• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عقیل‌ بن‌ ابی‌طالب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





ابویزید عقیل بن ابی طالب فرزند ابوطالب، صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم)، برادر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و از نسب‌شناسان معروف عرب بوده است. وی در جنگ بدر با اکراه قریش شرکت کرد و توسط مسلمانان به اسارت گرفته شد و بلافاصله شهادتین گفت. عقیل در جنگ‌های خیبر، موته و حنین شرکت و از کسانی بود که تا آخر مقاومت کرده و از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) دفاع نمود.
در زمان خلافت امیر‌المومنین (علیه‌السلام) و پس از شهادت ایشان، با زبان گویا و موقعیت اجتماعی‌اش به دفاع از امام علی (علیه‌السلام) پرداخت. نمونه روشن آن مناظراتی است که وی با معاویه در دفاع از حقانیت امیرالمومنین (علیه‌السلام) داشته است.



عقیل فرزند ابوطالب بن عبدالمطلب بن‌ هاشم، مادرش فاطمه بنت اسد بن‌ هاشم و پسر عموی پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. او از ناحیه پدر و مادر «هاشمی» است. علی (علیه‌السّلام)، جعفر، طالب، ام‌هانی (فاخته)، جمانه و ریطه، برادران و خواهران اویند.
عقیل ۲۰ سال از علی (علیه‌السّلام) و ۱۰ سال از جعفر بزرگ‌تر و ۱۰ سال از طالب کوچک‌تر بود. بنابراین می‌توان سال تولد او را ۳۰ سال پیش از بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دانست.
پدر وی ابوطالب کسی است که ابن ابی الحدید معتزلی، دانشمند بزرگ اهل سنت در باره‌اش گفت: «اگر ابوطالب نبود، از اسلام نشانه و یادی نبود.» و امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «اگر ایمان همه مردم را در یک کفه ترازو و ایمان ابوطالب رادر کفه دیگر آن قرار دهند، ایمان ابوطالب سنگینی خواهد کرد


عقیل دارای ۱۷ فرزند به نام‌های: مسلم، عبدالله، عبیدالله، محمد، عبدالرحمن، حمزه، علی، جعفر، یزید، عثمان، سعید، سعد، رمله، زینب، فاطمه، اسما و‌ ام‌هانی بود.
مسلم بن عقیل در جریان نهضت و قیام امام حسین (علیه‌السّلام)، از جانب آن حضرت به کوفه اعزام و در آن جا به دست عبیدالله بن زیاد، والی کوفه دستگیر شد و با وضع دلخراشی به شهادت رسید. عبدالله و عبدالرحمن نیز در روز عاشورا شهید شدند. (از برخی شواهد استفاده می‌شود که تعداد فرزندان عقیل که در روز عاشورا به شهادت رسیدند، بیش از دو نفر است. هنگامی که اسیران از خاندان امام حسین (علیه‌السّلام) را پس از شهادت آن حضرت نزد یزید در شام آوردند، دختر عقیل و خواهر مسلم در مرثیه شهیدان چنین سرود:
«عینی ابکی بعبره و عویل و‌اندبی سته کلهم لصلب علی قد اصیبوا و خمسه لعقیل» خطاب به چشمش می‌کند که در رثای ۶ نفر از فرزندان علی و ۵ نفر از فرزندان عقیل اشک بریزد.)
[۴] ر. ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۴.

فرزندان دیگر عقیل منقرض شدند و از آنان اولادی باقی نماند، جز محمد که عبدالله ـ فقیه و مفسر معروف ـ و عبدالرحمن فرزندان او هستند.


عقیل مورد علاقه و محبت ویژه ابوطالب بود. در سالی که مردم مکه بر اثر خشکسالی، روزگار سختی را سپری می‌کردند، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عمویش، عباس پیشنهاد کرد تا به خانه ابوطالب بروند و هرکدام یکی از فرزندان وی را به خانه بیاورند و نگه‌داری کنند و بدین سان، بار زندگی او را سبک نمایند.
وقتی آن‌ها به خانه ابوطالب رفتند و موضوع را طرح کردند، ابوطالب گفت: عقیل را برای من بگذارید و دیگر هرچه می‌خواهید، انجام دهید. پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، حضرت علی (علیه‌السّلام) را و عباس، جعفر را به خانه خود برد. (مجاهد می‌گوید: از جمله نعمت‌های خداوند بر علی (علیه‌السّلام) همین بود که آن حضرت به خانه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفت و با آن حضرت بود تا به پیامبری مبعوث گردید و علی (علیه‌السّلام) ایمان آورد. ابوالفرج اصفهانی می‌افزاید: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «همان را برگزیدم که خداوند برایم برگزیده بود.» ابن ابی الحدید پس از نقل این مطلب، می‌گوید: علی (علیه‌السّلام) از شش سالگی در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. آن حضرت در تربیت او می‌کوشید. علی (علیه‌السّلام) به این فراز از زندگی‌اش اشاره می‌کند و می‌فرماید: «من ۷ سال پیش از دیگران خدا را عبادت کرده‌ام و آواز فرشتگان را زمانی می‌شنیدم که هنوز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مامور به ابلاغ رسالتش نشده بود.»)


در اینجا به برخی از ابعاد زندگی عقیل بن ابی طالب در زمان حیات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) می‌پردازیم:

۴.۱ - اسلام

عقیل فردی خنده رو و بذله‌گو، حاضر جواب، در بحث و مناظره چیره دست و داناترین فرد زمان خویش بر انساب قریش بود. برخی سیره نویسان اسلام آوردن او را پس از جنگ بدر و اسیرشدنش به دست مسلمانان و برخی در فتح مکه و گروهی هم پس از صلح حدیبیه دانسته‌اند. وی در جنگ بدر که از روی اکراه و ناچاری در میان سپاهیان قریش حضور داشت، به اسارت مسلمانان در آمد و با دادن سربها (فدیه) آزاد گردید. عقیل به دستور پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه عباس و نوفل برای اداره امور قریش و سقایت حاجیان ـ که از زمان جاهلیت به عهده بنی هاشم بود. ـ رهسپار مکه شد.

۴.۲ - شرکت در جنگ‌ها

عقیل در سال ۸ ه.ق به همراه همسر و فرزندانش به مدینه مهاجرت و در جنگ‌های خیبر و موته دوشادوش مسلمانان شرکت نمود و به خاطر فداکاری‌هایی که از خود نشان داد، از دست رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هدیه‌ای دریافت کرد. عقیل در جنگ حنین نیز در میان معدود افرادی بود که به رغم فرار مسلمانان از میدان نبرد، پایدار ماند و از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفاع نمود.
هنگامی که عقیل با شمشیر خونین از جنگ به خانه‌اش برگشت، همسرش (فاطمه، دختر شیبة بن ربیع و خاله معاویه بن ابی سفیان) از وی پرسید: از غنائم جنگی چه آورده‌ای؟ عقیل سوزنی به وی داد؛ وقتی از ناحیه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اعلان شد: «هرکسی از غنائم جنگی، پیش از تقسیم آن، چیزی برداشته است، برگرداند، گرچه نخ یا سوزنی باشد.» عقیل آن سوزن را در میان غنائم انداخت.

۴.۳ - محبت پیامبر نسبت به عقیل

بررسی تاریخ زندگانی عقیل نشان می‌دهد که او از مدافعان سرسخت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مورد توجه و عنایت ویژه آن حضرت بود. روزی امیرمومنان (علیه‌السّلام) از رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرسید: «آیا عقیل را دوست داری؟» آن حضرت فرمود: «آری، هم به خاطر خودش هم به خاطر آن که ابوطالب او را دوست می‌داشت. همانا فرزند او در راه دوستی فرزند تو کشته می‌شود و مومنان بر وی می‌گریند و فرشتگان بر او درود می‌فرستند.» آن گاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به قدری گریست که قطرات اشک بر سینه‌اش جاری شد. سپس پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «به خدا شکوه می‌کنم درباره آنچه که پس از من بر عترت من خواهد گذشت.»
نیز آن حضرت خطاب به علی (علیه‌السّلام) فرمود: «من، تو، حسن، حسین، عقیل و جعفر در بهشت در کنار یکدیگر قرار داریم.»
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای تامین معاش عقیل، سالانه مقداری از در آمد خیبر را برای وی مقرر کرده بود. بنابراین از گفتار و کردار پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با وی چنین استفاده می‌شود که عقیل مورد عنایت ویژه آن حضرت بود.


در اینجا به برخی از ابعاد زندگی عقیل بن ابی طالب در زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌پردازیم:

۵.۱ - دفاع از ولایت و رهبری

عقیل در زمان خلافت امیرمومنان (علیه‌السّلام) و نیز پس از شهادت آن حضرت، از زبان گویا و فصیح و نیز از موقعیت اجتماعی‌اش در دفاع از علی (علیه‌السّلام) بهره گرفت و هدایتگر جاهلان و بی‌خبران بود.

۵.۲ - وفاداری و جان‌نثاری

برخی از مورخان و شرح حال نویسان گفته‌اند: عقیل در زمان حیات علی (علیه‌السّلام) برای تامین مشکلات مالی خود از آن حضرت برید و به معاویه پیوست.
بررسی دقیق زندگانی عقیل نشان می‌دهد که این گفتار، غیر محققانه است. عقیل پس از شهادت امیرمومنان (علیه‌السّلام) نزد معاویه رفت. از اموری که مدعای ما را تایید می‌کند نامه عقیل به حضرت علی (علیه‌السّلام) است، که ابو اسحاق ثقفی (متوفای ۲۸۳ ه.ق) آن را در کتاب خود آورده است. این نامه با توجه به جریان حمله «ضحاک بن قیس» به شهر «حیره» که پس از جنگ صفین و پیش از فتنه خوارج صورت گرفته است، در ماه‌های آخر زندگانی امیرمومنان (علیه‌السّلام) نوشته شده و در قسمتی از آن چنین آمده است: «... من برای انجام عمره به سوی مکه در حرکت بودم که با «عبدالله بن ابی سرح» و چهل نفر از فرزندان آزادشدگان که همراه او بودند، رو به رو شدم و چون تصمیم آنان را بر مخالفت تو و انتخاب راه نادرست احساس کردم، به آنان گفتم: ‌ای بازماندگان دشمنان رسول خدا! چه تصمیم شومی در سر دارید؟ اگر می‌خواهید به معاویه بپیوندید، این از شما به دور نیست و از همان دشمنی‌های گذشته شماست. شما می‌خواهید نور خدا را خاموش و فرمان او را پایمال نمایید...»
عقیل در ادامه، خطاب به علی (علیه‌السّلام) می‌نویسد: «گویا یارانت تو را تنها گذاشته‌اند؟! اگر دستور دهی خود و فرزندانم را فدای تو گردانم... زندگی پس از تو گوارا نیست....»
امیرمومنان (علیه‌السّلام) در پاسخ وی نوشت: تو به سلامت و خوشی در مکه بمان. دوست ندارم شما نیز با من کشته شوید. (سید رضی نیز بخشی از نامه آن حضرت را برگزیده و در نهج البلاغه آورده است.)
این نامه و پاسخ آن نشان می‌دهد که ملاقات‌های عقیل با معاویه هرگز به معنای روگردانی عقیل از علی (علیه‌السّلام) و پیوستن به معاویه نبود؛ زیرا در شرایطی که دشمنی معاویه با علی (علیه‌السّلام) به جنگ ۱۷ ماهه صفین منجر شده بود و پس از آن نیز گروهی از اشرار به فرماندهی یکی از ایادی معاویه، مانند «ضحاک بن قیس فهری» و «بسر بن ارطاه» (بسر بن ارطاه به دستور معاویه ۳۰ هزار نفر از شیعیان علی (علیه‌السّلام) را به قتل رساند و گروهی را با آتش سوزاند. علی (علیه‌السّلام) به او نفرین کرد و از خدا خواست که او به جنون مبتلا شود و همان گونه شد.) منطقه‌ای از سرزمین تحت فرمانروایی علی (علیه‌السّلام) را مورد تاخت و تاز خود قرار داده و مردم را قتل عام کرده و اموالشان را به یغما برده بودند، چگونه شخصیتی مانند عقیل از سویی، برادر بزرگ‌تر خلیفه مسلمانان و مورد احترام مسلمانان و شخصی تیزبین و شجاع بود و از سوی دیگر، معاویه و یاران او را همان‌گونه که در نامه‌اش آمده است، دشمنان خدا می‌دانست؛ به کاری اقدام نموده باشد که موجب خشنودی دشمنان علی (علیه‌السّلام) گردد؟!
بنابراین، نامه عقیل و پاسخ امیرمومنان (علیه‌السّلام) که در آن، خشنودی و رضایتش را از عقیل ابراز داشته و به ماندن در مکه امر کرده است، دلیل روشنی است که سفر عقیل به شام در زمان حیات آن حضرت نبوده است. گروهی از مورخان موثق و ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب «شرح نهج البلاغه» ادعای ما را تایید می‌کنند.

۵.۳ - عامل امام در مکه و مدینه

عقیل به عنوان فردی مورد اعتماد و به دستور آن حضرت، در مکه و مدینه ـ دو شهر مهم و حساس ـ ماند تا مسائل سیاسی و تحرکات مخالفان را به اطلاع آن حضرت برساند. در راستای همین ماموریت بود که عقیل دو نامه، ـ یکی در مورد اجتماع عایشه و یارانش در مکه و حرکت آنان به سوی بصره و دیگری درباره حرکت عبدالله بن ابی سرح و سربازانش به سوی شام ـ را به کوفه ارسال کرد. شاید یکی از علت‌های عدم حضور وی در جنگ صفین و نهروان، به عهده داشتن همین مسوولیت خطیر بوده است. (فرازهای زندگانی عقیل در زمان خلافت امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) در‌ هاله‌ای از ابهام است. در منابع تاریخی مطلب زیادی به چشم نمی‌خورد. بنابه گفته ابن قتیبه، در جریان عاشورا ۹ نفر از فرزندان و نوادگان عقیل در رکاب امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیدند.)


معاویه پس از شهادت علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام)، علاوه بر این که طی بخشنامه‌هایی به کارگزاران خود در سراسر کشور پهناور اسلامی، دستور داد تا نقل احادیث درباره فضائل و مناقب امیرالمومنین (علیه‌السّلام) ممنوع شود و راویان این گونه احادیث را به شدیدترین وجه مجازات کنند؛ به افرادی مانند ابوهریره، سمرة بن جندب، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه (مغیره، آشکارا در بالای منبر علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) را لعن می‌کرد. سبب دشمنی او آن بود که امیرالمومنین (علیه‌السّلام) در زمان خلافت عمر درباره‌اش فرموده بود: «اگر مغیره را ببینم، به سبب زنایش سنگسارش می‌کنم.») و عروة بن زبیر نیز ماموریت داد تا در نکوهش آن حضرت، احادیثی جعل و در میان مردم منتشر کنند و برای این کار پاداش بزرگی مقرر داشت.
عقیل در چنین شرایطی به شام رفت و در مرکز فرمانروایی معاویه بن ابی سفیان و در کاخ او به نقل فضایل امیرالمومنین (علیه‌السّلام) و حمایت از یاران آن حضرت و نیز نکوهش معاویه و اطرافیان او و سابقه زشت پدران آنان پرداخت. او هرگز معاویه را امیرالمومنین نخواند، بلکه طرفداران وی را منافق نامید و آنان را رسوا نمود. وی خطاب به معاویه گفت: «اگر برهمه دنیا حکمرانی، کنی ذره‌ای به تو رغبت نشان نخواهم داد.»


برای روشن شدن تیزهوشی و دفاع عقیل از علی (علیه‌السّلام) و نیز انگیزه رفتنش به کاخ معاویه، به چند نمونه از دیدارها و گفت و گوهای آنان اشاره می‌کنیم:
۱ ـ روزی معاویه احساس کرد به رغم تلاش‌ها و تبلیغاتش علیه بنی هاشم، به ویژه علیه علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام)، مردم به آنان علاقه دارند؛ معاویه چاره‌ای‌ اندیشید تا از وجود فردی از خاندان عبدالمطلب بهره بگیرد و با بذل و بخشش‌هایش، از آن فرد در تایید خود و مذمت کردن امیرمومنان (علیه‌السّلام) استفاده کند.
معاویه این موضوع را با عمرو بن عاص در میان گذاشت و او عقیل بن ابی طالب را برای این منظور شایسته دانست. معاویه، فردای آن روز و در میان مردم، خطاب به عقیل گفت: آیا علی برتر است یا من؟ عقیل پاسخ داد: تو برای دنیای ما بهتری اما علی از تو برتر است. معاویه به صدای بلند خندید. عقیل نیز خندید. معاویه گفت: چرا خندیدی؟ عقیل پاسخ داد: به اطرافیانت نگاه کردم، همگی آنان از آزادشدگان و بقایای «احزاب» هستند، در حالی که اطرافیان علی (علیه‌السّلام)، همگی از مهاجر و انصار بودند. معاویه خطاب به حاضران گفت: آیا عقیل را می‌شناسید؟ او همان است که خداوند درباره عمویش فرمود: (تبت یدا ابی لهب). عقیل، بی‌درنگ و شجاعانه رو به حاضران کرد و گفت: آیا خوانده‌اید (وامراته حماله الحطب)؟ او، عمه (ام جمیل، همسر ابولهب، خواهر ابوسفیان و عمه معاویه بود.) معاویه است. ‌ای معاویه، هرگاه وارد جهنم شدی و ابولهب را در حالی که... دیدی، نگاه کن حال کدام یک بهتر است؛ شوهر یا همسر! ؟
معاویه که خشم خود را فرو می‌برد، رو به عمرو بن عاص کرد و گفت: این شخص همان است که می‌پنداشتی از کم‌خردهای خاندان عبدالمطلب است؟!
۲ ـ روزی معاویه صدهزار درهم به عقیل داد تا بالای منبر از معاویه تجلیل و از علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) بدگویی کند. عقیل بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، گفت: ‌ای مردم! من نزد علی (علیه‌السّلام) رفتم، او دینش را بر من مقدم داشت، نزد معاویه آمدم، او مرا به دینش مقدم داشت. (اشاره به درخواست کمک مالی از امیرمومنان (علیه‌السّلام) است. عقیل در حالی که دست فرزندان کوچکش که موهای ژولیده و چهره‌های رنگ پریده داشتند، نزد آن حضرت رفت...)
۳ ـ روزی معاویه از عقیل پرسید: علی (علیه‌السّلام) را چگونه و در چه حالی ترک گفتی؟ عقیل در پاسخ گفت: او را در حالی که خدا و رسولش دوست داشت، ترک کردم و تو را در حالی که خدا و رسولش دشمن دارد ملاقات کردم.
۴ ـ هنگامی که معاویه از عقیل درباره علی (علیه‌السّلام) و یارانش پرسید، عقیل گفت: آنان همان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اصحاب آن حضرت در جنگ بدر هستند، جز آن که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در میانشان نیست و شما همان ابوسفیان و سپاهیان او در جنگ احد هستید، جز آن که ابوسفیان درمیانتان نیست. وقتی به این جا آمدم، گروهی از منافقان به استقبال من آمدند. آن گاه درباره عمرو بن عاص که کنار معاویه نشسته بود، چنین گفت: این شخصی است که شش نفر درباره‌اش ادعا داشتند و هرکدام او را فرزند خود می‌خواندند و بالاخره قصاب و گوشت‌فروش بر دیگران چیره شد و او را فرزند خویش خواند. آن گاه از فرد دیگری که در کنار معاویه بود، پرسید؛ معاویه گفت: او ضحاک بن قیس فهری است. عقیل خندید و گفت: همه قریش می‌دانند که شغل پدر او اخته کردن سگ‌ها و میمون‌ها بود... عقیل برای هریک از حاضران عیبی را آشکار ساخت. معاویه که می‌خواست تا‌ اندوهی که بر اطرافیانش سایه افکنده بود، را کنار زند، گفت: درباره من چه می‌دانی؟ عقیل گفت: «حمامه» را می‌شناسی؟ سپس عقیل از مجلس بیرون رفت. معاویه دستور داد تا نسب‌شناسی را به حضور او بیاورند. نسب‌شناس شام پس از گرفتن امان از معاویه، گفت: حمامه، مادر ابوسفیان و مادر بزرگ توست که زنی بدنام و زناکار بود و برای این منظور، پرچمی بر درخانه‌اش آویزان بود.
[۴۴] تعلیقات الغارات، ص۹۳۶-۹۳۷.

۵ ـ عقیل در پاسخ معاویه که خطاب به وی گفت: شما بنی‌ هاشم از ناحیه چشم آسیب می‌بینید. (اشاره به نابینا بودن عقیل) بی درنگ پاسخ داد: و شما بنی امیه در بصیرت و آگاهی. (کنایه از گمراهی و انحراف آنان)


از این قبیل مناظرات و گفت و گوهای صریح و روشن عقیل با معاویه فراوان است و درج همه آن‌ها ما را از هدفی که دنبال می‌کنیم، باز می‌دارد. تنها به نقل یک ملاقات که درس‌های فراوانی برای افراد و رهبران جامعه در بردارد، بسنده می‌کنیم:
روزی معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن گداخته چه بود؟ عقیل گریست و سپس گفت: پیش از نقل داستان آهن گداخته، به یک جریان اشاره کنم. روزی حسین بن علی (علیه‌السّلام) برای پذیرایی از میهمان، درهمی را از راه سلف (معامله سلف: مشتری پول را می‌دهد و پس از مدتی جنس را تحویل می‌گیرد.) برای خرید نان تهیه کرد و برای خورشت آن از قنبر خادم امیرمومنان (علیه‌السّلام) خواست تا از عسل‌هایی که از یمن آورده شده بود، مقداری بردارد. قنبر پذیرفت. هنگامی که علی (علیه‌السّلام) آن‌ها را میان مسلمانان تقسیم می‌نمود، احساس کرد که یکی از ظرف‌های عسل دست خورده است. قنبر جریان را بازگو کرد. آن حضرت خشمگینانه حسین (علیه‌السّلام) را خواست. وقتی امام حسین (علیه‌السّلام) نزد پدرگرامیش حاضر شد، ناگهان امیرالمومنین (علیه‌السّلام) تازیانه را بالابرد. امام حسین (علیه‌السّلام) پدرش را به حق عمویش، جعفر طیار سوگند داد. علی (علیه‌السّلام) آرام گرفت. آن گاه فرمود: چرا این کار را کردی؟ امام حسین (علیه‌السّلام) اظهار داشت: ما نیز در این عسل سهمی داریم. علی (علیه‌السّلام) فرمود: پدرت به قربانت! درست است! حقی داری اما نمی‌توانی پیش از تقسیم در میان مسلمانان، از آن بهره‌مند شوی. اگر به چشم خود ندیده بودم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لب و دندانت را می‌بوسید، تو را به شدت می‌زدم. سپس درهمی به قنبر داد و فرمود تا برای جبران آن مقدار، بهترین عسل را بخرد.
عقیل افزود: به خدا قسم! گویا می‌بینم علی (علیه‌السّلام) را در حالی که ظرف عسل را گرفته است و قنبر عسل خریداری شده را روی آن می‌ریزد. آن حضرت گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا! از حسین درگذر! او نمی‌دانست.
معاویه گفت: از کسی یاد کردی که نمی‌توان فضل و برتریش را انکار نمود. خدا او را رحمت کند. پیشینیان را سبقت گرفت و آیندگان را ناتوان کرد. (نظیر ندارد.) حدیث آهن گداخته را بازگو!
عقیل گفت: روزگار سختی را سپری می‌کردم. نزد علی (علیه‌السّلام) رفتم تا چیزی ستانم، کارگر نیفتاد. روز بعد، بچه‌هایم را که رنگ گرسنگی در رخسارشان هویدا بود، به همراه خود نزد امیرمومنان (علیه‌السّلام) بردم. فرمود: «شبانگاه بیایید تا چیزی بدهم.» در وقت مقرر و در حالی که یکی از فرزندانم دستم را گرفته بود، نزد آن حضرت حاضر شدیم. فرمود: «جلو بیا.» من به طمع درهم و دینار دستم را پیش بردم. ناگهان آهنی گداخته و داغ مرا سوزاند و چونان گاو نر فریاد کشیدم. آن حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند، این آهنی است که با آتش دنیا گداخته شده است. من و تو چگونه خواهیم بود اگر در زنجیر شویم و به طرف جهنم برده شویم.» سپس این آیه را تلاوت کرد: «اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل و یسبحون؛ هنگامی که غل‌ها در گردن‌هایشان افتاده و با زنجیرها در آب کشانده می‌شوند.»؛ آن گاه فرمود: «جز آنچه را که خداوند مقرر کرده است، سهمی نداری. به خانه‌ات برگرد!»
معاویه گفت: هرگز! هرگز! مادران از آوردن چنین فرزندی عقیمند. (حضرت علی (علیه‌السّلام) جریان آمدن عقیل را به طور مبسوط بیان کرده است.)
آن گونه که روشن شد، عقیل در تمامی ملاقات‌ها و گفت و گوهایی که با معاویه داشت ـ به رغم آن که بیشتر به دست هواداران حکومت‌های اموی نقل شده است. ـ به دفاع از شخصیت بی نظیر علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) و نکوهش دشمنان آن حضرت پرداخته است.


دفاع از عقیل به معنای معصوم بودن او و مبرا بودن او از هر عیب و نقصی نیست، بلکه او نیز همانند سایرین دارای نقاط ضعف و فرازهای تاریکی در زندگی خویش است، که از جمله آن‌ها می‌توان درخواست سهم بیشتری از بیت المال که در نتیجه احساس یک نوع برتری به عنوان برادر خلیفه پدید آمده بود، را نام برد. که با برخورد تند امیرمومنان (علیه‌السّلام) مواجه شد. اما پیوند دادن این جریان با رفتن عقیل نزد معاویه و او را در ردیف کسانی همچون ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه و... که از علی (علیه‌السّلام) بریده، کینه و دشمنی‌اش را به دل گرفته، به معاویه پیوستند، واقع‌بینانه نیست.
عقیل فردی نسب‌شناس و نیز آگاه به جریان‌ها و اتفاقات روزگاران جاهلی بود. از این رو بعدها که نابینا شد، در مسجدالنبی بر فرشی که برای او پهن می‌کردند، پس از اقامه نماز می‌نشست و تاریخ عرب را برای حاضران بیان می‌کرد و به لحاظ آن که بیشتر در مورد سوابق نادرست و رفتارهای ناشایست قریش سخن می‌گفت. مورد کینه و دشمنی آنان قرار گرفت. به این جهت درباره وی مطالب غیر واقعی و روایاتی جعل نموده‌اند و او را به حماقت و نادانی متهم کرده‌اند.


برخی مورخان وفات عقیل را در زمان خلافت معاویه بن ابی سفیان دانسته‌اند. ابن حجر عسقلانی وفات وی را در سال ۶۰ ه'. ق و در اول خلافت یزید بن معاویه و پیش از واقعه حره دانسته است. بنا به گفته نووی (متوفای۶۷۷: ه.ق) او در بقیع و در مقبره بنی هاشم دارای قبه و بارگاه بوده است.


۱. بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۵۱.    
۲. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۲.    
۳. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۸.    
۴. ر. ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۴.
۵. اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۲.    
۶. دینوری، ابن قتیبة، المعارف، ص۲۰۴.    
۷. امین سید محسن، اعیان الشیعه، ج۳، ص۲۱۹.    
۸. امین سید محسن، اعیان الشیعه، ج۴، ص۱۲۹.    
۹. امین سید محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۶.    
۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷.    
۱۱. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۱۶.    
۱۲. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۵.    
۱۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۱۵.    
۱۴. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.    
۱۵. حمیری، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۳۵.    
۱۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۱۹۱.    
۱۷. نیشابوری، حاکم، مستدرک حاکم، ج۳، ص۶۶۷.    
۱۸. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۳، ص۵۶۲.    
۱۹. طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الکبیر، ج۱۷، ص۱۹۱.    
۲۰. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۳.    
۲۱. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۲.    
۲۲. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.    
۲۳. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۹.    
۲۴. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده الطالب، ص۳۱.    
۲۵. دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۱۰۱.    
۲۶. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۸۵.    
۲۷. ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ج۲، ص۴۱۶۴۳۴.    
۲۸. دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۵۴.    
۲۹. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، نامه ۲۹، ص۷۲.    
۳۰. ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ج۲، ص۶۴۰.    
۳۱. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۰.    
۳۲. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۵۱.    
۳۳. دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۵۴.    
۳۴. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص۲۰۴.    
۳۵. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۹.    
۳۶. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۳-۶۴.    
۳۷. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴-۴۶.    
۳۸. اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۹۲.    
۳۹. احمدی میانجی، علی، مواقف الشیعه، ج۳، ص۱۴۰-۱۴۲.    
۴۰. ر. ک:امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.    
۴۱. مسعودی، ابی الحسن بن علی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۶.    
۴۲. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.    
۴۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۲۱.    
۴۴. تعلیقات الغارات، ص۹۳۶-۹۳۷.
۴۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۱۲-۱۱۳.    
۴۶. احمدی میانجی، علی، مواقف الشیعه، ج۱، ص۲۳۹.    
۴۷. اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۹۱.    
۴۸. غافر/سوره۴۰، آیه۷۱.    
۴۹. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۵۳.    
۵۰. ر.ک:امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.    
۵۱. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۲۴.    
۵۲. ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ج۲، ص۵۴۹.    
۵۳. دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۷۵.    
۵۴. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۹.    
۵۵. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.    
۵۶. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۵۰.    
۵۷. نووی، ابو زکریا، تهذیب الاسماء، ج۱، ص۳۳۷.    



بیات، یوسف، فرهنگ کوثر، سال ۱۳۷۹، ش۴۷، برگرفته از مقاله «عقیل در آینه حقیقت»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۶/۲۳.    







جعبه ابزار