سیدمحمد بهبهانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بهبهانی، سیدمحمد،
مجتهد پرنفوذ
تهران و از فعّالان اجتماعی ـ سیاسی
دوره پهلوی است.
در ۱۲۹۱ در
تهران متولد شد.
پدرش
سیدعبدالله بهبهانی ، از رهبران مشهور
مشروطه به شمار میرفت و سیدمحمد بیشتر شهرت و نفوذ خود را مدیون او بود.
نخستین آموزشهای دینی را نزد پدرش فرا گرفت و گفتهاند که در
علوم معقول از شاگردان میرزاابوالحسن جلوه بوده است.
پس از مدتی به
نجف رفت و در
فقه و
اصول ، در دروس استادانی چون
آخوند ملامحمد کاظم خراسانی حاضر شد.
نخستین فعالیتهای سیاسی بهبهانی از دوره مشروطه و در کنار پدرش آغاز شد.
پس از دوره
استبداد صغیر و سقوط
محمدعلی شاه ، به عضویت شورایی از مشروطه خواهان درآمد که برای اعاده مشروطیت تشکیل شده بود.
این شورا در نخستین جلسه، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و
احمد میرزا را به
سلطنت برگزید.
بهبهانی برای تشکیل
مجلس نیز فعالیت زیادی کرد و در مجلس دوم به عنوان
نماینده مردم تهران انتخاب شد.
بتدریج نفوذ و اعتبار بهبهانی، بویژه بعد از
شهادت پدرش افزایش یافت به طوری که تقریباً در بیشتر حوادث سیاسی نقش داشت.
یکی از اولین اقدامات او اعتراض به
تبعید علما از
عتبات توسط
حکومت عراق و به دستور
انگلیس ، در ۱۳۰۲ ش بود.
وی در ۱۳۰۴ ش، به عضویت مجلس مؤسسان انتخاب شد
و تا پایان سلطنت رضاشاه با دربار مناسباتی داشت.
با اینهمه ظاهراً تا پس از سلطنت
رضاشاه در فعالیت اجتماعی مهمی شرکت نکرد.
در دوره حکومت محمدرضاشاه، بهبهانی، در جایگاه یک روحانی طراز اول
تهران، نقش واسط بین
مراجع تقلید و مردم با دربار را ایفا میکرد و با توجه به موقعیت دینی ـ اجتماعی خود از یک سو و نفوذ در دربار از سوی دیگر، نسبت به حل مشکلات سیاسی، اجتماعی و دینی مردم اقدام مینمود.
وی در ۱۳۲۷ ش، به همراه چهارده تن از مجتهدان، بیانیه ای را امضا کرد که در آن ظاهر شدن
زنان در اماکن عمومی، بدون
حجاب ،
حرام اعلام شده بود.
بعد از این اطلاعیه، نخست وزیر وقت، با واسطه، از وی خواست که با توجه به نفوذ دینی خود، مردم را از تعرض به زنانی که رعایت حجاب را نمیکنند، بازدارد.
در دوره نخست وزیری
دکتر مصدق نیز، به نظر میرسد که مخالفت رهبران مذهبی بانفوذی همچون بهبهانی با لایحه اصلاح قانون انتخابات دولت، که خواستار اعطای حق رأی به زنان شده بود، در ناکام ماندن آن مؤثر بود.
در
نهضت ملی شدن صنعت نفت و تلاش و مبارزه جدی نیروهای ملی و مذهبی برای تحقق این امر، بهبهانی حضور فعال نداشت و بنابر اظهارات خودش تا میتوانست از مداخله در امور سیاسی فاصله میگرفت ـ هرچند گفته شده است که او هر زمان لازم میدانست در ابراز عقاید سیاسی خود تردید نمیکرد.
در هر حال، بهبهانی در ۱۵ خرداد ۱۳۳۱، زمانی که دکتر مصدق در دادگاه لاهه حضور داشت، در مصاحبه ای درباره ملی شدن صنعت
نفت اظهارنظر کرد که «تمام ملت
ایران از صمیم قلب آرزو داشته و دارند که این منظور انجام (گیرد) تا شاید به فضل الهی نفوذ خارجی از مملکت اسلامی ریشه کن شود»؛ وی این نکته را نیز افزود که در دیدارهای خصوصی، تا آنجا که با تصمیم وی به عدم مداخله در
امور سیاسی مخالفت نداشته است، شخصاً رئیس دولت (دکتر مصدق) را به اقدام برای ملی شدن نفت ترغیب کرده است.
اما بهبهانی، هیچگاه در شمار مدافعان دولت مصدق نبود و حتی در مواردی از دولت
انتقاد میکرد؛ هرچند از برخی حرکتهای گروههای سیاسی در مقابله با حکومت مصدق، حتی اقداماتی که جنبه دینی داشت، خرسند نبود و اظهار میکرد که «برای پیشرفت امور اجتماعی مرکزیت ضروری است، وگرنه تشتت افکار و اعمال سیاستهای جاهلانه متکی بر احساسات در نهضتهای اجتماعی و سیاسی موجب مفاسد و عدم موفقیت است».
در نهم
اسفند ۱۳۳۱، در پی اختلافاتی که بین دکتر مصدق و دربار پیش آمد، محمدرضا پهلوی تصمیم قطعی به سفر به
خارج از
کشور گرفت.
عده ای از طرفداران وی با حضور در مقابل کاخ مرمر و تظاهرات خواستار انصراف شاه از سفر بودند، برخی از تظاهرکنندگان حتی قصد تعرض به دکتر مصدق را نیز داشتند، شماری از نمایندگان مجلس و
آیت الله کاشانی که در آن زمان ریاست مجلس را داشت، رسماً با این سفر مخالفت کردند، اما بنابر گزارشهای آن دوره، بهبهانی بیشترین نقش را در منصرف کردن شاه ایفا کرد.
او گذشته از اقدامات مختلف برای جلوگیری از این سفر، از جمله گفتگوی تلفنی با نخست وزیر وقت و درخواست از او برای منصرف کردن شاه، در آخرین ساعت حرکت شاه به دربار رفت و با اصرار فراوان، بویژه پس از درخواست جدی تظاهرکنندگان از بهبهانی، سرانجام موضوع
مسافرت را منتفی کرد
شماری از مبارزان نهضت ملی، بهبهانی را به دلیل این اقدام سرزنش کردند و غالب
مورخان نیز نگاهی انتقادآمیز به آن دارند، تا جایی که اقدام او را نوعی همسویی با دربار و مخالفت با دکتر مصدق تلقی کرده اند.
در
مرداد ۱۳۳۲، در پی اعلام همه پرسی مصدق راجع به انحلال مجلس هفدهم، که حتی با مخالفت بسیاری از نزدیکترین یاران وی و نمایندگان طرفدار نهضت ملی روبرو شد، بهبهانی و آیت الله کاشانی اقدام مصدق را خلاف
شرع و
حرام دانستند.
بهبهانی و کاشانی هرچند در مواردی در برابر مصدق موضع مشترکی داشتند، اما این موضع مشترک به منزله همسویی کامل نبود و حتی کاشانی از او انتقاد هم میکرده است.
غالباً در حوادثی که به کودتای ۲۸ مرداد انجامید، نام بهبهانی نیز مطرح است، اما در چند و چون آن اختلاف نظر وجود دارد.
برخی برای او نقش تعیین کننده ای قائلاند و بسیج گروههایی از اوباش را در روز ۲۷ مرداد در حمایت از شاه که بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد از کشور فرار کرده بود به او نسبت میدهند.
این گروهها به
تظاهرات ضدامریکایی و ضدشاه که توده ایها به راه انداخته بودند، حمله کردند.
آشوبگرانِ روز ۲۸ مرداد را نیز که همراه کودتاچیان،
رادیو را تصرف و خانه
دکتر مصدق را محاصره و سپس غارت کردند، همان نیروهای بهبهانی، کاشانی و
بقایی دانسته اند
برخی نیز گفتهاند که ملکه مادر در این دوره بارها به منزل بهبهانی و کاشانی رفته و از آنها برای حمایت شاه استمداد کرده است.
برخی نویسندگان در تحلیل موضع بهبهانی در این سالها و جهت گیری او نسبت به دولت مصدق، ترسِ از به قدرت رسیدن
حزب توده را مطرح کرده اند؛ در برابر، گفته شده است که او خود در بزرگنمایی خطر حزب توده نقش داشته است.
پس از کودتا، محمدرضاشاه، طی تلگرافی از رم به بهبهانی خواست که دستورات دولت
زاهدی ، رهبر کودتا، اجرا شود؛ بهبهانی نیز طی تلگرافی به شاه پاسخ مثبت داد.
در سوم
شهریور همان سال نیز بهبهانی در
کاخ سعدآباد با شاه ملاقات و گفتگو کرد.
واقعه دیگری که بهبهانی در آن نقش جدی داشت، مقابله با
فرقه بهائی بود.
در پی فشار روزافزون
مراجع تقلید ،
علما و مردم به دولت نسبت به رشد فرقه بهائی و فعالیتهای آزادانه آنها، شاه مجبور شد دستور بسته شدن خطیرة القدس، مرکز تجمع بهائیان، را صادر کند.
بهبهانی در تحقق این خواسته علما و مردم بسیار کوشید و پس از آن نیز در سوم
اردیبهشت ۱۳۳۴ طی ملاقاتی با شاه از او تشکر کرد.
روابط بهبهانی با حکومت، از ۱۳۳۷ ش به بعد رو به تیرگی نهاد.
در
دی ماه این سال، او در نامه ای که در
کیهان منتشر شد، طرح مجدد مسئله شرکت
زنان در
انتخابات را در
مجلس سنا مورد حمله قرار داد.
در بیستم
بهمن ۱۳۴۰ نیز با آغاز برنامه
اصلاحات ارضی ، در تلگراف شدیداللحنی به شاه، وقایع
دانشگاه و کشته شدن عده ای از دانشجویان را ناشی از تأخیر در افتتاح مجلس و نبودن
آزادی دانست و شاه را به کوتاهی در انجام وظیفه متهم کرد.
پس از این تلگراف، که با تشدید فعالیت سید جعفر بهبهانی فرزند سیدمحمد همراه بود، سیدجعفر که چندین دوره وکیل مجلس بود بازداشت شد.
به دنبال تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در ۱۶ مهر ۱۳۴۱، که در آن شرط
قسم به
قرآن و
مسلمان بودن از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان حذف و به زنان نیز حق
رأی داده شده بود، رابطه بهبهانی و
حکومت تیره تر شد.
در پی تصویب این قانون
علمای قم و
نجف ، همچون
آیت الله حکیم و
آیت الله خویی ، با تلگراف به بهبهانی خواستار اقدام او برای لغو این قانون شدند و او نیز طی تلگرافی به شاه بر این خواسته تأکید کرد.
بعلاوه، بهبهانی برای اعتراض به این قانون، مردم را به اجتماع در مسجد سیّدعزیزالله، در
بازار تهران ، فراخواند.
در این مراسم، پس از سخنرانی خطیب مشهور
تهران ،
محمدتقی فلسفی ، بهبهانی با وجود کهنسالی به
منبر رفت و از نخست وزیر خواست که این قانون اصلاح شود.
از آنجا که دولت به این اعتراضها توجهی نکرد، بهبهانی و سه نفر از مجتهدان تصمیم گرفتند در مسجد حاج سیّدعزیزالله،
تحصن و مردم را به حضور در مسجد دعوت کنند.
زمانی که بی اعتنایی دولت شدت یافت، بهبهانی که حدود نود
سال داشت
وصیت کرد که اگر در این میان از
دنیا رفت
جنازه او را تا این
قانون لغو نشده در
مسجد گذاشته
دفن نکنند.
سرانجام، نخست وزیر در تلگرافی به علمای قم و
تهران لغو تصویبنامه را اعلام کرد و با قبول خواسته های
مراجع ، اجتماعات بعدی نیز لغو شد.
هنوز مدتی از لغو قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی نگذشته بود که اصول ششگانه انقلاب سفید اعلام و به همه پرسی گذاشته شد.
آیت الله خویی در تلگرافی به بهبهانی انقلاب سفید را مورد
اعتراض قرار داد
و بهبهانی نیز طی نامه ای به عَلَم، نخست وزیر وقت، صریحاً دولت را از تقسیم
املاک موقوفه و دخالت در امور این املاک بازداشت.
هنگامی که
امام خمینی همه پرسی شاه را برای
انقلاب سفید تحریم کرد، آیت الله بهبهانی در کنار
آیت الله سیّداحمد خوانساری به
تحریم همه پرسی
فتوا داد.
در دوم
بهمن ۱۳۴۱،
محمدتقی فلسفی در منزل بهبهانی در مخالفت با همه پرسی سخنرانی کرد.
این اجتماع در نهایت به زدوخورد با
پلیس منجر شد و به دنبال آن بهبهانی تحت نظر قرار گرفت و از خروج او از منزل جلوگیری شد.
بدین ترتیب، این بار بهبهانی بهطور مستقیم رودرروی دربار قرار گرفت.
هنگامی که آیت الله خمینی و مراجع تقلید،
نوروز ۱۳۴۲ را عزای ملی اعلام کردند، بهبهانی نیز با صدور اعلامیه ای با ایشان همراه شد و در فاجعه
فیضیه نیز جنایت رژیم شاه را بشدت محکوم کرد.
پس از
قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، بهبهانی بیانیه ای صادر و در آن «جنایت هیئت حاکمه» را بشدت محکوم کرد.
او با به کار بردن عباراتی صریح، از «مقاومت مجدّانه روحانیت مذهب مقدس جعفری در مقابل اعمال و فجایع ناشیانه دولت» سخن گفت و از آن زمان بود که بیش از پیش مورد غضب حکومت واقع شد و حتی از انتخاب فرزند او به نمایندگی مجلس نیز جلوگیری به عمل آمد.
وی در
آبان ۱۳۴۲، در
تهران بر اثر
سرطان درگذشت و جنازه او به
نجف انتقال یافت.
روز درگذشت او عزای رسمی اعلام شد.
(۱) ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج، چاپ علیرضا عروضی،
تهران ۱۳۷۱ ش.
(۲) شاهرخ اخوی، «نقش روحانیت در صحنه سیاسی ایران: ۱۹۵۴ـ۱۹۴۹»، در جیمز بیل و ویلیام راجر لویس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات،
تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳) اطلاعات، سال ۲۶، ش ۷۸۲۸، ۱۷ خرداد ۱۳۳۱، سال ۲۷، ش ۸۰۳۹، ۱۰ اسفند ۱۳۳۱، سال ۲۸، ش ۸۱۶۹، ۳۱ مرداد ۱۳۳۲.
(۴) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴هجری،
تهران ۱۳۵۷ ش.
(۵) حسن تقی زاده، زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقی زاده، چاپ ایرج افشار،
تهران ۱۳۶۸ ش.
(۶) علی اصغر حکمت، «یادداشتهایی از عصر پهلوی»، خاطرات وحید، ش ۲۹ (اسفند ۱۳۵۲).
(۷) انورخامه ای، خاطرات سیاسی،
تهران ۱۳۷۲ ش.
(۸) علی دوانی، نهضت روحانیون ایران،
تهران (۱۳۶۰ ش).
(۹) سپهر ذبیح، ایران در دوره دکتر مصدق: ریشه های انقلاب ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی،
تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۰) شهربانی کشور، گزارشهای محرمانه شهربانی: ۲۶ـ۱۳۲۴، چاپ مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی،
تهران ۱۳۷۱ ش.
(۱۱) ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ج ۱،
تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۲) محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی: از فروغی تا فردوست،
تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۳) محمود طلوعی، داستان انقلاب،
تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۴) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲: جُستارهایی از تاریخ معاصر ایران،
تهران ۱۳۷۰ش.
(۱۵) باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی،
تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش.
(۱۶) عطاءالله فرهنگ قهرمانی، اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا دوره ۲۴ قانونگذاری و نمایندگان مجلس سنا در هفت دوره تقنینیه،
تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۷)
محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفی،
تهران ۱۳۷۶ ش.
(۱۸) محمدعلی کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ترجمه فرزانه طاهری،
تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۹) علی کریمیان، «گزیده ای از اسناد منتشر نشده آیت الله کاشانی»، گنجینه اسناد، سال ۲، دفتر۱و۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۱).
(۲۰) مارک گازیوروسکی، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ترجمه غلامرضا نجاتی،
تهران ۱۳۶۷ ش.
(۲۱) گذشته چراغ راه آینده است، ویراستار: بیژن نیک بین،
تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۲) جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران،
تهران ۱۳۶۱ـ۱۳۶۲ ش.
(۲۳) اسماعیل مرتضوی برازجانی، زندانی بزهرود،
تهران ۱۳۳۷ ش.
(۲۴) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی،
تهران ۱۳۷۴ ش.
(۲۵) حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران،
تهران ۱۳۶۲ـ ۱۳۶۴ ش.
(۲۶) خلیل ملکی، خاطرات سیاسی خلیل ملکی، با مقدمه محمدعلی کاتوزیان،
تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۷) غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲،
تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۸) هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، چاپ غلامرضا کرباسچی،
تهران: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ۱۳۷۱ ش.
(۲۹) باقر عاقلی، نخست وزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار: ۱۲۸۵ـ۱۳۵۷،
تهران ۱۳۷۰ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «سیدمحمد بهبهانی»، شماره۲۲۱۶.