ضرورت اعجاز قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعجاز از ریشه «
عجز » (ناتوانی) به معنای ناتوان ساختن میباشد.
ناتوان ساختن بر دو گونه است:
یکی آن که توانایی کسی قهرا از وی سلب شود و او به عجز در آید، مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد، آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود و او به خاک ذلت بنشیند.
دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یا همآوردی با آن عاجز باشند، بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به
عمل آمده باشد، مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازهای پیشرفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرو نهند. در مثل گویند: «فلان اخرس اعداءه، فلانی زبان دشمنان خود را بند آورد».
مقصود آن است که آن اندازه آراسته به کمالات گردیده و کاستیها را از خود دور ساخته که جایی برای رخنه عیب جویان باقی نگذارده است.
شاعر گوید:
شجو حساده و غیظ عداه ان یری مبصر و یسمع واع
«برای فزونی غم و
اندوه حسودان وی و
خشم و نگرانی دشمنانش، همین بس که بینندهای چشم خود را بگشاید و شنوندهای گوش فرا دهد».
یعنی آن اندازه فضایل محاسن اخلاقی وی فراگیر شده که هر کس چشم بگشاید و گوش فرا دهد جز آن نبیند و نشنود، به همین جهت دشمنان و حسودان خود را به زانو در آورده است.
اعجاز قرآن از نوع دوم است، یعنی در
بلاغت ،
فصاحت ، استواری گفتار، رسا بودن بیان، نو آوریهای فراوان در زمینه
معارف و
احکام و دیگر ویژگیها، آن اندازه اوج گرفته که دور از دسترس بشریت قرار گرفته است. از این جهت
قرآن را «معجزة خالدة، معجزه جاوید» گویند. این حالت برای قرآن، همیشگی و ثابت است، چرا که این کتاب بزرگ قدر، سند
شریعت جاوید
اسلام است.
مساله «اعجاز قرآن» از دیر زمان مورد بحث و نظر دانشمندان بوده است. شاید اولین کسی که در این زمینه بحث کرده و مساله را به صورت کتاب یا یک رساله در آورده -طبق گفته
ابن ندیم (آن جا که از
علوم قرآنی سخن میگوید) -
محمد بن زید واسطی (متوفای ۳۰۷) است (آن جا که از مذاهب اهل
اعتزال بحث میکند).
وی ازبزرگان اهل
کلام میباشد و کتابهایی در این زمینه به نام «الامامة» و «اعجاز القرآن فی نظمه و تالیفه» نگاشته است. برخی پیش از او، ابو عبیدة معمر بن المثنی (متوفای ۲۰۹) را یاد میکنند، او کتابی در دو مجلد درباره اعجاز قرآن نوشته است. هم چنین ابو عبید قاسم بن سلام (متوفای ۲۲۴) کتابی در اعجاز قرآن دارد. اما این نوشتهها اکنون در دست نیست.
قدیمیترین اثری که در این زمینه در دست است، رساله «بیان اعجاز القرآن» نوشته ابو سلیمان
حمد بن
محمد بن ابراهیم خطابی بستی (بست: شهرکی در نزدیکی کابل محل اقامت وی بوده است)
(متوفای ۳۸۸) است. این اثر ضمن مجموعهای با عنوان «ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن» اخیرا به چاپ رسیده است. مؤلف این رساله، مساله اعجاز القرآن را از بعد «بیانی» با شیوهای جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژهها در قرآن و نکته سنجیها متناسب و همآهنگ سخن گفته و برجستگی قرآن را در این انتخاب و چینش شگفت آور کاملا آشکار ساخته و به خوبی از عهده آن بر آمده است.
دو رساله دیگر این مجموعه یکی تالیف ابو الحسن علی بن عیسی رمانی (متوفای ۳۸۶) از بزرگان اهل کلام و اندیشمندان
جهان اسلام است. نوشتههای او در زمینههای قرآنی بسیار ارزشمند و مورد عنایت شیخ الطائفه
ابو جعفر طوسی در تفسیر گرانقدرش «
التبیان » قرار گرفته است.
دیگری رساله «
شافیه » نوشته شیخ
عبد القاهر جرجانی (متوفای ۴۷۱) است. جرجانی پایه گذار علوم بلاغت، به صورت علم مدون میباشد. این شخصیت بزرگ جهان علم و ادب، سه نوشته ارجمند - در این زمینه - برای همیشه به یادگار گذارده است:
اسرار البلاغة ، دلایل الاعجاز و آخرین آنها رساله «شافیه» است. رساله شافیه خلاصه و چکیده مباحث دو کتاب پیش را - که به مثابه مقدمه برای وصول به اعجاز میباشدبه گونهای موجز و فشرده عرضه کرده است. وی خدمتی شایسته به عالم ادب در راه رسیدن به اعجاز قرآن انجام داده است.
ابوبکر باقلانی (متوفای ۴۰۳) و امام
فخر رازی (متوفای ۶۰۶)، و کمال
الدین زملکانی (متوفای ۶۵۱) هر یک کتابی مبسوط در این زمینه نوشته و مساله اعجاز قرآن را به گونه تفصیلی مورد بحث قرار دادهاند. امام یحیی بن حمزه بن علی علوی زیدی (متوفای ۷۴۹) کتاب «الطراز فی اسرار البلاغة و حقائق الاعجاز» را در سه مجلد نوشته که در جلد سوم تمامی نکات بلاغی و اسرار بدیع را بر آیههای قرآن پیاده کرده، و به خوبی از عهده این کار بر آمده است.
جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۰) نیز به طور گسترده کتابی در سه مجلد ضخیم با عنوان «معترک الاقران فی اعجاز القرآن» به رشته تحریر در آورده است.
اخیرا کتابها و رسالههای فراوانی در زمینه اعجاز قرآن نوشته شده که مشهورترین آنها عبارتند از: «المعجزة الخالدة» علامه
سید هبة الدین شهرستانی ، «اعجاز القرآن» استاد مصطفی صادق رافعی، «النبا العظیم» استاد عبدالله دراز، «اعجاز قرآن»
علامه طباطبایی . علاوه بر نوشتههایی نیز به عنوان مقدمه تفسیر نوشتهاند مانند مقدمه تفسیر «
آلاء الرحمان » شیخ
محمد جواد بلاغی و «
البیان » استاد
آیتالله خویی .
بدون شک
معجزه برای
پیامبران - به ویژه
اولو العزم (پیامبران اولو العزم پیامبرانیاند که دارای شریعتی نو و کتابی تازه باشند، آنان پنج نفرند:
نوح و
ابراهیم و
موسی و
عیسی و
محمد صلی الله علیه و آله.) - یک وسیله اثباتی به شمارمی رود تا سند
نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواه آن باشد تا که از جهان
غیب پیام آوردهاند. لذا معجزهای که به دست آنان انجام میگیرد باید نشانهای از «ما وراء الطبیعه» باشد، یعنی کاری انجام گیرد که طبیعت این جهان از عهده انجام آن عاجز باشد، به همین جهت آن را «خارق العادة» (یعنی خارج از محدوده
عوامل مؤثر که متعارف و شناخته شده است. ولی هرگز بر خلاف ناموس طبیعت نیست، چه این که
قانون علیت ، طبیعی و خدشه بردار نیست. تنها علت به وجود آمدن معجزه، غیر متعارف بودن آن است ولی برای
بشریت امکان شناخت آن بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست و گرنه هیچ پدیدهای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود، امکان وجود ندارد و
علت العلل اراده خداوندی است و چگونگی تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او است که میتواند دگرگون سازد یا سرعت بخشد و معجزه از همین طریق صورت میگیرد. لذا خارق العاده میگویند نه خارق الطبیعه) توصیف میکنند، یعنی بیرون از شعاع تاثیرات طبیعی مالوف (
عوامل طبیعی شناخته شده و معروف) قرارگرفته است.
اکنون این سؤال پیش میآید که معجزه یک ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی؟ یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز میکنند، یا موقعی که با شبهههای منکرین رو به رو میشوند معجزه ارائه میدهند؟
سیره پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد. اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز، دعوت خود را با معجزه همراه ننمود، ولی هنگامی که با منکران رو به رو گردید و درخواست معجزه نمودند - یا بدون در خواست و صرفا برای دفع شبهات آنان معجزه آورده است. دعوت
انبیا عین صراحت حق است که با
فطرت اصیل
انسان دم ساز و با عقل سلیم هم آهنگ میباشد. چیزی را میگویند که فطرت و
عقل بشری بی درنگ و آزادانه آن را میپذیرد.
«و بالحق انزلناه و بالحق نزل
ما قرآن را که عین حقیقت است فرو فرستادیم (یعنی حقیقتی آشکار و انکار ناپذیر) و همین گونه فرود آمد.»
«له دعوة الحق
خدا را دعوتی است
حق و روشن.»
«فتوکل علی الله انک علی الحق المبین
بر خدای خود تکیه کن راهی که میروی حق و آشکار است.»
«ذلک الکتاب لا ریب فیه
این کتاب جای تردیدی در آن نیست»، یعنی آن اندازه شواهد صدق، آن را فرا گرفته که راه تشکیک و تردید در آن را بسته است.
«لقد جاءت رسل ربنا بالحق
پیامبران همگی حق آور بودند.»
«یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم
ای مردم! آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است.»
«الله الذی انزل الکتاب بالحق والمیزان
خداوندی که کتاب و
شریعت را حقیقتی آشکار و معیار سنجش حق از
باطل قرار داد.»
از این رو در جای جای قرآن تصریح شده که صاحب نظران اندیشمند، بی درنگ دعوت حق را میپذیرند و به ندای حقیقت لبیک میگویند. تنها کسانی که حق را خوشآیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمیبینند، آن را نمیپذیرند، گر چه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند.
«ویری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق ویهدی الی صراط العزیز
الحمید دانشمندان اندیشمند به خوبی در مییابند آن چه بر تو نازل گشته، صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی که عزیز و
حمید است هدایت میکند.» مقصود از عزیز، یگانه قدرت قاهره حاکم بر جهان هستی است و
حمید به معنای ستوده و پسندیده است.
«و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم
تا دانشوران بدانند که
شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل هایشان در برابر آن خاشع و حالت نرمش پیدا کند.»
درباره فرهیختگان از ترسایان
نجران در پیشگاه قرآن، با ستایش از آنان، چنین گوید:
«واذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق
همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته، میبینی دیدگانشان (از شدت شوق و وجد درونی) لبریز از اشک گردد، زیرا حق را دریافتهاند.»
آری، کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی میکنند: «لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون
ما آنچه که آوردیم حقیقت آشکاری است، ولی بیشتر شما حق را خوش ندارید.»
«وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا
گر چه (با زبان) آن را انکار نموده، ولی در دل آن را شناخته، باور داشتهاند و این انکار ناشی ازحالت
ظلم و استکبار آنان است.»
لذا طبق منطق قرآن، همواره حق آشکار است و باطل خود نما و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت و حجتی جز خرد حاجتی نیست. برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشن تر از بیان خود حق نمیباشد و به
حجت و
برهان نیاز ندارد، زیرا حق، خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرا است.
امام صادق علیهالسّلام در این زمینه میفرماید:
«سنت الهی بر آن جاری است که هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلی به صورت حق نمود نکند». یعنی حق خود جلوه گر است و جای
شبهه نمیگذارد.
آن گاه فرمود: «و لو لم یجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل».
یعنی اگر چنین نبود که همواره حق خودنما باشد و از باطل خود را جدا سازد، هرگز راهی برای شناخت حق از باطل وجود نداشت. بدین معنا که شناخت حق و جدا ساختن آن از باطل یک امر فطری و بدیهی است و گرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجود نداشت.
این یک اصل است که پایههای تمامی شناختها بر آن استوار است، از جمله،
شرایع و پیامهای آسمانی که بر دست پیامبران عرضه میشود، حقایق آشکاری است که فطرت پاک، آن را پذیرا میباشد.
در قرآن آن جا که از «
تحدی » و «اعجاز» سخن به میان میآید، با جمله «وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله...
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید پس اگر راست میگویید سورهای مانند آن بیاورید...»، آغاز میشود.
همچنین آیات دیگر که حالت
شک و تردید یا به عبارت روشن تر حالت تشکیک مشرکان و منافقان و مقابله کنندگان با قرآن و اسلام را در نظر میگیرد.
«ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون • فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین
یا میگویند آن را بربافته (نه) بلکه باور ندارند • پس اگر راست میگویند سخنی مثل آن بیاورند».
«ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله...
یا میگویند این (قرآن) را به
دروغ ساخته است بگو اگر راست میگویید ده
سوره برساخته شده مانند آن بیاورید...»
«ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله...
یا میگویند آن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست میگویید سورهای مانند آن بیاورید...»
لذا مخاطبین به این گونه هم آوردی خواهی (تحدی)، تنها کسانیاند که گفتهاند:
«واذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین
و چون آیات ما بر آنان خوانده شود میگویند به خوبی شنیدیم اگر میخواستیم قطعا ما نیز همانند این را میگفتیم این جز افسانههای پیشینیان نیست».
«فقال ان هذا الا سحر یؤثر
و گفت این (قرآن) جز سحری که (به برخی) آموختهاند نیست».
«ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر...
و نیک میدانیم که آنان میگویند جز این نیست که بشری به او میآموزد...»
«... قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء... .
... گفتند خدا چیزی بر بشری نازل نکرده...»
این گونه سخنان هرگز از کسانی که به راستی،
ایمان آوردند و از همان آغاز دعوت آن را پذیرفتند، صادر نگشته و هرگز این گونه تحدیها و همآورد خواهیها به آنان متوجه نبوده است، زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاک و سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند. اساسا کسانی از پیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه میکردند که خواهان ایجاد شبهه و حالت تردید در درون مردم بودهاند.
«... قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا او بدله... .
... میگویند قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را عوض کن...»
«وقالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا • او تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا • او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی بالله والملائکة قبیلا • او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء ولن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا.
و گفتند تا از
زمین چشمهای برای ما نجوشانی هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد • یا (باید) برای تو باغی از درختان
خرما و
انگور باشد و آشکارا از میان آنها جویبارها روان سازی • یا چنانکه ادعا میکنی
آسمان را پاره پاره بر (سر) ما فرو اندازی یا
خدا و
فرشتگان را در برابر (ما حاضر) آوری • یا برای تو خانهای از
طلا (کاری) باشد یا به آسمان بالا روی و به بالا رفتن تو (هم) اطمینان نخواهیم داشت تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم بگو
پاک است
پروردگار من آیا (من) جز بشری فرستاده هستم.»
حضرت موسی علیهالسّلام با آن که
عصا و
ید بیضاء همراه داشت، آن را موقعی ارائه دادکه با انکار فرعونیان و مقابله قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند.
خداوند به
موسی و
هارون دستور میدهد:
«فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین،
نزد فرعون رفته به او بگویید: ما پیامبران پروردگارجهانیانیم».
فرعون به آنان گفت: «وما رب العالمین،
پروردگار جهانیان چیست؟».
موسی گفت: «رب السماوات والارض وما بینهما ان کنتم موقنین،
پروردگار آسمانها و زمین و آن چه در میان آن دو میباشد، اگر دارای باور درونی باشید». یعنی اگر به درون خود بنگری، شاهد صدق این مدعا را در خود مییابی.
فرعون از روی تمسخر به اطرافیان خود روی کرده گفت: «الا تستمعون،
آیانمی شنوید» که
موسی چه مطالب ناباوری را مطرح میسازد؟
موسی روی به آنان کرده و گفت: «ربکم ورب آبائکم الاولین،
پروردگار شما و پدران پیشین شما» نه مانند فرعون که دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد.
آن گاه فرعون با خشم و تمسخر گفت: «ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون،
پیامبری که به سوی شما فرستاده شده دیوانهای بیش نیست».
موسی گفت: «خدایی را که من میخوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است»،
کنایه از آن که ادعای ربوبیت تو صرفا به جهت سلطه بر ملک
مصر و
رود نیل است و بسی محدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل
قیاس نیست و هرگز سلطه محدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست، «قال رب المشرق والمغرب وما بینهما ان کنتم تعقلون»
لذا به اندیشیدن دستور میدهد.
این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگی است که فرعون به
موسی داده است.
باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع کنندهای گفت: «لئن اتخذت الها غیری لاجعلنک من المسجونین،
اگر جز من، خدایی برگزینی تو را از (جمله) زندانیان خواهم ساخت».
موسی با ملایمت گفت: «اولو جئتک بشیء مبین،
گر چه برای تو دلیل آشکاری (بر صحت دعوی خویش) بیاورم؟!».
فرعون گفت: «فات بها ان کنت من الصادقین،
بیاور اگر راست میگویی».
آن گاه حضرت
موسی، عصا و ید بیضاء را ارائه داد، «فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین• ونزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین».
با افکندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هولناک و بیرون آوردن دست از آستین و درخشیدن آن با نور سفیدی خیره کننده، معجزه خود را ارائه داد که در این هنگام فرعون از وحشت آن را
سحر خوانده در صدد مقابله بر آمد.
در
سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای معجزه را از جانب کسانی یاد آور شده که حالت انکار داشتهاند، همان گونه که درباره
پیامبر اسلام یاد آور شدیم.
حضرت
موسی علیهالسّلام آن جا که با قوم خود و نافرمانیهایی که میکردند روبرو شد به آنان یاد آور میشود:
«الم یاتکم نبا الذین من قبلکم قوم نوح وعاد وثمود والذین من بعدهم لا یعلمهم الا الله جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم وقالوا انا کفرنا بما ارسلتم به وانا لفی شک مما تدعوننا الیه مریب • قالت رسلهم افی الله شک فاطر السماوات والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم ویؤخرکم الی اجل مسمی قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبین • قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم ولکن الله یمن علی من یشاء من عباده وما کان لنا ان ناتیکم بسلطان الا باذن الله وعلی الله فلیتوکل المؤمنون • وما لنا الا نتوکل علی الله وقد هدانا سبلنا..
آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیدهاید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند، ولی آنان از روی
تمسخر خنده وار دست بر دهان نهاده (این حالتی است که برای تمسخر انجام میدهند، مانند آن که خنده شان گرفته دست بر دهن مینهند.) و گفتند: ما به آن چه آوردهاید باور نداریم و در شک و تردید میباشیم • پیامبران به آنان گفتند: مگر درباره صانع متعال جای شکی وجود دارد؟ او شما را میخواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است که در اختیار شما قرار داده است. گفتند: شما همانند ما بشر هستید و میخواهید ما را از آن چه پدرانمان میپرستیدند باز دارید، پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید که پیامبرید • پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایهای نداریم خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هر آینه معجزهای که نشان گر صحت گفتار ما باشد، ارائه خواهیم داد • و به خدا پناه میبریم که راه را به ما نشان داده است...»
شواهد بر این واقعیت بسیار است که ارائه معجزه هنگامی بوده که انبیا علیهمالسّلام با شبهات منکرین و تشکیک معاندین رو به رو میشدند که برای رفع شبهه و دفع
تشکیک ، ارائه معجزه ضرورت مییافت و گرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشن ضمیر، نیازی به معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق، بزرگترین شاهد صدق آنان محسوب میگردید.
از این رو معجزه هم چون
شمشیر برای شکستن سدهای ایجاد شده در سر راه پیشرفت دعوت حق به کار رفته است. شمشیر برای زدودن موانع خارجی است که دشمن از روی عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود میآورد و در صدد ایجاد محاصره یا ریشه کن کردن بنیاد حق بر میآید و معجزه برای درهم فرو ریختن تمامی شبهاتی بوده که دشمنان -به گمان خود- از آن حصاری به وجود آورده بودند.
پس کاربرد معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده، بلکه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آنها استفاده شده است. لذا هر دو، وسیله دفاعی به شمار میروند نه وسیله تبلیغی محض.
امام خمینی درباره اهداف اعجاز قرآن، مطالب خاصی ارائه میدهد که نسبت به دیگر متکلمان و مفسران، از شمول بیشتری برخوردار است. ایشان درعینحال که اعجاز بلاغی، حسن ترکیب و غایت فصاحت قرآن را، قبول دارد بر این باور است اهداف اصلی اعجاز قرآن، معارف بلند و دقایق توحیدی آن است که عقول اهل معرفت در آن حیران میماند به اعتقاد ایشان، تحول معنوی و عرفانی که با قرآن در جهان ایجاد شده است، از همه مسائل دیگر برتر و بالاتر است.
امام خمینی از جمله اهداف اعجاز قرآن را اثبات
نبوت و صحت ادعای پیامبر میداند؛ زیرا وقوع
معجزه به دست
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بر مبنای ادعای نبوت رخ میدهد، ازاینرو ایشان معجزه را دلیل صدق ادعای مقام نبوت میداند که بشر را بهطرف هدایت دعوت میکند و نزد عقلا دلیل بر نبوت همان اتقان احکام و قوانین قرآن میباشد.
از جمله اهداف دیگر اعجاز قرآن احیای دلهاست قرآن کتابی است که دریایی بیکران از معارف را در خود جایداده است، ازاینروی امام خمینی هدف قرآن را تنها اثبات نبوت
محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیداند، بلکه اعجاز اصلی قرآن را، زنده ساختن دلها معرفی میکند و معتقد است این صحیفه الهیه کتاب احیاء قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است.
امام خمینی یکی دیگر از اهداف اعجاز قرآن را بسط
ربوبیت حقتعالی و اظهار آن در مظهر انسان کامل میداند و بر این باور است که قرآن کریم خود را معجزهای معرفی کرده است که همه جن و انس از آوردن مثل آن عاجز هستند و معجزه بودن خود را برای تمام بشر در تمام دورهها اعلان کرده است.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ضرورت اعجاز قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۸. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰
شمسی.