شَفْع (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شَفْع (بر فتح شین و سکون فاء)، از
واژگان قرآن کریم و به معنای منضم و ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است. شفاعت از جمله مسائلی است که در آیات بسیاری از قرآن به آن پرداخته شده است.
شَفْع شفع و
شفاعت هر دو مصدراند و به معنی منضم و ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است.
راغب اصفهانی میگوید «الشَّفْعُ: ضَمُّ شَیْءٍ اِلَی مِثْلِهِ» در
اقرب الموارد گفته «شَفَعَ الْعَدَدَ: صَیَّرَهُ زَوْجاً اَی اَضَافَ اِلَی الْوَاحِدِ ثَانِیاً».
(وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ. وَ اللَّیْلِ اِذا یَسْرِ) شفع در اینجا اسم است به معنی جفت، چنانکه
وتر به معنی تک است. یعنی: قسم به جفت و تک و قسم به
شب آنگاه که میرود.
ظاهرا شفاعت را از آن جهت شفاعت گوئیم که شفیع خواهش خویش را به
ایمان و عمل ناقص طرف منضم میکند و هر دو مجموعا پیش
خدا اثر میکنند. با در نظر گرفتن اینکه انگیزاننده شفیع، خداست و او دستور داده چنین خواهشی بکند، چنانکه خواهیم گفت. مثلا
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اجازه خدا خواهش خویش را با عمل ناقص مؤمن توام کرده و از خدا میخواهد که او را بیامرزد. بهعبارت دیگر همانطور که آن حضرت در
دنیا شفاعت رهبری دارد و واسطه در رساندن احکام خداست، در
آخرت نیز واسطه در جلب مغفرت خداست.
لذا معنای اولی در آن ملحوظ میشود، علی هذا شفیع به معنی واسطه، وسیله، و کمک است.
شفاعت را باید از دو جهت بررسی کرد یکی از جهت تکوین و دیگری از جهت تشریع، اما از جهت تکوین از بعضی آیات مستفاد میشود که کلیه اسباب و وسائل زندگی نسبت به مسبّبات و رساندن رحمت خدا به خلق واسطه و شفیعاند.
(اِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْاَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ...) (پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز «شش دوران» آفريد؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبير كار جهان پرداخت؛ هيچ شفاعت كنندهاى، بىاذن او نيست.)
جمله
(ما مِنْ شَفِیعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ) پس از ذکر آفرینش آسمانها و
زمین و تدبیر آنها روشن میکند آنها نیز شفیع و واسطه رحمت خدایند.
ایضا آیه
(لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلَّا بِاِذْنِهِ) (آن چه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست. كيست كه در نزد او، جز به فرمانش شفاعت كند.)
و ایضا
(قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً) (بگو: «تمام شفاعت تنها از آنِ خداست.)
و در آیاتی نظیر
(ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ) (هيچ سرپرست و شفاعت كنندهاى براى شما جز او نيست.)
ظاهرا مراد انضمام اسباب به یکدیگر است که به
اراده خدا انجام میپذیرد. مثل «یُدَبِّرُ الْاَمْرَ»، اما از جهت تشریع میشود گفت کلیه اعمال وسائل در جلب رحمت و مغفرت خداوند شفیع هستند.
(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ) (اى كسانى كهايمان آوردهايد! از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد؛ و وسيلهاى براى تقرب به او بجوييد.)
وسیلهای که میتوان نسبت به خدا طلب کرد همان راهها و اعمالی است که خداوند قرار داده است و نیز شفیعان آخرتند که از جانب خدا به این مقام منصوباند.
آیاتی داریم که میگویند: هیچ شفیعی نیست مگر پس از اذن خداوند چنانکه در
آیه ۲۵۵ سوره بقره و
آیه ۳ سوره یونس گذشت. ایضا
(قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ) (بگو: «تمام شفاعت تنها از آنِ خداست، زيرا حاكميّت آسمانها و زمين از آنِ اوست.»)
این آیات صریحاند در اینکه شفیع را باید خدا منصوب کند و به وی اجازه دهد، آیه اخیر روشن است که مطلق شفاعت مال خداست و حکومت آسمانها و زمین از اوست. اوست که در دنیا اسباب و وسائل زندگی و رحمت و در آخرت واسطههای شفاعت قرار میدهد.
علی هذا شفاعت آن نیست که مجرم با کمک شفیع جلو مقررات خدائی را بگیرد و نقض قانون کند، مثل پارتی بازیهای دنیا، بلکه خود قانونگذار (خدا) همانطور که عدهای را در دنیا وسیله هدایت و واسطه رساندن احکام قرار داده آنها را در آخرت وسیله مغفرت خویش قرار داده است.
مجرم فی حدّ ذاته نسبت به استفاده از شفاعت مسلوب الاختیار است و محلی از اعراب ندارد. این خداست که چنین خواسته و چنین قرار داده است. بدینطریق بعضی از اشکالات که به شفاعت شده مرتفع میشود.
شفاعت در آخرت وجود دارد ولی کسی مستقل در شفاعت نیست.
حکم اوّلی
آیات قرآن آنست که در آخرت مطلقا شفاعت و واسطهای نیست و هیچ کس حق دم زدن ندارد.
کارها فقط در اختیار خداست و احدی به حال احدی مفید نیست و کسی در کار کسی حق دخالت ندارد.
(یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْاَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ) (روزى است كه هيچ كس قادر بر انجام كارى به سود ديگرى نيست، و همه امور در آن روز از آنِ خداست.)
(یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ) (روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمىكند، و از هيچ سو يارى نمىشوند.)
ایضا
(وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً) (بترسيد از روزى كه نه پدرى مجازات فرزندش را پذيرا مىشود، و نه فرزندى چيزى از مجازات پدرش را.)
همچنین است آیاتی که مطلق دوستی و شفاعت و
داد و ستد را در آخرت نفی میکنند، مثل
(اَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ) (از آنچه به شما روزى دادهايم، انفاق كنيد؛ پيش از آنكه روزى فرار رسد كه در آن، نه خريد و فروشى هست تا بتوانيد نجات را خريدارى كنيد، و نه دوستى سودى دارد، و نه شفاعتى شامل حالتان مىشود.)
ایضا آیاتی که فایده شفاعت را نفی کرده و آنرا بیفایده میدانند.
(وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ...) (و شفاعتى از كسى پذيرفته نمىشود؛ و غرامتى از او قبول نخواهد شد.)
(وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ) (و هيچ گونه غرامتى از او قبول نمىشود؛ و شفاعتى، او را سود نمىدهد.)
به موجب این آیات شفاعتی در آخرت نیست و اگر هم کسی درباره کسی سخن گوید مسموع نخواهد بود.
با ملاحظه آیات دیگر که شفاعت را با اذن خدا اثبات میکنند خواهیم دانست مقصود از آیات نفی، استقلال در شفاعت است. به عبارت اخری آن دسته آیات میگویند: کسی در شفاعت به دیگران استقلال ندارد و نمیتواند بدون اذن خدا کاری کند، ولی شفاعت پس از اجازه خداوند مرحله دیگری است که آیات بسیاری آنرا اثبات میکنند، نحو
(مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلَّا بِاِذْنِهِ) (كيست كه در نزد او، جز به فرمانش شفاعت كند.)
(ما مِنْ شَفِیعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ) (هيچ شفاعت كنندهاى، بى اذن او نيست.)
(وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً اِلَّا مِنْ بَعْدِ اَنْ یَاْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی) (و چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعت آنها سودى نمىبخشد مگر پس از آنكه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه شفاعت دهد.)
مقتضای این آیات آن است که بعد از اذن خدا شفاعت هست.
ملائکه آسمان شفاعت میکنند ولی شفاعتشان فائدهای ندارد مگر پس از اذن خدا.
همچنین است آیات سهگانه زیر:
(یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا) (در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمىبخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و از گفتار او راضى است.)
(وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ اِلَّا لِمَنْ اَذِنَ لَهُ) (شفاعت نزد او، جز براى كسى كه خداوند براى او اذن شفاعت داده، سودى ندارد.)
(لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) (آنان هرگز مالک شفاعت نيستند؛ مگر كسى كه نزد خداوند رحمان، عهد و پيمانى گرفته است.)
آیه اول راجع به شافعین است، یعنی آن روز فایده نمیدهد شفاعت، مگر شفاعت کسی که خدا به او اذن داده و از سخن گفتنش راضی است، چنانکه در آیه دیگر است.
(لا یَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً) (هيچ يک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمىگويند، و آنگاه كه مىگويند درست مىگويند.)
آیه دوم راجع به مشفوع لهم است، یعنی شفاعت پیش خدا فایدهای نمیدهد مگر برای کسی که خدا اجازه داده در حق او شفاعت شود، مثل آیه
(وَ لا یَشْفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارْتَضی...) یعنی «ملائکه شفاعت نمیکنند مگر به آنکه خدا از او راضی است.»
ولی آیه سوم به هر دو متحمل است. فاعل یَمْلِکُونَ راجع است به مجرمین در آیه قبل، یعنی گناهکاران مالک شفاعت نمیشوند و یکی بر دیگری حق شفاعت ندارند، ولی آنکه نزد خدا عهدی دارد مالک شفاعت میشود ممکن است مراد مشفوع لهم باشند که آنها شفاعت شافعان را مالک میشوند.
گفتهاند مراد از عهد
ایمان به خدا و تصدیق به
نبوت است. و غیر این نیز گفتهاند. و شاید مقصود شافعان باشند یعنی آنکه پیش خدا عهدی دارد. او مالک شفاعت است و میتواند شفاعت کند. این احتمال قویتر است به قرینه آیه
(وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) یعنی «آنانکه این مردم غیر از خدا میخوانند و آنها را شفیع و واسطه میدانند، مالک شفاعت نیستند و نمیتوانند شفاعت بکنند مگر آنانی مالک شفاعتند که دانسته و از روی علم به حق شهادت بدهند.»
این آیه راجع به شافعان است و ظاهرا مراد از عهد در آیه فوق همان
(شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) است.
به هر حال هر سه آیه مورد ذکر با آیاتی که در تفسیر آنها آوردیم همه دلالت بر وجود شفاعت دارند البته با اذن خدا.
شافعان قیامت آنان هستند که در دنیا واسطه فیض و هدایتاند.
این قاعده (شافعان قیامت افرادی هستند که در دنیا واسطه فیض و هدایتاند.) از قرآن با کمک روایات به بهترین وجهی استفاده میشود. توضیح اینکه:
به تصریح قرآن از جمله شفعاء
روز قیامت ملائکهاند، چنانکه در
آیه ۲۸ سوره انبیاء و
آیه ۲۶ سوره نجم گذشت. ملائکه در دنیا واسطه فیض و هدایتاند و حتی عدهای از آن بزرگواران در دنیا نیز پیوسته برای اهل ایمان
استغفار میکنند، چنانکه آمده
(الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ. رَبَّنا وَ اَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ اَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنها كه گرداگرد آن طواف مىكنند تسبيح و حمد پروردگارشان را مىگويند و به او ايمان دارند و براى مؤمنان آمرزش مىطلبند و مىگويند: پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته است؛ پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى مىكنند بيامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار. پروردگارا! آنها را در باغهاى جاويدان بهشتى كه به آنها وعده فرمودهاى وارد كن و، همچنين از پدران و همسرانو فرزندانشان هر كدام كه صالح بودند، به يقين تو توانا و حكيمى.)
این فرشتگان چنانکه در دنیا چنین محل فیضاند و حتما دعای آنها در پیشگاه خداوند مقبول است، ایضا در آخرت شفیع خواهند بود. ایضا آیه
(... وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْاَرْضِ اَلا اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (و فرشتگان پيوسته تسبيح و حمد پروردگارشان را مىگويند و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش مىطلبند؛ آگاه باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است.)
آیه دیگری که شافعان قیامت را معرفی میکند این آیه است.
(وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) «آنانکه این مردم غیر از خدا میخوانند و آنها را شفیع و واسطه میدانند، مالک شفاعت نیستند و نمیتوانند شفاعت بکنند مگر آنانی مالک شفاعتند که دانسته و از روی علم به حق شهادت بدهند.»
مراد از حق چنانکه گفتهاند
توحید است یعنی بتها و معبودات دروغین، مالک شفاعت نیستند بلکه مالک شفاعت آنهااند که دانسته و از روی علم، به توحید اقرار کردهاند. بعضیها مفعول یَعْلَمُونَ را مشفوع لهم گرفتهاند، یعنی شافعان آنها را میشناسند. ولی قوی بهنظر میرسد که قید شهادت باشد، جمله «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» شامل
انبیاء،
ائمه، علماء و صلحاء و غیرهم است. علی هذا اینها همه در قیامت شفیعاند، چنانکه در نقل روایات خواهد آمد و اینها همه در دنیا واسطه فیض و هدایتاند.
ایضا آیه
(لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) (آنان هرگز مالک شفاعت نيستند؛ مگر كسى كه نزد خداوند رحمان، عهد و پيمانى گرفته است.)
بنا بر آنکه مراد شافعان باشند، در این صورت بعید نیست که اتخاذ عهد همان شهادت به حق باشد. ولی روایاتی هست که دلالت دارند مراد از آیه شفاعت شدگاناند. و عهد مثلا
ولایت است.
روایات درباره شفاعت و شافعان زیاد است،
علامه مجلسی (رحمةاللّه) در
بحار الانوار بیشتر آنها را نقل کرده و شفعائی که در آن روایات نام برده شده به قرار ذیلاند:
حضرت رسول و ائمه اطهار (سلاماللّهعلیهماجمعین)، پیامبران (البته عدّهای نام برده شده)،
جبرئیل،
حضرت فاطمه (سلاماللّهعلیها)، علماء، شهیدان،
مؤمنان،
همسایه در حق همسایه،
دوست در حق دوست.
روایاتی نیز در
اصول کافی و غیره، مخصوصا
نهج البلاغه درباره
شفاعت قرآن هست که
کلام اللّه مجید روز قیامت شفاعت خواهد کرد و شفاعت آن پذیرفته است و شافع مشفّع در حق آن است.
برای نمونه دو حدیث ذیل را نقل میکنیم:
«عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: ثَلَاثَةٌ یَشْفَعُونَ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَیُشَفَّعُونَ: الْاَنْبِیَاءُ، ثُمَّ الْعُلَمَاءُ، ثُمَّ الشُّهَدَاءُ.» «عَنْ حُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِحَوْضِی فَلَا اَوْرَدَهُ اللَّهُ حَوْضِی. وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِشَفَاعَتِی فَلَا اَنَالَهُ اللَّهُ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَالَ اِنَّمَا شَفَاعَتِی لِاَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ اُمَّتِی فَاَمَّا الْمُحْسِنُونَ فَمَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ خَالِدٍ فَقُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ: یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا یَشْفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارْتَضی قَالَ: لَا یَشْفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی اللَّهُ دِینَهُ.» حدیث
«ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِی لِاَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ اُمَّتِی.» مورد قبول فریقین است چنانکه در
مجمع البیان فرموده ناگفته نماند شافعانی که نام بردیم همه در دنیا واسطه فیض و هدایتاند، علی هذا آنکه در دنیا واسطه و شفیع است در آخرت نیز چنان خواهد بود، پس نطفه شفاعت از دنیا متکون میشود و این قاعده بسیار قابل قبول است. در کتب
اهل سنت نیز احادیثی درباره شفاعت نقل شده که حاجت به نقل آنها نیست.
به موجب آیه
(وَ لا یَشْفَعُونَ اِلَّا لِمَنِ ارْتَضی) یعنی «ملائکه شفاعت نمیکنند مگر به آنکه خدا از او راضی است.»
شفاعت شدگان کسانیاند که خدا از آنها راضی است و به موجب آیه
(لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) (آنان هرگز مالک شفاعت نيستند؛ مگر كسى كه نزد خداوند رحمان، عهد و پيمانى گرفته است.)
بنا بر آنکه مراد از آیه، مشفوع لهم و از عهد، توحید است، اهل توحید اهل شفاعتاند، نتیجه آنکه برای
کفّار و
مشرکان شفاعتی نیست که نه عهدی عنداللّه دارد و نه خدا از آنها راضی است.
و به موجب روایات شفاعت شدگان گناهکاران اهل توحیداند و در بعضی هست که همه به شفاعت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محتاج خواهند بود، به روایات رجوع شود .
به نظر میآید مراد از «لِمَنِ ارْتَضی» چنانکه از
حضرت امام رضا (علیهالسّلام) نیز نقل شد، آن نیست که خدا از همه چیز او راضی است بلکه خداوند نسبت به او فی الجمله رضایت دارد و لو راجع به دین و اعتقاد قلبی او باشد و چون شخص معتقد قهرا بعضی از اعمال نیک را خواهد داشت، به دست میآید که شفاعت مال کسانی از اهل توحید است که
(خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً) ( و كار خوب و بد را به هم آميختهاند.)
در گذشته دیدیم که آیات قرآن در وجود شفاعت با اذن خدا صریحاند.
در اینصورت جائی برای اشکال وجود ندارد آنچه قرآن اثباتش میکند نمیتوان درباره آن تشکیک نمود. و آنچه از گروهی نقل شده که شفاعت با توحید در
عبادت منافات دارد و آن نوعی
شرک است، بیجا و لغو میباشد.
بزرگترین اشکالی که درباره شفاعت کردهاند آنست که شفاعت موجب
تجرّی به گناه، بلکه موجب تشویق به گناه است. ولی باید دانست که شفاعت فقط امیدواری ایجاد میکند و از یاس باز میدارد، توضیح آنکه به موجب
(فَلا یَاْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ) (در حالى كه جز زيانكاران، خود را از مجازات خدا ايمن نمىدانند.)
نباید از
مکر خدا و قهر خدا ایمن بود و به موجب
(اِنَّهُ لا یَیْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ) (و از رحمت خدا مأيوس نشويد؛ كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مىشوند.)
نمیتوان از رحمت خدا ناامید شد، زیرا این هر دو از
گناهان کبیره است، مؤمن معتدل کسی است که پیوسته بین
خوف و
رجاء باشد، عقیده به شفاعت فقط باعث رجاء است.
میدانیم که خداوند
غفور و
رحیم است، ولی هیچگاه نگفتهاند غفور و رحیم بودن خدا موجب تجرّی است. خدا میفرماید:
(اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ) (خداوند هرگز شرک به او را نمىبخشد؛ و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد و شايسته بداند مىبخشد.)
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) به خدا عرض میکند:
(رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ) (پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روزى كه حساب برپا مىشود، بيامرز!»)
حال آنکه دعای او مقبول درگاه خدا است و برای مؤمنان در روز قیامت مغفرت خواسته است.
حضرت یعقوب (علیهالسّلام) به پسران گناهکارش میگوید:
(قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مىطلبم، كه او آمرزنده و مهربان است.»)
به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور میرسد برای خودت و امتت استغفار کن.
(وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ) (و براى آنها آمرزش بطلب؛ و در كارها، با آنان مشورت كن.)
(وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ) (و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان آمرزش بخواه. و خداوند گذرگاه و قرارگاه شما را مىداند.)
حاملان عرش و دیگر فرشتگان پیوسته به مؤمنان چنانکه گذشت استغفار میکنند و
(و فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا) (پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى مىكنند بيامرز.)
میگویند.
آیا اینها غیر از شفاعت است؟ آیا اینها موجب تجرّی است.
آیا وجود دکتر و دارو و عمل جرّاحی مشوّق و موجب آنست که ما عمدا شکم خویش را پاره کنیم و یا پای خویش را بشکنیم؟ نه بلکه وجود آنها باعث اطمینان خاطر است که در روز مبادا به درد ما خواهند خورد.
وانگهی شفاعت موجب آن نیست که خدا تحت تاثیر شفیع قرار گیرد و از قانون کلی خود دست بر دارد بلکه خدا از وضع بندگان خویش و اینکه در چه دنیایی زندگی میکنند داناست و خودش به شفیع دستور میدهد که
(وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ) (و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان آمرزش بخواه. و خداوند گذرگاه و قرارگاه شما را مىداند.)
شفیع اولا و بالذّات مسلوب الاختیار است و گناهکار روسیاه نقشی در این کار ندارد، این خداست که شفیع را به شفاعت بر میانگیزد، نه اینکه گناهکار خواسته به کمک شفیع به جنگ خدا بروند و از تصمیم خداوندی جلوگیری کنند.
از طرف دیگر روشن نیست که همه گناهان مورد شفاعت خواهند بود، چنانکه در روایات بعضی از گناهان نام برده شده که مورد شفاعت نخواهند بود. خلاصه شفاعت مورد رجاء و امید و تحرک است نه موجب تجرّی به گناه.
به عقیده
معتزله شفاعت برای مطیعین و توبهکاران است و باعث ترفیع مقام آنها خواهد بود ولی به عقیده
امامیّه آن برای گناهکاران اهل ایمان است.
حدیث
«ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِی لِاَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ اُمَّتِی.» مورد قبول امّت اسلامی است.
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اِنَّی اَشْفَعُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَاُشَفَّعُ وَ یَشْفَعُ عَلِیٌ فَیُشَفَّعُ وَ یَشْفَعُ اَهْلُ بَیْتِی فَیُشَفَّعُونَ وَ اِنَّ اَدْنَی الْمُؤْمِنِینَ شَفَاعَةً لَیُشَفَّعُ فِی اَرْبَعِینَ مِنْ اِخْوَانِهِ کُلٌّ قَدِ اسْتَوْجَبَ النَّارَ.»
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «شفع»، ج۴، ص۴۸-۵۷.