شکایت از برادر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
همانطور که در
قرآن بیان شده، خداوند به وسیله دو
فرشته که به ظاهر دو
برادر درآمده بودند، به حضور
حضرت داود علیهالسلام فرستاد و با طرح
شکایت او را
امتحان کرد.
برادر دارای نود و نه
میش به تنها میش برادر خود، در ادعانامه برادر شاکی به حضور
حضرت داود علیهالسلام،
طمع داشت:
وهلاتـیک نبؤا الخصم اذ تسوروا
المحراب• اذ دخلوا علی
داود ففزع منهم قالوا لاتخف خصمان بغی بعضنا علی بعض فاحکم بیننا بالحق... • ان هـذا اخی له تسع وتسعون نعجة ولی نعجة وحدة فقال اکفلنیها وعزنی فی الخطاب.
آیا داستان شاکیان هنگامی که از
محراب (
داوود) بالا رفتند به تو رسیده است؟! در آن هنگام که (بی مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها
وحشت کرد گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری
ستم کرده اکنون در میان ما به
حق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به
راه راست هدایت کن! این برادر من است و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم اما او اصرار میکند که: این یکی را هم به من واگذار و در
سخن بر من غلبه کرده است!»
در این
آیات بحث ساده و روشنی درباره
قضاوت داود مطرح شده.
به دنبال آیات گذشته که
صفات ویژه
داود و مواهب بزرگ
خدا را بر او بیان میکرد
قرآن ماجرایی را که در یک دادرسی برای
داود پیش آمد شرح میدهد:
نخست خطاب به
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله کرده، میگوید: آیا داستان شاکیانی که از
دیوار محراب داود بالا رفتند به تو رسیده است؟! (و هل اتاک نبا الخصم اذ تسوروا
المحراب).
به هر حال با اینکه
داود محافظین و مراقبین فراوانی در اطراف خود داشت، طرفین نزاع از غیر راه معمولی از
دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنان که
قرآن در ادامه این بحث میگوید: ناگهان آنها بر
داود وارد شدند (بی آنکه اجازهای گرفته باشند و یا اطلاع قبلی بدهند) لذا
داود از مشاهده آنها وحشت کرده زیرا
فکر میکرد قصد سویی درباره او دارند (اذ دخلوا علی
داود ففزع منهم). اما آنها به زودی وحشت او را از بین بردند و گفتند: نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری تعدی کرده و برای دادرسی نزد تو آمدیم (قالوا لا تخف خصمان بغی بعضنا علی بعض). اکنون در میان ما به حق داوری کن، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت فرما (فاحکم بیننا بالحق و لا تشطط و اهدنا الی سواء الصراط)
مسلما نگرانی و وحشت
داود در اینجا کم شد، ولی شاید این
سؤال هنوز برای او باقی بود که بسیار خوب، شما
قصد سویی ندارید، و هدفتان
شکایت نزد
قاضی است، ولی آمدن از این راه غیر معمول برای چه منظوری بود؟
اما آنها مجال زیادی به
داود ندادند و یکی برای طرح شکایت پیشقدم شد و گفت: این برادر من است، نود و نه
میش دارد، و من یکی بیش ندارم ولی او اصرار دارد که این یکی را هم به من واگذار!، او از نظر سخن بر من غلبه کرده، و از من گویاتر است (ان هذا اخی له تسع و تسعون نعجة و لی نعجة واحدة فقال اکفلنیها و عزنی فی الخطاب). اکفلنیها از ماده کفالت در اینجا
کنایه از واگذار کردن است (معنی جمله این است که
کفالت آن را به من واگذار یعنی آن را به من ببخش).
در اینجا
داود پیش از آنکه گفتار طرف مقابل را بشنود چنان که ظاهر
آیات قرآن است رو به شاکی کرد و گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش بر تو ستم روا داشته! (قال لقد ظلمک بسؤال نعجتک الی نعاجه).
خداوند
داود علیهالسّلام را با طرح دعوای دو
فرشته متخاصم، به صورت دو
برادر امتحان کرد:
وهلاتـیک نبؤا الخصم اذ تسوروا
المحراب• اذ دخلوا علی
داود ففزع منهم قالوا لاتخف خصمان بغی بعضنا علی بعض فاحکم بیننا بالحق... • ان هـذا اخی له تسع وتسعون نعجة ولی نعجة وحدة فقال اکفلنیها وعزنی فی الخطاب• قال لقد ظـلمک بسؤال نعجتک الی نعاجه وان کثیرا من الخلطـاء لیبغی بعضهم علی بعض الا الذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت وقلیل ما هم وظن
داود انما فتنه فاستغفر ربه وخر راکعا واناب.
آیا داستان شاکیان هنگامی که از
محراب (
داوود) بالا رفتند به تو رسیده است؟! در آن هنگام که (بی مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن! این برادر من است و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم اما او اصرار میکند که: این یکی را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه کرده است!» (
داوود) گفت: «مسلما او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده و بسیاری از
شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم میکنند، مگر کسانی که
ایمان آورده و
اعمال صالح انجام دادهاند اما عده آنان کم است!»
داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم، از این رو از پروردگارش طلب
آمرزش نمود و به
سجده افتاد و
توبه کرد.
از
امام رضا علیهالسّلام
روایت شده که خداوند (عزوجل) دو فرشته را فرستاد. آنها از
دیوار محراب داود بالا رفتند و بر او وارد شدند و گفتند: دو نفر هستیم که یکی بر دیگری ستم کرده است، پس بین ما به حق داوری کن. یکی از آنان گفت: این برادر من است که ۹۹ میش دارد....
در اینجا
داود پیش از آنکه گفتار طرف مقابل را بشنود چنانکه ظاهر آیات
قرآن است رو به شاکى کرد و ((گفت : مسلما او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میشهایش بر تو
ستم روا داشته ))! (قال لقد ظلمک بسؤ ال نعجتک الى نعاجه ).
اما این تازگى ندارد ((بسیارى از دوستان و افرادى که با هم سرو کار دارند نسبت به یکدیگر
ظلم و ستم مى کنند)) (و ان کثیرا من الخطاء لیبغى بعضهم على بعض). ((مگر آنها که ایمان آوردهاند و عمل صالح دارند)) (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات ). ((اما عده آنها کم است )) (و قلیل ما هم ).
آرى آنها که در
معاشرت و دوستى
حق دیگران را بطور کامل رعایت کنند و کمترین تعدى بر دوستان خود روا ندارند کمند، تنها کسانى مى توانند حق دوستان و آشنایان را بطور کاملا عادلانه ادا کنند که از سرمایه
ایمان و
عمل صالح بهره کافى داشته باشند. به هر حال چنین به نظر مىرسد که طرفین نزاع با شنیدن این
سخن قانع او بر من غلبه کرد.
ولى
داود در اینجا در
فکر فرو رفت و با این که مى دانست
قضاوت عادلانهاى کرده چه اینکه اگر طرف دعوا ادعاى شاکى را قبول نداشت حتما اعتراض مىکرد،
سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکى مطرح کرده، ولى با این حال آداب مجلس
قضا ایجاب مىکند که
داود در گفتار خود عجله نمىکرد، بلکه از طرف مقابل سؤال مىنمود سپس داورى مىکرد، لذا از این کار خود سخت
پشیمان شد و
گمان کرد که ما او را با این جریان آزمودهایم (و ظن
داود انما فتناه ). در مقام
استغفار بر آمد و از درگاه پروردگارش طلب آمرزش نمود و به
سجده افتاد و
توبه کرد (فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب ).
به هر حال خداوند او را مشمول
لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولى بخشید چنانکه
قرآن در آیه بعد مىگوید: ((ما این
عمل را بر او بخشیدیم )) (فغفرنا له ذلک ).
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۱۸۹، برگرفته از مقاله «شکایت از برادر».