شمسالدین محمد بن یحیی اسیری لاهیجی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَسیریِ لاهیجی، شمسالدین محمد بن یحیی بن علی گیلانی د ۹۱۲ق/ ۱۵۰۶م، عارف،
شاعر و از مشایخ سلسله نوربخشیه که «اسیری» تخلص میکرد و بدان شهرت یافت.
از
سال ولادت او اطلاع دقیقی در دست نیست. اینکه برخی از معاصران او را متولد حدود سال ۴۰ق دانستهاند
درست نیست، زیرا وی در ۴۹ق که
دست ارادت به
سید محمد نوربخش د ۶۹ق داده، در «عنفوانِ شباب» بوده است، جوانی که «علوم صوریه» را تحصیل کرده بود و میتوانست به تنهایی و پنهان از بستگان به سفر رود
در این هنگام ظاهراً بایستی در حدود ۶ یا ۷ ساله بوده باشد، از اینرو میتوان گفت که ولادت او به تقریب در حدود سال ۳۳ق و قطعاً در لاهیجان یا نواحی آن بوده است.
اسیری در زادگاه خود مقدمات
علوم ظاهری را فرا گرفت و درد «عشق معرفت» در او پیدا شد و در
رجب ۴۹ با یکی از ابدال همان نواحی آشنایی حاصل کرد و به راهنمایی او به خدمت سیدمحمد نوربخش که در آن هنگام در روستای شَفت، از نواحی
گیلان، اقامت داشت، رسید
نوربخش او و دو سالک دیگر را که به طلب دیدار شیخ با وی همراه شده بودند، با آغوش باز پذیرفت و گرامی داشت. اسیری روز پس از ورود، به دست نوربخش «
توبه» کرد و از او «
ذکر خفی» گرفت و پس از مواظبت و ممارست در
نوافل، «
ذکر چهار ضربی» را فرا گرفت
و در این حال، گاه به خدمت مطبخ و گاه به سامان دادن اصطبل خانقاه او میپرداخت و گاه نیز به عنوان «فرّاش آستان» به خدمت او مشغول بود.
اسیری سالها در خدمت خانقاه به سر برد. او خود این مدت را ۶ سال یاد میکند
و در این مدت در عالم معرفت و شناخت و
شهود عرفانی به تجارب و حقایقی دست یافت.
و پیش از آنکه دوران مریدی و خدمت اسیری نزد نوربخش به ۶ سال برسد، در سلوک و معرفت به مرتبهای رسیده بود که شیخ دوبار برای او «اجازهنامه» نوشت.
وی ظاهراً در ۶۵ق، پس از اخذ سومین «اجازهنامه» به قصد ارشاد مریدان،
پیر و مراد خود را بدرود گفته است.
اینکه برخی مدت ملازمت اسیری را نزد سیدمحمد نوربخش تا هنگام درگذشت نوربخش ۶۹ق، حدود ۰ سال برشمردهاند
با
نصّ گفتار و تصریح خود او مغایر مینماید.
اسیری در ۶سال ملازمت و خدمتنزد نوربخش، احتمالاً گاهگاهی به سیر و سفر میپرداخته است. چنانکه از
اشارت او در
اسرار الشهود برمیآید، ظاهراً در اواخر آن دوران به
تبریز سفر کرده، و چند
ماه در آن شهر بهسر برده است. شاید وجود برخی هواخواهان نوربخش در آن خطّه
موجب شده بود که وی برای بررسی اوضاع و احوال محل و امکان اقامت در تبریز به آن شهر سفر کند. سرانجام اسیری پس از جدا شدن از مراد خود، در
شیراز رحل اقامت افکند و خانقاهی وسیع در محله لبِ آب، متصل به دروازه بابالسلام در آن شهر بنا نهاد و آن را به مناسبت شهرت شیخ خود، خانقاه نوریه نام نهاد و در آن به ارشاد مریدان پرداخت.
در حدود سال ۸۲ق به نیت گزاردن حج به مکه رفت و به هنگام بازگشت در شهر زبید
یمن به مدت یک سال اقامت گزید. در این مدت بعضی از صوفیان عارف یمن همچون معروف حیرتی هاشمی نزد او برخی از آثار صوفیه را سماع کردند و در
جمادی الاول ۸۳ از دست او
خرقه پوشیدند و اجازهنامه دریافت داشتند.
اسیری در بازگشت به شیراز، احتمالاً در ۸۳ق، به شیخیِ خانقاه و ارشاد مریدان ادامه داد. چون او علاوه بر تصوف، با علوم
شرعی مانند
فقه و
حدیث و
تفسیر آشنا بود
و چنانکه اثر مفصّل او، مفاتیح الاعجاز، مینماید، از
کلام و
حکمت نیز بهره کامل داشت، در خانقاه مجالس
درس و بحث برگذار میکرد. بنایی، شاعر معاصر او، تصریح میکند که خانقاه نوریه همچون «قصر جهان ز حوزه علم» او با صداست.
از اینرو، به گفته
نورالله شوشتری، بجز سالکان خانقاهی، متکلمان و حکیمان روزگارش همچون
جلالالدین دوان ی و میرصدرالدین
محمد دشتکی شیرازی به خانقاه او آمد و شد داشته، و در بزرگداشت او اهتمام میورزیدهاند.
با قدرت یافتن
صفویه ۰۷ق بیتردید راه و روش عرفانی اسیری مقبولتر و عامتر شده است، خاصه آنکه او با
شاه اسماعیل اول د ۳۰ق رابطهای نزدیک داشته، و چنانکه گفتهاند، شاه اسماعیل در لاهیجان نزد او
قرائت قرآن را فرا گرفته است. اگر این نکته درست باشد، میتوان گفت که اسیری پیش از جلوس شاه اسماعیل ۰۷ق با صفویان رابطه داشته، و از شیراز به زادگاه خود سفر کرده، و با شاه اسماعیل در آنجا آشنایی و ارتباط حاصل کرده است. به هرحال، ارتباط اسیری با شاه اسماعیل صفوی ارتباطی صمیمی و نزدیک بوده است، چنانکه پرسش شاه اسماعیل از وی درمورد سیاهپوشی او، و پاسخ اسیری مبنی بر اینکه
جامه سیاه او نشان واقعه
کربلا و استمرار
عزای عاشورا است، حکایت از آن دارد که ظاهراً در ۰۹ق، شاه اسماعیل از خانقاه نوریه دیدن کرده
و دیدارهایی بین او و شاه اسماعیل وجود داشته است؛ خاصه آنکه به احتمال قریب به یقین شاه اسماعیل املاک و رقباتی وقف خانقاه اسیری کرده، و تولیت خانقاه و موقوفات آن را به او و اعقابش تفویض نمودهاست.
علاوه بر اینها، سیاهپوشی اسیری، هرچند بهزعم برخی از معاصران به مسائل عرفانی اتصاف به
نور سیاه مربوط بوده است،
در حقیقت حاکی از پسندِ مذهبی و معتقدات شیعی اوست.
او نماینده
عرفان و تصوف
شیعی است و سند طریقت خود را با چند واسطه به
امام رضاع میرساند
و «حبّ
علی» ع و آل او را توصیه میکند و خود را «وارث
علم حیدر» برمیشمارد
، با اینهمه، از پذیرفتن مریدان
حنفی و
شافعی اجتناب نمیکرده است.
با اینکه اسیری بزرگترین و ممتازترین خلیفه سیدمحمد نوربخش و به قولی مایه افتخار سلسله نوربخشیه است
و نیز درست است که او خود رهبری را در ذات نوربخش منحصر یافته، و لقای او را برتر از «عزت
دنیا و
دین » دانسته، و از وی با عناوینی چون «امام الاصفیا» یاد کرده است
اما باید دانست که او به نسبت با مرادش، نوربخش، متعادلتر، و از دعاوی منسوب به وی
دور بوده است. به همین مناسبت است که او «توسنِ عرفان» را «تند و حرون» یافته است که عارف میباید «عنان» آن را همواره کشیده دارد، و گرنه اختیار را از او میگیرد و او را گاه چون
حلاج بردار میکند و گاه به زندیقی و الحاد مطعون و به جنون منسوب میدارد و گاه از
مذهب و دین بیرونش میبرد.
اینتعادل در پسندهای عرفانیِ اسیری موجب شده است که عبدالرحمان جامی - که شدیداً با نوربخش و فرزندش شاه قاسم خصومت داشته
ولی با اینکه اسیری خود را ساخته «فیضِ نوربخشی» میداند
و پیر خود را با «مهدی» قابل قیاس دانسته
نکتهای است که متأثر از
آراء نوربخش به نظر میرسد.
علاوه بر این، مقاطع بسیاری از
غزلیات او نام و نشان نوربخش را در بردارد.
و این نیز دلیل بر بزرگداشت یاد و خاطره شیخ از سوی اوست. اما بیش از آنکه اسیری متأثر از نوربخش باشد، از تصوف
خراسان و عرفان
ابن عربی تأثیر پذیرفته است، چنانکه آثار او نشان میدهد، دانش و بینش عرفانی و ذوق ادبی او ترکیبی است از معرفت
مولوی وار و عشق و رندی حافظانه و نظریه وحدت وجود و مظهریت اسمائی ابن عربی.
ستیز او با
زهد ریایی رنگ و بوی ستیهندگی حافظ را با
زاهدان خودبین دارد.
در این ترکیب عرفانی، اسیری نهتنها با زاهد خودپرست و زهد خودپرستانه در ستیز است، بلکه در برابر عشق از «عقل» نیز بیزار است.
او مانند
حافظ و مولوی در «مکتب عشق» همه «نکات مشکل» را کشف کرده است
از این رو همچنان که «عشق» را با «زهد» در تقابل مییابد، عشق و عقل را نیز دو امر متعارض میبیند.
این تعارض البته در جمیع شئون زندگی این جهانی و آن جهانی بین عشق و عقل وجود دارد و سرانجام، به تصور اسیری، عشق به «پیروزی» میرسد و عقل به «آوارگی».
اسیری در اقلیم
کشف و شهود تجربههای فردی هم داشته است،
چنانکه خود تصریح کرده که در بدو سلوک «نور تجلی الهی» بر او ظاهر شده است
و در ۵۲ق خود را متجلی به «تجلی صفت نور» یافته، و بار دیگر در واقعه، عالم هستی را با یک نور واحد روشن دیده است و سرانجام متجلی به «تجلی نور سیاه» شده است، یعنی به بلندترین نقطه سلوک در عرفان رسیده
و خود را قیوم همه عالم یافته است.
از اسیری به نظم و
نثر آثاری بلند و کوتاه در دست است. آثار منظوم او، اعم از
مثنوی و
غزل، از لحاظ لفظ و معنی متأثر از آثار مولوی و حافظ است. این تأثیر، البته در غزلیات اسیری بسیار آشکار است. او با مثنوی مولوی آشنا بوده، و به قول خود، دفتر آن اثر،
جان او را
حیات بخشیده، و به او «جام
شراب وحدت» نوشانده است.
وی نهتنها به تضمین برخی از غزلهای مولوی پرداخته
و به پیروی از وی قافیههای صوتی مانند «تن تللا تلا تلا» در غزلهای خود بهکار گرفته است، بلکه حتی از لحاظ ساختار و اشکال شعری، غزلهای مولوی را در وزن، قافیه و
موسیقی تکرار کرده است.
تأثیر غزلهای حافظ نیز بر غزلیات اسیری آشکار است. او خود به بزرگی حافظ اشاره دارد و «
آهنگ حافظ» را سبب «به
رقص آمدن
جهان » میداند و
دعا میکند که
خداوند حافظ آهنگ حافظ باشد.
واژگان کلام حافظ با بار معنایی خاص او در سرتاسر غزلیات اسیری مشهود است و الفاظ و اصطلاحاتی چون رند، می، شاهد، گلگشت، خرابات، پیر میکده، پیر خرابات، پیر مغان، پیر جام، محتسب، زاهد و مانند آنها در
شعر او دقیقاً بوی غزلهای حافظ را دارد
علاوه بر اینها، اشارات و
کنایات مبتنی بر الفاظی چون مغ، مغبچه، دیر، ترسا، زنّار ترسایی و
کفر و دین، از تأثیر زبان و فکر شاعران دیگری چون شیخ محمد شبستری،
عطار و عراقی بر
شعر او حکایت دارد.
اسرار الشهود، مثنویی است مشتمل بر هزار
بیت، در بحر رمل مسدس مقصور هم وزن مثنوی مولوی، متضمن نکتهها و تمثیلهای عرفانی که باید میان سالهای ۶۵ - ۶۹ق سروده شده باشد؛ زیرا اشارات موجود در آن از یکسو زنده بودن سیدمحمد نوربخش را نشان میدهند و از دیگر سو از پختگی ناظم در مراحل سیر و سلوک حکایت دارند.
اسرار الشهود به کوشش برات زنجانی در ۳۶۵ش در
تهران منتشر شده است. دیوان اشعار، مشتمل بر غزلهای فارسی و عربی، ترجیعبند و رباعی است نزدیک به هزار بیت که براساس ترقیمه یکی از نسخههای آن، ناظم در ۸۳ق آن را جمع و تدوین کرده است.
دیوان اسیری بهکوشش برات زنجانی در ۳۵۷ش در تهران طبع و نشر شده است.. منتخب مثنوی، گزیدهای است از مثنوی مولوی که اسیری در ۷۴ق آن را گرد آورده، و برخی از مشکلات را نیز به نظم تبیین کرده است.
مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز ، مشهورترین اثر او در قلمرو عرفان و معروفترین شرح در میان شروح
گلشن راز محمود شبستری است.
اسیری در ۹
ذیحجه ۷۷ به تألیف این کتاب پرداخته، و ظاهراً پیش از ۸۲ق - که نسخهای از آن در راه
مکه بر او سماع شده
آنرا به پایان برده است. شرح
گلشن راز در حقیقت دانشنامهای است از مطالب و موضوعات عرفان نظری، با گرایشی آشکار بهسوی مکتب ابن عربی و با استشهاد به آیات و احادیث و روایات معروف و اشعار و اقوال بزرگان صوفیه و مشتمل بر نکتههای برخاسته از تجربهها و دریافتهای عرفانی شارح. گفتهاند که اسیری پس از تألیف، این کتاب را به هرات نزد
عبدالرحمان جامی فرستاده، و او آن را تمجید کرده است
اما با توجه به موضع جامی در برابر نوربخش و فرزندش شاه قاسم، و مقابله او با نوربخشیه،
این نکته را باید با احتیاط پذیرفت. این شرح در طول چندین سال، همواره موردتوجه و مراجعه عام بوده، و در عصر
صفویه به قلم محمد دهدار با عنوان ایجاز مفاتیح الاعجاز تلخیص شده، و در ۳۱۲ق در بمبئی به چاپ رسیده است. این اثر با عنوان جام دلنواز به ترکی نیز ترجمه شده است.
متن کامل این کتاب بارها منتشر شده، و نسخهای نسبتاً معتبر از آن به کوشش محمدرضا برزگر و عفت کرباسی، در تهران ۳۷۱ش انتشار یافته است. «شرح دو بیت مثنوی»، گزارشی است کوتاه بر دو بیت مثنوی مولوی: چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد... که شارح در آن از خود نام برده، و آن را به خواهش «برادران دینی» ساخته است.
این رساله همراه با دیوان اشعار او
در تهران ۳۵۷ش منتشر شده است. «اجازهنامه»، اجازهای است عرفانی که اسیری برای شیخ حیرتی و فرزندش ابوالذبیح اسماعیل به زبان عربی در زبیدِ یمن در ۸۳ق نوشته است. این اثر نیز همراه با دیوان اشعار او، در تهران ۳۵۷ش بهچاپ رسیده است.
چند رساله منثور دیگر از اسیری در دست است که همه گزارشهایی است کوتاه بر ابیات دشوار عرفانی، مانند شرح بیت مشهور
سنایی: عاشقان در دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
شرح بیتِ امیر
خسرو دهلوی: ز دریای شهادت چون
نهنگ لا بر آرد سر •••••
تیمم فرض گردد
نوح را در وقت طوفانش
شرح رباعی منسوب به شهابالدین
عمر سهروردی: دی بر سر گور زلّه غارت کردم ••••• مر پاکان را
جنب زیارت کردم...
شرح رباعی: از پنجه پنج و ششدر شش به در آی ••••• وز کش مکش سپهر سرکش به در آی...
که هرچند عوامل سبک شناختی، نسبت آنها را به اسیری مسلم میدارد، اما از او در شرحهای مزبور نام و نشانی دیده نمیشود. این شرحها نیز همراه با دیوان اشعار او، در تهران ۳۵۷ش انتشار یافته است.
نامههایی نیز اسیری به دانشمندان روزگارش فرستاده
که البته تاکنون نسخهای از آنها شناخته نشده است. رسالههایی با عنوانهای «جابلقا و جابلسا»، «معاش السالکین» و چند رساله دیگر نیز به او نسبت داده شده است
که البته هیچیک از این نسبتها درست نیست، زیرا «جابلقا و جابلسا» بخشی است از مفاتیح الاعجاز اسیری
که هانری کربن نیز آن را در ارض ملکوت
گنجانده است و رسالهای مستقل نیست، و «معاش السالکین» رسالهای است فارسیاز سیدمحمد نوربخش.
چند رساله دیگر نیز از نویسندهای بهنام حسامالدین فرزند یحیی لاهیجی تألیف در
سده ۱ق، به اسیری نسبت داده شده است.
(۱) آستان قدس رضوی، فهرست.
(۲) آقابزرگ طهرانی، الذریعة.
(۳) محمد اسیری لاهیجی، اسرار الشهود، بهکوشش برات زنجانی، تهران، ۳۶۵ش.
(۴) محمد اسیری لاهیجی، دیوان، به کوشش برات زنجانی، تهران، ۳۵۷ش.
(۵) محمد اسیری لاهیجی، «رسائل»، ضمیمه دیوان اسیری هم.
(۶) محمد اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، بهکوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، ۳۷۱ش.
(۷) محمدرضا برزگر خالقی، مقدمه بر مفاتیح الاعجاز نک: هم، اسیری.
(۸) حاجیخلیفه، کشف.
(۹) ابراهیم دیباجی، «کفاره روزهای که خوردم رمضان»، وحید، تهران، ۳۴۵-۳۴۶ش، س، شم.
(۱۰) محمدحسین رکنزاده، آدمیت، دانشمندان و سخنسرایان فارس، تهران، ۳۳۹ش.
(۱۱) حسن روملو، احسنالتواریخ، بهکوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۳۵۷ش.
(۱۲) برات زنجانی، مقدمه بر دیوان اسیری هم.
(۱۳) محمدحسین زنوزی، ریاض الجنة، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
(۱۴) کیوانسمیعی، مقدمه بر مفاتیح الاعجاز اسیری، تهران، ۳۳۷ش.
(۱۵) نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران، ۳۶۵ش.
(۱۶) ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۳۶۳ش.
(۱۷) عین القضات همدانی، نامهها، بهکوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۳۶۲ش.
(۱۸) محمود فاضل، فهرست نسخههای خطی کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، مشهد، ۳۶۳ش.
(۱۹) محمدنصیر فرصت، آثار عجم، تهران، ۳۶۲ش.
(۲۰) حسن فسایی، فارسنامه ناصری، بهکوشش منصور رستگار فسایی، تهران، ۳۶۷ش.
(۲۱) هانری کربن، ارض ملکوت، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران، ۳۵۸ش.
(۲۲) محمد معصوم معصومعلیشاه، طرائق الحقائق، بهکوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۳۱۸ش.
(۲۳) منزوی، خطی.
(۲۴) عبدالواسع نظامی باخرزی، مقامات جامی، بهکوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۳۷۱ش.
(۲۵) سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۳۴۴ش.
(۲۶) رضاقلی هدایت، ریاض العارفین، بهکوشش مهدیقلی هدایت، تهران، ۳۱۶ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اسیری لاهیجی»، ج۸، ص۳۵۱۳. نرم افزار عرفان ۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.