سیدمحمدمهدی حسینی اصفهانی خراسانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این نوشتار زندگی نامه تفصیلی سیدمحمدمهدی حسینی اصفهانی
خراسانی آورده شده است.
این متن، ذیل عنوان
سید محمد مهدی حسینی اصفهانی
خراسانی در کتاب گلشن ابرار آمده است.(۱۱۵۲- ۱۲۱۸قمری)
یکی از چهرههای درخشان در کاروان
علم و
اخلاق، حکیم شهید علامه
سید محمدمهدی اصفهانی
خراسانی است. (ایشان را نباید با میرزا مهدی اصفهانی، مؤسس مکتب تفکیک اشتباه کرد.) او، دانشور والامقامی بود که طی سالهای متمادی با اهتمام به نیروی
ایمان، پارسایی، صلابت
فکر، و پژوهشهای پرمایه، ارزشمندترین گوهرهای
حکمت و
معرفت را در برابر دیدگاه همگان برنشانید.
عمر با برکت این حکیم از
زمان قدرت تشخیص و احساس تعهد و مسئولیت تا هنگام
شهادت، به یاد گرفتن و تربیت شاگردانی شایسته و پرمایه و مباحثه و تفکر و کاوش در افکار علما و حکمای سلف سپری گردید. به موازات این
جهاد علمی و آموزشی، با
ذکر و
عبادت و نیایش و تزکیه ی درون، انس ویژه و مداومت داشت و همواره با کوله باری از وارستگی و
قناعت و
صداقت و پاکی روزگار میگذرانید. البته هیچ گاه به بهانه ی پرداختن به نشر فرهنگ و معارف دینی و
تهذیب نفس، از حوادث وسایل سیاسی واجتماعی غافل نبود و با مقاومت در برابر اشرار و غاصبان و زورگویان، حماسهای شکوه مند را ترتیب داد و شهد شیرین شهادت را نصیب خود ساخت.
پارهای از منابع و کتب رجالی، این آیت حکمت و معرفت را در زمره ی سادات موسوی معرفی کردهاند، اما مدارک و مستندات متعددی چنین ادعایی را ارائه ندادهاند. در گنجینه گران بهای
آستان قدس رضوی، شجره نامه ی خاندان ایشان به دست آمده و حضرت
آیتالله مرعشی نجفی آن را تصحیح و تصدیق کرده است. بر اساس این سند استوار که از
زمان حیات آن
سید بزرگوار در آن مکان مبارک به ثبت رسیده است، وی از سادات حسینی و نسبش به اسماعیل فرزند
امام صادق، علیه السلام، میرسد.
امام صادق، علیه السلام، ده فرزند داشت که مادر سه نفرشان یعنی اسماعیل و عبدالله وام فروه، دختر حسین بن علی بن حسین بن
علی بن ابی طالب ، علیهم السلام، است. اسماعیل از تمام برادران بزرگ تر بود و حضرت صادق، علیه السلام، وی را بسیار دوست میداشت. به همین دلیل عدهای تصور کردند او، جانشین فروغ ششم در امر
امامت است، ولی این فرزند گران مایه در زمان پدرش به سال ۱۳۳ قمری در آبادی عریض، از توابع
مدینه درگذشت و اهالی پیکرش را بر سر دوش تا مدینة النبی آوردند و در
قبرستان بقیع دفن کردند.
با توجه به این که مادر اسماعیل، فاطمه دختر حسین اثرم، فرزند امام دوم
شیعیان است،
سید محمدمهدی از طریق مذکور،
سید حسنی هم هست. فاطمیان که در شمال آفریقا خصوصا مصر۲۷۴ سال فرمان روایی کردند، در این سلسله قرار میگیرند.
برخی از افراد این خاندان تا اواخر
قرن هفتم در شهر حلباز توابع سوریه کنونی میزیستهاند و معمولا همگی از علما و عرفا و زهاد عصر خویش محسوب میشدهاند و رفته رفته به کرمان و
اصفهان مهاجرت کردهاند.
در اواخر دوازدهم هجری، اصفهان یکی از تلخترین حوادث را پشت سر مینهاد؛ زیرا سلسله ی مقتدر صفویه در سال ۱۱۳۵ سقوط کرده و روی کار آمدن افاغنه، بزرگترین خسارت و آسیب را به جامعه ی علمی و فکری و روحانیت
شیعه این شهر وارد ساخت؛ زیرا، فتنه ی این طایفه شیرازه مجامع علمی و آموزشی را و از هم گسست و برخی علمای اصفهان به تیغ جفای مهاجمان به شهادت رسیدند یا آن که اصفهانرا ترک کردند و به سوی روستاها و نقاطی کوچ کردند که افغانها به آن نواحی دست رسی نداشتند و بعضی هم عازم عتبات عراقگردیدند.
از آن همه حکیم و عارف و مجتهد و محدث و ادیب که در اصفهان مشغول تلاشهای علمی و فکری و ذوقی بودند، اندکی باقی ماندند که این افراد هم در گوشههای انزوا و غربت زندگی میکردند.
اگر میخواستند محافل معرفت و حکمت را گرما و روشنی ببخشند، از امنیت کافی برخوردار نبودند. اگر چه نادرشاه افشار، در رفع این تیرگی گامهایی برداشت، اما در همین ایام ایران صحنه درگیریهای داخلی و جنگهای خارجی بود و حرکات ناهنجار اواخر عمر این فرمانروا، لکههای سیاهی بر جای گذاشت.
سید هدایت حسینی فرزند
سید طاهرکه خود از معاریف و پارسایان اصفهان به شمار میرفت و از گزند این آشفتگیها رنجها دیده بود، برای رهایی از این
ظلمت ویرانگر فرهنگ و معرفت، به درگاه
حق تعالی تضرع میکرد و به اجداد طاهرینش توسل میجست و در انتظار صبح صادقی پس از این تاریکی خوف انگیز، لحظه شماری میکرد. تا این که اتفاق دیگری شادمانی را برایش به ارمغان آورد؛ زیرا، در سال ۱۱۵۲ هجری صاحب فرزندی گردید که او را محمدمهدی نام نهاد. او از همان سنین کودکی نبوغ و استعداد فوق العاده خود را آشکار ساخت و خانواده اش آیندهای درخشان و افقی منور را در سیمایش به تماشا نشستند.
محمدمهدی در پرتو هدایتها و پرورشهای پدری متقی و
مجتهد وارسته، ایام کودکی را پشت سر نهاد و در مقدمات و برخی دانشهای متداول ادبی و فکری و اعتقادی محضرش را غنیمت شمرد و خود را برای شرکت در محضر استادانی برجسته و پارسا مهیا ساخت.
دوران نوجوانی و جوانی محمدمهدی مقارن با روی کار آمدن کریم خان زند (۱۱۶۴-۱۱۹۳ قمری) بود. اگر چه وی توجه آن چنانی نسبت به علما و طلاب نداشت، ولی چون با تلاش هایش آرامش نسبی و امنیتی در اصفهان به وجود آمد، باقی مانده ی دانشمندان قادر بودند به کارهای علمی و تدریس و تربیت شاگردان بپردازند.
معروفترین حکیم این زمان ملا اسماعیل خواجویی (متوفای: ۱۱ شعبان ۱۱۷۳ قمری) است که مولف حدود یکصد و پنجاه اثر است. وی موفق گردید حوزه ی حکمت اصفهان را احیا کند و فلسفه ی
ملاصدرا را جزء متون درسی قرار دهد. او علاوه بر تبحر در
حکمت و
عرفان، در
فقه،
رجال،
حدیث،
تفسیر، ادبیات تواناییهای فوق العادهای داشت، اما آن چه برای محمدمهدی جاذبه داشت و در تحولات روحی و رفتاری او تاثیرگذارد، وارستگی وی و آراسته بودنش به فضایل اخلاقی بود. به همین دلیل در اولین وهله محضرش را غنیمت شمرد.
محمدمهدی
حکمت متعالیه و برخی منابع
فلسفه اسلامی را نزدش آموخت و در این محفل پربار به توان مندیهای حکیم عارف آقا محمد بیدآبادی در عرصه ی علوم
عقلی عرفان و معرفت ذوقی پی برد و بعدها که او در تدریس این معارف جانشین استادش گردید، تصمیم گرفت از درس این مدرس زاهد و وارسته استفاده کند. آقا محمد بیدآبادی (متوفای جمعه ی نهم محرم الحرام ۱۱۹۷ قمری) در
علوم عقلی و نقلی سرامد معاصران بود و از جهت
تهذیب نفس و خصال نیکو به درجاتی والا نایل گردیده بود. او با جامعیت در فضل و فضیلت توانست در حوزه ی علمی اصفهان نقش محوری و مرکزی را به دست آورد و افکار و انظار طالبان کمالات و مکارم نقاط گوناگون ایران را متوجه خود کند.
آقا محمدهنگام افاضه، با آن بیانات شیوا و شیرین که به قوه ی عرفان و حالات معنوی از مشکلات علمی و فلسفی گره گشایی میکرد، به شاگردان مشتاقی چون میرزا مهدی حسینی آرامش میداد و انگیزههای این فراگیران را برای پیمودن قلههای فکری و معرفتی افزایش میداد و تقویت میکرد. محمدمهدی از
ذکاوت و دقت نظر و فراست ویژه ی آقا محمد بیدآبادی و مهارتش در تبیین عمیقترین و پیچیدهترین مباحث فلسفی و عرفانی به وجد آمده بود.
او این افتخار را به دست آورد که محضر شخصیتی را درک کند که با پدرش شاگردانی شایسته و دانش ور پایه گذار افکار و دیدگاههایی بدیع و ناب در عرصه ی معارف اسلامی گردید و کسانی که با هدایت وی به راه رشد و حکمت گام نهادند، در حراست از ارزشهای شیعه و فرهنگ
قرآن و عترت، حماسههای شکوه مندی خلق کردند. در مکتب آقا محمد بیدآبادی، آقا محمدمهدی موفق گردید حکمت اشراقی را به خوبی بیاموزد. در فقه اصول و حدیث نیز دانستههای خود را تقویت کند. او در حلقه ی درس بیدآبادی که در مدرسه حکیم اصفهان دایر میگردید، علاوه بر فراگیری دروس رسمی
معقول و منقول آموخت که چگونه علم را با
عمل بیامیزد و به خصالی چون
تقوا و
فروتنی و
قناعت و ساده زیستی یاری به مردم و انصاف و خوش رویی و خوش خویی متصف گردد.
آن چنان آراستگی بیدآبادیبه حکمت نظری و عملی درخشندگی داشت که وقتی آقا محمدمهدی می خواست از مقام و منزلت علمی و تقوایی دیگر دانشمندان و استادانش سخن گوید،
علم و عمل مرحوم بیدآبادی، برایش محک و میزانی استوار به شمار میرفت.
در حالی محمدمهدی در
فلسفه و
کلام و
عرفان و
منطق و مباحث تفسیری، به تواناییهای ارزشمندی دست یافته بود، مصمم گردید اصفهان را به قصد اقامت در سرزمین
خراسان ترک گوید.
زمان این
هجرت در کتبی که به شرح حال وی و شاگردانش پرداختهاند، به طور دقیق مشخص نیست، ولی برخی قرائن، تاریخی تقریبی آن را مشخص میکند. از آن جا که وی نیمه
قرن دوازدهم در اصفهان دیده به
جهان گشوده و تولد فرزند بزرگ ترش هم در سال ۱۱۷۸ قمری در مشهد مقدس صورت گرفته و او در این دیار مقدس تشکیل خانواده داده است، بنابراین میتوان گفت در حدود سال ۱۱۷۵ قمری که بهار زندگیش بوده به این هجرت با برکت دست زده است.
از آن جا که این دانش ور در جوار بارگاه حضرت
امام رضا، علیه السلام، اقامت گزیده، به «محمدمهدیحسینی رضوی» و نیز «میرزا مهدی حسینی
خراسانی» و «میرزا مهدی مشهدی» معروف گردید.
سید جوان پس از استراحتی مختصر به زیارت بارگاه قدس رضوی رفت و پس از انجام دادن اعمال متداول عبادی و مرسوم و ذکر و زیارت، از پیش گاه آن پیشوای پاکان و نیکان خواست تا او را در پیمودن مسیر پارسایی و پایداری در راه اعتلای ارزشهای معنوی موفق بدارد.
آن گاه درباره ی حوزههای درسی مشهد مقدس به تفحص و بررسیهای لازم پرداخت تا استادی برجسته و نامور را که بتواند نزد وی مدارج و مراتب علمی و فکری را تکمیل کند، شناسایی کند.
در آن
زمان شیخ مولا
محمدحسین فرزند ابومحمد مشهدی معروف به مولا حسین و شیخ حسین مشهدی
خراسانی که برخی منابع او را علامه شیخ حسین عاملی مشهدی معرفی کردهاند، به لحاظ جامعیت در علوم، شهرت فوق العادهای به دست آورده بود. همان رادمردی که منابع رجالی او را به عنوان
مجتهد،
حکیم، متکلم، مهندس، ستاره شناس، ریاضی دان، محققی برجسته معرفی کردهاند. این حکیم ریاضی دان سالیان متمادی
امام جمعه و جماعت مشهدبود و ریاست خدام حرم رضوی را بر عهده داشت. نیز چندین سال متوالی منصب شیخ الاسلامی مشهد را پذیرفته بود.
او از احفاد عارف کامل شیخ حافظ ابراهی است که در
قرن هشتم هجری درگذشت. او در
مسجد گوهرشاد حوزه ی درسی برقرار کرد.
رساله ارشاد المسترشدین در اصول و
فروع دین از تالیفات او به شمار میرود.
میرزا عبدالرحمان (۱۲۶۸-۱۳۳۸ قمری) مدرس
آستان قدس رضوی در معرفی وی مینویسد:
کوکب علمش بر آسمان جلالت، لامع، و شمس فضلش از افق بزرگ تری، طالع. از خانوادههای قدیم
خراسان و
امام جمعه و جماعت ارض فیض قرین در آن
زمان بوده. از هر علمی خطی وافر داشته. در غالب فنون تدریس میفرموده. کسانی از حوزه ی درس آن عالم فاضل به درجه ی کمال نائل شدهاند که هر یک را در این دفتر ترجمان اختری جداگانه است. بالجمله در
فقه و
اصول مفتی شهر و
خداوند نهی و امر و در علوم ریاضیه، تحصیل و تکمیل نموده و در
مسجد جامع تدریس میفرموده. کرامتهای بسیار به آن بزرگوار نسبت میدهند.
محمدمهدی وقتی در کاوشهای چند روزه خود، شیخ حسین مشهدی را مجهز به دانش و
تقوا دید و برایش مسلم گردید اگر به محفل این عالم ربانی برود میتواند، دانستههای قبلی را تقویت کند و نیز این استادش میتواند جای خالی اساتید
اصفهان را ترمیم کند. چند مدتی در فقه و اصول و علوم ریاضی از آن علامه ذوفنون بهره برد. استاد هم وقتی استعداد خارق العاده و اهتمام وافر این شاگردش را کشف کرد و فهمید با وجود چنین عزیزانی در محضرش، نیروی فکری و ذهنی خود را به هدر نداده، بلکه برای مقصدی مفید و اثرگذار به کار گرفته است، رفته رفته روابط استاد و شاگرد از مناسبات آموزشی و علمی فراتر رفت و دلهای آن دو به هم نزدیک تر گردید. سرانجام این ارتباط گرم و آمیخته به ارادت و
محبت، توسط پیوندی پاک استوار گشت. محمدمهدی دختر آن دانش ور را از وی خواستگاری کرد. او که قدر این گوهر گران بها را به خوبی شناخته بود، به خواسته اش پاسخ مثبت داد و بدین گونه شاگردی پرشور را به دامادی خود پذیرفت.
علامه شیخ حسین مشهدی در ۱۲۰۰ قمری درگذشت و پیکرش در جوار حرم رضوی دفن گردید.
برادر همسر محمدمهدی نیز در زمره ی علما و اهل فضل محسوب میگردید و در دانش ریاضی، هندسه،
نجوم،
فقه، اصول مهارتی بسزا داشت. در غالب اوقات مواظب طاعات و مشغول ریاضتهای شرعی بود و به دلیل همین سلوک معنوی گاهی از امور غیبی خبر میآورد که برخی حمل بر کرامات و خوارق عادات کردهاند. او به
سال ۱۲۴۰ قمری به رحمت ایزدی پیوست و در حرم مطهر حضرت
امام رضا ، علیه السلام، در مسجد پشت سر انور مدفون گشت در حالی که هفتاد سال از عمرش گذشته بود.
سید محمدمهدی در اصفهان و مشهد بیش تر در فراگیری در
علوم عقلی کوشیده بود و با وجود این که در این عرصه به عنوان شخصیتی پرآوازه در میان بسیاری از مردم
خراسان، خصوص طلاب، شهرت یافته بود، این نیاز را در وجود خویش احساس کرد که باید در مباحث نقلی و بویژه فقه و اصول اهتمام افزون تر ی بکند.
با چنین تصوری، مشهد را با همه ی خوبیها و رایحه معنوی بوستان معطرش، ترک کرد و راهی
عراق عرب گردید.
در طول مسیر و در برخی شهرها، توقفی کوتاه داشت. در رسالهای که آقا میرزا باقر چهارسوقی در احوال خاندان خود نگاشته است، و یادآور میگردد، موقعی که
سید محمدمهدی به سفر عتبات عالیات میرفت، همراه فرزندان و اهل خانواده وارد شهرستان خوانسار گردید و در این دیار با آقا
سید جعفر ثانی و فرزندش حاج میرزا زین العابدین خوانساری ملاقاتی داشت و در همان سفر، برای مرحوم آقا جعفر خوانساری اجازهای در نقل
حدیث صادر کرد.
سرانجام
سید محمدمهدی خود را به شهر مقدس
کربلا رسانید تا در جوار بارگاه مطهر سالار شهیدان حضرت
امام حسین، علیه السلام، دانش اندوزی را پی گیرد.
آقا محمد باقر بهبهانی معروف به
وحید بهبهانی (متولد ۱۱۱۸ قمری)
این فقیه اصولی وقتی مشاهده کرد اساس
اجتهاد در کربلا و
نجف دچار تزلزل گردیده است، برای مقابله با این سطحی نگری و
تحجر فرسانیده، به عراق رفت و در شهر کربلای معلی به مقابله با مروجان اخباری گری پرداخت و در همان جا حوزه ی درسی خود را بر پا ساخت. (شرح مفصل او در کتاب وحید بهبهانی به قلم علی دوانی و نیز جلد اول گلشن ابرار آمده است.)
تحولی که او در فقه و اصول پدید آورد، توسط شاگردان ممتازش پی گرفته شد. در میان آنان، پنج نفر گوی سبقت را از دیگران ربودند. این بزرگان هم نام هستند؛ چرا که نام مهدی، زیور وجودشان است:
سید محمدمهدی بحرالعلوم طباطبایی؛ ملا محمد نراقی؛ میرزا محمدمهدی شهرستانی؛ ملا محمدمهدی تبریزی؛ میرزا محمدمهدی اصفهانی
خراسانی.
محدثی ماهر و عالمی جامع و کامل بود. در شهر
نجف مجلس درس و بحث تشکیل داد. محمدمهدی به همراه دوستان فاضل خویش، یعنی مرحوم بحرالعلوم و
میرزای قمی و
ملا محمدمهدی نراقی، محضر این بزرگ مرد علم و تقوا را درک کردند. این شاگردان که از پرورش یافتگان برجسته و ممتاز مکتب مرحوم فتونی هستند، در اجازاتی که برای دیگران صادر کردهاند، او را به عنوان فقیه فاضل و استاد اهل تتبع و نخبه محدثین و فقها و فاضل وارسته و شیخ بلندمرتبه و عالم متقی ستودهاند.
ایشان صاحب کتاب گران سنگ
الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهرة است. در کربلابه تدریس و تربیت شاگردان اقدام کرد. میرزا محمدمهدی ضمن بهره بردن از تواناییهای مرحوم بحرانی در دانشهای نقلی، شیفته ی
اخلاق و
تقوا و ساده زیستی او گردید.
میرزای شهید از استادش وحید بهبهانی،
سید محمدحسین فرزند
سید محمد صالح شیخ الاسلام اصفهان و دخترزاده ی
علامه مجلسی در نقل حدیث اجازه گرفت.
سلسله مشایخ وی به قلم آخوند ملا حمزه قاینی که به تقاضای آقا احمد بهبهانی نگاشته شده به شرح ذیل است: شیخ محمد حسین عاملی مشهدی، بهاء الدین محمد، میرزا بدر الدین محمد،
شیخ حر عاملی که طریقه وی طبق آن چه در کتاب
وسایل الشیعه مسطور است به
ائمه معصوم، علیهم السلام، متصل میگردد. این سلسله روایی از استاد دیگرش
شیخ محمدمهدی فتونی نجفی چنین است:
سید محمدمهدی از شیخ مهدی فتونی از شیخ ملا ابوالحسن از علامه مجلسی که طبق احادیث
بحارالانوار به حضرات معصومان، علیهم السلام، منتهی میگردد.
در برخی. منابع ادعا گردیده است این دانشمند از محضر شیخ حسین نجف تبریزی (۱۱۵۹-۱۲۵۱ قمری) استفاده کرد، در صورتی که این فقیه بزرگوار، بعد از فراگیری مقدمات و سطوح نزد علمای زادگاهش به محضر
سید بحرالعلوم شتافت و جزء شاگردان اختصاصی او گردید و
سید بحرالعلوم خود از شاگردان وحیدبهبهانی است که در مشهد از حوزه درسی
سید محمدمهدی مذکور استفاده کرد. بنابراین چنین موضوعی نمیتواند واقعیت داشته باشد.
همین مصادر ذیل شرح احوال
آقا سید جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) نوشتهاند: وی از محضر علمایی مانند بحرالعلوم، شیخ جعفر کبیر، شیخ حسین نجف بهره برد. از
میرزای قمی به اخذ اجازه نایل گشت.
سید جواد جزء مشاهیر طبقه بعد از علامه
سید محمدمهدی حسینی است و استادان او در زمره معاصران و هم مباحثههای این شخصیت در درس وحید بهبهانی هستند، است.
جالب آن است که بعد از این خطای آشکار، اشتباه دیگری ادعای فوق را کاملا مخدوش ساخته است؛ زیرا، گفتهاند، شیخ حسین نجف از مشاهیر علوم ریاضی بوده و افزودهاند میرزا محمدمهدی ریاضیات را از وی آموخت. گویا آنان این فقیه را با شیخ حسین مشهدی استاد ریاضی و پدر همسر میرزا محمدمهدی یکی گرفتهاند.
میرزا محمدمهدی با کوله باری از دانش و
حکمت و
معرفت و پارسایی، از عتبات عراق به مشهد مقدس بازگشت و در آن جا حوزه درسی تشکیل داد. با توجه به این که در معارف اسلامی تبحر داشت، کثیری از تشنگان معرفت و حکمت به محضرش رسیدند تا از خرمن خرد او خوشهها برچینند.
به گواهی پرورش یافتگان مکتبش و شرح حال نویسان، او قادر بود فقه، اصول،
رجال،
حدیث،
فلسفه،
عرفان،
کلام،
منطق،
ریاضی، ستاره شناسی را در عالیترین سطح و به بیانی شیوا برای فراگیران تدریس کند. به برکت وجودش،
علوم عقلی و نقلی در قلمرو
خراسان و حتی در برخی نقاط دیگر
ایران رونقی بسزا گرفت.
برخی از شاگردان که از محضر او بهره بردهاند، عبارتاند از:
ملا حمزه قاینی
عالم گمنامی که در فقه و اصول محضر میرزا را درک کرد و از او اجازه ی
روایت دریافت کرده است.
سید دلدار علی رضوی هندی
در سال ۱۱۹۴ قمری به قصد زیارت بارگاه حضرت
امام رضا، علیه السلام، به مشهدمقدس رفت و به حوزه درسی میرزا محمدمهدی راه یافت و در
فقه و
حدیث و کلام از او بهره مند گردید. استاد در اجازه روایی که برای این شاگرد خود صادر کرده، وی را عالم عامل، فاضل کامل،
سید بزرگوار عالی نسب معرفی کرده است.
سید محمدمهدی طباطبایی، او به سال ۱۱۸۶ قمری به مشهد آمد. حدود شش یا هفت سال در جوار بارگاه قدس رضوی اقامت داشت. ضمن ملاقات با اقشار گوناگون و فعالیتهای تحقیقاتی و آموزشی، به محضر هم مباحثه خود در درس وحید بهبهانی، یعنی میرزا محمدمهدی رفت و در حکمت
عرفان و مباحث اعتقادی از تواناییهای او استفاده کرد.
در همین دوران میرزا محمدمهدی که از استعداد فوق العاده وی شگفت زده شده بود و سوابقی از خلاقیتهای فکریش را میدانست خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم». از آن
زمان سید محمدمهدی طباطبایی به بحرالعلوم شهرت یافت.
حاج میرزا زین العابدین خوانساری فرزند
سید ابوالقاسم جعفر
ملا محمدصالح برغانی
محمدتقی برغانی (معروف به شهید ثالث)
ملا احمد نراقی فرزند
ملا محمدمهدی نراقیمیرزا محمد حسن فانی زنوزی الاصل صاحب ریاض الجنه در سال ۱۲۰۳ قمری به مشهد رفت و مدت دوسال در علوم نقلی و
عقلی از میرزا محمدمهدی محظوظ گردید.
سید عبدالکریم جزایریفرزند جواد فرزند عبدالله فرزند
سید نورالدین فرزند
سید نعمت الله جزایری.
حاج میرزا یوسف مجتهد طباطبایی تبریزی.
اسدالله دزفولی کاظمی.
سید کاظم جزایری از نوادگان
سید نعمت الله جزایری.
ملا عبدالوهاب شیخ الاسلام مشهدی که در علوم ریاضی و
فلسفه مهارت داشت.
سید جعفر ثانی خوانساری که از استاد اجازه ی روایت هم دریافت کرد.
آقا احمد بهبهانی فرزند آقا محمد علی و نواده
وحید بهبهانی صاحب مراةالاحوال جهان نما و مناهج الفقه.
محمدحسین خبوشانی (قوچانی)
برای ادامه ی تحصیل به مشهد آمد و به جمع شاگردان میرزا محمدمهدی پیوست. به توصیه ی او به قوچان رفت و زعامت دینی آن دیار را عهده دار شد. او در
ربیع الاول ۱۲۶۲ رحلت کرد.
شیخ آقا ابو محمد فرزند شیخ حسین مشهدی (برادر همسر آقا میرزا محمدمهدی).
در ضمن فرزندان ایشان در زمره ی شاگردانش بودهاند که در ادامه ی مقاله به شرح حال شان خواهیم پرداخت.
میرزا محمد حسن فانی زنوزی که شرح تجرید قوشچی را نزد میرزا محمدمهدی خوانده است، او را این گونه معرفی میکند:
فاضل کامل عادل مورد اعتماد، محقق دقیق، حکیم متکلم، فقیه دارای منزلت والا و شان بزرگ، استاد عارف صاحب افتخارات و معارف، اقیانوسی از علوم
عقلی و نقلی،
خورشید حکمت علمی و عملی، علامه روزگار و یگانه عصر که فضیلتش در اقصی نقاط انتشار یافته است... در مشهدرضوی نزدش درس خواندم و چنان از انوارش بهره بردم که در کلام و بیان و نوشتار قابل وصف نیست.
فاضل بسطامی او را چنین میستاید:
فاضل هادی، عالم کامل که هادی انسانها است، شهید سعید یگانه، مولانا میرزا مهدی از مشاهیر دانش وران
خراسان، بلکه از معاریف فاضلان
ایران که مهارتش تمام در
معقول و منقول، بویژه
فقه و
اصول در اعلی درجه
علم و
عمل دارد. او که در اغلب فنون ماهر است، مدام مشغول فیض رسانی به مشتاقان در دانش و ادب و تربیت محصلان و تشویق آنان است.
محمدحسن خان اعتمادالسلطنة می گوید:
از بزرگان مجتهدان
خراسان و رجال برجسته ی ایران که در دارالعلم اصفهان در بیت علم و
سیادت و
تقوا زاده شد. حکمت،
منطق و
کلام را نزد آقا محمد بیدآبادیآموخت و در این عرصه ی سرامد اقران گردید و در عتبات عالیات نزد دو فقیه والا... به فراگیری فقه، اصول و حدیث پرداخت و گوی سبقت را از همگنان آموخت.
عبدالرزاق بیک دنبلیاین گونه وی را ترسیم میکند:
دانشمند ذوفنون که افعالش بر اقوالش با دلیل و برهان بوده و بدر درخشانش بشریت را به فیض میرساند. فاضلی نیک
اخلاق و پاکیزه روزگار، نیکو طوبی و با
حلم و با وقار بود.
محمد رضی تبریزی مستوفیمی نویسد:
مصرفضایل را جامع و علم و فقه و حکمت را رافع، سفینه شرع را لنگر، سپهر دانش
معقولات را محور، حاوی فروع و اصول و محیی رسوم
معقول، در فن ریاضی کمال تبحر داشت. اصلش از سادات عظام
اصفهان است و در مشهدمقدس رضوی نشو و نما یافته. در آن ارض قدس، خواص را مرجع و مآب بود و وضیع و شریف و قوی و ضعیف را ملجا و معاذ.
سید علی دلدار علی رضوی هندی می گوید:
وقتی به مشهدمقدس رفتم، توفیق زیارت شخصیتی به من دست داد که علامه روزگار، جامع
معقول و منقول حاوی فروع و اصول متکلم بدون بدیل و بی نظیر بود، مجتهدی که نمیتوان برایش عدیلی یافت، مولانا و
سیدنا محمدمهدی فرزند هدایت الله اصفهانی.
میرزا عبدالرحمان (مدرس
آستان قدس رضوی) مینویسد:
سید فاضل، عالم کامل معهتدی، شهید سعید یگانۀ روزگار مولانا میرزا مهدی از مشاهیر علمای
خراسان، حتی از معاریف فضلای کشور
ایران، به طور مستمر مشغول افاضه انواع علوم، رسوم و آداب و تشویق و پرورش فراگیران بوده، کراماتی چند به وی نسبت میدهند.
میرزا احمد بهبهانی در بیان کیفیت اتصال سند اجازه روایی خود به میرزا محمدمهدی مشهدی در وصف کمالاتش نوشته است:
جناب مستطاب فاضل کامل پاک طینت و اهل
تزکیه،
عالم پرهیزگار و اهل عمل جامع
معقولات و منقولات فاضل ربانی و دانش ور صمدانی میرزا محمدمهدی اصفهانی.
ملا حمزه قاینی فرزند سلطان محمد قاینی
خراسانی میگوید:
احادیث واخبار روایت شده از
نبی اکرم و ائمه اطهار، علیهم السلام، و نیز روایتهای مندرج در
کتب اربعه، بلکه تمام کتب اصحاب ابزار شامل
علوم عقلی و نقلی را من از شیخ مورد اعتمادم قطب فلک
سیادت، مرکز دائره ی
سعادت، افضل حکما و متکلمان، اعم علما و متشرعان موید به تاییدهای سبحانی مرحوم مغفور میرزا محمدمهدی حسینی
خراسانی.... مجاز گردیدم که نقل کنیم.
علامه عبدالحسین امینی می نویسد:
علامه میرزا محمدمهدی اصفهانی فرزند میرزا هدایت الله در مشهد مقدس اقامت داشت و یکی از چهار مهدی است که شاگرد امام مجدد وحید بهبهانی بودند. به لحاظ دانش و فقه و پرهیزگاری سرامد اقران بود. از علمایی است که در رشتههای گوناگون علوم
عقلی و روایی ماهرند. برخی علمای مشهور او را شهید چهارم خواندهاند. بازماندگان پاکی دارد که ازمیان شان دانشمندان و ادیبان و فقیهان شهیری امور دین و دنیای مردم را رهبری کردهاند.
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای یادآور گردیدهاند:
تعداد علمای
قرن سیزدهم مشهد بیش از علمای قرن دوازدهم بودهاند که اکثرشان تحصیلات عالی را در نجف و
اصفهان گذرانیدهاند و پس از مراجعت به مشهد هم از این عده علمای معروف، جمعی بر اثر وسعت روز افزون شهر و ازدیاد جمعیت آن به امور شرعی و انجام دادن وظایف اجتماعی مشغول گردیده و صرفا شمار محدودی به کار تدریس و اداره ی حوزه اشتغال یافتهاند.
معظم له افزودهاند:
معروفترین عالم روحانی مشهد در اوایل این قرن میرزا مهدی شهید است که در
خراسان به شهید ثالث معروف است. وی علاوه بر ریاست روحانی و نفوذ اقتدار عمومی در مشهد، شهرت علمی فراوانی در همه شهرهای ایرانداشته و از علمای بزرگ
شیعه به شمار میآمده است. وی در محضر اکابر علمای نجف مراتب عالی علمی را پیموده و پس از مراجعت به مشهد، به وظایف روحانی و اداره
حوزه علمیه و اقامه
نماز جماعت اشتغال یافته و عاقبت در سال ۱۲۱۸ قمری به دست نادر میرزای افشاری شهید گشته است.
شهید میرزا مهدی حسینی به موازات تدریس و فعالیتهای ارشادی و ترویجی، از تالیف و تصنیف غافل نبود، اما متاسفانه آثار اندکی از وی شناسایی گردیده است. ذیلا نوشتههای وی که مطبوع و یا به صورت مخطوط در دست رس اهل فن و مشتاقان میراث علمی شیعه است، معرفی میگردد.
موقعی که وی نزد وحید بهبهانی مشغول دانش اندوزی بود، به شاگردان خویش توصیه کرد بر کتاب کفایة الاحکام
محقق سبزواری که یک دوره کامل
فقه استدلالی، شرحی مبسوط بنویسد. میرزا محمدمهدی، تقاضای استادش را عملی ساخت و در ابوابی از این اثر شرحی ارزشمند، عمیق و مفصل نوشت و آن را نبراس الهدایه نامید.
در برخی منابع این اثر، با عنوان شرح کفایه مولا محمدباقر
خراسانی معرفی گردیده است نسخههایی خطی از کتاب مورد اشاره در کتابخانه ی مرکزی آستان قدس رضوی نگهداری میشود.
کتاب الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه از آثار گران سنگ شیخ سعید شمس الدین ابی عبدالله محمد بن مکی جزینی عاملی معروف به
شهید اول، مقتول به سال ۷۸۶ قمری است. بر این کتاب در قرون بعد، فقها شروحی نگاشتهاند. یکی از آنها شرح آقا میرزا محمدمهدی حسینی است که
شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه
آن را معرفی کرده است و معلم حبیب آبادی
جزء آثارش فهرست کرده است.
کشمیریدر نجوم السماء
آن را جزء شروح مشهور و متداول دانسته است.
آن مرحوم در مسیر سفر
بیت الله الحرام و در منازل و توقف گاههای گوناگون، به نوشتن آن اهتمام ورزیده است. این تلاش از ارادهای استوار و میزان احاطه و تسلط وی بر منابع و مباحث فقهی حکایت دارد.
مؤلف در این نوشتار، کتاب نوروزیهاستادش ملا اسماعیل خواجویی را مورد نقد و تامل قرار داده است. نسخهای از رساله ی حاضر در کتابخانه
مجلس شورای اسلامی موجود است.
رسالهای است در نقد و بررسی و ذکر ایرادهای رسالة فی القرض بشرط المعاملة المحاباتیه از استادش وحید بهبهانی.
رسالةفی صلاةاللیل
میرزا حسین نوری در کتاب
مستدرک الوسائل آن را معرفی کرده است.
میرزا مهدی ضمن این که در انواع علوم به درجات والایی دست یافت و جرعههای
معرفت و
حکمت را به کام تشنگان کمالات ریخت، اما هرگز نخواست فضایل خود را آشکار کند و از این رهگذر شهرتی به دست آورد. او موفق گردید از حجابهای دنیایی و تیرگیهای بازدارنده عبور کند و بر امیال و خواستههای نفسانی قدم بگذارد. او
زهد و وارستگی پیشه کرد و از قلههای دانشوری در هموارترین دشتها و جلگههای فروتنی دامن کشید.
با وجود آن که تمامی اهتمامش در جهت بندگی
خداوند، تلاش برای تزکیه درونی و آراستن باطن به خصال ملکوتی و حتی نایل گردیدن به مکاشفات و بروز پارهای کرامتها، برای خود هالهای از تقدس به وجود نیاورد و خود را از وسوسههای شیطانی و تحریکات نفسانی، مصون و مامون نمیدید.
در حالی که مدرسی پر آوازه بود و از نقاط گوناگون برای استفاده از محضرش علاقه نشان میدادند و حتی شخصیتهای بلند پایهای مایل بودند از چشمه
فکر و خرد او، جویبارهایی به دست آورند و نیز به برکت وجودش، بسیاری از گرههای فکری و اجتماعی و اقتصادی گشوده میشد و مرجعیت شرعی مردم را برعهده داشت در دامهای فریبنده جاه طلبی و شهرتهای آفت زا و کاذب خود را گرفتار ندید و برای خویشتن در برخورد با اقشار گوناگون و شاگردان متعدد، تعین و امتیاز ویژهای قائل نمیگردید. ظاهرگرایی و برخی تشریفات مرسوم را رواج نمیداد. اینها، همه، از
اخلاص و وارستگی او نشان داشت.
لطافت روحی که در پرتو غلبه بر سپاه
جهالت و
ظلمت و خودخواهی کسب کرده بود، نوعی صفای معنوی برایش به ارمغان آورد که تاثیر مهمی در برقراری ارتباط و پیوند قلبی با دیگران بر جای گذارد و درک بسیاری از معانی و حقایق عالی ومعنوی را برایش امکان پذیر ساخت.
روح احساس مسئولیت در برابر دیگران، وی را از گوشه انزوا و عزلت و خلوت بیرون آورد. در واقع با شکستن حصار زندگی انفرادی، بین
سعادت خود با سرنوشت دیگران، پیوندی عمیق برقرار ساخت. رنجهای محرومان و بینوایان او را آزار میداد.
در این باره، دو برنامه را در پیش گرفت: یکی این که شخصا و در خفا و عاری از هرگونه تظاهری برای یتیمان و مستمندان و مستضعفان، ارزاقی میبرد. دیگر این که کوشید موانعی که برای اقشار مذکور گرفتاری به وجود میآورد، از بین ببرد.
البته این گونه نبود که به بهانه ی احسان و ایثار دور از
چشم مردم، صرفا خصال مذکور را در خود شکوفا سازد، بلکه از طریق مواعظی نیکو و رفتاری شایسته به فرزندان و شاگردان و آشنایان توصیه میکرد پیگیر چنین مسیری باشند و پس از بندگی
خداوند، خدمت به بندگان خدا را از یاد نبرند.
آن چه بر زبان میآورد، از دلش برمی خاست و قبلا خود به آن عمل کرده بود. به همین دلیل شرح حال نویسان از او به عنوان عالم عامل و دانشمند پرهیزگار و مجتهد اهل
تزکیه و خورشید
حکمت نظری و عملی سخن گفتهاند.
حالت دیگری که از
روح مسئولیت پذیرش منشا میگرفت، این بود که میکوشید موانع موجود بر سر راه ارزشهای
الهی را در حد توان، برطرف سازد،
امر به معروف کند، به امور مسلمانان اهتمام ورزد، ستم دیدگان را یاری کند و با خوراکهای فکری و معنوی، به احیای نفوس و ارشاد مردم بپردازد و چراغ
ایمان، خرد، منطق و آزادگی معنوی را روشن سازد.
آن حکیم نامدار، یافتهها، کاوشها، دانستهها، آموختههای خود را در
علوم اسلامی و طبیعی با بینایی قلبی همراه ساخت و در واقع، شناخت علمی و
عقلانی را با آگاهیهای ذوقی و شهودی توام کرد که ارمغانش معرفتی کرامت گونه بود. چنین شناختی در پرتو علمی به دست آمد که با عمل و ذکر و اخلاص توام گردیده بود.
آن بزرگوار بر اثر پیروی از موازین
شرع مقدس و رعایت محرمات الهی و مخالفت با
هوای نفس، به درجهای رسید که او را از الهامات ربانی برخوردار ساخت و به برکت این هدیه عرشی و قدسی برخی معضلات علمی و فلسفی را میگشود و به سهولت از دالانهای تردید و تحیر عبور میکرد و روزنههایی از معارف ناب بر رویش گشوده گردید.
در واقع انس با ذکر و
عبادت و
تهجد و نیایش و مستحبات، او را به مراتبی از قرب
الهی ارتقا داد و توفیق دریافت حقایق بالاتر و عالی تر از نصیبش ساخت. این ویژگی، پاداش اهتمام خالصانهای در تزکیه و
تقوا و تسلیم در برابر اوامر و نواهی الهی بود.
آن بصیرت درونی نه تنها میرزا محمد مهدی را از هر گونه تزلزل و سرگردانی رهانید، بلکه با چنین نیرویی، برخی وقایع را پیش بینی میکرد یا آن که به دریافتهای شهودی نایل میگردید، رویاهایی راستین و صادقانه داشت که به اوقات بیداری متصل بود، هاتف غیبی با او سخن میگفت و قفلهای بسته به رویش باز میشد.
فاضل بسطامی نوشته است:
چون در شبها و سحرگاهان به زیارت
آستان قدس رضوی مشرف میگردید، در روضه ی حضرت
امام رضا، علیه السلام، به دست غیب برایش گشوده میگردید.
این موضوع را برخی دیگر از شرح حال نگاران مورد تاکید قرار دادهاند.
ایشان به خط خویش در پشت کتابی، شرح یکی از رویاهای راستینی را که برایش روی داده چنین نوشته است:
«شبی در عالم خواب مشاهده کردم، امیر مرادخان از سرداران لشکر قاجار بر گروهی از طوایف ترکمن غلبه یافت و حدود یکصد و شصت نفر را به
قتل رسانید و عدهای را به اسارت درآورد. خداوند این رویا را از خوابهای صادق برایم قرارداد و بعد از کاوش مشخص گردید، تعداد مقتولان توسط وی در شهر مرو، به همان میزانی است که من در خواب دیده بودم.
بعد از چند روز در حالتی بین خواب و بیداری هاتفی ندا داد: بیرامعلی خان کشته شده است. بعد از چند ساعت خبر رسید که بیک جان ملعون، بیرام را به
قتل رسانید.
از قضایایی که موید حالات کشف و
شهود وی است، این است که بعد از آن که مشهدمقدس رضوی به تصرف آغامحمدخان قاجار در آمد و شاهرخ میرزا تسلیم گردید و جواهرات بسیاری از خزاین و دفائن نادری را این فرد به شاه قاجار تسلیم کرد، به فرمان خان، شاهرخ همراه برخی اولاد و احفادش به اجبار ملازم رکاب وی گردید و همگی به
تهران کوچ داده شدند، در بین راه به فرمان آغامحمدخان قاجار، شاهرخ را تحت شکنجههای سخت قرار دادند تا از محل اختفای بقیه جواهرات پرده بردارد. سرانجام او گفت شش جعبه جواهر را نزد حکیم آیتالله میرزا محمدمهدی به رسم
امانت، به ودیعت نهادهام و هم اکنون نزد او نگاهداری میشود.
آغامحمدخان که از هیبت معنوی ونفوذ اجتماعی و سیاسی آن فقیه حکیم هراس داشت و این ویژگیها اجازه نمیداد با او از راه عتاب و تهدید برخورد کند، از این روی نامهای ملایم برای میرزای
شهید نوشت و طی آن، از وی خواست مشهد را ترک گوید و تهران را محل اقامت خویش قرار دهد، تا هم رفتارهای آن حکیم دانش ور را تحت نظر قرار دهد و از صلابت و ابهت معنوی او بکاهد و در ضمن آن جواهراتی را که به او سپرده بودند با نیرنگ بازستاند.
یکی از پیش خدمتها به همراه چندین مامور مسلح از تهران روانه ی خراسانگردید تا ضمن تحویل نامه ی شاه به او، ایشان را به تهران بیاورند.
سید با آگاهی از برنامه ی پادشاه قاجار، عازم این
مسافرت اجباری گردید و چون مشاهده کرد اطرافیان و شاگردان و خویشاوندانش از این وضع ناراحت هستند، به آنان نوید داد: «
صبر و بردباری پیشه کنید. تشویش و حزن به دل راه مدهید. اطمینان داشته باشید که تقدیر
الهی بر آن تعلق گرفته که بین من و آن شاه ستمگر و غاصب هیچ گونه ملاقات و مذاکرهای صورت نگیرد و به زودی از نیمه راه، من به مشهدرضوی باز میگردم و در کنارتان مشغول انجام دادن وظایف آموزشی و ارشادی خواهم بود.
سرانجام ایشان مشهد را ترک کرد و چون مسافتی از شهر دور گردید، خبر رسید خدمت گزاران شاه قاجار، شبانه بر بالینش رفته و در شب ۲۷ رجب المرجب سال ۱۲۱۱ قمری هنگام سحر او را به هلاکت رسانیده و تاج و صندوقچه جواهرات را که همواره با خود همراه داشت، نزد سردارش صادق خان بردهاند. بدین گونه مامورانی که موظف بودند
سید بزرگوار را به تهران ببرند، از این برنامه صرف نظر کردند و ایشان هم به مشهد مقدس بازگشت.
میرزا مهدی سلوک عرفانی را از طریق بندگی
خداوند و پیروی از دستورهای الهی گذرانیده بود و بین عرفان نظری و تعالیم
قرآن و
سنت نبوی و سیره ائمه هدا، علیهم السلام، هیچ گونه تضادی نمیدید و درعمل این اصل را به اثبات رسانید که وقتی انسان خالصانه رو به سوی خدا کند، نوری به صفحه وجودش میتابد که هم خانه دلش را تاب ناک میکند و هم صفحه ی
عقل و ذهنش را روشن میکند.
یکی از تلاشهای او، این بود که عرفان اصیل و ناب را که قرآن و
پیامبر و ائمه، علیهمالسلام، اصول و قواعدش را ترسیم کر دهاند، از
راه توام با انحراف و
بدعت صوفیان تفکیک کند و از خرقه بازی و سالوسی و ریاکاری و دکان داری فرقهای و فریب دادن مردم با القای اوهام و تخیلات و وردهای دروغین و کرامات کاذب، به شدت بیزار بود.
نالههای شیطانی و نفسهای سرد عاری از
صدق و
اخلاص و خلسههای آمیخته به لذتهای حیوانی و شهوانی را افشا کرد و در مقابل مروجان این گونه انحرافات و کژرویها به مبارزه برخاست. آن عارف روشن بین که از خطر صوفیان و مفاسد این فرقهها آگاهی داشت، برای خنثی کردن افکار و تلاشهای تبلیغی و فرهنگی آنان از هیچ گونه اقدامی مضایقه نداشت.
هنگامی که نورعلی شاه (از مریدهای معصوم علی شاه دکنی) را به فرمان علی مرادخان زند از
اصفهان بیرون کردند و در مورچه خورت واقع در چهل کیلومتری غرب این شهر گوشهای مرید و مراد را بریدند و معصوم علی شاه را به دستور آقا محمدعلی بهبهانی (فرزند وحید بهبهانی) به
قتل رسانیدند، نورعلی شاه به مشهدگریخت. او از رفتارهای قبلی و نشر خرافات و ترویج بدعتهای انحرافی دست برنداشت و اشعاری را با آوازی خاص در کوچه و خیابان میخواند و با جاذبههای اغوا کننده مردم را گرد خود جمع میکرد و معرکه گیری کرد به نحوی که گاهی معابر و محل رفت و آمد مردم مسدود میگردید.
نورعلی شاه با رخساری روشن و گیسوانی دراز و آهنگهای فریبنده به روش خود ادامه داد. برخی مبلغان و روحانیان و نیز ائمه ی جماعات از این وضع احساس نگرانی کردند و به کمک عدهای از مومنان و افراد متدین او را دستگیر کردند و به محضر آقا میرزا محمدمهدی بردند و همگی گواهی دادند او از سنتهای
مسلمانان و آداب شرعی بیرون آمده و با سر و صدا و جلوههای مردم فریب، قصد دارد مردم را نسبت به ارزشهای
الهی و اصالتهای قرآنی دچار تردید سازد و گمراه شان کند و در
فساد عقاید و افکار انسانهای پاک نهاد میکوشد.
آن شهید پس از بررسیهای لازم، وقتی برایش مسلم گردید رفتار او،
خشم مردم و روحانیان را برانگیخته و احتمال دارد با اغوایش انحرافات و بدعتهای در جامعه چون علفهای هرز قارچهای سمی بروید، فرمان داد گیسوانش را بریدند و سرش را تراشیدند و او را همراه صوفیان و درویشان پشمینه پوش که هوادارش بودند با ذلت تمام از مشهدبیرون کردند، بدین گونه گلستان رضوی از لوث وجود آنان پاک شد و نورعلی شاه هم به هراترفت.
این حکیم وارسته که نسبت به امور دنیایی و مناصب و شهرتهای کاذب بی اعتناست، اولا به دلیل بی رغبتی به جلوههای فانی و فریبنده از عزت و اقتدار معنوی و صلابتی ویژه برخوردار بود و ثانیا، به دلیل آرامش قلبی ناشی از ذکر و
عبادت، به یک پایگاه عظیم معنوی متصل گردید و از این روی با
شجاعت و شهامت در برابر طوفانهای تهدیدکننده هراسی به دل راه نمیداد و در برابر زورگویان و جباران و افراد شریر
مقاومت میکرد و در مواقعی، موقعیت سیاسی و اجتماعی آنان را به تهدید وا میداشت.
از سوی دیگر بر اساس مسئولیتی که بر عهده داشت و شئون ایجاب میکرد، نمیتوانست در برابر فشارهایی که به مومنان و
شیعیان وارد میگردید، ساکت و خاموش بماند. آن عالم عابد ریاست امور شرعی و حقوقی و قضایی و اجتماعی
خراسان را بر دوش گرفت و کوشید از موضع فقیهی فرزانه و حکیمی بلند پایه، برای اصلاح امور دینی و رفاه و امنیت و آسایش مردم گامهای موثری بردارد.
او هیچ گونه منصب حکومتی را نپذیرفت، اما وقتی مشاهده کرد که در برابر جامعه شیعه ایران، دشمنان و مهاجمان زیادی صف بندی کردهاند و میخواهند در اتحاد و انسجام آنان خلل وارد سازند و میراث فکری و معنوی و مادی آنان را به غارت ببرند، کوشید با کارگزاران وقت همکاریهایی در حد
دفاع از دیانت و مردم متدین، داشته باشد. چنان چه وقتی مشاهده کرد یاغیان و اشرار میخواهند اوضاع آشفتهای را به
خراسان تحمیل کنند،
سید و وظیفه ی خویش دانست که در برابر هرگونه تجاوز و زورگویی مقاومت کند. همین امر هم زمینه های
شهادت او را فراهم ساخت.
نصرالله میرزاو نادرقلی میرزا از نوادگان نادر فرزندان شاهرخ میرزا فرزند رضا قلی میرزا (که توسط پدرش نادراز نعمت بینایی محروم گردیده بود) بر مشهدو توابع وضع ناسمان و مرات آوری را حاکم کرده بودند. این دو برادر سبک
مغز، همواره بر سر
قدرت رسیدن با هم در حال نزاع بودند. برخلاف رضایت
پدر، به بهانه ی جیره ماهانه سپاهیان، به طلاها و نفایس خزانه
آستان قدس رضوی دست دراز کردند و سر طوق مکلل (آراسته شده) و جواهرنشان را که بر مزار گنبد مبارک حضرت
امام رضا، علیه السلام، نصب گردیده بود، پایین کشیدند و قالی سیم تاب زردوز را که
سوره مبارک یاسین در اطرافش منقوش بود،
آتش زدند تا سیم و زر گداخته ی آن را به دست آورند. صفحات مرصع (جواهرنشان) رواق را از جای برکندند و کارهای ناروای دیگری مرتکب شدند. آنان در صدد بودند این غارت گری را ادامه دهند و میخواستند چند دانه خشت طلایی را که روی مرقد منور حضرت
ثامن الحجج نصب بود، به سرقت ببرند. وقتی آیتالله میرزا محمدمهدی حسینی به قصد سوء آنان پی برد، دست ممانعت پیش آورد و آنان را از این کار نادرست باز داشت. از طرف دیگر طلاهای روضه رضویه را که به عنوان جیره و مواجب بین سپاهیان نادر میرزا توزیع گردیده بود با توصیههای آن مرجع عالی قدر و نیز بر اثر جاذبه ی معنوی ایشان، از سربازان و کارگزاران بازگردانیده شد و او پس از فراهم آوردن این ذخائر، موفق گردید با چنین سرمایهای، ضریحی برای مرقد شریف بسازد.
زمانی که آشوب گران و اشرار به مشهدی ورش آوردند و آستان قدس رضوی را مورد هجوم و چپاول قراردادند، او با صلابت و
شجاعت به
دفاع از موقوفات و نذورات و میراث فرهنگی و هنری این بارگاه منور پرداخت و اجازه نداد یغماگران اموال حرم رضوی را صرف طمعهای سیری ناپذیر خود کنند.
چنان که اشاره کردیم شاهرخ میرزا فرزند نادرقلی (فرزند نادر شاه) تا سال ۱۲۱۰ قمری بر
خراسان حکومت کرد تا این که توسط محمد شاه قاجاربه
قتل رسید. بعد از
مرگ وی فرزندش نادر قلی میرزا دعوی سلطنت کرد و منطقه ی
خراسان را تحت سیطره خود درآورد. او در ۱۲۱۸ قمری در برابر حکومت مرکزی
علم طغیان افراشت.
فتح علی شاه قاجار، جهت سرکوبی او، یکی از فرماندهانش را که حسین خاننام داشت، با سپاهی کافی مامور کرد، اما نادر قلی دروازههای شهر مشهد را مسدود ساخت و داخل حصار این دیار مقدس سنگر گرفت. سپاهیان حسین خان هم این منطقه را تحت محاصرهای شدید قرار دادند؛ چون، این وضع ادامه یافت، مردم ساکن مشهد دچار آشفتگی و
قحطی و گرسنگی گردیدند. از این روی عدهای از برگزیدگان اهالی به محضر آیتالله میرزا مهدی که در حرم مطهر مشغول ذکر و
عبادت بود، رفتند و از آن حکیم گرانمایه و فقیه فرزانه ـ که نفوذ سیاسی اجتماعی فوق العادهای داشت ـ تقاضا کردند
مسلمانان را از این وضع ناسامان نجات دهد. آنان از رفتار نادر قلی میرزا و قحطی زدگی و سایر تنگناهایی که بر اثر این وضع پیش آمده بود سخت نالیدند.
وقتی نادر قلی میرزا متوجه گردید، اهالی به کار او معترض هستند، به ذهنش خطور کرد رهبری این اعتراضات و سر و صداها به دست با کفایت میرزا محمدمهدی است و با این تصور به جستجوی وی پرداخت تا سرچشمه جنبش را از تکاپو باز دارد.
در همین اثنا به
سید خبر دادند نادر قلی میرزا در پی شما است. او پس از بررسی جوانب امر، خاطر نشان ساخت اگر نادر قلی میرزا به داخل حرم بیاید و در آن مکان مقدس زد و خوردی صورت گیرد، حرمت آستان قدس دچار خدشه میشود و نیز
خون عدهای از مردم که گناهی ندارند بر
زمین ریخته میشود. لذا از حرم مطهر بیرون آمد و رو به خیابان شتافت تا به نادر قلی میرزا بفهماند ستیزه گری بیهوده است. اعیان
خراسان با حسین خان قاجار همراهاند و مردم هم تاب و تحمل این وضع را ندارند. اگر حاضر به تسلیم گردی،
شفاعت مینمایم که به تو آسیبی نرسد و حداکثر در گوشهای از کشور تبعید گردی.
سرانجام که این گفت وگوها که در مقابل دارالضیافه صورت گرفت، برای نادرقلی ثمری نداشت و او به مواعظ
سید توجهی نکرد و با اشاره ی او، اطرافیانش به آن
حکیم عارف یورش بردند و ضربهای بر سرش وارد کردند. خود نیز
سید را مضروب ساخت و دو روز بعد یعنی در سیزدهم رمضان المبارک ۱۲۱۸ قمری بر اثر این حادثه
سید محمدمهدی حسینی به
شهادت رسید و پیکرش در حرم انور رضوی و در
مسجد پشت سر مبارک اطهر دفن گردید.
برخی او را شهید ثالث و عدهای شهید رابع لقب دادهاند.
میرزا محمدمهدی سر سلسله ی خاندانی گشت که به سبب شهادتش به «آل شهیدی» شهرت یافتهاند و از اصیلترین خاندانهای معروف سادات دانش ور و ادیب در
خراسان به شمار میروند. علامه عبدالحسین امینی می نویسد:
وی بازماندگانی پاک دارد که از میان آنان دانشمندان، ادیبان و فقیهان پرآوازهای برخاستهاند، بزرگوارانی که امور
دین و دنیای مردم را اداره و رهبری کردهاند و غالبا در مشهدمقدس میزیستهاند.
(۱۱۷۸-۱۲۴۸)
فرزند ارشد
سید محمدمهدی و از
علما و فقهای نامدار
خراسان است. وی در سنین جوانی از محضر پدر در
فقه و
حکمت و
کلام و علوم ریاضی بهره برد. پس از تکمیل کردن تحصیلات نزد استادان دیگر، به مقام والایی از حکمت و
معرفت دست یافت. با
شهادت پدر ریاست شرعی و دینی استان
خراسان را بر عهده گرفت و تا
زمان رحلت به تدریس و تربیت شاگردان و فعالیتهای ارشادی و رفع مشکلات اجتماعی و منازعات افراد مشغول بود.
وی از هر فرصت و امکاناتی که به دست میآورد، برای ایجاد آرامش و امنیت و دفاع از
حقوق محرومان و رشد معنوی اقشار گوناگون بهره میبرد.
ماجرای بازداشت محمدولی میرزا در حدود سال ۱۲۳۰ قمری از سوی اسحاق خان قرایی که با دخالت رضاقلی خان زعفرانلو و فئودالهای محلی نزدیک بود به یک غائله ی بزرگ سیاسی اجتماعی تبدیل گردد، با وساطت ایشان کنترل و برطرف گردید:
زمانی که شجاع السلطنه حاکم
خراسان از
حکومت عزل گردید و به
تهران رفت.
سید محمدخان کلاتی به دست یاری ترکمانان، بنای تجاوز و تعدی به حقوق مردم را پایه ریزی کرد و بدین گونه شهر مشهد ناامن گردید. میرزا هدایت الله،
سید جلیل نیشابوری را که از شاگردانش بود به کلات فرستاد و او را با نصایح مشفقانه، از شورش و طغیان گری بازداشت و آرامش را به خطه
خراسان بازگردانید.
تفسیر محققانهای بر ده جزء نخستین و ده جزء پایانی
قرآن مجید و کتاب هدایة العوام در فقه از آثار میرزا هدایت الله است.
سرانجام این عالم بزرگ در هفتم رمضان المبارک ۱۲۴۸ قمری دار فانی را وداع گفت و پیکرش در حرم مطهر رضوی دفن گردید. از وی چهار فرزند پسر به نامهای حاج میرزا هاشم، حاج میرزا عسکری، حاج میرزا ذبیح الله و حاج میرزا حسن (مشیر آستان قدس رضوی) و یک دختر که همسر میرزا محسن رضوی شد، باقی ماند.
خود از دانشوران این خاندان به شمار میآید، دارای فرزندانی فاضل و ادیب میشد که سومین آنها، از همه مشهورترند. او، ادیب فرزانه میرزا حبیب الله
خراسانی است.
دومین فرزند علامه میرزا محمدمهدیکه در سال ۱۱۸۸ قمری به دنیا آمد. او در خدمت پدر فاضل، علوم
معقول و منقول را تحصیل کرد و در معارف و مکارم اخلاقی سرامد معاصران خود گشت. آوازه اش در اندک مدتی در
حوزه علمیه مشهد طنین افکند. او بازوی توانای پدر در مراجعات مردمی و پاسخ به استفتائات بود و عمر با برکت خویش را به ترویج تعالیم
تشیع و تربیت شاگردانی شایسته اختصاص داد. شرح حال نویسان مقام
زهد و
تقوا و فقاهتش را ستودهاند.
در قسمت بالا سر حرم مطهر رضوی مدرسه ی علمیهای بنا نهاد. نماز جماعتش در ایوان جنوبی
مسجد گوهرشاد، شکوه بی بدیلی داشت.
میرزا عبدالجواد در علوم ریاضی و دانشهای فنی و ستاره شناسی و جغرافیا تبحر به دست آورد. جیمز فریزی که به ملاقاتش رفته، زهدش را ستوده و میگوید: فرش اتاقش از حصیر بوده و افزوده در تشریح مسایل علمی و فنی آگاهیهای خوبی داشت. میرزا عبدالجواد ادواتیساخته بود که به این سیاح انگلیسی نشان داد.
آن بزرگوار در سال ۱۲۴۶ قمری دار فانی را وداع گفت و در حرم رضوی و در جوار مرقد پدرش در توحیدخانه دفن گردید.
میرزا عبدالکریم، از مشاهیر شاگردان حاج میرزا حبیب الله رشتیو
سید علی شوشتریاست که پس از بازگشت از نجف اشرف، ریاست امور شرعی و تبلیغی مشهد را عهده دار گردید. فرزند او آیتالله
سید محمدحسین نجفی متولد ۱۲۸۱ قمری از مخالفان سرسخت استبداد قاجار به شمار میرفت و در
دفاع از مشروطه ی مشروعه با
شیخ فضل الله نوری هماهنگ بود. فرزند مرحوم نجفی آیتالله حاج
سید علی علم الهدی متولد ۱۳۱۲ قمری است.
وی سومین فرزند میرزا محمدمهدی و متولد سال ۱۱۹۰ قمری است. او نزد پدر و دیگری علمای عصر درس خواند و در
فقه و
حکمت و ریاضی مهارت یافت. بعد از
شهادت پدر همراه برادرانش میرزا هدایت الله و میرزا عبدالجواد به سفر
حج مشرف گردید و پس از بازگشت به تدریس روی آورد و در آستان قدس صاحب عناوین چون بهاء التولیه و وزیر وظایف بود. آوازه اش تا بدان جا رسید که از شهرهای گوناگون برای درک محضرش به مشهد می آمدند. وقتی شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی صاحب حاشیه بر معالمبه مشهد آمد، به مدت چهارده ماه میهمان او بود و قرض هایش توسط میرزا داوود ادا گردید. در این مدت، فقه و اصول را نزدش تکمیل کرد. میرزا داوود در جمع کتاب، اهتمام و علاقهای وافر داشت و نسخ خطی ممتازی در کتابخانه ی خویش فراهم آورد.
ترجمه ی مسایل قصرانی در علم ستاره شناسی از آثار مهم او است. نسخهای از آن، در کتابخانه ی
مجلس شورای اسلامی در مجموعه ی شماره ۶۲۸۰ نگهداری میشود. او قصد داشت در مشهد رصدخانهای بسازد. او اهل ادب بود و
شعر هم میسرود و «بی نوا» تخلص میکرد.
سرانجام این عالم وارسته و ادیب نامدار، به سال ۱۲۴۰ قمری درگذشت و در توحید خانه حرم رضوی دفن شد.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«سیدمحمدمهدی حسینی اصفهانی خراسانی».