عزالدوله بختیار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بختیار، عزالدوله،
امیر سلسله شیعی
مذهب آل بویه (
دیلمیان) در
عراق بود.
بختیار، عزالدوله،
امیر سلسله شیعی مذهب
آل بویه (
دیلمیان) در
عراق (۳۳۱ یا ۳۳۲ـ۳۶۷).
ابومنصور بختیار، ملقب به عزالدوله، فرزند و جانشین
معزالدوله ابی الحسین احمدبن بویة دیلمی.
در
اهواز متولد شد، لیکن
دیلمی الاصل بود.
در ۳۴۶ با دختر
سبکتکین حاجب، یکی از فرماندهان
سپاه معزالدوله،
ازدواج کرد.
در ۳۵۶، از
خلیفهالمطیع لله لقب عزالدوله یافت.
در همان سال به جای پدر به
امارت عراق رسید و تا ۳۶۷، سال درگذشتش، بر متصرفات پدر مشتمل بر
آذربایجان، جزیره،
بین النهرین و
خوزستان ـ جز
عمان و
کرمان که به
تصرف عضدالدوله درآمده بود ـ
حکومت کرد.
معزالدوله هنگام
مرگ،
وصیت کرد که لقب امیرالامرایی
بغداد را به بختیار دهند
و از عزالدوله خواست تا از عمویش
رکن الدوله، که بزرگ
خاندان بویه بود، و پسر عمویش، عضدالدوله،
اطاعت و با ترکان
سپاه، خصوصاً فرمانده آنان،
سبکتکین حاجب، مدارا کند.
همچنین او را به نگه داشتن دو کاتب خویش،
ابوالفضل عباس بن حسین شیرازی و
ابوالفرج محمدبن عباس، سفارش کرد.
پس از مرگ معزالدوله، سه روز
باران بارید، به طوری که رفت و آمد دولتمردان و درباریان دشوار شد و همین امر به بختیار امکان داد که، بدون اختلاف و درگیری، بر سریر
حکومت بنشیند.
بختیار در سالهای حکومت خود، با مشکلات بسیاری روبرو شد که اصلیترین آنها تهی بودن
خزانه بود؛ زیرا معزالدوله با اتلاف ثروتش در سالهای آخر عمر، تمام اندوخته خزانه را صرف
بذل و بخشش به ترکان و احداث بنایی برای خود کرد.
مشکل دیگر، اختلافات قومی و مذهبی در
سپاه بود، که از ترکان
سنی مذهب و
دیلمیان شیعی تشکیل شده بود، و سبب
تشنج در
شهر بغداد شد.
بعلاوه، ضعف شدید دستگاه خلافت، وجود همسایگان که طمع در
تصرف بغداد داشتند ـ مانند
حمدانیان در
موصل و
حلب،
فاطمیان در
دمشق و
شام،
روم شرقی در شمال و عضد الدوله در شرق ـ سبب افزایش مشکلات و در نهایت از میان رفتن حکومت بختیار شد.
اخشیدیان مصر وعلویان عراق (
آل بویه)، همواره بر سر امارت
مکه رقابت و زدوخورد داشتند؛ چنانکه یک بار در ۳۴۳،
و باردیگر در ۳۵۶، در
مراسم حج،
بنی سلیم امیرالحاج بوییان، حاجیان مصری را
تاراج کرد و امیرشان را کشت؛ و در آن تاریخ به نام بختیار در مکه
خطبه خوانده شد و
امارت حج بر عهده
ابواحمد موسوی پدر
شریف رضی و
علم الهدی گذاشته شد و
برخلافت المطیع لله نیز تأکید شد.
در ۳۵۶، هنگام حمله
وشمگیر به
خراسان، با درخواست کمک
رکن الدوله از بختیار،
او
سبکتکین را
مأمور کرد.
با نافرمانی سبکتکین، بختیار ناچار
بختکین آزادرویه، یکی از غلامان معزالدوله، را به کمک عمویش فرستاد؛ اما با مرگ وشمگیر قضیه منتفی شد.
در همین زمان، کارگزاران عضدالدوله برای
خرید سالانه سپاه به بغداد آمده بودند؛ اما بختیار مانع کار آنان شد
و زمینه اختلاف با پسر عمویش را فراهم آورد.
خزانه تهی بختیار به او امکان رفع حوایج سپاه را نمیداد؛ و ترکان و دیلمیان سپاه به اتفاق بر او فشار میآوردند.
ابوالفضل عباس تقبل کرد که مخارج سپاه را
تأمین کند و با دریافت
خراج از
اهل ذمه و مصادره اموال و املاک مردم، موقتاً مشکل را حل کرد و به پاداش این کار به
وزارت رسید.
بختیار در ۳۵۸ او را عزل و اموال و املاکش را ضبط کرد، و
ابوالفرج محمدبن عباس را به جای او برگماشت؛ لیکن پس از مدتی، باردیگر
ابوالفضل عباس را به وزارت آورد.
مشکلات حکومت بختیار در ۳۵۷، با نافرمانی برادرش حبشی، حاکم
بصره که به تحریک جمعی از سپاهیان بر او شوریده بود، آشکارتر شد.
بختیار نیز
ابوالفضل عباس را برای دستگیری برادر روانه کرد.
حبشی شکست خورد و مدتی در
قلعه مهدی، و سپس
اهواز و رامهرمز دربند بود؛ اما سرانجام با درخواست رکن الدوله، از
زندان آزاد شد و نزد
عمو و سپس پسر عمویش عضدالدوله رفت.
بختیار نیز پسر هشت ساله خود مرزبان را به جای برادر، امیر بصره کرد.
در همین سال، محمد پسر
مستکفی در
بغداد ادعای
مهدویت کرد.
او که قبلاً نزد
کافور اخشیدی در
مصر، کارش بالا گرفته بود، به بغداد رفت و از میان
علویان و
سنیان طرفدارانی جمع کرد.
سبکتکین حاجب نیز با او
بیعت کرد، لیکن هنگامی که دریافت پسر مستکفی است، از او کناره گرفت؛ و همین امر سبب کاهش
قدرت محمد شد.
سپس بختیار او را دستگیر کرده نزد
خلیفه فرستاد، و خلیفه نیز او را
کیفر داد.
با ظهور
فاطمیان درمصر برای بختیار مشکل جدیدی فراهم شد.
همین مسئله سبب گشت تا حسین (یا حسن)
بن احمدبن ابوسعید جنابی
قرمطی با کمک مالی بختیار و تحریک خلیفه در ۳۵۸ روی به
دمشق نهد و بر آن شهر که در دست
جعفربن فلاح، از فرماندهان خلیفه فاطمی، بود مسلط شود.
یاغیگری
عمران بن شاهین، که در زمان حکومت معزالدوله، بر اثر ارتکاب جنایتی، به
بطائح ـ باتلاقهای اطراف
واسط و
بصره ـ پناه برده بود، در زمان بختیار نیز ادامه داشت.
بختیار در آغاز حکومت خود، با او
صلح کرد، لیکن در ۳۶۰، ناگزیر شد که برای جنگ با وی به
نعمانیه برود؛ اما در این
جنگ شکست خورد و تقاضای صلح کرد.
بختیار برای رفع اختلاف میان ترکان و
دیلمیان، در ۳۶۰
دختر بختکین را به
ازدواج پسر خود مرزبان و دختر
بکتجور، غلام معزالدوله، را به
عقد پسر دیگر خود سالار درآورد و همه سپاه برای حفظ دوستی
سبکتکین و بختیار
سوگند خوردند، لیکن این کار ثمری نداشت.
در ۳۶۱،
دمستیکوس با
سپاه روم روی به جزیره و
بین النهرین نهاد
و مسلمانان را کشته و
غارت کرد.
جمعی از مردم ربیعه و دیاربکر از
خلیفه، و برخی از علما مانند
ابوبکر رازی،
ابوالحسن علی بن عیسی نحوی و
ابن دقاق نیز از بختیار که در
کوفه بود، یاری خواستند.
بختیار نیز وعده جنگ با رومیان را داد و فرمان جنگ صادر کرد.
عده بیشماری از
غازیان در
بغداد جمع شدند
و، به گفته
ابن تغری بردی،
به
روم حمله بردند و بسیاری از رومیان را
اسیر کردند و جمع زیادی از
بطریقان (پاتریسینها) را کشتند و سرهایشان را برای مسلمانان آوردند.
به نوشته
ابن اثیر بختیار به بهانه جنگ با رومیان، چهارصدهزار
درهم از خلیفه گرفت و مسئله
غزوه و
جهاد را فراموش کرد، و خلیفه برای تأمین این پول، اثاث البیت و جامه خود را فروخت.
وجود
غازیان در بغداد، که
سنیان و
شیعیان و جوانان و عیاران نیز در میان آنان بودند، سبب شد تا مردان مسلح بسیاری در بغداد پراکنده شوند و
تشنج سال ۳۶۱ پدید آید.
در این سال، عیاران محلات مختلف را
غارت و به خانهها حمله میکردند.
محله
کرخ که شیعی نشین و کانون
بازرگانی بود، گرفتار
هجوم شد
ترکان به هتک ناموس مردم پرداختند و خمار، صاحب
شرطه بختیار در بغداد، را به بهانه ناچیزی کشتند.
بختیار برای جلوگیری از گسترش
شورش، از خون صاحب شرطه خود گذشت و برای رفع فتنه ترکان از
سبکتکین کمک خواست و یکی از حاجبان سبکتکین را صاحب شرطه بغداد کرد.
در شعبان ۳۶۲، دوستاق بان (زندانبان) کرخ مردی عامی از
اهل سنت را به
قتل رساند.
عامه مردم و ترکان شوریدند و دوستاق بان را کشتند و جسدش را سوزانیدند، درهای
زندان را نیز گشودند و زندانیان را آزاد ساختند.
ابوالفضل عباس (
وزیر) که
سنی متعصب بود، حاجب خود، صافی، را که او نیز سنی متعصب بود، برای کشتار عامه به کرخ فرستاد.
او کرخ را به
آتش کشید، که در آن هفده هزار تن کشته شدند و سیصد دکان و ۳۳
مسجد و بسیاری از اموال مردم در آتش سوخت.
در ۳۶۲،
ابوالفضل عباس، که در آتش سوزی کرخ مؤثر بود، از وزارت عزل شد و پس از او
ابن بقیه، که
آشپز بختیار و از خانواده پستی بود، به وزارت رسید و دستور داد تا
ابوالفضل عباس را
حبس و اموالش را مصادره کنند.
ترکان سپاه که
قدرت زیادی یافته بودند، از سویی و
دیلمیان که از عشیره بختیار بودند و قدرت داشتند، از سوی دیگر، برای تأمین هزینه سپاه، بر بختیار فشار میآوردند؛ اما
خزانه تهی و درآمد حکومت بختیار، هزینه روزافزون سپاه را تکافو نمیکرد.
ازینرو در ۳۶۳، سپاهیان شوریدند.
بختیار نیز برای تأمین هزینه سپاه، به
موصل سرزمین
اباتغلب حمدانی حمله کرد.
اباتغلب که پس از مرگ معزالدوله، به دلیل ضعف مالی و ناتوانی سیاسی بختیار، تصمیم داشت بغداد را
تصرف کند
در ۳۶۲ سعی کرد که سبکتکین را، به
نیرنگ، به دستگیری خلیفه و بختیار وادارد،
لیکن با وساطت
ابن بقیه میان او و سبکتکین
مصالحه شد و بختیار شرایط
صلح را پذیرفت.
بختیار از لشکرکشی خود به
موصل، در ۳۶۳، نتیجه نگرفت و برای به دست آوردن
پول، به
اهواز که مقر اقطاعات ترکان و خصوصاً سبکتکین بود، روی کرد و سبکتکین را در
بغداد نهاد.
حاکم اهواز،
بختکین آزادرویه، با بختیار بشایستگی رفتار نمود و دوبار مالیات سالانه را پیشکش کرد،
لیکن میان سپاهیان ترک و
دیلم نزاع درگرفت.
سران دیلمی سپاه از بختیار خواستند که ترکان را دربند کشد و در اهواز خون ترکان
مباح اعلام شد.
بختیار پیش از حرکت به سوی اهواز، از خانواده خود خواسته بود که خبر
مرگ او را در بغداد
شایع کنند و سبکتکین را، که برای
تسلیت میآمد، دستگیر سازند.
شک سبکتکین نسبت به خبر مرگ بختیار، او را از این
دام نجات داد و آشکار شدن
حیله بختیار ترکان را به
شورش واداشت. تا جایی که سرای بختیار را محاصره کردند و به آتش کشیدند.
ترکان در خانه
دیلمیان فرود آمدند و
اهل سنت، به طرفداری از سبکتکین، به محله کرخ
حمله کردند و باردیگر آنجا را سوزاندند.
بزرگان ترک بختیار را شماتت کردند، به همین سبب او ترکان را
آزاد ساخت و
آزادرویه را به جای سبکتکین
سپه سالار کرد.
چون اختیار بغداد از کف بختیار خارج شد،
رکن الدوله و پسرش
عضدالدوله و
اباتغلب را به کمک طلبید؛ همچنین با فرستادن هدایایی برای
عمران بن شاهین، از او نیز یاری خواست لیکن عمران هدایای او را پس فرستاد و درخواست کمک او را رد کرد.
در ۳۶۴، سبکتکین طی نامهای به بختیار پیشنهاد کرد که واسط و بغداد از آن ترکان و بصره و اهواز متعلق به
دیلمیان باشد. پس از آگاهی دیلمیان از متن نامه، باردیگر میان آنان و ترکان
جنگ درگرفت.
سبکتکین همراه ترکان به واسط رفت و
خلیفه الطائع و پدر او المطیع را که در ۳۶۳ از
خلافت عزل کرده بود، با خود به واسط برد.
این
سفر پنجاه روزه، به منظور
جنگ با بختیار بود، اما در گیرودار نبرد، المطیع و سبکتکین درگذشتند و البتکین بر ترکان امارت یافت.
بختیار از عضدالدوله کمک خواست، اما عضدالدوله که در انتظار نابودی او بود، کمک را به
تأخیر میانداخت، تا سرانجام به او
پیغام داد که از
واسط خارج شود.
ترکان، واسط را محاصره کرده بودند لیکن هنوز حرمت بختیار را نگاه میداشتند و او را دستگیر نمیکردند.
با اصرار بختیار، عضدالدوله به سوی واسط حرکت کرد و
ابوالفتح بن عمید، وزیر رکن الدوله، نیز که از
ری عازم شده بود، به سوی واسط رفت.
البتکین و ترکان به بغداد بازگشتند و
اباتغلب که در غیاب ترکان وارد بغداد شده بود، بغداد را
تخلیه کرد.
عضدالدوله از سمت مشرق به
بغداد حمله کرد و در ۳۶۳، بین دیالی و مداین، ترکان را
شکست داد.
او که آرزوی
حکومت عراق را در سر میپرورد و از گذشته نیز با بختیار اختلاف داشت، در نهان از سران دیلمی سپاه خواست که بر بختیار بشورند و ارزاق عقب افتاده را
طلب کنند، در حالی که
خزانه تهی بود
و از بختیار نیز خواست تا برای
تهدید سران سپاه، بظاهر از کار کناره گیری کند.
بختیار خواسته او را پذیرفت و
عضدالدوله با این ترفند بختیار و خانوادهاش را دستگیر و زندانی کرد.
سپس از ترکان
استرداد خلیفه الطائع لله را خواست و او را به بغداد بازگرداند و به او اکرام فراوان نمود،
سپس با
عمران بن شاهین و
اباتغلب صلح کرد.
مرزبان
بن بختیار، حاکم بصره، ماجرای دستگیری پدرش را با رکن الدوله در میان نهاد.
در همین زمان، عضدالدوله نیز
ابوالفتح عمید را نزد پدر فرستاد تا با وعده سی میلیون (
دینار)
خراج سالانه،
امارت او را بر عراق بپذیرد و قبول کند که بختیار و خانوادهاش به
ری نزد او بروند.
رکن الدوله از دستگیری بختیار سخت برآشفت و برفرزند
خشم گرفت.
ابن بقیه در
واسط از فرمان عضدالدوله روی برتافت و عمران
بن شاهین نیز با او همدست شد. عضدالدوله برای سرکوب آنان لشکری فرستاد ولی موفق نشد.
مردم چون از شکست او آگاهی یافتند، شورش کردند؛ و در
فارس، چون شنیده بودند که پدر بر او خشم گرفته، راه ارسال اموال وی را بستند.
مردم بغداد نیز بر عضدالدوله شوریدند، و او ناچار بختیار را از بند رهانید و به فارس بازگشت
و بختیار را، به نیابت خود در عراق برگماشت؛ لیکن قرار شد که خطبه به نام عضدالدوله خوانده شود.
با خروج عضدالدوله از
عراق،
ابن عمید وزیر
رکن الدوله، که در عراق مانده بود، به سمت وزارت بختیار منصوب شد
و بختیار نیز با
فخرالدوله،
ابن بقیه،
اباتغلب حمدانی، معین الدین، و عمران
بن شاهین بر ضد
عضدالدوله همدست شد و نام او را از
خطبه برانداختند و در بغداد بدگویی از او را رواج دادند.
ابن
عمید نیز به این
نفاق دامن میزد.
الطائع لله، دختر بختیار را به
عقد خود درآورد و صاحب
شرطه سبکتکین، که در آتش سوزی کرخ دست داشت، سیاست شد.
با
مرگ رکن الدوله در ۳۶۶، بختیار از اطاعت
عضدالدوله سرباز زد؛ ازینرو
ابن بقیه را نزد خلیفه فرستاد تا جماعتی را از
اهواز به
واسط گسیل دارد.
عضدالدوله نیز به سمت
عراق حرکت کرد و در
ارجان فرود آمد و به خلیفه نامه
صلح نوشت.
بختیار در کنار نهر
سوراب مستقر شد وبرادرش در
طائف ماند و خلیفه به سوی
بغداد حرکت کرد.
عضدالدوله به
رامهرمز رسید و سپاه بختیار از هم گسیخت؛ ابن بقیه نیز از مصادره پول مردم و پرداخت آن به سپاه جلوگیری کرد.
عمران بن شاهین به یاری بختیار آمد و شکست خورد. آشوب شهر بصره نیز، که بر اثر اختلاف دو قبیله
مضر طرفدار عضدالدوله ـ و ربیعه ـ هوادار بختیار ـ به وجود آمده بود، با ورود عضدالدوله پایان یافت.
درگیرودار نبرد،
غلام مورد علاقه بختیار
اسیر عضدالدوله شد؛ و بختیار برای آزادی او به سه شرط عضدالدوله که دستگیری و
کور کردن
ابن بقیه، همدست نشدن با
حمدانیان، و فرمانبرداری و پذیرفتن
خلعت از عضدالدوله بود، گردن نهاد.
عضدالدوله ابن بقیه را، پس از
تسلیم زیر پای
فیل افکند و کشت.
بختیار در راه بازگشت به بغداد، به تحریک
اباتغلب حمدانی، نافرمانی کرد، اما عضدالدوله به بغداد لشکر کشید و او را شکست داد.
بختیار نیز به واسط عقب نشست و فرار کرد، ولی
ارسلان کورموش، غلام ترک، او را شناخت و دستگیر کرد.
بختیار نزد عضدالدوله برده شد و سرانجام به
تشویق بزرگانسپاه، در ۳۶۷، به
قتل رسید
و به گفته
یمینی، از قول صابی، ابن جراح او را کشت.
بختیار از نظر جسمانی قدرتی عجیب داشت
ولی
سیاستمدار بی درایتی بود.
به
شکار و
بزم بسیار علاقه داشت، در عین حال، به
علم وعلما و برگزاری مجالس علمی نیز علاقه مند بود، به طوری که در زمان
وکالت ابن بقیه، سالانه ده هزار
درهم به او میداد تا نویسندگان را یاری دهد و کتاب تهیه کند.
از بختیار چندین سکه مانده است که در ۳۶۳ و ۳۶۵ در بغداد به نام عزالدوله ضرب شده بود و بیشتر جنبه تشریفاتی داشت و عیار آن بسیار خوب بود.
روی یکی از این سکهها تصویر پادشاهی است که مطربی در برابر او
عود مینوازد.
روی سکهای دیگر، شیری حمله ور به یک
گوزن حکاکی شده است، و با نقشی مستدیر جمله
شهادت را نوشتهاند؛ و سکهای دیگر عقابی را نشان میدهد که اردکی در چنگال دارد و در روی دیگر عقابی به گوزنی حمله کرده است.
نمادهای
شیر و
عقاب وام گرفته از ایران
ساسانی، و جمله شهادت مؤید اعتقاد اسلامی بختیار است.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
(۲) ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره، مصر.
(۳) ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون المسمی کتاب العبر و دیوان المبتدا والخبر، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۴) ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
(۵) دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۶) خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت ۱۹۸۶.
(۷) عبدالرحمن
بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمدمحی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ ش.
(۸) محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمة تاریخ یمینی، از ناصح
بن ظفر جرفاذقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۹) احمدبن محمد مسکویه، کتاب تجارب الامم، چاپ آمد روز، مصر ۱۳۳۳/۱۹۱۵.
(۱۰) محمدبن عبدالملک همدانی، تکملة تاریخ الطبری، جزء۱، چاپ البرت یوسف کنعان، بیروت ۱۹۶۱.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بختیار»، شماره۶۵۳.