صَمُّوا (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صَمُّوا:
(وَ صَمُّواْ ثُمَّ تَابَ) صَمُّوا: از مادّه «
صمّ» به معنى «كر شدن» است.
به موردی از کاربرد
صَمُّوا در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ حَسِبُواْ أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَ صَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَ صَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ وَ اللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ) (آنها گمان كردند مجازاتى در كار نخواهد بود؛ از اين رو از ديدن حقايق نابينا و از شنيدن سخنان حق، ناشنوا شدند؛ سپس بيدار گشتند، و
خداوند توبه آنها را پذيرفت؛ ديگر بار در
خواب غفلت فرو رفتند و بسيارى از آنها
كور و
کر شدند و خداوند، به آنچه انجام مىدهند، بيناست.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: اين آيه متمم آيه قبلى است. حسبان به معناى پندار است و (فتنه) به معناى امتحانى است كه شخص بیخبر را مغرور سازد و به معنى مطلق شر و بلا هم هست و عمى در اينجا عبارت است از نداشتن چشم حق بين و تميز ندادن ميان خير و شر، صمم به معناى كرى است و مراد از آن در اينجا نشنيدن پند، موعظه و بىاعتنايى به نصيحت است و اين عمى و صمم (
كورى و كرى) هر دو معلولند براى همان پندار غلطشان كه خيال مىكردند فتنه و امتحانى در كار نيست و ظاهر سياق آيه اين است كه حسبان هم كه علت كرى و كوريشان بود، خود معلول علتى ديگر است و آن اين است كه آنها براى خود فضيلت و كرامتى مىپنداشتند و آن فضيلت اين بود كه مىگفتند ما از شاخههاى شجره
یعقوب (علیهالسلام) هستيم و مىگفتند ما پسران خدا و دوستان اوييم و چون چنين فضایلى را دارا هستيم پس عذابى براى ما نيست، اگر چه به هر عمل زشت و معصيتى آلوده باشيم، بنابر اين معناى آيه (و خدا داناتر است) چنين مىشود:
اهل کتاب به خاطر عقيدههايى كه درباره خود داشتند و خيال مىكردهاند كه صرف
یهودی بودن ايشان را از فتنه و بلا نگاه مىدارد از اين رو به همين پندار غلط
كور و كر شدند و كارشان به جايى رسيد كه ديگر نمىتوانستند حق را ببينند و يا از شنيدن مطالب حق و نافع
انبیا و دعوتشان به سوى حق برخوردار شوند. و اين را مىتوان از مرجحات احتمال ما دانست، كه گفتيم:
احتمال مىدهيم اين آيات به منزله دليلى باشد كه توضيح مىدهد آيه
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا ...) را، بنابر اين، محصل معنا اين مىشود: كه اسماء و القاب، به درد كسى نمىخورند، يهود هم بيهوده دلهاى خود را به اينكه اسمشان يهودى است خوش كردهاند، در صورتى كه اسم، كسى را كرامت و فضيلت نمىدهد، آرى يهود كشتن پيغمبران و تكذيب آنان و ساير جرايم خود را نمىتوانند به اين اسمگزاریها محو كنند و آثار سوء
گناهان خود را كه همانا هلاكت و فتنه است از بين ببرند.
(ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ) توبه خداوند بر بندگان نظر رحمت او است، بر ايشان و بار ديگر دستگيريش از آنان و اينكه فرمود:
(ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ) يعنى سپس خداوند به لطف و رحمت به ايشان رجوع فرمود: دلالت دارد بر اينكه يک بار آنان را از رحمت خود دور كرده و به آن پندار غلط دچارشان ساخته و در نتيجه به
كورى و كرى مبتلا شدهاند سپس از جرمشان در گذشته و آن پندار غلط را از دلهايشان بيرون برده و در نتيجه آن كرى و
كورىشان را بهبودى بخشيده و فهميدهاند كه آنان هم مانند همه، جنس بشر و بندگان خدايند (نه پسر و دوست او) و در نزد خدا هيچ كرامت و فضيلتى براى آنان نيست، مگر اينكه
تقوا پيشه كنند و حق بين شوند و مواعظ خداوند را كه از زبان انبياى خود گوشزد بشر مىسازند، بشنوند، وقتى اين معنا را فهميدند متوجه شدند كه اسمگذارى هيچ سودى ندارد و ليكن بعد از همه اين عنايات بار ديگر به كرى و
كورى سابق خود دچار شدند.
(ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ) در اينجا نكتهاى به كار رفته و آن اين است كه:
كورى و كرى را بار اول به همه يهود و بار دوم به كثيرى از آنان نسبت داده و لفظ كثير را از واو عموا و صموا كه واو جمع است بدل آورد، اين نكته براى اين به كار رفته كه؛
• اولا رعايت انصاف و حقيقت گويى در كلام شده باشد و بفهماند كه اگر بار اول به طور عموم گفتيم: (عَمُوا وَ صَمُّوا) نه براى اين بود كه به طور كلى تمامى يهود به كرى و كورى گرایيدند، بلكه از باب نسبت دادن حكم بعض بود به كل كه خود تعبيری متعارف است.
• ثانيا اشاره كند به اينكه بار اول همه يهود دچار كرى و كورى شدند و ليكن بار دوم عده كثيرى از آنها چار كرى و كورى شدند.
•
ثالثا بفهماند كه توبه الهى اثرش بالمره باطل نمىشود و لذا ديدند كه در اثر توبه خداوند در بار اول عدهاى به
هدایت خداوند باقى مانده و دچار كرى و
كورى مجدد نشدند.
(أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصَارَهُمْ) (آنها كسانى هستند كه خداوند از
رحمت خويش دورشان ساخته، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را
كور كرده است.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: اشاره اولئک- اينان به مفسدين در زمين و قطعكنندگان
رحم است. ايشان را چنين توصيف كرده كه خدا لعنتشان كرده و كرشان ساخته ديگر سخن حق را نمىشنوند و چشمشان را
كور كرده ديگر حق را نمىبينند، چون در واقع ديده آدمى
كور نمىشود، بلكه دلهايى كه در
سینهها است
كور مىگردد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
اين آيه
سوره مائده اشاره به غرور خطرناک
بنیاسرائیل و خودبرتربينى آنهاست كه پرده بر چشم و گوش آنها افتاد و به خاطر آن؛
«از ديدن آيات خدا نابينا و از شنيدن كلمات حق، كر شدند!»
(فَعَمُوا وَ صَمُّوا) امّا به هنگامى كه نمونههايى از مجازاتهاى الهى و سرانجام شوم اعمال خود را مشاهده كردند، پشيمان گشتند، توبه كردند و متوجه شدند كه تهديدهاى الهى جدى است و آنها هرگز يک نژاد برتر نيستند، خداوند نيز توبه آنها را پذيرفت، ولى اين بيدارى و ندامت ديرى نپاييد باز طغيان و سركشى و پشتپا زدن به حق و عدالت شروع شد و ديگربار پردههاى غفلت كه از آثار فرورفتن در گناه است بر چشم و گوش آنها افكنده شد و باز از ديدن آيات حق نابينا و از شنيدن سخنان حق كر شدند و اين حالت بسيارى از آنها را فراگرفت.
(ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ) شايد مقدم داشتن جمله
(عموا) (نابينا شدند) بر
(صمّوا) (كر شدند) اشاره به اين باشد كه نخستينبار بايد آيات خدا و
معجزات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را ببينند و سپس به دستورات او گوش فرادهند.
آيا تكرار جمله
(عَمُوا وَ صَمُّوا) جنبه كلى و تأكيد دارد؟ و يا اشاره به دو واقعه مختلف است؟ بعضى از
مفسران عقيده دارند اين دو جمله اشاره به دو سرگذشت مختلف مىباشد كه براى بنىاسرائيل واقع شد، يكى به هنگام حمله مردم بابل و ديگر به هنگام حمله ايرانيان و روميان كه قرآن در آغاز
سوره بنیاسرائیل اشاره كوتاهى به آن كرده است.
در آيه ۲۳
سوره محمد در آنجا درباره
منافقان آمده است:
«آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را
كور كرده است»
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «صَمُّوا»، ج۲، ص۶۳۵.