شِعر (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شِعر:
(وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ) شِعر: به معنى «سخن منظوم»،سخنى كه داراى وزن و قافيه و زاييده تخيّل و احساس
انسان است.
به موردی از کاربرد
شِعر در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُّبِينٌ) (ما شعر به او (پيامبر) نياموختيم، و شايسته او نيست؛ شاعر باشد اين كتاب آسمانى فقط مايه يادآورى و قرآن مبين است.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: اين آيه شريفه عطف و برگشت به مطلبى است كه در آغاز سوره آمده بود، و آن تصديق رسالت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و اينكه كتابش از ناحيه
خدای تعالی نازل شده است.
پس جمله
(وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ)مىخواهد بفرمايد: ما به او شعر نياموختيم. و لازمه اين نفى آن است كه آن جناب هيچ سررشتهاى از شعر نداشته باشد، نه اين كه شعر بلد باشد ولى از گفتن شعر امتناع بورزد، براى اين كه مثلا خدا او را از اين كار نهى كرده باشد، و نه اين كه بخواهد بفرمايد قرآن شعر نيست، هر چند رسول
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شعر هم بلد باشد.
آيه مورد بحث پاسخ دندانشكن و آموزنده به كسانى است كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به شعر و شاعرى متهم ساختند،مىفرمايد:
«ما هرگز شعر به او نياموختيم و شايسته او نيست كه
شاعر باشد، اين كتاب آسمانى تنها ذكر و قرآن مبين است»
چرا پيامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به چنين موضوعى متهم مىكردند در حالى كه او هرگز شعر نسروده بود؟ اين به خاطر آن بود كه جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همهكس محسوس بود و زيبايیهاى لفظ، معنا،
فصاحت و
بلاغت آن قابل انكار نبود، حتى خود
مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بيان قرآن مىشدند كه گاه شبانه به طور مخفيانه به نزديكى منزلگاه پيامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مىآمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اما چرا شايسته پيامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نيست كه شاعر باشد به خاطر اين كه خط «وحى» از خط «شعر» كاملا جداست، زيرا:
۱-معمولا سرچشمه شعر تخيّل و پندار است، شاعر بيشتر بر بال و پر خيال سوار مىشود و پرواز مىكند،در حالى كه وحى از مبدأ هستى سرچشمه مىگيرد و بر محور واقعيتها مىگردد.
۲- شعر از عواطف متغير انسانى مىجوشد و دائما در حال دگرگونى است در حالى كه وحى بيانگر حقايق ثابت آسمانى مىباشد.
۳- لطف شعر در بسيارى از موارد، در اغراقگويیها و مبالغههاى آن است تا آنجا كه گفتهاند:
احسن الشعر، اكذبه. «بهترين شعر دروغآميزترين آن است»در حالى كه در وحى جز صداقت چيزى نيست.
۴- شاعر در بسيارى از موارد به خاطر زيبايیهاى لفظ ناچار است خود را تسليم الفاظ كند و دنبالهرو آن باشد و چهبسا حقايقى كه در اين ميان پاىمال گردد.
۵- سرانجام به تعبير زيباى يكى از مفسران «شعر» مجموعه شوقهايى است كه از زمين به آسمان پرواز مىكند، اما «وحى» مجموعه حقايقى است كه از آسمان به زمين نازل مىشود و اين دو خط كاملا متفاوت است.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «شِعر»، ج۲، ص۴۹۶.