• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سیدحسنی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پرداختن به مباحث مهدویت و علائم ظهور، ازجمله مسایلی است که در رفع بسیاری از سؤالات و شبهات موجود جامعه مؤثر خواهد بود در بین احادیث مهدویت تعدادی از روایات به بحث علائم ظهور اختصاص دارد که در میان آنها برخی به بحث درباره «سیدحسنی» پرداخته شده است ما نیز به بیان و بررسی آن روایات خواهیم پرداخت.

فهرست مندرجات

۱ - ضرورت بحث
۲ - نگرشی به روایات سیدحسنی
۳ - روش بحث
۴ - روایات درباره سیدحسنی
       ۴.۱ - روایت اول
              ۴.۱.۱ - بررسی سند
              ۴.۱.۲ - بررسی متن
       ۴.۲ - روایت دوم
              ۴.۲.۱ - بررسی سند
              ۴.۲.۲ - بررسی متن
       ۴.۳ - روایت سوم
              ۴.۳.۱ - بررسی سند
              ۴.۳.۲ - بررسی متن
       ۴.۴ - روایت چهارم
              ۴.۴.۱ - بررسی سند
              ۴.۴.۲ - بررسی متن
       ۴.۵ - روایت پنجم
              ۴.۵.۱ - بررسی سند
              ۴.۵.۲ - بررسی متن
       ۴.۶ - روایت ششم
              ۴.۶.۱ - بررسی سند
              ۴.۶.۲ - بررسی متن
       ۴.۷ - روایت هفتم
              ۴.۷.۱ - بررسی سند
              ۴.۷.۲ - بررسی متن
       ۴.۸ - نتیجه‌گیری
۵ - پانویس
۶ - منبع


امروزه سخن از منجی آخرالزمان و دادگستر جهان، زبان هر دوست و دشمن است. دوستان، مشتاقانه در انتظار فرارسیدن دولت یار هستند و دشمنان، درصدد ایجاد مانع بر سر راه ظهور مظهر عدالت، حامی مستضعفان و درهم کوبنده مستکبران‌اند، آنان که می‌دانند با طلوع خورشید عدالت، دیگر جایی برای چپاول، غارت، ظلم و ستم، باقی نخواهد ماند.
یکی از راه‌های مقابله با مهدویت، ایجاد انحراف در این آموزه اصیل اسلامی است. چند سال قبل در اسرائیل، مراکزی تشکیل شد تا به تحقیق درباره مهدویت به باور مسلمانان درباره منجی آخرالزمان بپردازند. آنان روایات را بررسی می‌کنند که یکی از نتیجه‌های این بررسی‌ها، پیدایش افرادی است که خود را نایب امام زمان (علیه‌السلام)، فرزند آن حضرت، یمانی، سید خراسانی و... می‌نامند. چندی پیش شخصی ادعا کرده بود که «سید حسنی» است و برخی روزنامه‌های آمریکا با او مصاحبه کردند. ادعا این بود که این آقا، سیدحسنی و امام دوازدهم است؛ او فرزند امام زمان است و اول او ظهور می‌کند و پس از وی پدرش (امام سیزدهم) ظهور خواهد کرد. مستند این آقا برخی روایات بود. اگر درباره روایات و این‌گونه مباحث شناخت کافی و لازم را داشته باشیم، با قدرت و سرعت بیشتری می‌توانیم ازاین‌گونه انحرافات جلوگیری کرده و به روشنگری و ایجاد بصیرت در جامعه بپردازیم.


بیشتر روایاتی که درباره «حسنی» وارده شده، ضعیف است و برخی نیز از نظر متن دچار اشکالند؛ لذا آنچه می‌توان از مجموع این روایات به دست آورد، این است که وجود و خروج شخصی به نام «حسنی» از جمله علائم ظهور است؛ اما دیگر ویژگی‌ها و خصوصیات وی با توجه به ضعف روایات، قابل‌اعتماد نیست. در کتب روایی، روایات فراوانی درباره موضوع مهدویت ذکر شده است. برخی تعداد آنها را بالغ‌بر ۷۰۰۰ روایت دانسته‌اند که این تعداد از نظر ما صحیح نیست. بنابر آنچه در کتاب «معجم احادیث الامام المهدی» آوردیم تعداد آنها ۱۴۳۶ یا ۱۴۳۹ روایت است. آیاتی که برحسب تأویل یا تفسیر، مرتبط با مهدویت می‌شوند نیز حدود ۴۰۰ آیه است؛ پس درمجموع، بالغ‌بر ۱۸۴۰ آیه و روایت در این زمینه وجود دارد.
از مجموع روایات فوق، حدود سیصد روایت، در کتب اربعه آمده است که بیشتر آن‌ها در «کافی» و «من لایحضره الفقیه» ذکر شده، البته قسمتی از آن در تهذیب، و در استبصار هم به‌صورت نادر آمده است. در این میان، هفت یا هشت روایت به موضوع «سید حسنی» پرداخته‌انداند که در این نوشتار بحث خواهیم کرد.


برای ارائه این بحث، ابتدا به سراغ کتب اربعه رفته و به کنکاش روایات موضوع مورد بحث می‌پردازیم. پس از دستیابی به روایات، به برخی از شروع کتب اربعه مراجعه کرده و به بعضی از اقوال و آرا اشاره می‌کنیم. برای تکمیل بحث، از کتب معتبر و دست‌اول شیعه نیز استفاده خواهیم کرد. اگر روایات مذکور در کتب اهل سنت نیز آمده باشد- فقط برای آشنایی با آنها - به آن مراجعه می‌کنیم.
در ادامه به بررسی سند روایات می‌پردازیم و سپس دلالت روایات را مورد دقت و تأمل قرار خواهیم داد. در پایان نیز به جمع‌بندی مباحث و اخذ نتیجه می‌پردازیم.




۴.۱ - روایت اول

یعقوب سراج از امام صادق (علیه‌السّلام) پرسید: «گشایش شیعیان شما چه زمانی است؟» حضرت فرمود: «وقتی بین بنی‌عباس اختلاف بیفتد و سلطنت آنها سست شود و در آنها طمع کند کسی که در این سطح نیست (که به تسخیر حکومت بپردازند) عرب، از حکومت سرپیچی می‌کنند و هر صاحب قدرتی وارد میدان می‌شود، شامی ظهور می‌کند و یمانی رو می‌کند، و حسنی حرکت می‌کند و صاحب الامر از مدینه به طرف مکه خروج می‌کند، در حالی که میراث رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) با او است... و از خداوند، اذن ظهور می‌خواهد. برخی دوستان حضرت مطلع می‌شوند و خبر به حسنی می‌رسد و او به خروج مبادرت می‌کند که اهل مکه بر او یورش می‌برند و او را می‌کشند و سرش را برای شامی می‌فرستند. در این زمان، صاحب‌الامر ظهور می‌کند و مردم با ایشان بیعت کرده و همراه می‌شوند...»

۴.۱.۱ - بررسی سند

مرحوم مجلسی از این روایت با عنوان «صحیح» یاد می‌کند؛ اما برخی درباره «یعقوب سراج» اشکالاتی را بیان کرده‌اند که در ادامه به آن می‌پردازیم:
۱- ابن غضائری وی را تضعیف کرده، لذا روایت ضعیف است.
۲- نام یعقوب سراج بین «یعقوب سراج کوفی» و «یعقوب بن سالم احمر» مجهول است.
در پاسخ به اشکال اول می‌توان گفت؛ بنابر برخی مبانی، استناد این کتاب به ابن غضائری موردتردید است؛ لذا به تضعیفات این کتاب نمی‌توان اعتماد کرد. مرحوم آیت‌الله خویی می‌فرماید؛ به دلیل عدم اثبات انتساب این کتاب به ابن‌غضائری، بر آنچه از این کتاب نقل می‌شود، اعتمادی نیست. ضمن این‌که برفرض صحت انتساب این کتاب، تضعیف ابن غضائری نمی‌تواند در برابر توثیق نجاشی و... مقاومت کند.
اشکال دوم نیز بدین گونه قابل‌حل است که مسئله از دو حال خارج نیست، با این که هردو نفر آنها یکی هستند که در این صورت، مشکلی وجود ندارد. چراکه یعقوب سراج را نجاشی، شیخ مفید و ابن شهرآشوب توثیق کرده‌اند، یا اینکه «یعقوب سراج» غیر از «یعقوب بن سالم احمر» است که در این صورت، هم مشکل قابل‌حل است. چرا که هردو نفر توثیق شده‌اند البته برخی نیز احتمال داده‌اند (یعقوب سراج) همان «یعقوب بن ضحاک» باشد که این نیز مشکلی ایجاد نمی‌کند؛ چرا که یعقوب بن ضحاک تضعیف نشده است. نکته دیگری که در توثیق یعقوب سراج می‌توان به آن تمسک جست، نقل از محبوب (از اصحاب اجماع) از ایشان می‌باشد که بنا بر برخی از مبانی، نقل اصحاب اجماع، بر وثاقت دلالت دارد؛ لذا به این بیان، وی توثیق شده و دیگر اشکالی به سند وارد نمی‌شود.
در ضمن او خادم امام صادق (علیه‌السّلام) نیز بوده است و بعضی از این قضیه، حسن حال و مدح او را استفاده کرده‌اند

۴.۱.۲ - بررسی متن

از این روایت، به چند مطلب می‌توان پی برد:
۱- حرکت سیدحسنی یکی از علائم ظهور است؛ چراکه وقتی از امام سؤال می‌شود: «گشایش شیعه چه زمانی اتفاق می‌افتد؟ حضرت اموری را برمی‌شمارد که یکی از آنها حرکت سیدحسنی است و پس از ذکر این امور، می‌فرماید «و خرج صاحب هذاالامر» که مرحوم مازندرانی این جمله را برای جزای عبارت قبل (اذا اختلف...) می‌داند
۲- دو حرکت توسط سیدحسنی آغاز می‌شود که یکی از آنها به مدت کوتاهی پیش از خروج و دیگری پس از ظهور اتفاق می‌افتد. در بخشی از روایت آمده است: «و تحرک الحسنی و خرج صاحب هذاالامر» که به حرکت قبل از خروج اشاره دارد و روایت، درباره کیفیت این حرکت توضیحی نداده است. در بخش دیگر روایت آمده است وقتی خبر ظهور حضرت به او می‌رسد، حسنی به خروج مبادرت می‌کند که در این حرکت، کشته خواهد شد.
۳- حرکت توسط حسنی آغاز می‌شود که مبدأ این حرکت مشخص نیست، اما در ادامه، به مکه منتهی می‌شود. البته برخی شروع این حرکت را از مکه و به انگیزه خروج می‌دانند که با ظاهر روایت سازگار نیست.
۴- زمان حرکت حسنی بسیار نزدیک به زمان ظهور حضرت است، زیرا در روایت بیان شده است که حسنی حرکت می‌کند و امام (علیه‌السّلام) نیز از مدینه به‌سوی مکه روانه می‌شود. وقتی امام به مکه می‌رسد، خداوند اذن ظهور می‌دهد. وقتی این خبر به حسنی می‌رسد، مبادرت به خروج می‌کند و کشته می‌شود و سپس امام (علیه‌السّلام) ظهور می‌کند.
۵. در روایت، به مثبت یا منفی بودن شخصیت سیدحسنی یا برحق بودن یا نبودن حرکتش، اشاره مستقیمی نشده است، اما از قرائن می‌توان حدس زد شخصیتی مثبت بوده و حرکت وی بر حق باشد، زیرا اولاً در روایت آمده است که «... اذن ظهور داده می‌شود و بعضی از دوستان حضرت باخبر می‌شوند و خبر به سیدحسنی می‌رسد...»، از این که برخی از موالی و دوستان حضرت از «اذن ظهور» مطلع می‌شوند و خبر به سیدحسنی می‌رسانند، معلوم می‌شود وی نیز از خواص است که از این خبر مهم آگاهی می‌یابد؛ چراکه اطلاع از «اذن ظهور» امری نیست که همگان از آن مطلع شوند بلکه خود ظهور علنی است. البته برخی مرجع ضمیر در «موالیه» را سیدحسنی دانسته‌اند در این صورت، معنای روایت چنین می‌شود که برخی دوستان سیدحسنی از اذن ظهور مطلع می‌شوند و به او خبر می‌دهند. در چنین صورتی نیز احتمال صورت اول به قوت خود باقی است و بلکه تقویت هم می‌شود؛ چون وقتی دوستان سیدحسنی از خواص باشند، خودش جایگاه ویژه‌ای خواهد داشت.
ثانیاً: وی توسط اهل مکه کشته می‌شود و سرش برای سفیانی فرستاده می‌شود. با توجه به این که سر او برای سفیانی فرستاده می‌شود، معلوم می‌شود او از دشمنان سفیانی است، اما این که از دوستان امام زمان (علیه‌السّلام) نیز باشد، قطعی نیست؛ زیرا معلوم نیست هر کس با سفیانی مخالف باشد، حتماً با امام زمان(علیه‌السّلام) موافق خواهد بود.
۶. درباره سرنوشت سیدحسنی چنین گفته شده است که به‌دست مردم مکه کشته‌شده و سرش برای سفیانی فرستاده می‌شود؛ زیرا مردم مکه با حرکت اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) موافقتی نداشته و ندارند، بلکه در زمان ظهور، از مخالفان هستند و حضرت با آنها مقابله خواهد کرد.

۴.۲ - روایت دوم

سپاهیان حرکت می‌کنند تا با آرامش به وادی‌القری می‌رسند. آنجا پسرعمویش همراه دوازده هزار سواره به او ملحق شده و می‌گوید: «ای پسرعمو! من به این سپاه، از تو سزاوارترم: من فرزند حسن، و من مهدی هستم». امام مهدی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «بلکه من مهدی هستم». حسنی می‌گوید: «آیا نشانه‌ای بر ادعای خودداری، تا با تو بیعت کنیم؟» حضرت مهدی (علیه‌السّلام) به پرنده‌ای که در آسمان در حال پرواز بود اشاره می‌کند و پرنده روی دست حضرت می‌نشیند و عصایی در زمین فرو می‌کند و آن عصا سبز می‌شود و برگ می‌دهد. حسنی می‌گوید: «ای پسرعمو این سپاه، از آن تو است» و سپاهش را تسلیم امام (علیه‌السّلام) می‌کند و...

۴.۱.۱ - بررسی سند

اولین کسی که این روایت را نقل کرده، سلمی شافعی- از علمای اهل سنت- در کتاب عقد الدرر است که در قرن هفتم می‌زیسته. وی این روایت را به صورت مرسل و بدون سند نقل کرده است. پس از وی هم متقی هندی در کتاب برهان و دیگران این روایت را از عقدالدرر نقل کرده‌اند. میان علمای شیعه نیز اولین بار، مرحوم حائری یزدی در الزام الناصب با عنوان خطبه البیان آورده است. پس این روایت، از نظر سند ضعیف است.

۴.۱.۲ - بررسی متن

۱. سیدحسنی از اولاد امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) است و احتمالاً به همین علت او را حسنی می‌گویند.
۲. سیدحسنی شخصیت مهمی است که دوازده هزار نیرو تحت امر او است.
۳. وی، انسان حق مداری است که وقتی حقیقت برایش مشخص می‌شود، آن را به راحتی می‌پذیرد.
۴. او ابتدا ادعای مهدویت دارد که پس از ارائه معجزات از سوی حضرت، از ادعای خود منصرف می‌شود. البته می‌توان این مسئله را چنین توجیه کرد که او ادعای مهدویت نداشته و فقط قصد داشته حقیقت را برای یارانش روشن کند. این توجیه، در روایات دیگر موید دارد.

۴.۳ - روایت سوم

مفضل بن عمر درباره امام زمان (علیه‌السّلام) و اوضاع آینده از امام صادق (علیه‌السّلام) سؤال می‌کند و امام در بخشی از پاسخ می‌فرماید: سپس حسنی که جوانی خوش‌چهره است، در اطراف دیلم خروج می‌کند و با صدای فصیح و رسا می‌گوید: «ای آل احمد! به داد گرفتار برسید؛ به داد کسی برسید که از اطراف ضریح ندا می‌دهد (یعنی خودش)». گنج‌های خداوند از طالقان به او پاسخ می‌دهند. گنج‌ها و چه گنج‌هایی که از نقره و طلا نیست، بلکه مردانی هستند همانند پاره‌های آهن سوار بر اسب‌های سفید، در دستشان اسلحه است. ظالمان را می‌کشند، تا این که وارد کوفه می‌شوند و بیشتر سرزمین‌ها فتح می‌شود و آن سرزمین‌ها را برای فتوحات دیگر، دژ محکم قرار می‌دهد.
سپس خبر ظهور امام مهدی (علیه‌السّلام) به او و یارانش می‌رسد. اصحاب به حسنی می‌گویند: «ای پسر رسول خدا! این شخص کیست که به قلمرو ما وارد شده است؟» حسنی می‌گوید: «برویم ببینیم او کیست و چه می‌خواهد؟» به خدا قسم! این در حالی است که او می‌داند این شخص، مهدی است و او را می‌شناسد، ولی با این کارش می‌خواهد او را به اصحابش بشناساند. حسنی خارج می‌شود و می‌گوید: «اگر تو مهدی آل محمد هستی، کجا است چوب‌دستی جدت رسول خدا و انگشترش و لباسش و زره‌اش که فاضل نام داشت و عمامه‌اش به نام سحاب و اسبش به نام یربوع و شترش به نام عضباء و قاطرش به نام دلدل والاغش به نام یعفور و اسب اصیلش به نام براق و کجا است مصحف امیرالمؤمنین؟» سپس (امام) آن‌ها را برای او می‌آورد و آن چوب‌دستی را در سنگ فرومی کند و فوراً به درختی سبز تبدیل می‌شود.
حسنی با این کارها می‌خواهد فضیلت و برتری امام مهدی (علیه‌السّلام) را به اصحابش نشان دهد تا با او بیعت کنند. حسنی می‌گوید: «الله اکبر! ای پسر رسول خدا! دستت را دراز کن، تا با تو بیعت کنیم». پس دستش را دراز می‌کند و حسنی و لشکرش با او بیعت می‌کنند، مگر چهل هزار نفر از اصحاب مصاحف که معروف به زیدیه بودند و می‌گویند این کارها سحری عظیم است.
دو لشکر (امام زمان و حسنی) متحد می‌شوند و امام مهدی (علیه‌السّلام) رو به گروه منحرف (زیدیه) می‌کند و آن‌ها را موعظه می‌کند و سه روز آن‌ها را (به حق) دعوت می‌کند، اما جز این که طغیان و کفر آن‌ها زیاد می‌شود، نتیجه دیگری ندارد؛ لذا امام (علیه‌السّلام) به قتل آنها دستور می‌دهد و همه آن‌ها کشته می‌شوند. سپس امام به اصحاب خود می‌فرماید: «قرآن‌ها را (از گردن آنها) نگیرید و رهایشان کنید، تا حسرتی باشد برای آن‌ها، همچنان که آن را تغییر دادند و تحریف کردند و به آن عمل نکردند...»

۴.۱.۱ - بررسی سند

سند این روایت، از چند جهت قابل‌بررسی و تأمل است که بدان اشاره می‌کنیم:
۱- مرحوم مجلسی در آغاز می‌فرمایند: «روی فی بعض مولفات اصحابنا» یعنی در بعضی از نوشته‌های علمای شیعه روایت شده است که مشخص نیست از کجا نقل می‌کند.
۲- درباره حسین بن حمدان، نجاشی گفته است: «الحسین بن حمدان الخصیبی الجنبلانی ابوعبدالله کان فاسد المذهب» شیخ طوسی در رجالش ایشان را در ضمن «من لم یروعنهم» آورده است (طوسی، ص ۱۱ و ص ۱۹۷). ابن غضائری می‌گوید: الحسین بن حمدان الحصینی الجنبلائی ابوعبدالله کذاب فاسد المذهب صاحب مقاله ملعونه لایلتفت الیه
ابن داوود نیز او را در قسم دوم ذکر کرده و درباره‌اش گفته است: کان فاسد المذهب
[۱۴] حلی، حسن بن علی، رجال ابن داوود، ص ۲۳۳.
[۱۵] حلی، حسن بن علی، رجال ابن داوود، ص ۲۹۱.

مرحوم مامقانی نیز بعد از نقل کلمات نجاشی و شیخ طوسی و دیگران اضافه می‌کند که مرحوم مجلسی و الوجیزه او را تضعیف کرده است و در کتاب الحاوی در شماره ضعفا آورده شده است، ولی در تعلیقه (تعلیقه بهبهانی بر منهج المقال) مرحوم بهبهانی گفته است «ان کونه من مشایخ الاجازه یشیر الی الوثاقه» یعنی بهبهانی خواسته بدین طریق ایشان را توثیق کند، که البته باید گفت این مسئله، مبنایی است و برخی آن را موجب وثاقت می‌دانند و برخی دیگر این مبنا را نپذیرفته‌اند. ضمن اینکه، برمبنای گروه اول نیز اشکال دیگری وارد می‌شود که مرحوم مامقانی به آن اشاره کرده و می‌فرماید: شیخ اجازه بودن، در کشف از وثاقت، به منزله اصل است و افساد افرادی مثل نجاشی در مذهب این شخص به منزله دلیل است. و چون اصل نمی‌تواند در مقابل دلیل مقاومت کند، پس اظهر، ضعف این شخص است.
مرحوم تستری نیز درباره ایشان می‌گوید: ظاهراً او در سال ۶۹۲ ق که عده‌ای جمع شدند تا مقتدر را خلع کنند و ابن معتز را به جای او بنشانند- که البته موفق نشدند- از فرماندهان لشکر بنی‌عباس بوده است. جزری می‌گوید: در این حادثه، عجائبی است، از جمله این که ابن حمدان علی‌رغم شدت تشیعش و تمایلش به علی (علیه‌السّلام) و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) سعی در بیعت برای بن معتز داشت، درحالی که او (ابن معتز) انحراف از علی (علیه‌السّلام) و غلو در نصب داشت در تهذیب المقال در دفاع از حسین بن حمدان گفته شده است: اینکه شخصیتی مثل تلعکبری- که از چهره‌های معروف بوده در اصحاب ما، ثقه و مورد اعتماد است و طعنی درباره او وارد نشده- از او روایت نقل می‌کند: با این که این شخص کذاب و صاحب مقاله ملعونه باشد، منافات دارد
[۱۸] ابطحی، محمدعلی، تهذيب المقال، ج ۲، ص ۴۵۲.

در پاسخ به این کلام می‌گوییم: با توجه به آن که تلعکبری شخصیتی جلیل است، اما از اصحاب اجماع نیست و فقط نقل اصحاب اجماع- بنا بر برخی مبانی- می‌تواند شاهد بر وثاقت باشد.
۳- ابی شعیب محمد بن نصیر (ابی شعیب و محمد بن نصیر): در سند روایت آمده است: «عن ابی شعیب و محمد بن نصیر» در نسخه دیگر دارد: «عن ابی شعیب محمد بن نصیر» که بنابر هر دو احتمال، روایت، دچار ضعف خواهد بود.
احتمال اول: روایت دو طریق داشته باشد یکی «ابو شعیب» و دیگری «محمد بن نصیر».
نام ابو شعیب محاملی را نجاشی دو بار در کتابش ذکر کرده است، یکی در اسم‌ها تحت عنوان صالح بن خالد محاملی که کنیه‌اش ابو شعیب است و دیگر در باب کنیه‌ها که در این قسمت، او را توثیق کرده است. شیخ هم در رجال خود بعد از این که می‌گوید از اصحاب امام کاظم (علیه‌السّلام) است او را توثیق کرده است ولی باید بگوییم ابو شعیب مشترک است بین ثقه و غیرثقه و مشخص نیست شخص موردنظر ما کدام یک از آن‌هاست؛ پس مشکل ما در طریق اول حل نمی‌شود.
اما در طریق دوم یعنی «محمد بن نصیر» در احتمال دوم بحث می‌کنیم.
احتمال دوم: طریق روایت یکی باشد و ابوشعیب، کنیه محمد بن نصیر باشد.
کسی دربار محمد بن نصیر گفته است: عده‌ای قائل به نبوت محمد بن نصیر نمیری شدند؛ به دلیل این که ادعا کرد نبی و رسول است و حضرت علی بن محمد عسکری او را فرستاده است. فائل به تناسخ بود و درباره ابوالحسن علیه السلام غلو می‌کرد و قائل به ربوبیت آن حضرت بود.
این احتمال، ضعف دیگری هم دارد و آن این که هیچ کس برای محمد بن نصیر کنیه ابوشعیب را ذکر نکرده است، اگرچه در الهدایه الکبری و مستدرک وسایل گفته شده است: ابوشعیب محمد بن نصیر (بدون واو).
در کتاب الهدایه الکبری تالیف حسین بن حمدان این روایت آمده است که از نظر متن با روایت بحارالانوار فرق می‌کند. اگر علامه مجلسی این روایت را از الهدایه الکبری نقل کرده باشد، احتمال دوم تقویت می‌شود (خود مرحوم مجلسی هم به کتاب الهدایه الکبری خیلی اعتنای زیادی ندارد).

۴.۱.۲ - بررسی متن

متن این روایت همانند متن روایت قبل است، با اندکی تفاوت که در خاتمه به آن اشاره خواهیم کرد.

۴.۴ - روایت چهارم

مرحوم علامه مجلسی ذیل روایتی که به عنوان روایت سوم ذکر کردیم روایتی را نقل می‌کند: حسین بن حمدان می‌گوید: آن سپاهیان چنان هستند که سوار بر اسبهای تیزتک بوده و در دستان خود سرنیزه دارند و به سوی مرگ یورش می‌برند همانند گرگ‌ها که به سوی طعمه یورش می‌برند. فرمانده شان مردی از بنی‌تمیم به نام شعیب بن صالح است و در میان آنان حسین (علیه‌السّلام) نیز وجود دارد.

۴.۱.۱ - بررسی سند

این روایت از نظر سند، همانند روایت قبلی- به سبب حسین بن حمدان- دچار ضعف است.

۴.۱.۲ - بررسی متن

در این روایت آمده است کسی که با امام مهدی (علیه‌السّلام) روبه‌رو می‌شود، امام حسین (علیه‌السّلام) است، نه سیدحسنی که در این صورت، روایت از بحث ما خارج است؛ ولی در منتخب بصائرالدرجات که منبع این روایت است، به جای حسین، «الحسنی» آمده است که در این صورت، مرتبط با بحث می‌شود.

۴.۵ - روایت پنجم

اصبغ بن نباته از علی (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که در خطبه‌ای درباره مهدی و خروج او و یارانش و اسامی‌شان سخن گفت. ابو خالد حلبی از ایشان خواست که آنان را توصیف کند. حضرت فرمود: مهدی شبیه‌ترین فرد به رسول خدا از نظر خلقت و خلق و خوی و زیبایی است و سیدحسنی با ۲۱ هزار نفر به او ملحق می‌شود. مهدی می‌گوید من به این کار سزاوارتر از تو هستم او می‌گوید نشانه‌هایت چیست. مهدی به پرنده‌ای اشاره می‌کند و پرنده بر کتفش می‌نشیند و چوب‌دستی خود را بر زمین فرو می‌برد و آن سبز می‌شود و شاخ و برگ می‌گیرد در این هنگام سیدحسنی سپاه خود را در اختیار مهدی می‌گذارد.
[۱۹] ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص ۵۴۱.


۴.۱.۱ - بررسی سند

۱- این روایت را از میان عالمان شیعه و سنی فقط سید بن طاووس نقل کرده است و وی نیز از کتاب سلیلی نقل می‌کند. سید بن طاووس در مقدمه کتابش، تاریخ نسخه اصل (کتاب سلیلی) را سال ۷۰۳ ق معرفی می‌کند و این، در حالی است که سید بن طاووس در قرن هفتم می‌زیسته است. سید در ادامه می‌گوید: «این نسخه به خط سلیلی در مدرسه معروف به ترکی در جانب غربی واسط است.»
چه کسی گفته این نسخه اصل است و چه کسی گفته این دست خط سلیلی است؟ چه کسی آن را نقل کرده است؟ می‌فرماید کسی که گفته، خود شاهد آن بوده است و این، یعنی این که روایت مرسل است.
از سوی دیگر سید بن طاووس می‌فرماید: من صحت مطالب کتاب را تأیید نمی‌کنم
۲- پس از تتبعی که انجام دادیم، هیچ مطلبی درباره ابو صالح سلیلی پیدا نکردیم.
۳- در بخشی از سند روایت آمده است «حدثنا...» و در بخشی دیگر گفته است «عن...» یعنی روایت معنعن است که در آن، احتمال تدلیس و انقطاع زیاد است.
۴- سلمه بن انس، از اشخاص مجهول است.

۴.۱.۲ - بررسی متن

متن این روایت نیز همانند روایت قبل است که ما را از بررسی مجدد بی‌نیاز می‌کند.

۴.۶ - روایت ششم

حضرت مهدی وارد کوفه می‌شود، در حالی که سه پرچم- کنایه از سه گروه و جریان- در آن جا است که با هم اختلاف دارند. آن‌ها اختلافات را کنار می‌گذارند و تابع امام می‌شوند. امام، منبر می‌رود و خطبه می‌خواند و مردم از شدت گریه متوجه حرف‌های ایشان نمی‌شوند و این کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و سلم است که: «گویا می‌بینم حسنی و حسینی نهضت را رهبری می‌کنند.» آنگاه (حسنی) پرچم را به حسینی تسلیم می‌کند و با او بیعت می‌کند.

۴.۱.۱ - بررسی سند

دو نفر در سند این روایت دچار مشکل هستند:
۱- ابراهیم بن بنان خثعمی: وی مهمل است؛ یعنی در کتب رجالی اسمی از او به میان نیامده است.
۲- عمرو بن ثابت: اگر وی همان ابو المقدام باشد مشکلی ندارد، اما اگر غیر از او باشد، مجهول است.

۴.۱.۲ - بررسی متن

این روایت با چند روایتی که پیش‌تر ذکر کردیم، همخوانی ندارد؛ مخصوصاً با روایتی که از کتاب کافی نقل شد. در آن روایات، صحبت از حسنی و حسینی نبود؛ اما این جا دو نفر هستند و محوریت هم با حسینی است؛ مگر این که بگوییم منظور از حسینی همان امام مهدی (علیه‌السّلام) است. آن روایات، محل وقوع حادثه را مسیر عراق یا خود مکه بیان می‌کرد و این روایت، خود عراق را بیان می‌کند.

۴.۷ - روایت هفتم

حسنی، صاحب (=حاکم) طبرستان با نیروهای زیادی از سواره‌نظام و پیاده‌نظام خروج می‌کند، تا این که به نیشابور می‌رسد و شهر را فتح کرده و آن را تقسیم می‌کند. سپس به اصفهان می‌آید و بعد از آن به قم وارد می‌شود و بین او و اهل قم درگیری بزرگی صورت می‌گیرد که عده زیادی کشته می‌شوند و قمی‌ها شکست می‌خورند. حسنی اموال آن‌ها را غارت می‌کند و بچه‌ها و زنانشان را اسیر می‌کند و خانه‌هایشان را خراب می‌کند. اهل قم فرار می‌کنند و به کوهی به نام وراردهار (اردهال) پناه می‌برند. حسنی چهل روز شهر را اشغال می‌کند. بیست نفر را می‌کشد و دو نفر را به دار می‌آویزد و از آن جا می‌رود.

۴.۱.۱ - بررسی سند

مرحوم مجلسی ظاهراً این روایت را از ترجمه قم نقل می‌کند. مؤلف تاریخ قم مردی جلیل‌القدر و معاصر شیخ صدوق بوده است. این کتاب به دست ما نرسیده و فقط ترجمه آن- که چهارصد سال بعد نوشته شده- در اختیار ما است.
مرحوم مجلسی اصلاً به سند و این که روایت را از کجا نقل کرده است، اشاره‌ای نمی‌کند.

۴.۱.۲ - بررسی متن

آیا این روایت، جزء روایات حسنی است یا از روایات معارض به شمار می‌آید؟ ظاهراً باید از روایات معارض محسوب شود. از نظر دلالت، احتمال می‌رود مربوط به داعی الحق و قضایای زیدیها باشد.

۴.۸ - نتیجه‌گیری

طبق آنچه از روایات درباره «حسنی» در کتب روایی یافت می‌شود و ما به آن دسترسی پیدا کردیم به بحث و بررسی آن پرداختیم، از مجموع این روایات چند نکته قابل‌برداشت است:
۱- قدر متقین، شخصی به نام «حسنی» به عنوان یکی از علائم ظهور وجود دارد و روایات درباره اصل وجود چنین شخصی در حد استفاضه است و چون روایات مستفیض است، ما را از بحث سندی بی‌نیاز می‌کند و این اطمینان حاصل می‌شود که بعضی از این روایات، از معصومان (علیه‌السّلام) صادر شده است؛ همانند تواتر اجمالی.
۲- تفصیلاتی که درباره حسنی وجود دارد در روایات متفاوت ذکر شده است. برخی می‌گویند در مکه کشته می‌شود، برخی می‌گویند در راه عراق با امام بحث می‌کند و برخی می‌گویند در راه کوفه به امام می‌پیوندد چون بین این روایات، روایت صحیح السندی وجود نداشت، مگر یک روایت و روایات ضعیف هم با یکدیگر اختلاف داشتند، نمی‌توانیم به این تفصیلات قائل باشیم و نمی‌توان مثبت یا منفی بودن، بر حق یا به‌ناحق بودن او را ثابت کرد.
در پایان لازم است به مطلب دیگری درباره «حسنی» اشاره شود برخی از علما قائلند که احتمالاً «حسنی» همان «نفس زکیه» است که از علائم حتمی ظهور می‌باشد و ملاصالح مازندرانی در شرح روایتی که از علائم ظهور سخن می‌گوید، بیان می‌کند که «لعل المراد بالنفس الزکیه «الحسنی» المذکور سابقاً». اگر این بیان مقبول باشد، تمام روایات نفس زکیه ضمن روایات حسنی قرار می‌گیرد و باید این روایات نیز بررسی شود.


۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۸، ص ۲۲۴.    
۲. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۱.    
۳. خوئی، ابوالقاسم، معجم الرجال، ج ۲۱، ص ۱۶۶.    
۴. خوئی، ابوالقاسم، معجم الرجال، ج ۲۱، ص ۱۶۶.    
۵. خوئی، ابوالقاسم، معجم الرجال، ج ۲۱، ص ۱۶۴.    
۶. خوئی، ابوالقاسم، معجم الرجال، ج ۲۱، ص ۱۵۱.    
۷. خوئی، ابوالقاسم، معجم الرجال، ج ۲۱، ص ۱۶۵.    
۸. مازندرانی، ملاصالح، شرح اصول کافی، ج ۱۲، ص ۳۰۱.    
۹. مازندرانی، ملاصالح، شرح اصول کافی، ج ۱۲، ص۳۰۱.    
۱۰. سلمی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر، ص۲۰۷.    
۱۱. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۶.    
۱۲. نجاشی، احمد بن عباس، رجال النجاشی، ص۶۷.    
۱۳. ابن غضائری، احمد بن حسین، الرجال، ص ۵۴.    
۱۴. حلی، حسن بن علی، رجال ابن داوود، ص ۲۳۳.
۱۵. حلی، حسن بن علی، رجال ابن داوود، ص ۲۹۱.
۱۶. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج ۲۴، ص ۱۲۸.    
۱۷. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج ۳، ص ۴۴۰.    
۱۸. ابطحی، محمدعلی، تهذيب المقال، ج ۲، ص ۴۵۲.
۱۹. ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص ۵۴۱.
۲۰. ابن طاووس، علی بن موسی، ملاحم والفتن، ص ۱۰۴.    
۲۱. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص ۸۶۴.    
۲۲. مجلسی محمدباقر، بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۵.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سیدحسنی از منظر روایات»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۱۷.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار