است خیلی بیشتر و کاملتر از اختیار وی در انجام کارهای بدنی میباشد که از قبیل فعل بالقصد است زیرا کارهای اخیر نیاز به شرایط غیر اختیاری نیز دارند.
با توجه به معانی مختلف اراده و اختیار به بررسی اقسام فاعلهای ادراکی میپردازیم اما
فاعل بالقصد را میتوان دارای اراده به هر سه معنی دانست زیرا هم کارش را میپسندد و هم تصمیم بر انجام آن میگیرد تصمیمی که بر اساس ترجیح
عقل گرفته میشود و تنها دستهای از فعلهای قصدی که صرفاً التذاذی باشد بمعنای سوم ارادی نخواهد بود.
همچنین فاعل بالقصد میتواند دارای اختیار به هر چهار معنی باشد ولی انواعی از کارهای قصدی هست که بمعنای دوم یا سوم یا چهارم اختیاری نامیده نمیشوند ولی همگی آنها بمعنای اول اختیاری خواهند بود مثلاً نفس کشیدن که انسان هیچگرایشی به ترک آن نداشته باشد بمعنای دوم اختیاری نیست و کار اکراهی بمعنای سوم و خوردن گوشت مردار در زمان قحطی بمعنای چهارم اختیاری نمیباشد هرچند همه آنها بمعنای اول اختیاری هستند زیرا چنان نیست که فاعل بهکلی مسلوب الاختیار گردد.
و اما فاعلهای بالعنایه و بالرضا و بالتجلی را تنها بمعنای اول میتوان دارای اراده دانست زیرا چنین فاعلهایی نیازی به اندیشیدن و تصمیمگیری ندارند همچنین بمعنای اول و سوم و چهارم دارای اختیار محسوب میشوند زیرا کار خود را تحت اجبار یا فشار عوامل و شرایط خارجی انجام نمیدهند و تنها بمعنای دوم نمیتوان چنین فاعلهایی را دارای اختیار دانست زیرا لازم نیست که از میان انگیزههای متضاد یکی را برگزینند.
با توجه به مباحث مطرح شده روشن میشود که اراده بمعنای اول و اختیار بمعنای اول همواره از نظر مورد مساوی هستند ولی اراده بمعنای دوم و سوم اخص از اختیار بمعنای اول و سوم و چهارم است زیرا در مورد فاعلهای بالعنایه و بالرضا و بالتجلی صدق نمیکند به خلاف اختیار به معانی یادشده که بر همه این موارد صدق میکند و بدین ترتیب روشن میشود که نفی اراده بمعنای دوم و سوم از خدای متعال یا
مجردات تام بمعنای نفی اختیار از چنین فاعلهایی نیست.
و نیز روشن میشود که اراده بمعنای تصمیم بر انجام کار را میتوان فعلی اختیاری دانست هر چند از قبیل فعل بالقصد و مسبوق به اراده و تصمیم دیگر نیست و شاید بتوان فاعلیت
نفس را نسبت به اراده نوعی فاعلیت بالتجلی بهحساب آورد.
امام خمینی برای علت فاعلی اقسامی را بیان کرده است؛ زیرا فاعل یا فعل خود را بدون علم و اراده صادر میکند که در این صورت یا با طبع فاعل سازگار است که فاعل بالطبع نامیده میشود
و یا با طبع سازگار نیست که
فاعل بالقسر نامیده میشود
و یا با علم، فعل از او صادر میشود که در این صورت یا بدون استناد فعل به اراده است که به آن
فاعل بالجبر میگویند یا اراده او تحت مسخر باشد که تمام موجودات
فاعل بالتسخیر حقتعالی میباشند.
یا با استناد فعل به اراده است که این خود دو قسم است: یا با قصد زاید بر ذات است که به آن فاعل بالقصد میگویند چنانچه متکلمان فاعلیت حقتعالی را از این قسم میدانند
و یا بدون قصد زاید بر ذات است که خود نیز بر دو قسم است: یا علم به فعل، غیر خود فعل است که آن را
فاعل بالعنایه گویند که فلاسفه مشاء فاعلیت خداوند را از این قسم میدانند یا علم به فعل، عین فعل است و موجودات خارجی علم تفصیلی خداوند هستند که
فاعل بالرضا نامیده میشوند که فلاسفه اشراق فاعلیت حقتعالی از این قسم میدانند.
بنا بر نظر امام خمینی خداوند
فاعل بالتجلی است به این معنا که خداوند در مرحله ذات هم علم اجمالی و هم علم تفصیلی به موجودات دارد و با اینکه در مرحله ذات به نحو کثرت به موجودات دارد اما به بساطت ذات او لطمه وارد نمیشود،
بهگونهای که در مرتبه ذات تمام کثرات و وجودات برای او معلوم و مکشوف است، زیرا او صرف الوجودی است که جامع همه کمالات وجودی میباشد و هیچ وجودی از حیطه علم حقتعالی غایب نیست.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «علت فاعلی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۱/۳۱ • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.