عرش (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عَرْش (به فتح عین و سکون راء) از
واژگان قرآن کریم به معنای تخت حکومت است. معنای اصل آن رفع است و به معنای سریر، حکومت و سقف آمده و جمع آن عروش است. با استفاده از
قرآن مجید و روایات
اهل بیت (علیهمالسّلام) میتوان گفت: عرش خدا موجود خارجی و از
عالم غیب بوده و مرکز دستورات عالم است و رشته تدبیر امور جهان به آن منتهی میشود، و استیلاء بر آن، علم به تفصیل جزئیات امور جهان و تدبیر کلیّه
جهان هستی است.
عَرْش به معنای تخت حکومت است. معنای اصل آن رفع است.
راغب اصفهانی میگوید: عرش در اصل، خانه سقفدار است، جمع آن عروش است...
محل جلوس سلطان به اعتبار علوّ عرش نامیده شده.
شیخ طبرسی در ذیل
آیه ۵۴ اعراف فرموده: عرش به معنی سریر است که فرموده
(وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ) و به معنی حکومت است گویند
(ثَلَ عَرْشُهُ) «حکومت او زایل شد.» و به معنی سقف که فرموده:
(فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها.) عبارت
الصحاح چنین است «الْعَرْشُ سَرِیرُ الْمُلْکِ وَ عَرْشُ الْبَیْتِ سقفه و قولهم ثلّ عَرْشُهُ ای وَهَا اَمْرُهُ و ذهب عزّه.»
شاید به اعتبار ارتفاع که در معنی آن ملحوظ است به معنی بنا و داربست تاک آمده است. در
مجمع البیان ذیل
آیه ۲۵۹ بقره فرموده: هر بنا عرش است، عریش مکه بناهای آن میباشد، عَرَشَ یَعْرِشُ یعنی بنا کرد، خانه را به واسطه ارتفاع بناهایش عریش گویند، سریر را عرش گویند که از غیر آن بلند است.
در
اقرب الموارد گفته: «عَرَشَ عَرْشاً: بنا بناء من خشب. عَرَشَ البیتَ: بناه.» «عَرَشَ الکَرْمَ عَرْشاً و عُرُوشاً: رفع دوالیه علی الخشب.»
(وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ) (و
پدر و
مادر خود را بر تخت نشاند...)
(وَ اُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ) (...و همه چيز به او داده شده، و بخصوص تخت سلطنتى بزرگى دارد!)
(اَیُّکُمْ یَاْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ اَنْ یَاْتُونِی مُسْلِمِینَ) (...کدام يک از شما تخت او را براى من مىآورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟)
در همه این آیات مراد از آن تخت حکومت و سریر سلطنت است.
(وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ) (...و آنچه
فرعون و فرعونيان از كاخهاى مجلّل مىساختند، و آنچه از باغهاى داربستدار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم!)
ممکن است مراد از «ما کانُوا یَعْرِشُونَ» بناهای آنان یا فقط چیزهای سقفدار از قبیل خانهها و داربستها و غیره باشد، یعنی آنچه فرعون و قومش میساختند و آنچه از قصور و داربستها بالا میبردند، از بین بردیم و تباه کردیم.
(وَ اَوْحی رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ اَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ) (و پروردگار تو، به
زنبور عسل «وحى» (الهام غريزى) نمود كه: «از كوهها و درختان و داربستهايى كه مردم مىسازند، خانههايى برگزين.)
احتمال دارد مراد از «مِمَّا یَعْرِشُونَ» کندوها باشد که به دست
بشر ساخته میشود.
(وَ هُوَ الَّذِی اَنْشَاَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ) «خدا آن است که باغات به داربست زده و غیر آنها را به وجود آورده.»
معروشات باغاتی است که درختان آن به داربست زده شده است.
(اَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها) (يا همانند كسى كه از كنار يک آبادى ويران شده عبور كرد، در حالىكه ديوارهاى آن، به روى سقفهايش فرو ريخته بود،...)
(فَاَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما اَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها) (...پيوسته دستهايش را به هم مىماليد در حالىكه تمام باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود....)
مراد از عروشها ظاهرا سقفهاست گوئی اول سقفها و داربستها افتاده بعد دیوارها و تاکها روی آنها افتاده بود، یعنی خانهها بر سقفها و تاکها بر داربستها افتاده بود. رجوع شود به خوی.
با استفاده از قرآن مجید و روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) میتوان گفت: عرش موجود خارجی و از عالم غیب بوده و مرکز دستورات عالم است و رشته تدبیر امور جهان به آن منتهی میشود، و استیلاء بر آن، علم به تفصیل جزئیات امور جهان و تدبیر کلیّه جهان هستی است.
در اثبات ادعای بالا گفته میشود:
۱-
(وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ...) (در آن روز
فرشتگان را مىبينى كه بر گرد عرش حلقه زدهاند و پروردگارشان را
حمد و
تسبیح مىگويند...)
این آیه روشن میکند که عرش شیء محدودی است، اطراف و جوانب دارد، و ملائکه تسبیحکنان در اطراف آن هستند. نمیشود گفت: عرش تمام جهان هستی است، زیرا که ملائکه جزء جهان هستیاند و در حول عرش بودنشان درست نمیشود، از طرف دیگر آیه راجع به
قیامت و خاتمه کار اهل محشر است و این نشان میدهد که عرش در قیامت هم خواهد بود.
۲-
(الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ...) (فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنها كه گرداگرد آن طواف مىكنند تسبيح و حمد پروردگارشان را مىگويند...)
این آیه نیز میگوید که: عرش محدود است و اطراف دارد. حاملان دارد، حاملان آن غیر از آنان است که در اطراف آن هستند. حاملان و من فی حوله خدا را تسبیح میگویند. این آیه نیز مانع از آن است که عرش را بر تمام عالم هستی حمل کنیم.
۳-
(وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ) (...و آن روز عرش قدرت پروردگارت را هشت
فرشته برفراز همه آنها حمل مىكنند.)
عرش خدا قابل حمل است، ظهور لفظ «فَوْقَهُمْ» برای آن مکان تعیین میکند که در بالای مردم خواهد بود و هشت نفر آنرا روز قیامت حمل خواهند کرد. در
جوامع الجامع فرموده: روایت شده که حاملان عرش فعلا چهار نفراند، روز قیامت خدا چهار نفر دیگر را به کمک آنان خواهد فرستاد.
۴-
(فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ) (...منزّه است خداوند پروردگار عرش و جهان هستى، از آنچه وصف مىكنند!)
(قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ... قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ...) (بگو: «چه كسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه، و پروردگار عرش عظيم است؟ • بگو: اگر مىدانيد، چه كسى حاكميت همه موجودات را در دست دارد...)
خداوند که
ربّ آسمانهای هفتگانه است همانطور ربّ و صاحب عرش است. با ملاحظه آیات گذشته بعید است که گفته شود: «رَبُّ الْعَرْشِ» بعد از «رَبُّ السَّماواتِ» ذکر العام بعد الخاص است.
۵-
(وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ) (او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [
شش دوران
] آفريد؛ و عرش قدرت او، بر آب قرار داشت...)
این آیه از وجود عرش قبل از خلقت
زمین و
آسمانهای هفتگانه آن خبر میدهد. به نظر میآید چنانکه گفتهاند مراد از الماء حالت مذاب بودن زمین است. در ارض
و سماء
گفته شده که ظهور سماوات در اینگونه آیات در طبقات هفتگانه جوّ است. ممکن است مراد از عرش در این آیه حکومت باشد، مخصوصا به قرینه آنکه الف و لام ندارد، ولی بعید است که برای عرش در قرآن بیش از یک مصداق قائل شد، در اینصورت معنی آیه چنین است که: مرکز دستورات خدائی روی آب بود و از آنجا فقط به موادّ مذاب زمین دستور میرسید تا وضع امروزی تشکیل شود.
۶- بنا بر آنچه گذشت ظهور آیات ذیل
(وَهُوَ رَبُ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ) (...او پروردگار عرش عظيم است.)
(اللَّهُ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ رَبُ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ) (خداوند يگانهاى كه معبودى جز او نيست، و پروردگار عرش عظيم است.)
(وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ. ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ) (و او آمرزنده و دوستدار مؤمنان است • صاحب تخت قدرت و داراى مجد و عظمت است.)
در همان معنی است که گفته شد.
آیات ذیل در این زمینه است که استیلاء بر عرش به معنی تدبیر امور جهان و علم به جزئیات آن است.
۱-
(اِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ) (پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [
شش دوران
] آفريد؛ سپس بر عرش قدرت قرار گرفت و به تدبير جهان پرداخت؛ با پرده تاريک شب،
روز را مىپوشاند؛ و
شب به سرعت، در پى روز مىآيد؛ و
خورشید و
ماه و ستارگان را آفريد، كه مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير جهان، از آن او و به فرمان او است! پر بركت و بىزوال است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.)
در این آیه ابتدا خلقت آسمانها و زمین و آنگاه استقرار بر عرش ذکر شده و از «یُغْشِی اللَّیْلَ» تا «بِاَمْرِهِ» شرح استقرار بر عرش است که عبارت اخرای تدبیر جهان میباشد و بعد با جمله «اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ» یعنی مطلق خلقت و تدبیر به دست او است، مطلب آیه خلاصه شده است. و کلمه «تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» عبارت دیگر همین مطلب است.
۲-
(اِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْاَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ...) (پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [
شش دوران
] آفريد؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبير كار جهان پرداخت؛ هيچ شفاعت كنندهاى، بى اذن او نيست؛ اين است خداوند، پروردگار شما! پس او را
پرستش كنيد...)
«یُدَبِّرُ الْاَمْرَ» توضیح «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» است جمله «ما مِنْ شَفِیعٍ...» حاکی از دو مطلب است، یکی اینکه در اداره امور عالم واسطههائی هست. دوّم اینکه: واسطهها به اذن خدا دستاندر کاراند و از خود استقلالی ندارند. همچنین است
آیه ۲ سوره رعد که
(یُدَبِّرُ الْاَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ) و غیره در شرح «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» آمده ایضا آیه ۴ و ۵ از
سوره طه و آیه ۵۹ از
سوره فرقان و آیه ۴ از
سوره الم سجده.
۳-
(هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْاَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) (او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [
شش دوران
] آفريد؛ سپس بر عرش قدرت قرار گرفت و به تدبير جهان پرداخت؛ آنچه را در زمين داخل مىشود مىداند، و آنچه را از آن خارج مىشود و آنچه از
آسمان نازل مىگردد و آنچه به آسمان بالا مىرود؛ و هر جا باشيد او با شماست، و خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهيد بيناست.)
در این آیه استوا بر عرش علم به جزئیات تفسیر شده است.
عرش در این آیات همان است که گفته شد. یعنی بر مرکز دستورات استیلاء یافت، امر تمام جهان را تدبیر میکند.
بعضیها گفتهاند: عرش مصداق خارجی ندارد و معنی «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ.» «.. الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» کنایه است از استیلاء خدا بر عالم خلق و بسیار میشود که استواء بر شیء به معنی استیلاء و تسلط آید چنانکه شاعر گفته:
قَدِ اسْتَوَی بَشَرٌ عَلَی الْعِرَاقِ | | مِنْ غَیْرِ سَیْفٍ وَ دَمٍ مُهْرَاقٍ |
| | |
یا اینکه استواء بر عرش به معنی شروع در تدبیر است. چنانکه سلاطین چون شروع در اداره امور کنند بر تخت قرار میگیرند...
در
تفسیر المیزان در جواب این سخن فرموده: جاری مجرای کنایه بودن «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» به حسب لفظ هر چند حق است ولی این منافی با آن نیست که در آنجا حقائق موجوده وجود داشته باشد و این عنایت لفظیه به آن تکیه کند... «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» در عین اینکه تمثیل است و احاطه تدبیری خدا را بیان میدارد، دلالت میکند که در آنجا مرحله حقیقی وجود دارد و آن مقامی است که زمام همه امور با همه کثرت و اختلاف در آن جمع است. آیات دیگری که عرش را به تنهائی ذکر کرده و به خدا نسبت میدهند دلیل این مطلباند مثل
(وَ هُوَ رَبُ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ... وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ. ..)۱- در
اصول کافی باب (العرش و الکرسیّ) ضمن حدیثی از
حضرت رضا (علیهالسّلام) نقل شده:
«الْعَرْشُ لَیْسَ هُوَ اللَّهَ وَ الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِیهِ کُلِّ شَیْءٍ...» «وَ الْعَرْشُ وَ مَنْ یَحْمِلُهُ وَ مَنْ حَوْلَ الْعَرْشِ وَ اللَّهُ الْحَامِلُ لَهُمْ....»این حدیث عرش را شیء موجود معرّفی کرده و گوید: عرش نام قدرتی و علمی است نکره و عرشی است که همه اشیاء در آن است این با همان مرکز دستورات میسازد.
۲- در
توحید صدوق (رحمةاللّه) در ضمن حدیثی از
امام علی (علیهالسّلام) نقل شده که به
جاثلیق فرمود:
«اِنَّ الْمَلَائِکَةَ تَحْمِلُ الْعَرْشَ وَ لَیْسَ الْعَرْشُ کَمَا تَظُنُّ کَهَیْئَةِ السَّرِیرِ. وَ لَکِنَّهُ شَیْءٌ مَحْدُودٌ مُدَبَّرٌ، وَ رَبُّکَ عَزَّ وَ جَلَّ مَالِکُهُ لَا اَنَّهُ عَلَیْهِ کَکَوْنِ الشَّیْءِ عَلَی الشَّیْءِ وَ اَمَرَ الْمَلَائِکَةَ بِحَمْلِهِ فَهُمْ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ بِمَا اَقْدَرَهُمْ عَلَیْهِ....» دلالت این حدیث بر موجود بودن عرش احتیاج به بیان ندارد.
۳- در همان کتاب از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده:
«الْعَرْشُ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی لَا یَقْدِرُ اَحَدٌ قَدْرَهُ.» ظاهرا مراد همان علم و دستوراتی است که در عرش گذاشته شده است.
۴- در همان کتاب، حدیث مفصلی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که مقداری از آن نقل میشود:
«عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنِ الْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِّ فَقَالَ: اِنَ لِلْعَرْشِ صِفَاتٍ کَثِیرَةً مُخْتَلِفَةً لَهُ فی کُلِّ سَبَبٍ وَضْعٌ فِی الْقُرْآنِ صِفَةٌ عَلَی حِدَةٍ فَقَوْلُهُ رَبُ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ یَقُولُ:
الْمُلْکِ الْعَظِیمِ وَ قَوْلُهُ الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی عَلَی الْمُلْکِ احْتَوَی وَ هَذَا مُلْکُ الْکَیْفُوفِیَّةِ فِی الْاَشْیَاءِ ثُمَ الْعَرْشُ فِی الْوَصْلِ مُتَفَرِّدٌ مِنَ الْکُرْسِیِّ لِاَنَّهُمَا بَابَانِ مِنَ اَکْبَرِ اَبْوَابِ الْغُیُوبِ وَ هُمَا جَمِیعاً غَیْبَانِ، وَ هُمَا فِی الْغَیْبِ مَقْرُونَانِ لِاَنَّ الْکُرْسِیَّ هُوَ الْبَابُ الظَّاهِرُ مِنَ الْغَیْبِ الَّذِی مِنْهُ مَطْلَعُ الْبِدَعِ وَ مِنْهُ الْاَشْیَاءُ کُلُّهَا، وَ الْعَرْشُ هُوَ الْبَابُ الْبَاطِنُ الَّذِی یُوجَدُ فِیهِ عِلْمُ الْکَیْفِ وَ الْکَوْنِ وَ الْقَدْرِ وَ الْحَدِّ وَ الْاَیْنِ وَ الْمَشِیَّةِ وَ صِفَةُ الْاِرَادَةِ وَ عِلْمُ الْاَلْفَاظِ وَ الْحَرَکَاتِ وَ التَّرْکِ وَ عِلْمُ الْعَوْدِ وَ الْبَدْءِ، فَهُمَا فی الْعِلْمِ بَابَانِ مَقْرُونَانِ لِاَنَّ مُلْکَ الْعَرْشِ سِوَی مُلْکِ الْکُرْسِیِّ وَ عِلْمَهُ اَغْیَبُ مِنْ عِلْمِ الْکُرْسِیِّ، فَمِنْ ذَلِکَ قَالَ:
هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ اَیْ صِفَتُهُ اَعْظَمُ مِنْ صِفَةِ الْکُرْسِیِّ وَ هُمَا فِی ذَلِکَ مَقْرُونَانِ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَلِمَ صَارَ فِی الْفَضْلِ جَارَ الکُرْسِیِّ؟ قَالَ: اِنَّهُ صَارَ جَارَهُ لِانَّ عِلْمَ الْکَیْفُوفِیَّةِ فِیهِ وَ فِیهِ الظَّاهِرُ مِنْ اَبْوَابِ الْبَدَاءِ وَ اَیْنِیَّتِهَا وَ حَدِّ رَتْقِهَا وَ فَتْقِهَا فَهَذَانِ جَارَانِ اَحَدُهُمَا حُمِلَ عَلَی صَاحِبِهِ فِی الصَّرْفِ....»این روایت روشن میکند که عرش و کرسی هر دو مخلوق و از عالم غیباند و کرسی قائم به عرش است، آنچه در اشیاء عالم جاری میشود از عرش به کرسی و از کرسی به
عالم میرسد، و بداء و مکانهای آن در عرش است نه در کرسی.
ایضا: کرسی باب ظاهر از غیب و عرش باب باطن غیب است. طلوع همه اشیاء از کرسی است ولی علم کیف، کون، قدر، حد، این، مشیت، صفت، اراده، علم الفاظ و حرکات و ترک، علم عود و بدء همه در عرش است.
۵- در
صحیفه سجادیه دعای ۴۷ هست:
«لَکَ الْحَمْدُ... حَمْداً یُوَازِنُ عَرْشَکَ الْمَجِیدَ.»ایضا
«صَلِّ عَلَیْهِمْ زِنَةَ عَرْشِکَ وَ مَا دُونَهُ وَ مِلْءَ سَمَوَاتِکَ وَ مَا فَوْقَهُنَّ.» و در دعای سوم آمده:
«اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةَ عَرْشِکَ... .»به عقیده صاحب تفسیر المیزان چنانکه نقل شد: عرش حقیقتی از حقائق و امری از امور خارجی است و مرکز تدبیر امور جهان است.
در
تفسیر المنار ذیل
آیه ۳ سوره یونس عرش را مرکز تدبیر دانسته و گوید: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی عَرْشِهِ الذی جعله مرکز التدبیر لهذا الملک العظیم» آنگاه گوید: عرش مخلوقی است که پیش از آسمانها و زمین آفریده شده.
و در ذیل
آیه ۵۴ سوره اعراف گفته: در کتاب و سنت وارد شده که خدا را عرشی است، خلقت آن پیش از آسمانها و زمین است، و آنرا حاملانی است از ملائکه و آن چنانکه لغت دلالت دارد مرکز تدبیر عالم است.
در مفردات آمده: «وَ عَرْشُ اللَّهِ مَا لَا یَعْلَمُهُ الْبَشَرُ عَلَی الْحَقِیقَةِ اِلَّا بِالْاِسْمِ.»
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «عرش»، ج۴، ص۳۲۳-۳۱۶.