عبدالعزیز بن عبدالرحمان آل سعود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آلِ سُعود، سلسلهای منسوب به
سعود بن محمد بن مِقْرِن که از ۱۱۴۸ق/۱۷۳۵م به بخشی از
جزیره عربستان فرمان رانده است و اکنون نیز بر کشور
عربستان سعودی که نام خود را از آن سلسله برگرفته، فرمان میراند. عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل از بزرگترین فرمانروایان این
خاندان و پایهگذار کشور عربستان سعودی میباشد.
عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل (حک: ۱۳۱۹-۱۳۷۲ق/۱۹۰۲-۱۹۵۳م)، معروف به ابن سعود، وی از بزرگترین فرمانروایان این
خاندان و پایهگذار کشور
عربستان سعودی، نیز نخستین پادشاه آن کشور است.
پس از تسلط ابن رشید بر ریاض
عبدالرحمن همراه پسرش عبدالعزیز به
کویت رفت و در پناه شیخ مبارک سکنی گزید.
ابن سعود در طول حیات خود اقداماتی انجام داد که از قرار زیر است.
چندی بعد که عثمانیها کوشیدند توسط متحد خود،
ابن رشید بر کویت سیطره یابند،
انگلستان به تکاپو افتاد و ائتلافی از اعراب مخالف
آل رشید، مرکب از شیخ مبارک و قبایل وهابی مذهب به سرکردگی عبدالعزیز و یکی از قبایل جنوب
عراق، منتفق، پدید آورد.
عبدالعزیز به
ریاض تاخت و اگرچه در نخستین هجوم خود کامیاب نشد،
ولی سرانجام در ۴
شوال ۱۳۱۹ق/۱۴ ژانویۀ ۱۹۰۲م آنجا را گشود
و حکومت
آل سعود را دوباره استوار ساخت. سپس به توسعۀ قلمرو خود پرداخت و
نجد را تصرف کرد.
او در ۱۳۲۲ق/۱۹۰۴م قلمرو سعودیها را به مرزهای سابق برگرداند و خود را امیر نجد و امام وهابیه خواند.
در ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م آل رشید را به سختی شکست داد و عبدالعزیز رشیدی را کشت.
ابن سعود در این ایام، در کنار
جنگ با مخالفان، برای توسعه و تثبیت نیروی خود به ایجاد آبادیهای وهابی دست زد و ساکنان آنها را «اخوان التوحید» یا «برادران یکتاپرستی» که در حقیقت سازمانِ دینی ـ نظامیِ وهابیان بود نامید. نخستین منطقۀ مسکونی برادران در ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م ایجاد شد و سپس شمار آنرو به افزایش نهاد.
اعضای آن عقاید
وهابیت را در صحرا نشر میدادند. این آبادیها که بنیادهای یک سازمان متمرکز را تشکیل داد، در سالهای بعد وسیلۀ تثبیت نیروی
وهابیان شد.
عبدالعزیز همچنین کوشید تا قبایل بیابان گرد شبه جزیره را که پیش از آن به کشورهای همسایه کوچیده بودند و اینک به سبب چیرگی انگلستان بر عراق و
فلسطین، و فرانسویان بر
سوریه و
لبنان و ایجاد راههای آهن و اتومبیلرو، به سرزمین نیاکان خویش باز میگشتند. اسکان دهد.
بازگشت این قبایل که با فزونی بیش از پیش دشواریهای زیستی همراه بود، آتش زد و خورد میان آنان را بر سر
آبشخور و
چراگاه برافروخت. در چنین شرایطی پیکار فرمانروای نجد در برابر جدایی گرایی و هرج و مرج قبیلهای و در راه یکپارچه کردن سرزمینهای شبه جزیرۀ عربستان و تبدیل آن به صورت دولتی متمرکز، چهرهای ترقیخواهانه به خود گرفت. چنانکه سازمان
اخوان التوحید، هم ابزار خاموش ساختن آتش کینهکشیها و خونریزیهای قبیلهای و هم اسکان بیابانگردان گشت. چنین بود که فرزندان قبیلهای و هم اسکان بیابانگردان گشت. چنین بود که فرزندان قبیلههای مطیر و شمّر در ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م نخستین آبادی را به نام «الهجره» پدید آوردند که سپس تا ۱۳۳۸ق/۱۹۲۰م، تعداد آنها در
نجد به ۵۲ و در سراسر عربستان سعودی تا ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م به ۱۴۳ رسید.
پس از آنکه بیابانگردان در آبادیها جایگزین شدند و با ساکنان واحهها و سایر قبیلهها درآمیختند، پیوندهای خود را با قبیلههایشان از دست دادند و از تأثیر روابط عشیرهای رهایی یافتند و سرانجام به وهابیت و فرمانروایی بن سعود گردن نهادند.
در این آبادیها تنها به کار کشاورزی نمیپرداختند، بلکه خدمات سپاهیگری را نیز فراهم میکردند. هر آبادی را امیری بود که ساکنانش او را با تأیید بن سعود بر میگزیدند.
در آن هنگام، اخوان وهابی تنها نیروی نظامی بنیادی بودند که بن سعود به یاری ایشان توانست جهشهای جدایی خواهانۀ قبیلههای بیابانگرد را فرو نشاند و خود برای پایهگذاری دولتی متمرکز در دل شبه جزیرۀ عربستان وارد جنگ شود.
اما این پیکار با آغاز
جنگ جهانی اول رو به سردی نهاد.
انگلستان برای خشنود ساختن قبایل عرب و استفاده از آنان برای حمله بر عثمانیان، رئیس دو خانوادۀ محتشم در عربستان یعنی
شریف حسین و بن سعود را که با هم سخت دشمنی داشتند، به بازی گرفت و نزد هر یک افسری از کارگزاران خود را گسیل داشت: توماس ادوارد لارنس (۱۸۸۸-۱۹۳۵م) را به اردوگاه شریف حسین و ویلیام شکسپیر (۱۸۷۶-۱۹۱۵م) را به نزد سعودیها روانه کرد. پس از کشته شدن شکسپیر در جنگ میان بن سعود و بن رشید
هاری سنت جان بریجر فیلبی (۱۸۸۵-۱۹۶۰م) را که تظاهر به
اسلام کرده و خود را عبدالله نام نهاده بود، به آنجا فرستاد تا بن سعود را بر عثمانیها و همپیمانانشان بشوراند.
حکومت عربستان بزرگ به او واگذار شود.
انگلستان همچنین پیمانهای نهانی مبتنی بر همان وعدهها با عبدالعزیز منعقد کرد
و
حکومت او را بر نجد و احاء و قصیم و جُبَیْل به رسمیت شناخت و کمک مالی هنگفتی نزد او ارسال داشت. با اینهمه، انگلستان از نیروی روزافزون بن سعود بیمناک بود و از اینرو به ایجاد اختلاف میان قبایل هوادار بن سعود پرداخت. در عین حال، او را برای تصرف سراسر
احساء یاری داد.
انگلستان به این وسیله هم از نفوذ ترکهای جوان و
آلمان در سواحل
خلیج فارس جلوگیری کرد و هم امتیازی پرارزش از بن سعود به دست آورد.
در پیمانی که در ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م میان سرپرستی کاکس از سوی انگلستان و بن سعود منعقد شد،
مقرر گشت که بن سعود بر سرزمینهای «حمایت شدۀ» بریتانیا در شبه جزیرۀ عربستان نتازد، امتیازی در نجد به دشمنان انگلیس ندهد، جانشین خود را از میان دشمنان آن برنگزیند، سیاست خارجی خود را با انگلستان هماهنگ سازد و در مورد آن برنگزیند، سیاست خارجی خود را با انگلستان هماهنگ سازد و در مورد آن با این کشور به توافق رسد؛ و در برابر، انگلستان هر
سال ۰۰۰‘۶۰ لیره به بن سعود پرداخت کند،
اما دیری نپایید که پارهای از مواد این پیمان شکسته شد.
در ۱۳۳۶ق/۱۹۱۸م میان شریف حسین و بن سعود بر سر واحۀ خورمه پیکار شد
و شریف حسین از آنجا واپس نشست و بن سعود جنگ خود را برای یکپارچهسازی سرزمینهای شبه جزیرۀ عربستان از سر گرفت و بر حمایت شدگانِ انگلستان در منطقه، شکستهای سخت وارد آورد. وهابیان در آغاز رو به سوی شمال نهادند و در برابر امیر کوهستان شمر، بن رشید، به نبرد در ایستادند. در پی جنگی که یک ماه به درازا کشید، بخشی از این امیرنشین و مرکز آن «حایل» به نجد پیوست. بن سعود سپس به جنگ شریف حسین رفت و نیروهای او در ۱۳۳۷ق/۱۹۱۹م، ارتش حجاز را در واحۀ «تربه» درهم شکست و راه را برای پیشروی سعودیها به سوی
حجاز هموار ساخت، اما انگلستان به بن سعود هشدار داد که نیروهایش را واپس کشاند.
در ۱۳۳۸ق/۱۹۲۰م وهابیها سرزمین «عسیر» بر کرانۀ
دریای سرخ را اشغال کردند، اما به سبب دخالت انگلستان، از پیوستن آن به
خاک خود بازماندند. در نتیجۀ قراردادی که به دنبال گفتوگوها بسته شد، عسیر تابع نجد گشت، اما فرمانرواییاش در دست حاکم پیشین آن، امیر حسن، باقی ماند. نیز انگلستان برای تضعیف نیروی سعودیان که میخواستند سراسر شبه جزیره را اندک اندک به زیر سلطه کشند، خاندن رشید را در کوهستان شمر به جنگ با نجدیان تحریک کرد، اما ناکام ماند و بن سعود در ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م پس از گردهمایی عالمان و پیران قبایل در
ریاض که طی آن بن سعود را پادشاه نجد و همۀ سرزمینهای وابسته به آن شناختند،
سراسر امیرنشین شمر را ضمیمۀ خاک نجد کرد و پسرش فیصل به اشغال آبْها، پایتخت عسیر، پرداخت.
در این هنگام نیروهای انگلیسی مستقیماً وارد جنگ شدند و از سوی
عراق و اردن خاوری بر نجد تاختند و چندین شکست بر وهابیان وارد آوردند.
در گردهمایی «عُقَیْره» که در
جمادیالاول ۱۳۴۱ق/دسامبر ۱۹۲۲م برپا شد، بریتانیا بن سعود را واداشت که برای مشخص شدن مرزهای شمال باختری نجد پیمانی ببندد. بر پایۀ این پیمان، بخشی از سرزمین نجد به دست عراق و
کویت افتاد و میان عراق و نجد؛ و نجد و کویت، دو منطقۀ «بیطرف» پدید آمد. این پیمان همچنین ساختن مراکز پاسداری و نظامی و استحکامات را در گرداگرد چاههای
آب این منطقه ممنوع شمرد. در عوض، انگلستان فرمانروایی بن سعود را بر نجد، شمر و جوف به رسمیت شناخت و وی ناگزیر شد که از حکومت عسیر چشم بپوشد.
در ۱۳۴۲ق/۱۹۲۳م پس از آنکه بن سعود گردهمایی کویت را که به ابتکار انگلستان و برای کمتوان کردن دولت نجد برپا داشته بود، مردود شمرد، انگلستان مواد
پیمان ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م را شکست و از ارسال کمک مالی به بن سعود شانه خالی کرد. این کار موجب شد که بن سعود از التزامهایش نسبت به انگلستان رها شود و برای تحقق طرح دیرین خود یعنی یکپارچهسازی سرزمینهای شبه جزیره بیش از پیش بکوشد.
در ۱۳۴۲ق/۱۹۲۴م که
خلافت عثمانی برافتاد شریف حسین با خاماندیشی، و شاید به پشتیبانی انگلستان، خود را خلیفۀ کل
مسلمانان خواند،
اما انگلستان بیش از این خود را نیازمند حمایت از او نمیدید و بن سعود نیز با اشارۀ «کمیتۀ خلافت اسلامی»
هندوستان که زیر نفوذ انگلستان بود، بر او تاخت. به نظر میرسد که انگلستان با قطع کمکهای مالی خود به بن سعود در حقیقت دست او را برای حمله به شریف حسین باز گذاشته بود. آنچه عزم بن سعود را بر حمله به حجاز استوارتر ساخت، اعلام ممنوعیت ورود حاجیان نجد به
مکه از سوی شریف حسین بود. این همه موجب گشت که بن سعود در
ذیقعده ۱۳۴۲ق/ژوئن ۱۹۲۴م برای مسلمانان دنیا پیام فرستد و آنها را از به رسمیت شناختن خلافت شریف حسین باز دارد.
علمای وهابی و پیران قبایل نجد نیز در همایشی که بن سعود بر پا کرد، قطعنامهای دربارۀ حمله به حجاز گذراندند و او در
صفر ۱۳۴۳ق/سپتامبر ۱۹۲۴م بر شریف حسین تاخت. وهابیان در آغاز
طایف را اشغال کردند و چند روز بعد به دروازههای مکه رسیدند.
«حزب ملی حجاز» بر شریف حسین فشار آورد و او را واداشت تا به سود پسرش علی کنارهگیری کند. اما علی نیز که تاب پایداری در خود نمیدید در
ربیعالاول ۱۳۴۳ق/سپتامبر ۱۹۲۴م مکه را به بن سعود واگذاشت، و چند ماه بعد
مدینه و
جده نیز به اشتغال بن سعود درآمد (۱۳۴۴ق/۱۹۲۵م).
او در ۲۲
جمادیالثانی ۱۳۴۴ق/۷ ژانویۀ ۱۹۲۶م به عنوان سلطان حجاز و نجد و ملحقات آن بر تخت نشست. یک ماه بعد دولت اتحاد شوروی به عنوان نخستین کشور بزرگ، دولت بن سعود را به رسمیت شناخت و هیأت نمایندگی سیاسی این کشور برای نخستینبار وارد جده شد.
بن سعود از آن پس متوجه عسیر شد و در ربیعالاول ۱۳۴۵ق/اکتبر ۱۹۲۶م آبها را اشغال کرد و امیر حسن را از عسیر گریزاند و جانشین او را واداشت تا تعهد سپارد که در پیمانهای مخالف وهابیان وارد نشود، اما ۴
سال بعد او را نیز از میان برداشت و عسیر را رسماً به خاک خود ملحق کرد.
در این روزگار که انگلستان از پشتیبانی خانوادۀ شریف حسین در مقابل سعودیان شانه خالی کرده بود، برای سیطره بر مناطق میان
مدیترانه و
خلیج فارس و حفظ خطوط ارتباطی خود، طرحی دیگر افکند و کوشید تا
خاندان هاشمی را در بخشهای دیگری از مناطق عربی تحت نفوذ خود به حکومت بنشاند. از اینرو با تشکیل کشور
اردن و حکومت دادن به امیر عبدالله کوشید تا بخشی از نجد را به قلمرو او بیفزاید.
بن سعود به مخالفت برخاست و انگلستان از بیم عقیم ماندن طرح خود مجبور شد امتیازی برای بن سعود قائل شود. پس پیمانی در ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م میان انگلستان و بن سعود به امضا رسید که طی آن انگلستان
استقلال کامل و مطلق بن سعود را به رسمیت میشناخت
و دست او را برای بیرون راندن علی پسر شریف حسین از حجاز باز میگذاشت. بن سعود در برابر، به تشکیل امیرنشین اردن تن در داد و از دشتی که نجد و
سوریه را به یکدیگر میپیوندد چشم پوشید و آن را به اردن شرقی واگذاشت. در عقد این پیمان کوششهای جان فیلبی که روابط دوستانهای با بن سعود داشت و سرانجام عضو شورای خصوصی او شد، نقش مهمی بازی کرد.
در
رجب ۱۳۴۵ق/ژانویۀ ۱۹۲۷م، پادشاهی رسمی ابن سعود بر حجاز و نجد و مناطق پیوسته به آن اعلام گردید.
در
محرم ۱۳۴۶ق/ژوئیه ۱۹۲۷م همایشی اسلامی و سراسری در مکه بر پا شد و نمایندگان کشورهای اسلامی و عربی قطعنامهای صادر کردند و طی آن عبدالعزیز بن عبدالرحمن، معروف به ابن سعود را حافظ «عتبات مقدسۀ اسلامی» در مکه و مدینه خواندند.
ابن سعود پس از آن به اصلاحات داخلی پرداخت.
در
صفر ۱۳۴۶ق/اوت ۱۹۲۷م فرمانی به منظور اصلاح سازمان دادرسی از سوی شاه صادر شد که بر پایۀ آن قانون بدوی سنتی لغو گردید و به جای عادات قبیلهای،
قضاوت شرعی رواج یافت و به جای شیوخی که از پیشِ خود به داوری میپرداختند، قاضیانی از سوی او مأمور دادرسی شدند.
در سراسر کشور دادگاههای عادی بَدْوی، و در دو شهر مکه و مدینه، دادگاههای شرعی عالی گشوده شد و در مکه انجمنی برای بررسی کار داوری تشکیل گردید که بالاترین سازمان حقوقی کشور بهشمار میرفت.
اصلاح سازمان دادگستری، نظام قبیلهای را به لرزه درآورد و به نیروی دولت مرکزی بسیار افزود.
در
جمادیالاول ۱۳۵۲ق/سپتامبر ۱۹۳۲م فرمان یکپارچه کردن سرزمینهای تحت سلطنت شاه صادر گشت و کشور از آن پس به نام «کشور پادشاهی عربستان سعودی» خوانده شد.
یکنواختسازی نظام اداری دولت بر پایۀ گسترش اختیارات وزیران و مجلس قانونگذاری حجاز که در ۱۳۴۵ق/۱۹۲۶م تأسیس شده بود و نجد و دیگر مناطق را در بر داشت، با پایهگذاری وزارتخانههایی برای دستگاه فرمانروایی انجام گرفت.
در ۱۳۵۳ق/۱۹۳۴م منطقۀ حجاز به ۱۴ امیرنشین تقسیم شد که معمولاً یک نجدی بر هر یک از آنها فرمان میراند. آنچه فرمانروایی سعودیان را پابرجا کرد، متمرکز شدن همۀ مقامهای عالی دولتی در دست افراد آل سعود بود. فرمانروای نجد پسر نخست شاه یعنی سعود و فرمانروای حجاز،
پسر دیگرش فیصل بود.
ابن سعود برای استوار کردن پایههای قدرتش بر منطقههایی که اخیراً به قلمرو خود افزوده بود اهمیت بسیار قائل بود. وی انجمنی از شیوخ قبیلهها برپا کرد و وادارشان ساخت که
زکات را بیکم و کاست و به هنگام بپردازند و از
آیین اسلام ــ نه آیینهای عشیرهای ــ پیروی کنند و تأمین امنیت حاجیان را در سرزمینهای خویش تا مکه به گردن گیرند.
برپایۀ درخواست بن سعود، میان قبیلههای حجاز پیمانهای آشتی بسته شد.
وی ۵۰ تن از بزرگان وهابی را به سوی
قبایل حجاز فرستاد تا مردم را به این کیش فراخوانند و از آنها بخواهند که در آبادیها خانه گزینند. این وهابیان، جز در منطقۀ حاصلخیز طایف که ۰۰۰‘۶ تن بیابانگرد را سکنی دادند، نتوانستند در جایی دیگر بیابانگردان را اسکان دهند.
برخی از قبایل بیابان گرد مانند قبیله «حرب» به ایستادگی برخاستند و بن سعود آنها را به شدت سرکوب کرد و گروگانهایی از آنها گرفت. آنگاه در سرزمین ایشان پادگانهایی برپا ساخت و برای تعقیب قبایلی که به عادت دیرین، حاجیان را چپاول میکردند، گردانهایی ویژه پدید آورد و مسئولیت رفتار افراد قبایل را به گردن شیوخ آنها انداخت. اما این چیرگیها، موجب بروز مخالفتهایی سخت با ابن سعود شد.
از سوی دیگر انگلیسیان در میان قبایل بر ضد سعودیها به تحریک پرداختند و
عراق را به زیر پا نهادن پیمان عقیر و ایجاد پاسگاههایی در منطقه بیطرف واداشتند. از اینرو بسیاری از علما و ناخوان» وهابی که خواستار جهاد بر ضد عراق بودند، به صف مخالفان بن سعود پیوستند.
بن سعود نخست از کوچیدن بیابانگردان و «اخوان» وهابی به کشورهای تحت حمایت بریتانیا جلوگیری کرد و در ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ق/۱۹۲۷ و ۱۹۲۸م در شهر
ریاض گردهماییهایی از رؤسای «اخوان» و
علمای وهابیت برپا ساخت.
اعضای این گردهماییها خواستار کاهش مالیاتها، به کار نبردن اتومبیل و تلگراف و دیگر ابزارهای نوین و اعلام
جهاد در برابر عراق شدند.
بن سعود با کاهش
مالیات موافقت کرد و توانست از راه سخن گفتن و قانعکردن و پول پراکندن و بیمدادن، در میان مخالفان شکاف اندازد. لیکن «اخوان» بر مواضع خود پای فشردند و ایستگاه رادیو مکه را ویران کردند.
بن سعود فرمان اعدامگردنندگان آشوب را صادر کرد، ولی ادامۀ ساختمان دو ایستگاه رادیویی در ریاض و حایل متوقف گشت.
زورمندترین
دشمن بن سعود،
فیصل الدویش، شیخ بزرگ قبیلۀ مطیر بود که با محمد، برادر و خالد برادرزادۀ بن سعود همداستان شد، اینان به کمک یکدیگر کوشیدند بر تخت فرمانروایی چیره شوند. فیصل الدویش برای وادار ساختن عراق به جنگ با بن سعود، مرزهای آن کشور را آماج حملات خود ساخت.
بن سعود برای پیشگیری از این مخالفتها، قبیلۀ مطیر را محاصره کرد و از دادن کمکهای سالانه به ایشان خودداری ورزید.
انگلستان که میکوشید به آتش این نابسامانیها دامن زند، ظاهراً برای سرکوب یاغیان، در
رمضان۱۳۴۶ق/فوریۀ ۱۹۲۸م با هواپیماهای خود و نیروهای ارتش عراق به نجد حمله کرد، اما قبایل طرفدار بن سعود آماج این حملات واقع شدند. دویش از فرصت سود جست و قبیلهها را به جنگ با عراق و انگلستان فراخواند و خود به شمال نجد تاخت.
بن سعود در جمادیالاول ۱۳۴۷ق/اکتبر ۱۹۲۸م انجمنی از نمایندگان شهرها و آبادیها و قبیلهها برپا کرد و پس از آنکه مسئولیت ایجاد پاسگاههای نظامی عراق را در منطقۀ بیطرف به گردن دویش انداخت، اعلام داشت که میخواهد از
حکومت کناره گیرد، اما اعضای انجمن نپذیرفتند و پس از آنکه
سوگند وفاداری نسبت به او یاد کردند، وادارش ساختند که در نشستی ویژه، همۀ اختلافهای خود را با دویش حل کند.
اما دویش گردن ننهاد و «اخوان» قبیلۀ او بار دیگر به شمال نجد هجوم بردند و به کشتار و چپاول بیابانگردان قبایل شمّر، عنیزه و شفیر که هوادار بن سعود بودند، دست گشودند و به
غارت کاروانهای بازرگانی راه ریاض و
خلیج فارس پرداختند. بن سعود سپاهی به جنگ فرستاد.
این سپاه توانست با نبردی خونین آتش آشوب را فرو نشاند، و سرکردگان قبیلههای گردنکش مطیر، عجمان، و عتیبه
اعدام شدند، ولی فیصل الدویش را که زخمی شده بود، رها ساختند.
با اینهمه نیروی یاغیان برای همیشه سرکوب نشد، زیرا در اواسط ۱۳۴۸ق/۱۹۲۹ و ۱۹۳۰م، موج تازهای از ناآرامیها شمال نجد (از کوهستان شمّر تا خلیجفارس) را فرا گرفت. دو قبیله عتیبه و مطیر که فیصل الدویش پس از پیکاری سخت،
شورش فرو نشانده شد و رهبران آن اعدام شدند.
بن سعود پس از چیرگی بر مشکلات داخلی، برای ظاهر شدن در صحنۀ
سیاست منطقه به ایجاد و تحکیم روابط خارجی با دولتهای عربی و غیرعربی دست زد:
دولت انگلستان سرانجام دولت سعودی را به رسمیت شناخت و در جده با بن سعود پیمان دوستی بست.
در ۱۳۴۸ق/۱۹۲۹م با آلمان پیمان دوستی امضاء شد.
و در ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م با کویت پیمان بازرگانی و رفع اختلافهای مرزی منعقد گردید.
شاهزاده فیصل در ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م از اتحاد شوروی دیدار کرد.
بن سعود در ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م با
اردن هاشمی پیمان دوستی و حسن همجواری امضاء کرد.
و با ایتالیا پیمان دوستی برقرار ساخت.
و در ۱۳۵۳ق/۱۹۳۴م پس از پایان نبرد با یمنیها بر سر منطقۀ مرزی عسیر
نجران،
جیزان و اشغال تهامه، با امام یحیی بدر پیمان دوستی امضا کرد.
و در ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م روابط خود را با خاندان هاشمی در عراق بهبود بخشید.
سپس برای تقویت پیوندهای خود با کشورهای عربی در ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م با
مصر پیمان دوستی به امضاء رسانید و با آن کشور پیوند سیاسی برپا کرد.
در سالهای بحران اقتصادی جهان (۱۹۲۹-۱۹۳۳م) وضع اقتصادی عربستان به سبب کاهش حاجیان و خشکسالی سالهای ۱۳۵۰-۱۳۵۱ق/۱۹۳۱-۱۹۳۲م سخت ناهنجار شد.
بدهیهای دولت در ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲ به ۰۰۰‘۲۱۹ لیرۀ استرلینگ رسید و اروپاییان درخواست وام از سوی بن سعود را رد کردند.
در چنین شرایطی کمپانی نفتی «استاندارد اویل» کالیفرنیا، گفت و گوهای خود را با بن سعود پیرامون گرفتن امتیاز نفت در بخش خاوری کشور، در برابر پرداخت وام، آغاز کرد. شرکت یاد شده در ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م توانست در برابر پرداخت ۰۰۰‘۱۳۰ دلار وام، امتیاز استخراج نفت از ۰۰۰‘۹۳۲ کم ۲ را برای ۶۶ سال به دست آورد و برای بهرهبرداری از حوزههای نفتی، شرکتی فرعی به نام «شرکت نفت استاندارد عرب کالیفرنیا» بنیاد نهد. این شرکت بجز امتیاز استخراج نفت، امتیاز بیرون آوردن دیگر کانهای گرانبهایی عربستان سعودی را در زمینی به مساحت ۰۰۰‘۱۵۳ کم ۲ به دست آورد.
با آغاز
جنگ جهانی دوم بن سعود اعلام بیطرفی کرد، ولی ورود
آمریکا به جنگ و نیاز شدید متفقین به
نفت باعث شد که بن سعود خواه ناخواه به اردوی متفقین گرایش یابد.
دولت آمریکا تا آن هنگام بهطور مستقیم توجهی به عربستان سعودی نداشت و شرکتهای نفتی به صورت خصوصی با بن سعود داد و ستد میکردند و حتی تا ۱۳۵۹ق/۱۹۴۰م دولت آمریکا نمایندۀ سیاسی در دربار بن سعود نداشت.
پس از آغاز جنگ، بن سعود فشار سنگینی از سوی آلمان و ایتالیا که متمایل ساختن او به سوی نیروهای محور تحمل کرد. ناوگان ایتالیا که در آبهای
دریای سرخ نزدیک اریتره بود، به کرانههای عربستان نزدیک میشد و گروپا،
سفیر آلمان در این کشور، در چاههای نفت خرابکاری میکرد.
هیتلر در ۱۳۶۰ق/۱۹۴۱م نامهای برای بن سعود نوشت و او را به نبرد با انگلستان تشویق کرد و نوید داد که وی را به پادشاهی همۀ اعراب خواهد رسانید، ولی سقوط دولت گیلانی در عراق و بیرون رفتن ایتالیاییها از مستعمرههای افریقایی خود، بن سعود را وا داشت که از کشورهای محور دوری گزیند.
بن سعود در ۱۳۶۰ق/۱۹۴۱م پیمان دوستی با آلمان را فسخ و گروپا را از کشور اخراج کرد.
و در صفر/ فوریۀ سال بعد ایتالیاییها را بیرون راند، اما چون به علت بروز جنگ و پایین بودن میزان استخراج نفت و کاهش تعداد حاجیان سخت تنگدست شده بود، از امریکا و انگلستان تقاضای وام کرد و یادآور شد که در صورت عدم توجه به درخواست او از استخراج نفت جلوگیری خواهد کرد.
سرانجام از محل وامی که آمریکا به انگلستان پرداخت، بن سعود را نیز سهمی رسید و سپس وی بر پایۀ قانون «وام و اجاره» آمریکا، در خلال جنگ ۹۹ میلیون دلار از این کشور وام گرفت.
آمریکا در جمادی الاول ۱۳۶۲ق/مه ۱۹۴۳م با عربستان سعودی روابط سیاسی برقرار ساخت و در همین سال نام «شرکت نفا استاندارد عرب ـ کالیفرنیا» به «شرکت نفت عرب ـ امریکا» (آرامکو) تبدیل شد و آمریکا برای هدایت عملیات جنگی در این سوی
جهان، پایگاهی هوایی در ظهران تأسیس کرد،
ولی این مطلب برای افشا نشدن نقض بیطرفی بن سعود کاملاً پنهان ماند. این روزگار را در حقیقت باید پایان سلطۀ بریتانیا و آغاز نفوذ
ایالات متحده آمریکا در
عربستان دانست.
.
نزدیکی روزافزون بن سعود به متفقین، بهویژه دیدار او با روزولت در ناو جنگی آمریکا موسوم به کوئینسی در ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م که موجب سپردن بنادر سعودی در خلیج فارس به ناوهای انگلیسی و آمریکایی شد و تعهد روزولت به اینکه آمریکا بدون گفتوگوهای زمینهساز با عربها و
یهودیان موضع خود را در قبال مسألۀ فلسطین دگرگون نکند، باعث شد که بن سعود در
ربیع الاول ۱۳۶۴ق/مارس ۱۹۴۵م به آلمان اعلان جنگ دهد.
در همان سال شماری از افسران ارتش سعودی به رهبری خلبانی به نام عبدالله مندیلی کودتایی بر ضد بن سعود طرحریزی کردند، ولی ناکام ماندند و پیش از آغاز عملیات دستگیر شدند.
نخستین اعتصاب کارگران در این اعتصاب خواستار بهبود شرایط کار و افزایش دستمزد بودند، ولی اعتصاب به سرعت سرکوب شد و سازماندهندگان آن دستگیر شدند. با اینهمه اعتصابکنندگان پس از ۲ هفته به بخشی از خواستهای خود رسیدند. این پیروزی باعث شد که پیشهوران و کارگران شهر هفوف نیز ۳ روز دست به اعتصاب زدند و به خواستهای خود دست یافتند.
در این میان
سعود بن عبدالعزیز، ولیعهد عربستان، در پی گفتوگوهای زمینهساز در ۱۳۶۲ق/۱۹۴۳م در
قاهره پیرامون همبستگی اعراب، پروتکلها و منشور اتحادیۀ عرب را امضاء کرد. به درخواست او در این سندها بندی دربارۀ تضمین استقلال سوریه و لبنان و پایدار ماندن مرزهای کشورهای عربی گنجانده شد.
سپس در ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م بن سعود نسبت به دعوت ترومن از ۰۰۰‘۱۰۰ یهودی برای
مهاجرت به سرزمینهای اشغالی اعتراض کرد.
سال بعد، رأیِ موافق آمریکا به قطعنامۀ سازمان ملل در ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م دایر بر تجزیۀ
فلسطین، روابط این دولت را با بن سعود تیرهتر ساخت، ولی منجر به قطع مناسبات نشد. چندی بعد روابط فیمابین رو به گرمی نهاد و در ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م ناوگان آمریکا وارد خلیج فارس شد و برای نخستینبار مقامات نظامی آمریکا از عربستان دیدار کردند.
در این وقت که درآمد آل سعود از نفت به ۵۰٪ افزایش یافته و به ۲۵۰ میلیون دلار در سال رسید.
بن سعود به فعالیتهای عمرانی و اعطای وام به
سوریه و تنظیم و اجرای طرح بودجۀ کشور و تأسیس وزارتخانههایی چون
آموزش و
پرورش، کشاورزی و بازرگانی و ساختن بیمارستانها و مدارس دست زد.
وی مقارن فرونشاندن اعتصابات کارگری، پس از ۵۱ سال
حکومت و ۷۳ سال
زندگی درگذشت.
دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۴۲۵، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «آلسعود».