شَجَر (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شَجَر (به فتح شین و جیم) یکی از
مفردات نهج البلاغه به معنای درخت است.
حضرت علی (علیهالسلام) در رابطه با معرفی
اهل بیت (علیهمالسّلام) و ... از این واژه استفاده نموده است.
شَجَر مثل شرف به معنای درخت یا هر روییدنی است که تنه دارد و به آنچه که تنه ندارند نجم و عشب و حشیش گفته میشود.
«شجر»
مطلق است واحد آن شجره میباشد مثل ثمر و ثمره «شجر» بر وزن
عقل و مشاجره و تشاجر به معنی تنازع است، در
مجمع البیان آمده: علت این تسمیه آنستکه سخن خصم مثل برگ و شاخه درختان به هم آمیخته و مختلط است. شجر و شجره به معنی نسب نیز آمده است.
امام (صلواتاللهعلیه) در چند مورد از این واژه استفاده کرده است.
امام (صلواتاللهعلیه) در خصوص معرفی اهل بیت (علیهمالسّلام) فرموده:
«نَحْنُ شَجَرَهُ النُّبُوَّهِ وَ مَحَطُّ الرِّسالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَهِ وَ مَعادِنُ الْعِلْمِ وَ یَنابیعُ الْحُکْمِ»؛
«ما درخت و خانواده
نبوت، و محل فرو آمدن
وحی، و محل رفت و آمد
ملائکه و معدنهای
علم و چشمههای حکم خدا هستیم».
درباره
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«عِتْرَتُهُ خَیْرُ الْعِتَرِ وَ أُسْرَتُهُ خَیْرُ الْأُسَرِ وَ شَجَرَتُهُ خَیْرُ الشَّجَرِ»؛
«اهل بیت او بهترین اهل بیتها، و نزدیکان او بهترین نزدیکان و خانواده و نسب او بهترین نسبهاست».
امام (صلواتاللهعلیه) درباره زمان آینده (شاید زمان
بنیامیه و
بنیعباس) فرموده:
«وَ کَانَ أَهلُ ذَلِکَ ... غَارَ الصّدقُ وَ فَاضَ الکَذِبُ وَ استُعمِلَتِ المَوَدّهُ بِاللّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النّاسُ بِالقُلُوبِ وَ صَارَ الفُسُوقُ نَسَباً وَ العَفَافُ عَجَباً»؛
چون آن زمان رسد
راستگویی فرو میرود،
دروغ رائج میشود، دوستی در زبان اظهار میشود و قلوب مردم با هم در تنازع و ستیز باشد،
گناه نسب و ملازم
عفت شگفتانگیز میگردد».
مراد از شجر در
«شَجْراً بِالرِّمَاحِ»؛
به معنی طعن و نیزه زدن است.
در لغت آمده: «شجر فلانا بالرمح طعنه به».
همچنین امام علی (علیهالسلام) درباره نقل جریان شجره در
خطبه قاصعه از این واژه استفاده کرده است و میفرماید:
«لَقَدْ کُنْتُ مَعَهُ (صلیاللهعلیهوآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالُوا لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَدِ ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُکَ... قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَتَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ»؛
«من با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودم، جمعی از
مشرکان قریش آمده و گفتند ای محمد تو ادّعای بزرگی کردهای که کسی از پدران و خانواده تو چنان ادعایی نکردهاند ... گفتند از این درخت بخواه تا با ریشههای خود از زمین کنده شده و پیش تو آید».
فرمود: من آنچه میخواهید به شما نشان خواهم داد... بعد حضرت فرمود ای درخت اگر به خدا و روز
معاد ایمان داری و میدانی که من رسول خدایم با ریشههایت از زمین کنده شو و با اذن خدا بیا و پیش من بایست. قسم به خدایی که او را به حق برانگیخت، آن درخت با ریشههایش از زمین کنده شد و با صدایی مانند صدای بال پرندگان آمد و در کنار آنحضرت ایستاد، شاخه بالایی خود را بر آن حضرت و شاخه دیگری را بر شانه من گذاشت و حالت
تبختر از درخت فهمیده میشد و من در طرف راست آن حضرت بودم. آنها از روی
استکبار گفتند: امر کن نصف درخت به جای خود برگردد و نصفش به طرف تو آید، حضرت امر کرد نصف درخت با صدا به طرف وی آمد و نزدیک بود شاخههای خود را بر آن حضرت بپیچد، آنها از روی
استکبار گفتند: بگو این نصف به جای اوّل برگردد و مانند اوّل باشد، حضرت امر کرد، درخت به جای خود برگشت من گفتم:
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَهَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ...»؛
کفّار همگی گفتند: این ساحر و کذّاب است در این کارها فقط این (علی (علیهالسلام)) او را تصدیق میکند...
ناگفته نماند: این یکی از معجزات آن حضرت با اجازه خداوند و از مصادیق
ولایت تکوینی است، نظیر اژدها شدن عصای
حضرت موسی (علیهالسلام)، شکافتن دریا برای موسی، ولادت
حضرت عیسی (علیهالسلام) بدون پدر، زنده ماندن
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در آتش و
شق القمر و امثال آن. در
بحار الانوار دهها نظائر آن نقل شده است، از جمله نظیر همین شجره در بحار الانوار
آمده است.
ابن ابی الحدید در شرح «نهج البلاغه» بعد از نقل کلام حضرت میگوید: امّا جریان شجره حدیث آن بسیار است و
مستفیض میباشد، محدثان آنرا در کتب خویش نقل کرده و متکلمان در معجزات آن حضرت آوردهاند، بسیاری از آنها آن را با همان کیفیت که حضرت فرموده نقل کردهاند، و بعضیها به صورت مختصر گفتهاند:
انّه دعا شجرة فاقبلت تخدّ الیه الارض خدّا.
این واژه بیست و سه بار در «نهج البلاغه» آمده است.
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «شجر»، ج۲، ص۵۷۹.