شبیب بن یزید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خوارج از
سال ۴۱ هجری از مخالفان سرسخت و دغدغههای جدی
بنی امیه شدند و قیامهای بسیاری را بر
ضد امویان رهبری کردند. چنان که در شهر زور بر
ضد معاویه قیام کردند (در همین سال
خوارج که در ایام
علی (علیهالسّلام) گوشه گرفته بودند در شهر زور بر ضد معاویه قیام کردند) و معاویه تعداد زیادی از آنان را کشت.
شبیب پسر یزید بن نعیم بن قیس بن عمرو،
از سپاهیان
سلیمان بن ربیعه بود که
ولید بن عقبه به دستور
عثمان او را با یارانش به کمک مردم شام بر ضد رومیان فرستاد.
مادر شبیب که جمیرة خوانده شد
از اسیران رومی بود که پس از جنگ، توسط
یزید بن نعیم خریداری شد.
شبیب کنیهاش ابا ضحاک
و ابا الصحاری،
روز شنبه مصادف با
عید قربان در
ذی حجه سال ۲۵ هجری در
کوفه متولد شد.
بعدها او و خانوادهاش به
موصل نقل مکان کردند و نزد کردها که در کشمکش با
اعراب موصل و جزیره بودند، در موصل ساکن شدند.
سپس به کوفه کوچ کردند.
شبیب بعدها از سران و جنگاوران معروف
خوارج صفریه ی کوفه
و از
ناصبیان و دشمنان علی (علیهالسّلام)
و نیز
عبدالملک بن مروان شد که طی سالهای ۷۶ تا ۷۸ هجری
مناطقی چون
خوزستان و خصوصا شوشتر را مقر خود قرار داد. در نزاع طولانی میان
خوارج و
بنی امیه، شهرهای
ایران چون مثلثی که اضلاع آن را شهرهای خوزستان (اهواز، رامهرمز، شوشتر) و شهرهای سیستان،
کرمان و
فارس و راس آن را پس از عبور از
اصفهان و
ری، شهرهای
مازندران تشکیل میداد، جولانگاه
خارجیان بود.
شبیب در سفر
حج (سال ۷۶) قصد داشت عبدالملک بن مروان را که در آن سال برای حج رفته بود، بکشد. او آگاه شد و به
حجاج بن یوسف دستور داد که
خوارج را تعقیب کند.
شبیب
خارجی نخست از یاران
صالح بن مسرح از رهبران
خوارج صفریه بود. صالح مردی پرهیزگار از
بنی تمیم و از
خوارج ساکن موصل و جزیره بود که هم کیشان خود را که
قرآن و
فقه میآموخت. حجاج او را خواست. او نیز از کوفه به موصل نزد یاران خود رفت و آنان را به
خروج دعوت کرد. یارانش از هر سو آمدند. در این حال نامه شبیب رسید که صالح را به
خروج دعوت کرده بود.
خوارج صفریه صالح را به پیشوایی برگزیدند و مصاد بن یزید بن نعیم شیبانی ـ
برادر شبیب ـ و محلل بن وائل یشکری را با عدهای برای کمک به صالح در دارا فرستادند تا
جنگ را آغاز کنند.
آنان چهار پایان
محمد بن مروان را در دارا
غارت کردند.
اهالی سنجار و دارا و نصیبین درهای قلعه را بستند. نخستین مرحله قیام با ۱۲۰ یا ۱۱۰ تن در دارا و نصیبین طی سیزده روز آغاز شد. محمد بن مروان، برادر خلیفه و امیر جزیره،
عدی بن عدی کندی را با ۱۰۰۰ سوار برای سرکوبی آنها از حران به دوغان فرستاد. عدی که مردی پارسا بود و نمیخواست با صالح نبرد کند، از او خواست از دارا بیرون رود.
صالح فرستاده عدی را بازداشت کرد و هنگامی که او و لشکریانش مشغول
نماز بودند، آنها را در هم شکستند.
پس از آن محمد بن مروان، خالد بن جزء سلمی و
حارث بن جعونه عامری را هر یک با ۱۵۰۰ تن، به نبرد صالح فرستاد که به سوی شهر «آمد» در حرکت بود. صالح، شبیب را با عدهای از یاران خود برای مقابله با حارث بن جعونه فرستاد و خود به سوی خالد شتافت. طی نبردی سخت، سی تن از
خوارج و هفتاد تن از لشکریان خلیفه کشته شدند. چون
تجهیزات خوارج با سپاه خلیفه برابری نمیکرد، شبانه به دسکره (نام شهری در
عراق است)
گریختند
که حارث بن عمیره ابن ذی عشار با ۳ هزار نفر آنان را تعقیب کرد. در نبرد میان دو سپاه در روستای مدبج، (روستایی پیرامون موصل و جوخی)
صالح کشته شد و سوید، فرمانده جناح چپ
خوارج، گریخت.
شبیب از یارانش خواست تا هر یک به دیگری پشت کند و با نیزه
دشمن را دفع نمایند تا به قلعهای در آن نزدیکی برسند و بدین صورت بازماندگان
خوارج داخل قلعه شدند. حارث آنها را محاصره کرد و در قلعه را
آتش زد که نتوانند بگریزند تا فردا بر آنها حمله کند.
پس از مرگ صالح،
خوارج صفریه ضمن با شبیب بیعت
در
ماه صفر سال ۷۶ در روزگار عبدالملک بن مروان بر امویان شوریدند.
بنی شیبان، اعضای قبیله شبیب و جمعی شبانه بر حارث تاختند و پس از کشتار و غارت اردوگاهش به مدائن گریختند. سلامة بن سنان تیمی، از شجاعان قبیله ی شیبان نیز به شبیب پیوست.
آنها طائفهای سه هزار نفره از بنی شیبان را (این طایفه در «راذان» اقامت داشتند و از ترس سپاهیان خلیفه و
خوارج به دیری ویران گریخته بودند) محاصره و غارت کردند و سی تن از مشایخ سالخورده را کشتند. شبیب همراه مادرش با اموال و حشم، به برادرش، مصاد بن یزید، فرمانده محاصره کننندگان دیر، پیوست. بنی شیبان از مصاد امان نامه خواستند و به
خوارج پیوستند.
شبیب خشنود از این واقعه همراه عدهای از یاران از آن سامان کوچ کرد. بعضی نیز در
موصل و اطراف
آذربایجان اقامت نمودند. سفیان بن ابی عالیه خثعمی، از فرماندهان حجاج که با ۱۰۰۰ هزار سوار قصد حکومت
طبرستان داشت، به دستور حجاج، برای یاری لشکر حارث بن عمیره همدانی در «دسکره» لشکر زد و اهل کوفه و
مدائن نیز به او ملحق شدند.
سورة بن حر تمیمی، فرمانده سپاه مناظر به سفیان نوشت در تعقیب شبیب درنگ کند تا سپاه برسد. ولی سفیان شتاب کرد تا در خانقین به شبیب نزدیک شد. مصاد کمین کرد و شبیب با پنجاه سوار وانمود کرد که قصد جنگ ندارد. لشکریان سفیان او را تعقیب کردند. در این هنگام مصاد از کمینگاه برخاست و همراه شبیب سپاهیان سفیان را در هم شکستند. سفیان به کمک یکی از غلامانش به بابل مهرود گریخت.
سوره با پانصد سوار از مدائن سوی شبیب لشکر کشید. شبیب نیز از جوخی به مدائن رسید. اهل مدائن درها را بستند و تحصن کردند. شبیب چهار پایان آنان را ربود و هر که را دید کشت و به
نهروان رفت. چون عده سپاه سوره بیشتر از شبیب بود آنان را تعقیب و بر آنها حمله کرد.
خوارج سخت پایداری نمودند، دلیران لشکر سوره گریختند و بازماندگان به مدائن پناه بردند.
ابن ابی عصیفر، امیر مدائن همراه مردم، یاران شبیب را تیر باران و
سنگسار کردند. شبیب در کلواذی چهار پایان حجاج را ربود و به تکریت گریخت.
سپس حجاج، ۴ هزار تن را به فرماندهی «جزل بن سعید بن شرحبیل کندی» که عیاض بن ابی لبنه کندی فرمانده مقدمه ی لشکرش بود به جنگ شبیب فرستاد. تعقیب و گریزها طولانی شد، شبیب با پیروانش در چهار دسته چهل نفره بر جزل شبیخون زد. سپاهیان جزل پس از ساعتی پایداری عقب نشستند. شبیب گریختگان لشکر جزل را تا مقرشان تعقیب و پاسگاهها را تصرف کرد و چون
خندق اطراف لشکرگاه مانع ورود او شد، بازگشت و پس از استراحت دوباره بر آنان حمله کرد.
با طولانی شدن تعقیب و گریزها، شبیب ناگزیر آنها را
ترک و لشکریان خلیقه هم آنها را تعقیب کردند. شبیب از نواحی جوخی و اطراف آن
خراج گرفت.
حجاج از طولانی شدن کارزار به جزل اعتراض و
سعید بن مجالد را با لشکری به مدد او فرستاد. سعید در نهروان با گزینش دلیران لشکر جزل به تعقیب شبیب پرداخت.
جزل نیز برای دفع حمله
خوارج در نهروان ماند و
اهل کوفه را در
خارج خندق آماده نبرد کرد.
چون سپاه خلیفه پراکنده بود، شبیب در «قطیطیا» با پیروانش بر آنها حمله کرد و سعید را کشت. لشکر منهزم نزد جزل بازگشت. جزل طی نبردی سخت مجروح گردید. جزل خبر
قتل سعید را به حجاج داد و در مدائن برای معالجه اقامت گزید.
شبیب که میدانست به سبب قلعه و
دفاع سکنه نمیتواند کوفه را بگشاید. به مداین رفت. سپس از رود
دجله عبور کرد و در بازار بغداد چهارپا و لوازم مورد نیاز را خرید.
شبیب در «حمام اعین» (شهری در نزدیکی کوفه که به اعین برده آزاد شده ی
سعد بن وقاص منسوب است)
اقامت گزید. چون حجاج خبر یافت که شبیب قصد کوفه دارد،
عثمان بن قطن و
سوید بن عبدالرحمن سعدی را با دو هزار تن برای مقابله ی او به سبخه فرستاد. سوید و یارانش بر شبیب تاختند؛ ولی کاری از پیش نبردند.
حجاج دستور تعقیب شبیب را به سوید داد. شبیب به در اسفل
فرات (نام رودی در
بصره)
قبیله خود را غارت کرد و سپس در خفان سیزده تن از قوم بنی ورثه از جمله
حنظلة بن مالک را کشت.
شبیب از قطقطانه و قصر بنی مقاتل و حصاصه گذشت و به انبار رسید و از آن جا وارد دقوقا و آذربایجان شد. حجاج بصره را گرفت و عروة بن مغیره بن شعبه را در کوفه جانشین خود نمود. حجاج توسط عروه از حرکت شبیب به سوی کوفه
خبر یافت و با شتاب هنگام
نماز عصر به کوفه رسید.
شبیب در
سال ۷۶ هجری وارد کوفه شد و در
قصر حجاج را با گرز کوبید و او را به ناسزا گرفت. سپس به
مسجد بنی ذهل که جماعتی از مردم مشغول
عبادت بودند، هجوم برده،
عقیل بن مصعب و ادعی و
عدی بن عمرو ثقفی و
ابا لیث بن ابی سلیم را کشتند. مردم از آن
شب تهجد و شب زنده داری در مسجد را رها کردند.
شبیب سپس به طور ناشناس حوشب رئیس شرطه را ندا دادند که حجاج ترا فراخوانده، او خواست نزد حجاج برود؛ ولی احتمال خطر داد و از رفتن خودداری کرد.
خوارج هم غلام او را کشتند و از کوفه
خارج شدند.
حجاج مردم کوفه را برای نبرد
خوارج فرا خواند و
بشر بن غالب اسدی،
زائدة بن قدامه ثقفی، عبد الاعلی بن عبدالله بن عامر و زیاد بن عمرو عتکی را هر یک با دو هزار مرد با فرماندهی کل، زائدة بن قدامه، به تعقیب
خوارج فرستاد و از محمد بن موسی بن طلحة که به امارت سیستان رسیده بود، خواست قبل از ورود به سیستان، ابتدا با شبیب مقابله کند. وی در اسفل رود فرات لشکر زد. اما شبیب آن جا را به سوی
قادسیه ترک نمود.
حجاج ۱۸۰۰جنگجوی برگزیده را به فرماندهی
زحر بن قیس برای مقاتله شبیب روانه کرد. زحر و شبیب در سیلحین با هم روبرو شدند.
زحر آن قدر جنگید تا به
خاک افتاد. سپاهیان که پنداشتند زحر کشته شده، همگی گریختند. هنگام سحر زحر، مجروح از میان کشتگان برخاست. روستاییان او را به کوفه بردند تا بهبود یافت و نزد حجاج رفت.
شبیب در ۲۴ فرسنگی کوفه در رودبار با حمله به لشکریان مرعوب شده ی خلیفه آنان را در هم شکست.
سپس حجاج، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث را با ۶ هزار سوار از کوفیان به نبرد شبیب فرستاد.
عبدالرحمن در پی شبیب میرفت و چون نزدیک او میرسید شبیب بر او شبیخون میزد. ولی احتیاط و هوشیاری او و وجود خندق، مانع پیروزی اش میشد تا آنکه در
خانقین و
جلولاء و
سامرا به هم نزدیک شدند و فقط یک نهر میان آنها حایل بود. عبدالرحمن در پیچ و خم نهر آب که به منزله
خندق بود، لشکر زد. شبیب به عبدالرحمن پیغام داد که
روز عید قربان قصد جنگ ندارند و عبدالرحمن پذیرفت.
شبیب با ۱۸۱ مرد در معبد روستایی اقامت کرد. روستاییان از او خواستند آن جا را ترک کند تا حجاج بهانهای برای کشتار آنها نیابد و او چنین کرد.
عثمان بن قطن از امرای لشکر عبدالرحمن از کاهلی وی به حجاج نامه نوشت. حجاج، عبدالرحمن را عزل و او را فرمانده کل نمود.
در نبرد میان شبیب و عثمان بن قطن، بزرگان سپاه کشته شدند، عبدالرحمن هم مجروح و توسط ابن ابی سبره به دیر ابی مریم برده شد. بازماندگان سپاه خلیفه با شبیب
بیعت کردند.
شبیب با۳۰۰ تن به مدائن رفت که حاکم آن مطرف بن مغیرة بن شعبه بود. تا به محل پلهای معروف (
حذیفة بن یمان) رسید. مهرون (سالار بابل)،
خبر هجوم شبیب را به حجاج گزارش داد و حجاج مردم را به
دفاع خوانده و
تهدید کرد که اگر چنین نکنید اهل شام را بر شما چیره میگردانم. مردم از هر سو به نزدش شتافتند.
عبدالملک،
سفیان بن ابرد کلبی را با چهار هزار و عبد الرحمن حکمی را با دو هزار جنگجو برای مقابله با شبیب روانه کرد. عتاب بن ورقاء ریاحی نیز به فرماندهی مردم کوفه گمارده شد.
اهل شام با احتیاط از راه عین التمر وارد عراق شدند.
عتاب بن ورقاء هم در حمام اعین لشکر زد. شبیب از دجله گذشت و در بهر شیر اسفل اقامت گزید. میان او و مطرف (حاکم مدائن) فقط رود دجله حایل بود که مطرف ناگزیر پل را برید و به شبیب پیغام داد که داناترین یار خود را نزد من بفرست تا با او درباره
قرآن بحث و در دعوت شما تامل کنم. شبیب،
قعنب بن سوید را نزد او فرستاد و چند تن از یاران مطرف را در قبال آنها گروگان گرفت. طی چهار روز گفتگو توافقی میان طرفین حاصل نشد. شبیب برادر خود مصاد را به مدائن فرستاد و پل را دوباره بست. چون عتاب با لشکری پنجاه هزار نفری در سوق حکمه لشکر زد، شبیب با ششصد مرد بر او تاخت. محمد بن عبد الرحمان بن الاشعث با عده بسیاری گریخت. عتاب بن ورقاء نیز کشته شد.
مطرف بن مغیرة از
ترس آن که خبر مذاکرهاش با شبیب به گوش حجاج برسد، به کوهستان نقل مکان نمود.
خالد پسر عتاب برای
انتقام خون پدرش که در سال ۷۷ هجری، توسط شبیب کشته شده بود،
فرماندهی سپاه خلیفه را بر عهده گرفت و در پی
خوارج روان شد. شبیب به
اهواز و
فارس و
کرمان رفت تا در آنجاها بیاساید. در این حال میان
خوارج اختلاف افتاد. حجاج آگاه از این اختلاف، طی امان نامهای بسیاری از یاران شبیب را از گرد او پراکند. در نبرد سخت میان دو سپاه سی تن از سپاه شبیب و صد تن از شامیان کشته شدند.
در نبرد میان خالد و شبیب، برادر شبیب و غزاله
زن شبیب توسط خالد کشته شدند
سپس خالد بازگشت و شبیب به کرمان رفت. عبدالملک سفیان بن الابرد الکلبی را با سپاهی و حجاج حکم بن ایوب، عامل بصره را با چهار هزار تن به یاری سفیان بن الابرد فرستاد.
شبیب در اهواز با سفیان مواجه شد. از پل دجیل گذشت و با سه دسته از یاران حمله را آغاز کرد. قتالی سخت بود. شبیب بیش از سی بار حمله کرد. سفیان و شامیان،
خوارج را تا پل واپس نشاندند. شبیب با صد تن از یارانش تا هنگام
شب جنگیدند. چون شب در رسید، یارانش را از پیش فرستاد و خود از پی آنان میرفت. چون بر سر پل رسید، سنگی از زیر سم اسبش لغزید و او در
آب افتاد و
غرق شد.
سفیان میخواست بازگردد که صاحب پل نزد او آمد و گفت: مردی از
خوارج در رودخانه افتاد و یارانش فریاد زدند امیرالمؤمنین غرق شد و رفتند و لشکرگاه خود بگذاشتند. سفیان و یارانش
تکبیر گفتند. شبیب را از آب گرفتند و به
خاک سپردند و لشکرگاه را تاراج کردند.
مرگ شبیب در
سال ۷۸ بود.
سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «شبیب خارجی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۹.