علت غائی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علت غايی، به عنوان يکی از علل وجود، از جهتی
غایت و از جهت ديگر علت غايی ناميده میشود. کلمه «غايت» در لغت به معنای نتيجه، اثر، هدف و فايده آمده است و از نظر مفهوم فلسفی عبارت از چيزی است که فعل به خاطر آن انجام میشود.
هیچ کار ارادی و اختیاری بمعنای عام اراده و اختیار نیست که بدون
شعور و علم
فاعل به آن انجام بگیرد خواه علمی که عین
ذات فاعل باشد چنانکه در
فاعل بالتجلی وجود دارد و خواه علمی که عین خود فعل باشد چنانکه در مورد
فاعل بالرضا ملاحظه میشود و خواه علمی که لازمه علم به ذات باشد چنانکه در
فاعل بالعنایه قائل شدهاند و خواه علمی که از عوارض انفکاک پذیر از ذات باشد چنانکه در فاعل بالقصد تحقق مییابد. همچنین هیچ کار ارادی و اختیاری نیست که فاعل هیچگونه
محبت و رضایت و میل و کششی نسبت به آن نداشته باشد و با کمال بیعلاقگی و نفرت و اشمئزاز آن را انجام دهد حتی کسی که داروی بدمزهای را با بیرغبتی میخورد یا خود را در اختیار جراح قرار میدهد تا عضو فاسدی را از بدنش قطع کند چون علاقه به سلامتی خودش دارد و سلامتی وی جز از راه خوردن داروی تلخ یا بریدن عضو فاسد تامین نمیشود از این جهت به خوردن همان دارو و از دست دادن عضو بدنش میل پیدا میکند میلی که بر کراهت از مزه بد و ناراحتی از قطع عضو غالب میشود.
محبت و خواستن کار هم به اختلاف انواع فاعل متفاوت میشود و مفاهیم مختلفی بر آن صدق میکند گاهی تنها مفهوم محبت صادق است محبتی که عین ذات فاعل میباشد مانند فاعل بالتجلی و گاهی مفهوم رضایت بر آن صدق میکند مانند فاعل بالرضا و گاهی لازمه محبت به ذات است مانند فاعل بالعنایه و گاهی از قبیل
کیفیات نفسانی و از عوارض انفکاک پذیر از
ذات است مانند
شوق در فاعل بالقصد و جامعترین مفهومی که شامل همه موارد میشود مفهوم محبت بمعنای عام است و ملاک آن درک ملایمت و کمال محبوب است و میتوان از آن به مطلوبیت تعبیر کرد. بنابراین میتوان گفت که قوام فعل اختیاری به این است که فاعل فعل را ملایم با ذات خودش بداند و از این جهت آن را بخواهد و دوست بدارد.
گاهی فاعل اختیاری واجد همه کمالات خودش میباشد و محبت وی به فعل از آن جهت که اثری از کمالات خود اوست تعلق میگیرد مانند
مجردات تام و گاهی محبت او به کمالی که فاقد آن است تعلق میگیرد و کار را برای رسیدن و بدست آوردن آن انجام میدهد مانند نفوس حیوانی و
انسانی که کارهای اختیاری خودشان را برای رسیدن به امری که ملایم با ذاتشان هست و از آن لذتی و فایدهای میبرند انجام میدهند.
فرق این دو قسم آن است که در مورد اول محبت به کمال موجود منشا انجام کار میشود اما در مورد دوم محبت به کمال مفقود و
شوق بدست آوردن آن منشا فعالیت میگردد و نیز در مورد اول کمال موجود علت انجام دادن فعل است و به هیچ وجه معلولیتی نسبت به آن ندارد ولی در مورد دوم کمال مفقود بوسیله فعل حاصل میشود و نوعی معلولیت نسبت به آن دارد ولی در هر دو مورد کمال مطلوب و محبوب بالاصاله است و کار مطلوب و محبوب بالتبع.
نکتهای را که باید در اینجا خاطرنشان کنیم این است که منظور از کمال در اینجا صفت وجودی ملایم با ذات فاعل است که گاهی منشا انجام کار اختیاری میشود و گاهی در اثر آن بوجود میآید و کمالی که در اثر انجام کار ارادی حاصل میشود گاهی کمال نهائی فاعل و یا مقدمهای برای رسیدن به آن است و در این صورت در اصطلاح فلاسفه خیر حقیقی نامیده میشود و گاهی تنها با یکی از قوی و نیروهای فاعل ملایمت دارد هر چند مزاحم با کمالات دیگر و کمال نهائی وی باشد و در مجموع به زیان فاعل تمام شود و در این صورت خیر مظنون نامیده میشود. مثلا نتیجه طبیعی که بر خوردن غذا مترتب میشود کمالی است برای قوه نباتی که مشترک بین انسان و
حیوان و
نبات است و لذتی که از آن حاصل میگردد کمالی است برای قوهای که آن را درک میکند و مشترک میان حیوان و انسان است اما اگر غذا خوردن با نیت صحیح و به منظور کسب نیرو برای انجام وظایف الهی انجام گیرد موجب کمال انسانی هم میشود و در این صورت وسیلهای برای کسب خیر حقیقی هم خواهد بود ولی اگر صرفا برای التذاذ حیوانی باشد مخصوصا اگر از ماکولات حرام استفاده شود تنها موجب کمال برای بعضی از قوای شخص میشود و به کمال نهائی وی زیان میزند و در نتیجه کمال حقیقی انسان را ببار نمیآورد و از این روی
خیر پنداری یا خیر مظنون نامیده میشود.
ضمنا مناسبت واژههای
اختیار و
خیر نیز روشن شد زیرا هر فاعل مختاری فقط کارهایی را انجام میدهد که مناسبت با کمال خودش داشته باشد و از جمله فاعلهای بالقصد کارهایی را انجام میدهند که وسیلهای برای رسیدن به کمال و خیر خودشان باشد یا خیر حقیقی و یا خیر پنداری هر چند خیر مفروض لذتی باشد یا رهایی از رنج و المی.
ممکن است بر کلیت این قاعده اشکال شود به اینکه انسانهای وارستهای یافت میشوند که دست کم بعضی از کارهای اختیاری خودشان را برای خیر دیگران انجام میدهند و ابدا توجهی به خیر خودشان ندارند و حتی گاهی جان خودشان را نیز فدای دیگران میکنند پس بهطور کلی نمیتوان گفت که هر فاعل بالقصدی کارش را برای رسیدن به کمال و خیر خودش انجام میدهد.
جواب این است که اینگونه کارها خواه در اثر هیجان عواطف انجام داده شود و خواه به منظور رسیدن به پاداش اخروی و رضای الهی در نهایت موجب خیری برای خود فاعل میشود یعنی یا عواطف وی را ارضاء میکند و یا در اثر این فداکاریها به مقامات معنوی و اخروی و رضایت الهی نائل میشود پس انگیزه اصلی فاعل رسیدن به کمال و خیر خودش میباشد و خدمت به دیگران در حقیقت وسیلهای برای تحصیل کمال است نهایت این است که گاهی انگیزههای انسان بصورت آگاهانه مؤثر واقع میشود و گاهی بصورت نیمه آگاهانه و حتی ناآگاهانه اثر میکند و مثلا در مواردی که در اثر هیجان عواطف توجه انسان معطوف به منافع و مصالح دیگران میگردد دیگر توجه آگاهانهای به خیر و کمال خودش ندارد ولی بدان معنی نیست که هیچگونه تاثیری نداشته باشد و دلیلش این است که اگر از او سؤال کنند که چرا این فداکاری را انجام میدهی خواهد گفت چون دلم میسوزد یا چون این کار فضیلت و مقتضای انسانیت است و یا چون
ثواب دارد و موجب رضای
خدا است پس انگیزه اصلی ارضاء عاطفه و لذت بردن از خدمت به دیگران یا نائل شدن به فضیلت و کمال انسانی و یا رسیدن به پاداش اخروی و رضایت و قرب الهی است هر چند فاعل هنگام انجام دادن کار توجه آگاهانهای به این انگیزه باطنی ندارد.
از توضیحی که در باره افعال اختیاری دادیم روشن شد که چنین کارهایی علاوه بر اینکه احتیاج به فاعل دارند و ذات فاعل علت فاعلی آنها میباشد متوقف بر علم و اراده او نیز هستند و در فاعل بالقصد تصور نتیجهای که بر کار قصدی مترتب میشود یعنی لذت و فائده و خیر و کمالی که از آن حاصل میگردد
شوق وی را برای انجام دادن کار برمیانگیزد پس تصمیم بر انجام دادن کار متوقف بر
شوقی است که اصالتا به نتیجه کار و بالتبع به خود آن تعلق میگیرد و حصول
شوق مشروط به تصور کار و نتیجه آن و تصدیق به مطلوبیت نتیجه است و چون نتیجه کار مطلوب بالاصاله است در مقابل خود کار که مطلوب بالتبع است از این روی آن را غایت و علم و محبت به آن را علت غائی مینامند و بر این اساس برای انجام یافتن فعل اختیاری علت دیگری بنام علت غائی
اثبات میشود.
در اينجا لازم است چند نكتهٔ مهم را خاطرنشان كنيم:
اثبات علت غائی برای هر فعل اختیاری، بدین معنی نیست که لزوما در ذات فاعل مختار چیزهایی بنام
علم و
شوق و تصمیم پدید آید و به دیگر سخن لازم باشد که علت غائی مغایر با علت فاعلی و زائد بر آن باشد بلکه این مغایرت و تعدد مخصوص فاعلهای بالقصد است که مبادی علمی و
شوقی ایشان زائد بر ذاتشان میباشد و اما در سایر فاعلهای مختار ممکن است علم اجمالی یا تفصیلی به کار و غایتش و همچنین محبت اصیل به غایت و محبت تبعی و فرعی به فعل عین ذات فاعل یا از لوازم آن باشد و آنچه در همه فاعلهای مختار ضرورت دارد علم و اراده بمعنای عام استخواه عین ذات باشد یا زائد بر ذات و خواه علم حضوری باشد یا حصولی و خواه اراده عین حب به ذات و در نتیجه عین ذات باشد یا فعل و یا کیفیتی زائد بر ذات و خواه از لوازم ذات باشد یا از عوارض انفکاک پذیر مفارق.
پس عدم وجود علم و اراده زائد بر ذات در بعضی از اقسام فاعل مختار بمعنای نفی علت غائی نیست بلکه بمعنای وحدت علت فاعلی و علت غائی است چنانکه در مجردات تام علم و حب و سایر صفات کمالیه عین ذات آنها است و تعدد و تغایری با ذات ندارد و عینیت این صفات با ذات بمعنای نفی علم و حب و قدرت و حیات و مانند آنها از ایشان نیست.
معمولا
فلاسفه علم به نتیجه مطلوب یا علم به خیریت کار را علت غائی میشمارند و گاهی چنین تعبیر میکنند که تصور غایت یا وجود ذهنی آن علت غائی است و گاهی نیز میگویند که ماهیت غایت که قبل از انجام کار با وجود ذهنی تحقق مییابد علت غائی است و همچنین علم را علت پیدایش
شوق میشمارند و میگویند که علم
شوق را پدید میآورد.
ولی بنظر میرسد که این تعبیرات خالی از مسامحه نیست و بهتر این است که محبت بمعنای عام را که در مواردی بصورت رضایت و
شوق ظاهر میشود علت غائی بنامیم زیرا محبت به خیر و کمال است که فاعل مختار را بسوی انجام کار سوق میدهد و علم در واقع شرط تحقق آن میباشد نه علت ایجاد کننده آن و روشن است که ماهیت غایت را علت غائی شمردن با قول به اصالت وجود سازگار نیست گو اینکه در سخنان پیروان مشائین که قائل به اصالت وجود هستند نیز یافت میشود.
لزوم علم و محبت فاعل به نتیجه کار اختیاری بدان معنی نیست که فاعل باید توجه تفصیلی و آگاهانه به کار و نتیجه آن داشته باشد و یا اینکه نتیجه کار باید در حقیقت مطلوب حقیقی و کمال و خیر واقعی فاعل باشد بلکه توجه اجمالی هم کافی است چنانکه اشتباه در تشخیص خیر هم ضرری به اختیاری بودن فعل نمیزند و آن را فاقد علت غائی نمیسازد.
بنابر این کسی که عادت به انجام دادن کاری کرده است لزومی ندارد که توجه تفصیلی به کار و کیفیت انجام و نتیجه آن داشته باشد بلکه افعال ناشی از عادت هم از نوعی علم به مطلوبیت برخوردار است و همین اندازه برای اختیاری بودن آنها کافی است.
همچنین افعالی که به گمان رسیدن به نتیجه مطلوب انجام داده میشود در واقع از محبت به خیر نشات میگیرد هر چند خیری پنداری باشد و یا در اثر موانعی به نتیجه مطلوب نرسد و در واقع علت غائی در اینگونه کارها خواستن نوعی لذت و خیر و امید به رسیدن به آن است.
واژه غایت اصطلاح دیگری دارد که بر منتهی الیه حرکت اطلاق میشود و اشتراک لفظی این واژه ممکن است موجب خلط و اشتباه گردد مخصوصا با توجه به اینکه در کارهای تدریجی و توام با حرکت نتیجه مطلوب هنگام پایان یافتن حرکت بدست میآید.
از اشتباهاتی که ممکن است در اثر خلط بین این دو اصطلاح حاصل شود این است که کسی گمان کند که غایت بالذات حرکت همان مطلوب بالاصاله فاعل است و همان نقطهای که حرکت به آن پایان مییابد چون منتهی الیه حرکت است باید اصالتا مطلوب فاعل باشد در صورتی که ممکن است امری که مقارن با پایان یافتن حرکت است و نسبت به حرکت غایت بالعرض بشمار میرود عینا مطلوب اصیل برای فاعل باشد و قصد اولی وی به همان امر تعلق گرفته باشد مثلا کسی که برای ملاقات دوستی حرکت میکند مقصود اصلی وی از حرکت دیدار با دوستش میباشد بلکه
هدف اصلی وی لذتی است که از دیدار او میبرد در صورتی که غایت بالذات حرکت همان نقطهای است که حرکت پایان میپذیرد و غایت متحرک هم از آن جهت که متحرک است رسیدن به همان نقطه میباشد و برخورد با دوست در آن مکان غایت بالعرض برای حرکت بشمار میرود چه رسد به لذت یا فایدهای که بر آن مترتب میشود.
با توجه به رابطه
علیت بمعنای عام بین پدیدههای
جهان ممکن است غایت یک فعل وسیلهای برای رسیدن به امر دیگری قرار گیرد که مترتب بر آن میشود و آن دیگری نیز وسیله برای دستیافتن به امر سومی باشد مثلا ممکن است شخص به منظور فرا گرفتن علم بسوی یک مرکز علمی رهسپار شود و تحصیل علم را مقدمهای برای عمل کردن به وظایف الهی قرار دهد و عمل کردن را وسیلهای برای تقرب بسوی خدای متعال که کمال نهائی انسان است چنین شخصی از آغاز جهت حرکت خود را بسوی خدای متعال قرار داده و علت غائی آن همان
تقرب به خدا است هر چند علل غائی متوسطی نیز دارد که هر کدام به نوبه خود وسیلهای برای غایت بالاتر میباشد.
ولی ممکن است انگیزه شخص برای تحصیل علم فقط ارضاء غریزه کنجکاوی باشد که در این صورت علت غائی همان انگیزه خواهد بود چنانکه ممکن است منظور اصلیاش این باشد که با استفاده از علم به
ثروت یا مقام دنیوی برسد.
پس علت غائی برای هر شخصی همان چیزی است که در آغاز کار در نظر میگیرد و کار را برای رسیدن به آن انجام میدهد و اگر آثاری بر کار وی مترتب شود که به هیچ وجه توجهی به آنها نداشته یا توجه به آنها تاثیری در انجام کار نداشته است علت غائی کار وی نخواهد بود.
از این بحث نتایج متعددی بدست میآید که مهمترین آنها از این قرار است:
(الف) یک کار ممکن است چند هدف در طول یکدیگر داشته باشد و هدف نزدیک وسیلهای برای هدف دوم باشد و همچنین تا برسد به هدف نهائی.
(ب) هدف بودن نتیجه کار صرفا تابع رابطه علیت بین کار و نتیجه نیست بلکه بستگی به توجه فاعل نیت نیز دارد و از اینجا نقش نیت در افعال ارزشی روشن میشود.
(ج) اهداف متعدد برای یک کار ممکن نیست تا بینهایت ادامه یابد زیرا هدف بودن اهداف متوسط تابع هدف نهائی است و مطلوبیت آنها در سایه مطلوبیت آن شکل میگیرد و تا فاعل توجه به یک مطلوب نهائی نداشته باشد نمیتواند امور دیگری را بعنوان وسیله برای رسیدن به آن اتخاذ نماید زیرا فرض این است که مطلوبیت آنها تابع مطلوبیت غایت نهائی است و اگر فرض کنیم که هر هدفی وسیله برای هدف دیگری باشد همه آنها تابع خواهند بود و فرض تابعهای بیمتبوع فرض متناقض و محالی است.
پس ناچار باید چیزی مطلوب بالاصاله باشد تا اشیاء دیگری به تبع آن مطلوبیت بیابند.
و اما در مورد افعال انسانی مطلب روشنتر است زیرا هر انسانی در درون خود با علم حضوری مییابد که هر کاری را برای هدف نهائی مشخصی انجام میدهد افزون بر این انسان قدرت بر تصور و توجه به امور نامتناهی را ندارد تا بتواند سلسله نامتناهی از اهداف داشته باشد.
(۶) نوع دیگری از تعدد در علل غائی نیز متصور است و آن اینکه انگیزههای متعددی مجموعا در انجام کاری مؤثر باشند و حتی ممکن است هر کدام از آنها به گونهای باشد که اگر انگیزه دیگری هم نمیبود برای انجام کار کافی بود به دیگر سخن فاعل ممکن است کاری را برای چند هدف در عرض هم انجام دهد و بقول معروف با یک سنگ دو نشان را بزند. بنا بر این اجتماع دو علت غائی برای یک فعل محال نیست بر خلاف اجتماع دو علت فاعلی تام در عرض یکدیگر.
(۱) هیچ کار اختیاری بدون علم و خواست فاعل انجام نمیگیرد.
(۲) علم و خواست فاعل ممکن است عین ذات وی یا از لوازم و یا از عوارض مفارق ذاتش باشد.
(۳) آنچه اصالتا متعلق خواست فاعل است کمال و خیر خود اوست و در صورتی که ذاتا واجد همه کمالاتش باشد آثار کمالش بالتبع مورد خواست قرار میگیرد و حب به کمال موجود منشا انجام کار اختیاری میگردد مانند مجردات تام و در صورتی که فاقد بعضی از کمالاتش باشد
شوق به رسیدن به آنها منشا صدور فعل میشود مانند نفوس حیوانی و انسانی.
(۴) در صورتی که حصول کمال یک قوه مزاحم تحقق کمالات دیگر و کمال نهائی باشد کمال مزبور خیر مظنون یا خیر پنداری نامیده میشود.
(۵) در موردی که فاعل کاری را برای خیر دیگران انجام دهد انگیزه آشکار یا نهانی دیگری خواهد داشت در واقع چنین فاعلی خیر دیگران را وسیلهای برای تحقق لذت یا مصلحت خودش قرار میدهد.
(۶) چون کار اختیاری بدون تصدیق به مطلوبیت نتیجهاش انجام نمیگیرد متوقف بر علم و خواست فاعل میباشد و از این روی علت دیگری برای فعل اختیاری بنام علت غائی ثابت میشود.
(۷) در صورتی که علم و محبت به فعل و نتیجه آن عین ذات فاعل باشد علت غائی عین علت فاعلی خواهد بود.
(۸) معمولا فلاسفه علم به نتیجه مطلوب را علت غائی میشمارند ولی حقیقت این است که علت غائی همان خواست و محبت فاعل است و علم فقط نقش شرط را ایفاء میکند.
(۹) در مورد افعالی که در اثر عادت انجام میگیرد نیز علم و توجه اجمالی به نتیجه آن موجود است و همچنین در موردی که فعل در اثر برخورد با موانع به نتیجه مطلوب نمیرسد یا در تشخیص خیر و کمال اشتباهی رخ میدهد نیز علت غائی وجود دارد.
(۱۰) واژه غایت گاهی بمعنای منتهی الیه حرکت بکار میرود و نباید آنرا با غایت به معنای مقصود از انجام کار اشتباه کرد و باید توجه داشت که مقصود اصلی از فعل تلازمی با غایت بالذات حرکت ندارد.
(۱۱) یک کار ممکن است دارای چند غایت طولی باشد که هر کدام نسبت به غایت بالاتر حکم وسیله را داشته باشد و آن در صورتی است که فاعل از آغاز توجه به هدف نهائی داشته باشد و اهداف متوسط را تنها بعنوان وسیله مورد توجه قرار دهد.
(۱۲) نیز ممکن است علت غائی دارای تعدد عرضی باشد و یک کار به منظور چند غایت در عرض هم انجام گیرد.
مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه،ج۲،ص۱۲۹. سایت اندیشه قم.