• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عقاید جبائیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جبائیه از آخرین فرقه‌های معتزله در اوایل قرن چهارم به شمار می‌رود که به طرفداران ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جبائی گفته می‌شود. وی از متکلمان مشهور معتزله بصره در قرن سوم می‌باشد.



ابوعلی جبایی معرفت خداوند منعال را واجب می‌داند و ترک این معرفت را قبیح بر می‌شمرد.
[۲] قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، تحقیق عبدالکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، ۱۴۰۸ ق./ ۱۹۸۸ م، الطبعة الثانیة، ص۴۳.



در مساله "ذات خداوند" میان متلکمان مباحث مختلفی ارائه شده است. ابو علی جبایی نخستین متکلمی است که ذات الهی را «قدیم» معرفی می‌کند.
[۳] قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، تحقیق عبدالکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، ۱۴۰۸ ق./ ۱۹۸۸ م، الطبعة الثانیة، ص۱۲۹.
این در حالی بود که متکلمان معتزلی پیش از ابو علی مانند معمر بن عباد (م. ۲۱۵. ق) معتقد بودند که وصف «قدیم» برای خداوند قبل از حدوث احداث محقق نمی‌شود.
[۴] جوینی، عبد الملک بن عبدالله، الشامل فی اصول الدین، تحقیق ر. م فرانک، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۰، ص۲۵۱.
ابو علی درباره قدیم بودن خداوند می‌گفت که او از ازل موجود بوده و آغازی برای او نیست. بر همه موجودات تقدم دارد و غایت و پایانی ندارد.
ابوعلی بر این باور بود که شی آن چیزی است که مشخص و امکان نام گذاری آن وجود داشته باشد و بتوان از آن خبر داد. این ویژگی‌ها درباره خداوند متعال وجود دارد. با این تفاوت که خداوند شییء است غیر از اشیاء. بدین معنا که میان او و معلومات دیگر که غیر او هستند تفاوت گذاشته می‌شود و او در جایگاهی است که او نه جزیی از آن هاست و نه آنها جزیی از اویند. او معتقد بود که خداوند از ازل غیر اشیاء بوده است.


ابوعلی جبایی صفات الهی را به سه دسته تقسیم می‌کند؛ صفات ذات مانند صمد، قائم و قیوم ، صفات نفس مانند عزیز و سبوح و قدوس و صفات فعل مانند جواد و شدید.
در بحث علم الهی، ابو علی بر خلاف این قول که علم خداوند به شی همان بودن و به وجود آمدن آن است، بر این نظر بود که «علم الهی به همه چیز قبل از مرحله وجود تعلق می‌گیرد و هر جز قبل از این مرحله، نام خود را مشخص شده می‌یابد؛ خواه جوهر باشد یا عرض
او بر خلاف نظر دیگر معتزلیان بر این عقیده بود که اگر علم خداوند بر عدم وجود شیء باشد و خبر آن را نیز بیان کرده باشد، آن شی هیچ گاه وجود پیدا نخواهد کرد. ولی اگر خبر آن را بیان نکرده باشد امکان وجود برای آن شی وجود دارد.
ابو علی درباره صورت اول معتقد بود که اگر کسی امکان وجود شی در این صورت را بپذیرد در واقع امکان تردید را برای خداوند پذیرفته است و این چیزی غیر از کفر نیست.
ابو علی معتقد است که خداوند از ازل سمیع و بصیر بوده ولی محال است که سامع و مبصر (شنونده و بیننده) باشد. لازمه سامع و مبصر بودن خداوند وجود سامعات و مبصرات (وجود اشیاء شنیدنی و دیدنی) است و لازمه این قول ازلی بودن اشیاء است در حالی که اشیاء ازلی نیستند. وی سامع و مبصر بودن خداوند را به «انه مدرک للمسموعات والمبصرات» معنا می‌کرد.
او معتقد بود مفهوم «عالم» بودن خداوند در واقع اثبات وجود اوست و «عالم» بودن خداوند نشان از معلومات اوست.
ابوعلی بر این باور بود که اگر عقل اثبات کند که خداوند «عالم» است، واجب خواهد بود که او با این نام خوانده شود. هر چند خود را با این نام وصف نکرده باشد. ابو علی بر این اساس توقیفی بودن و محدود بودن اسامی خداوند را قبول نداشت.
او خداوند را عالم، عارف و مطلع می‌نامید و از توصیف خداوند با صفاتی هم چون «فهم» بسیار با فهم، «فقه» بسیار آگاه، «موقن» یقین کننده، «مستبصر» بصیرت یافته، «متبین» کسی که حقایق امور بر او روشن است، نهی می‌کرد؛ چرا که این صفات را مسبوق به جهل می‌دانست و جهل بر خداوند نقص و محال است.
ابو علی «رائی» بودن کننده     خداوند را به علم و گاهی به درک معنا می‌کرد. وی قائل به عدم [[|رویت خداوند]] در آخرت بود.
[۱۱] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۱، ص۶۶۹.

ابو علی از صفاتی هم چون «رفیع»، «شریف» و «عالی» بودن خداوند دوری می‌کرد؛ چرا که لازمه آنها را وجود مکان برای خداوند بیان می‌نمود.
ابوعلی درباره کریم بودن خداوند بر آن است که توصیف خداوند به کریم بودن دو گونه است، اگر «کریم» به معنای «عزیز» باشد جزء صفات ذات حساب می‌شود و اگر «کریم» به معنای «جواد و عطا کننده» باشد جزء صفات فعل به شمار می‌رود.
در نظر ابو علی صفت «حکیم» به معنای «علیم» از صفات ذات و «حکیم» از باب این که فعل خداوند بر اساس حکمت است از صفات فعل می‌باشد.
درباره صفت صمد نیز می‌گفت اگر به معنای سید باشد از صفات ذات و اگر به این معنا که او را قصد می‌کنند از صفات فعل است.
او درباره خالقیت خداوند می‌گفت که خالقیت یعنی این که او افعال خود را تقدیر شده و تعیین شده انجام می‌دهد. معنایی که ابو علی برای قادریت خداوند متعال نیز بیان می‌کند.
ابو علی می‌گفت کلام معنایی است که در صورت یافت می‌شود.
[۱۵] الذریعة، السید المرتضی، تحقیق ابو القاسم گرجین تهران دانشگاهن طهران، ۱۳۴۶ الطبعه الاولی، ج۱، ص۳.
خداوند تکلم می‌کند به کلامی که مرکب از حروف و اصوات است که آن را در قالب جسم بیان می‌کند.
[۱۶] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۱، ص۶۶۹.



ابو علی جبایی اراده خداوند درباره خلقت اشیاء را امری جدا از خودش و خلقت آن می‌پنداشت. او می‌گفت که اطلاق «کن» برای ایجاد اشیاء صحیح نیست. ابوعلی خلق را همان مخلوق بیان می‌کرد. وی معتقد بود خداوند مرید است به همان اراده‌ای که به آن وصف می‌شود.
[۱۸] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۶۹.
[۱۹] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۵۷.



نظریه اصلح که در برابر نظریه لطف قرار می‌گیرد عقیده‌ای است که بعضی از معتزلیان بر پایه آن معتقدند خداوند آن چه را که اصلح است باید بر بندگان انجام دهد.
[۲۰] ابوالثناء، محمد بن زید، التمهید لقواعد التوحید، تحقیق عبدالمجید زکی، دار المغرب الاسلامی، ۱۹۹۵ م. ، الطبعة الاولی، ص۱۱۸.
ابو علی نیز قائل به اصلحیت برای خداوند متعال می‌باشد.
[۲۱] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.
با این حال او اصلحیت خداوند بر بندگان را واجب نمی‌داند ولی معتقد است خداوند همه مردم را در قالب راهنمایی و بیان حق، هدایت کرده است.


ابوعلی واجبات دینی را همان ایمان می‌داند و مستحبات را از شمول ایمان خارج ساخته است و اجزاء ایمان را همان اجزاء واجبات شرعی بیان می‌کنند.
[۲۴] قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۷۰۷.

وی در یک نظر منحصر به فرد و به ظاهر برخلاف اصول کلی معتزله در باب «منزلة بین منزلتین» (منزلة بین منزلتین در نظر اهل اعتزال یعنی فاسق شدن مرتکب گناه کبیره. معتزلیان او را بین کافر و مومن می‌دانستند.) بر این باور است که فاسق ملی را می‌توان از نظر لغوی مومن نامید. در حالیکه همه معتزلیان، فاسق را بین مومن و کافر تلقی می‌کنند.
اساس نظریه ابوعلی بر این پایه استوار است که او میان نامهای لغوی و دینی تفاوت گذاشته و نامهای لغوی را که از افعال مشتق می‌شوند با انقضای فعل، منقضی می‌داند. در مقابل نامهایی که در چارچوپ شرع به کسی داده می‌شود (مانند مومن) نامهایی هستند که در صورت انقضای فعل نیز صادق هستند. بنابراین انسان مؤمن اگر چه گناه کبیره بکند باز از حیث لغت به او مومن گفته می‌شود.
ابوعلی در ادامه همین بحث گناه را به صغیره و کبیره تقسیم کرده و مرتکب صغیره را برخلاف کبیره مستحق بخشش می‌داند. او بخشش مرتکب صغیره را در ترک گناهان کبیره بیان می‌کند. ابو علی درباره گناهان کبیره نیز معتقد است که آنها پاداشی را که بر ایمان مترتب می‌شود از بین می‌برند. وی مرتکبان کبیره بدون توبه را مستحق جاودانگی در جهنم می‌داند.
[۲۶] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.
او قصد بر هر گناهی را به منزله همان گناه بیان می‌کندو بر خلاف دیگر معتزلیان استمرار گناه صغیره را گناه کبیره و توبه از گناهان صغیره را نیز مانند کبیره واجب می‌داند. ابوعلی در نظری بر خلاف مذهب امامیه و حتی دیگر معتزلیان، توبه از یک گناه و اصرار بر گناهان دیگر را پذیرفتنی می‌داند.
[۳۰] قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۷۹۴.
او عبد را خالق افعال خود می‌دانست.
[۳۱] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.



ابوعلی جبایی با قبول بحث شفاعت از طرف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ان را مخصو ص گناه کاران توبه کرده در دنیا می‌دانست. او در رد شفاعت اهل دوزخ می‌گفت جهنمیان مستحق لعن و غضب و سخط الهی هستند. از طرفی از حقوق شفاعت کننده این است که نسبت به شفاعت شده محبت و رضایت داشته باشد. لازمه شفاعت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در واقع رضایت از لعن و غضب و سخط الهی بر مستحقین از آنهاست و جنین امری کاملا ناصحیح می‌باشد.
[۳۲] قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۲۰۸ - ۲۰۹.



ابوعلی جبایی «اقامه حدود» و «تنفیذ احکام» را از وظایف بیان می‌کند
[۳۳] قاضی عبدالجبار، المغنی، تحقیق ابراهیم مذکور، الدار المصریه، بی تا، ج۱۵، ص۲۳۵.
و عصمت را همان لطفی می‌داند که باعث ترک معصیت می‌شود.
[۳۴] احمد بن یحیی بن مرتضی، القلائد، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۵م. الطبعه الاولی، ص۱۰۵.

ابو علی جبایی مانند دیگر معتزلیان امامت را با اختیار امت و امام را متولی امور دینی و دنیوی می‌داند. او در آن جایی که برای دو فرد شرایط امامت جمع شده باشد فردی را که نخست با او بیعت شود امام می‌داند و اگر هم زمان با هر دو بیعت شده باشد «قرعه» را به عنوان راه کار بیان می‌کند.
[۳۵] قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص۷۵۷.

او در بحث خلفای راشدین هیچ گاه سه خلیفه اول را بر علی بن ابی طالب تفضیل نمی‌دهد و قائل به «توقف» شده است.
[۳۶] قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص۷۶۷.
گر چه گزارشاتی از تفضیل علی بن ابی طالب بر ابوبکر از او نیز رسیده است.
ابوعلی این روایت را که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا و دو فرزندشان (علیهم‌السّلام) فرمود: «انا حرب لمن حاربکم (و) انا سلم لمن سالمکم» را نقل می‌کرد و می‌گفت تعجب می‌کنم از نابته (اصحاب حدیث) که این حدیث را نقل می‌کنند و با این حال معاویه را نیز دوست دارند.
[۳۸] قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۲۹۲.
او روایاتی در ذم معاویه هم نقل کرده است.
[۳۹] قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۲۹۲.

وی کرامت را برای غیر نبی انکار می‌کرد.
[۴۱] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.



ابو علی جبائی در باب عصمت انبیاء، نبی را از هر گونه گناه صغیره و کبیره معصوم می‌داند. او حتی قصد گناه را نیز برای نبی جایز نمی‌داند.
[۴۴] ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.



۱. عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، بیروت، دارلکتب العلمیه،ج۷، ص۳۲۴.    
۲. قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، تحقیق عبدالکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، ۱۴۰۸ ق./ ۱۹۸۸ م، الطبعة الثانیة، ص۴۳.
۳. قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، تحقیق عبدالکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، ۱۴۰۸ ق./ ۱۹۸۸ م، الطبعة الثانیة، ص۱۲۹.
۴. جوینی، عبد الملک بن عبدالله، الشامل فی اصول الدین، تحقیق ر. م فرانک، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۰، ص۲۵۱.
۵. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۲، ص۳۸۲.    
۶. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۲، ص۳۸۲.    
۷. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۲، ص۲۸۶.    
۸. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۲، ص۲۸۶.    
۹. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۵۶.    
۱۰. بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالافاق الجدیده، ۱۹۷۸م، ص۱۶۸.    
۱۱. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۱، ص۶۶۹.
۱۲. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۴۵.    
۱۳. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۷۳.    
۱۴. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۲، ص۳۸۲.    
۱۵. الذریعة، السید المرتضی، تحقیق ابو القاسم گرجین تهران دانشگاهن طهران، ۱۳۴۶ الطبعه الاولی، ج۱، ص۳.
۱۶. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۱، ص۶۶۹.
۱۷. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۱۰.    
۱۸. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۶۹.
۱۹. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۵۷.
۲۰. ابوالثناء، محمد بن زید، التمهید لقواعد التوحید، تحقیق عبدالمجید زکی، دار المغرب الاسلامی، ۱۹۹۵ م. ، الطبعة الاولی، ص۱۱۸.
۲۱. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.
۲۲. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۹۶.    
۲۳. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۱۳.    
۲۴. قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۷۰۷.
۲۵. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۱۳.    
۲۶. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.
۲۷. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۱۳.    
۲۸. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۱۳.    
۲۹. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۵۸.    
۳۰. قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۷۹۴.
۳۱. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.
۳۲. قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۲۰۸ - ۲۰۹.
۳۳. قاضی عبدالجبار، المغنی، تحقیق ابراهیم مذکور، الدار المصریه، بی تا، ج۱۵، ص۲۳۵.
۳۴. احمد بن یحیی بن مرتضی، القلائد، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۵م. الطبعه الاولی، ص۱۰۵.
۳۵. قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص۷۵۷.
۳۶. قاضی عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص۷۶۷.
۳۷. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷.    
۳۸. قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۲۹۲.
۳۹. قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۲۹۲.
۴۰. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبد الکریم بن احمد، الملل و النحل، ج۱، ص ۸۵.    
۴۱. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.
۴۲. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبد الکریم بن احمد، الملل و النحل، ج۱، ص ۸۵.    
۴۳. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۲ - ص۱۳.    
۴۴. ایجی، عضد الدین، المواقف، ج۳، ص۶۷۰.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عقاید جبّائیه»، تاریخ بازیابی ۲۹/۱/۱۳۹۵.    






جعبه ابزار