عرفان حافظ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درباره
عرفان حافظ سخن بسیار گفته شده است.
برخی او را مخالف
تصوف و برخی موافق آن و برخی جزیی از
متصوفه قلمداد کردهاند.
درباره وابستگی
حافظ به
طریقتهای صوفیه سخن بسیار گفتهاند.
گاه او را
خلوتی،
گاه
صوفی اویسی،
گاه
ملامتی،
گاه متمایل به
فرقه قلندریه شمرده و برخی نیز او را از ارادتمندان
مشایخ صفویه
و حتی پیرو
طریقت محمود عجم بنیانگذار
فرقه نقطویه دانستهاند (برای دیگر نسبتهای طریقتی به حافظ به این منبع رجوع کنید
)؛ اما هیچکدام از این نسبتها
سند استواری ندارد و فقط بر اساس اشارات حافظ در اشعارش به برخی اسامی است.
با وجود این، در منابع اعصار نزدیک به حافظ گزارشهای فراوانی حاکی از ارادت او به
شیخ محمود عطار وجود دارد که وی با دو واسطه مرید شیخ
روزبهان بقلی، مؤسس
طریقت روزبهانیه، بوده است.
مدارک این گزارشها تا حدی در خور اعتناست و با اثبات پیوند با
روزبهانیه،
اویسی بودن حافظ نیز میتواند پذیرفتنی باشد، زیرا سلسله
تصوف روزبهان به
اویس قرنی میرسد.
با اینهمه، هنوز مدارک کافی برای نسبت دادن حافظ به
سلسلههای صوفیه یا گرفتن
خرقه از یکی از
صوفیان وجود ندارد، اما درباره مقام والای او در
عرفان و
معنویت تردیدی نیست.
به استناد منابع نزدیک به دوره حافظ، حافظ در عصر خود، محترم و موجه و
پارسا بوده و تمامی آنچه به
فساد و آلودگیها یا مخالفت وی با
مبانی و
احکام دین یا طریقت گفته شده
افسانه یا برساخته آثاری در قرون متأخر است و ریشه در استنباطهای غلط از پارهای ابیات وی دارد.
به علاوه، رجال
دین و طریقت نیز در عصر حافظ و ادوار نزدیک به وی یا او را ستودهاند، مانند
اسیری لاهیجی و
سید قاسمِ انوار که در چهل سال از دوران زندگی حافظ در قید حیات بوده، یا برای تبیین و تأیید مبانی عرفانی خود بارها به ابیاتی از او استشهاد کردهاند، مانند سید
نظامالدین محمود شیرازی معروف به
داعی شیرازی و ملا عبداللّه قطب معروف به
قطب مُحیی که از
علما و
عرفای فارس در
قرن نهم و دهم و ضمنآ از مخالفان سرسخت بعضی
فرق صوفیه بود.
حافظ مراودات دوستانهای با صوفیه عصر خود داشته است، از جمله با
کمالِ خجندی که
غزلیات خود را نزد حافظ میفرستاد
و
امینالدین بلیانی و
کمالالدین سید ابوالوفا که از ممدوحان حافظ بودند
بنا بر این، دستکم سخن کسانی که حافظ را مخالف و بیگانه با
تصوف پنداشتهاند ناموجه است و اینکه برای اثبات بیگانه بودن او با تصوف به سرودههایی از حافظ در
نقد و
نکوهش صوفیان استناد شده است، وجهی ندارد، زیرا نقد و نکوهش صوفیان را در آثار صوفیان نیز فراوان میتوان یافت و این امر دلیل بر مخالفت با اصل تصوف نیست.
همچنین ادعای تعریض حافظ به
شاه نعمتاللّه، به استناد بیتی از حافظ،
بیپایه است، زیرا اگر چنین بود، این مطلب از نظر کسانی که به لحاظ زمانی به حافظ و شاه
نعمت
اللّه نزدیک بودند، پنهان نمیماند و کسانی چون
آذری طوسی و نیز شاه داعی، که هر دو از خلفا و مریدان شاه
نعمت
اللّه بودند، حافظ را نمیستودند و به اشعارش استناد نمیکردند.
به علاوه،
عبدالرزاق کرمانی در رساله خود در شرح احوال شاه
نعمت
اللّه ولی
بیت مذکور را آورده و آن را مشتمل بر
طعن و
تعریض به شاه
نعمت
اللّه ندانسته است.
دعاوی دیگر نیز، از قبیل طعن حافظ به مشایخی مانند
زینالدین علی کلاه و
عماد فقیه کرمانی، سند معتبری ندارند.
افزون بر اینها، به اعتبار
اشعار حافظ، وی به طور قطع با عرفان و
سلوک معنوی آشنا بوده و تجربیات خود را در این مسیر در اشعارش آورده، به همین دلیل نیز در اشعار او بسیار به اسرار و معانی عرفانی اشاره رفته است، به طوری که به گفته
جامی هیچکس به قدر حافظ بر
مشرب صوفیه سخن به موافقت نگفته است.
از جمله، برداشت
حافظ از یگانگی حقیقت و یکتایی هستی، به
وحدت وجود، که برخی صوفیه به آن معتقدند، سخت نزدیک است.
وی نیز، مانند
ابن عربی،
عینیت ذات را با اعیان ممکنات محقق میشمرد و لازمه درک این یگانگی با
ذات حق را رفع
حجاب خودبینی میدانست.
حافظ نیز، مانند برخی عرفاً، برای
ممکنات (کثرات) از
استعاره زلف استفاده کرده
و با این تعبیر دو نقش متضاد برای ممکنات قائل شده است: از یک سو کثرات (زلف) را راهی برای وصول به
وحدت و از سوی دیگر آن را مانع و راهزن طریق وحدت میشمرد و اشتغال به آن را موجب بازماندن از سیر به سوی وحدت با
حق میداند.
وی زیباییها و کمالات کثرات را، به دلیل پیوند آنها با حق، میستاید و هر گونه
خطا را از
صانع آنها دور میداند و کاستیها را از لوازم گریزناپذیر جنبه امکانی موجودات میشمارد.
محدودیتهای عالَم با چنین نگاه خطاپوشی محو میشود و هر دو عالَم، فروغ روی حق میگردد و از اینرو، وی میگوید که خطا بر قلم صنع نرفته است.
همانگونه که عرفا جهان را طفیلِ
عشق حق به ظهورِ حُسنِ خود میدانند،
حافظ نیز از تجلیِ حسن ازلیِ حق و عشق حق به ظهورِ مَظاهر خود، دم میزند
و به
انسان در ماجرای این عشق جایگاه ویژهای میدهد، زیرا انسان تنها موجودی است که حقیقت یگانه، صورت خویش را در او میبیند.
در این باره حافظ،
مانند برخی عرفا، از
تمثیل آیینه استفاده میکند.
به نظر حافظ
عشقی که در آدمی است ناشی از همین حسن حقیقت یگانه و عشق او به خویش و حسن خویش است و انسان به سبب خاصیت آیینگی، شایستگی عاشقی و معشوقی یافته و این خاصیتی است که در
فرشتگان نیست و به همین سبب فرشتگان
آدم را
تکریم میکنند.
همین عشق از نظر حافظ و عرفا هدف و مقصود
هستی، یعنی یگانه راه وصول به وارستگی و
عرفان حق، است
و البته این عشق با استمداد از
عقل و
درس ممکن نیست، بلکه فقط با پیراستگی خود از آلودگیها میسر میگردد
و این راهی پرخطر و موقوف هدایت است نه به کسب و
اختیار، با این حال انسان مختارانه باید در این راه بکوشد و از حظوظ نفسانی بپرهیزد.
غیر از چنین
مفاهیم عرفانی در اشعار حافظ، وی به برخی شعائر و نهادهای صوفیه نیز اشاره دارد و گاهی از آنها با حرمت یاد میکند و حتی خود را به چنین شعائر و نهادهایی وابسته میداند، مانند
خرقهپوشی،
سیر معنوی در کنج خانقاه داشتن،
صوفی صومعه بودن،
پیر طریقت داشتن
و همچنین است توصیههایی به سیر در
مقامات معنوی.
(۱) ابن عربی، فصوصالحکم و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۲) محمد بن یحیی اسیری لاهیجی، دیوان اشعار و رسائل شمسالدین محمد اسیری لاهیجی، چاپ برات زنجانی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۳) محمد بن یحیی اسیری لاهیجی، مفاتیحالاعجاز فی شرحگلشنراز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۴) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۵) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ ابوالقاسم انجوی شیرازی، (تهران ۱۳۴۶ ش).
(۶) شمسالدین محمد حافظ، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۷) بهاءالدین خرمشاهی، حافظنامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۸) نظامالدین محمود داعی شیرازی، شانزده رساله از شاهداعی شیرازی: شاعر و عارف نامی قرن نهم هجری، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۹) دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۱۹/۱۹۰۱، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ ش.
(۱۰) عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۱) مجدود بن آدم سنایی، کتاب حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، (تهران ۱۳۲۹ ش).
(۱۲) محمد سودی، شرح سودی بر حافظ، ترجمه عصمت ستارزاده، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۳) عبدالرزاق
کرمانی، تذکره در مناقب حضرت شاه نعمةاللّه ولی، در مجموعه در ترجمه احوال شاه
نعمت
اللّه ولی
کرمانی، چاپ ژان اوبن، تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران، ۱۳۶۱ ش.
(۱۴) عبداللطیف بن روزبهان ثانی، روحالجنان فی سیرة الشیخ روزبهان، در روزبهاننامه، بهکوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۴۷ ش.
(۱۵) محمد بن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۶) عبداللّه بن محییالدین قطب محیی، مکاتیب عبداللّه قطب بن محیی، قم ۱۳۸۴ ش.
(۱۷) داوود بن محمود قیصری، شرح فصوص الحکم، چاپ جلالالدین آشتیانی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۱۸) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، چاپ رحیم رضازادهملک، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۹) محمدمعصوم بن زینالعابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران (۱۳۱۸).
(۲۰) محمد معین، حافظ شیرین سخن، بهکوشش مهدخت معین، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۱) جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
(۲۲) جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «عرفان حافظ»، شماره۵۷۰۵.