سید محسن امین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید محسن امین حسینی عاملی (۱۲۸۴-۱۳۷۱ق)، از فقهاء، ادیبان، شرححالنگاران و علمای
شیعه جبل عامل در
قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری که نسبش به
زید بن علی فرزند
امام سجاد (علیهالسلام) میرسد.
او در جبل
عامل و
نجف علوم دینی را از بزرگانی چون
سید جواد مرتضی،
سید نجیب فضلالله حسنی عیناثی، شیخ
موسی شراره،
سید احمد کربلائی،
محمدباقر نجمآبادی،
شریعت اصفهانی،
آخوند خراسانی،
حاج آقا رضا همدانی، شیخ
محمد طه نجف و دیگران بهره برده و به
درجه اجتهاد رسید. وی بعد از فراگیری علوم در نجف، به دعوت
شیعیان دمشق، به آنجا رفته و رهبری و هدایت
مسلمانان آن سامان را بر عهده گرفت و در ایجاد
وحدت مسلمانان و مقابله با تفرقهافکنی اجانب بسیار کوشا بود. کتاب
اعیان الشیعه مهمترین اثر او در معرفی علما و بزرگان شیعه است.
آل امین در گذشتههای دور به قبیله «قشاقش» یا «قشاقیش» شهرت داشتند و در
حله زندگی میکردند که به
جبل عامل کوچ کردند. مدتی پس از مهاجرت،
سید محمد امین ریاست
قبیله شد و بدینترتیب «امین» زیور این خاندان شد. خاندانی که از وابستگان
اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار میآمدند و نسب به امام
علی بن حسین (علیهالسلام) میرساند.
عبدالکریم فرزند رئیس
سید علی و نوه
سید محمد امین بود. از پیوند عبدالکریم با دختر شیخ
محمدحسین فلحه - دانشور جبل
عامل -
سید محسن در روستای «شقرا» سال
۱۲۸۴ق متولد شد.
سید محسن قرآن، نوشتن،
شنا و
اسبدوانی را به یاری پدر، مادر و خویشاوندان آموخت. چون به ۶ سالگی گام نهاد، به
نحو و خوشنویسی روی آورد و از محضر دانشوران قبیله فرا گرفت. در
۱۲۹۷ق به روستای «عیثاالزط» شتافت و از
سید جواد مرتضی دانشمند آن سامان بهره گرفت.
توقف در «عیثاالزط» تا حدود
۱۳۰۰ق به درازا کشید و با هجرت
سید جواد به
عراق پایان پذیرفت.
سید محسن در این روستا با پرهیزگاری به نام شیخ
محمد دبوق آشنا شد، مردی هوشمند، پارسا، شیفته دانش و ادیب که
سید محسن آشنایی با او را نعمتی الهی میدانست.
شرح قطر،
صرف،
شرح ابن ناظم بر الفیه، شرح
جاربردی بر کافیه و
مغنی از اندوختههای فرزند عبدالکریم در «عیثاالزط» بود.
با مهاجرت
سید جواد،
سید محسن در پی استادی دیگر برآمد، سرانجام در
۱۳۰۱ق به
بنت جبیل رفت و همراه شیخ
محمد دبوق از محضر
سید نجیب فضلالله حسنی عیناثی و شیخ
موسی شراره بهره برد. در این سالها دوست صمیمیاش شیخ محمد دبوق به خدمت نظام فرا خوانده شد و
سید محسن دیگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبیل تا
۱۳۰۴ ادامه یافت. در این سال شیخ موسی شراره از دنیا رفت و فرزند عبدالکریم که تا بحث
استصحاب معالم پیش رفته بود، ناگزیر در جستجوی استادی دیگر برآمد، استادی که هرگز نیافت و چون توان مالی نداشت، هوای جنوب از سر برون کرده به گوشهنشینی، تدریس و مطالعه روی آورد. در این زمان
سید محسن به خدمت نظام فرا خوانده شد و برای گریز از این امر سفری دراز آغاز کرد.
سید محسن پس از مدتی به وطن بازگشت تا رنج سفر ناخواسته، از پیکر برون سازد، ولی با بیماری مرگ مادر روبرو شد.
بیتردید مرگ مادر برای
سید محسن بسیار دشوار بود ولی هنوز امید به آموختن و پیشرفت داشت، امیدی که با درد دیدگان پدر و نابینایی وی به نومیدی گرایید. سرپرستی دو خواهر و پدر پیر، تنگدستی و ناداری، او را به کارهای مادی، که هیچ تجربهای در آن نداشت کشید. البته در کنار همه این نامرادیها فراخوانی دوباره به خدمت نظام نیز به فشار روانی فرزند عبدالکریم میافزود، مشکلی که سرانجام به یاری شیخ
ابوالخیر خطیب دمشقی قاضی صور، از میان برداشته شد. او مدرسه حیدریه «عیثاالزط» را به صورت مدرسهای معتبر و رسمی در آورد و دانشجویان شرکت کننده در آزمون سالانه را از گواهی تحصیلی برخوردار ساخت.
از رنجهای سرپرستی خانواده و دوری از استادان دانشور که بگذریم در این روزگار خبری
سید محسن را شادمان ساخت. سرانجام تلاشهای بزرگان بنت جبیل به بار نشست و
سید مهدی حکیم از
نجف بدان سامان گام نهاد. شاگردان شیخ موسی شراره دیگر بار به مدرسه آن مرحوم بازگشتند تا از محضر دانشور تازهوارد بهره برند.
سید محسن نیز همراه همسرش به بنت جبیل روی آورد، ولی دریغ که روش استاد جدید با شیخ موسی تفاوت داشت. او همه توانش را در ارشاد مردم به کار میگرفت و اندک اندک
سید محسن دریافت که هر چند بنت جبیل فقیهی شایسته یافته، ولی روزگار طلایی درس دیگر تکرار نخواهد شد، پس به «شقرا» بازگشت.
در زمانی که
سید به شقرا بازگشت، گروهی از دانشآموزان جبل
عامل و حمص، که آوازه شهرت
سید محسن بدانها رسیده بود، به سوی وی روی آوردند تا از اندوختههایش بهره گیرند.
سید محسن در کنار تدریس از مطالعه و پژوهش غافل نبود و در این سالها
شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید را که ارمغان یکی از سفرهای پدرش به شمار میآمد، مورد بررسی و مطالعه عمیق قرار داد. او بدین شیوه از زندگی خو گرفته بود که دیدار یک دوست همه چیز را دگرگون ساخت.
در یکی از روزهای سال
۱۲۰۸ق شیخ
حسین مغنیه به دیدار
سید محسن شتافته، تصمیم گروهی از دانشجویان جبل
عامل را با وی میان نهاد. او گفت: ما برآنیم که سمت
عراق رویم، تو نیز بیا!
سید محسن که سالها در انتظار چنین فرصتی بود، نومیدانه پاسخ داد: بدین سفر شوقی شگفت دارم، ولی حال پدرم را مشاهده میکنی، با او در اینباره گفتگو کن!
پدر که بیش از هر چیز به نیکبختی فرزند میاندیشید، پسر را به
استخاره فرا خواند. استخاره سفر را نیک نمایاند و بدینترتیب
سید محسن در واپسین روزهای
رمضان ۱۳۰۸، بیهیچ درهمی، رهسپار عراق شد.
کاروان
عاملیان پس از چند ماه به نجف رسید.
سید محسن در نخستین فرصت خانهای در محل «حویش» اجاره کرد و در درس بزرگان حوزه حضور یافت.
سید علی بن سید محمود عاملی،
سید احمد کربلایی، شیخ
محمدباقر نجمآبادی،
شیخ الشریعه اصفهانی گروهی از استادان نجف عنوان پیوند شمرده میشدند که
سید محسن را در آموختن کتابهای
شرح لمعه،
قوانین و
رسائل یاری دادند.
سید محسن سپس در
درس خارج اصول شیخ
محمدکاظم خراسانی شرکت جسته، یک دروه
اصول فقه از او بهره برد و در کنار آن از درس فقه
حاج آقا رضا همدانی و شیخ
محمد طه نجف نیز بهرمند شد.
هر چند
سید محسن دانشجویی تهیدست بود و حتی نان خویش را از مردی به نام حاج احمد نسیه میخرید ولی
اخلاص در دانشاندوزی را با هیچ ثروتی عوض نمیکرد. بنابراین هنگامی که برخی از آشنایان از وی خواستند تا در درس استادی که توانایی مادی بسیار داشت حضور یابد، بیدرنگ گفت: هر چند آن استاد دانشوری گرانقدر است ولی نمیتوانم خود را راضی کرده، در درسی حاضر شوم که بهرهمندی از ثروت استاد میتواند یکی از انگیزههای آن شمرده شود.
سالهای زندگی
سید محسن در نجف، سالهایی دشوار بود. تنگدستی، درگیری دو قبیله مهم شهر با یکدیگر و از همه مهمتر انتشار بیماری واگیر و در پی آن خشکسالی، هر یک به گونهای خاص، دانشپژوهان را آزرده ساخته، آنها را از دانشاندوزی باز میداشت. بیماری واگیر که با تب شدید همراه بود، بسیاری از ساکنان شهر را گرفتار ساخت.
در این شرایط
سید محسن، شیخ
موسی قبلان را به یاری خواند و رسیدگی به اوضاع دانشجویان بیمار جبل
عامل را وظیفه خود قرار داد. این کار بسیار دشوار و توانفرسا بود.
سید محسن، برای آنکه شیخ موسی خسته نگردد و در نتیجه از ادامه این امر مهم چشم نپوشد، کارهای دشواری چون شستن ظرفها، پاکیزه ساختن اتاق بیمار، آمادهسازی و خوراندن دارو را خود به عهده میگرفت و مردگان را به یاری شیخ موسی در گورستان رساخره دفن میکرد. در این ایام بسیاری از ساکنان حریم
امیرمؤمنان وفات کردند.
سید جواد عاملی از نوادگان
صاحب مفتاح الکرامه و خویشاوندان نزدیک
سید محسن، نیز در شمار آنها جای داشت. او در سوگ
سید جواد بسیار اندوهگین شده مرثیهای غمبار سرود.
چون تب بیماری واگیر فرو نشست، رنجوری همسر،
سید را در نگرانی فرو برد. او اینک علاوه بر کارهای روزانه خویش باید به تیمار نوزاد و همسر بیمارش نیز میپرداخت. هر چند سرانجام توفان دردها و ناتوانیها فرو نشست، ولی نگرانی و اندوه دانشور شقرا پایان نیافت. نامه
سید عبدالکریم کهنسال که در آن
سید محسن را به گزینش یکی از دو کار، زندگی در شقرا و یا انتقال پدر به نجف ناگزیر ساخته بود، پژوهشگر تهیدست جبل
عامل را در غمی جانکاه فرو برد.
او نه یارای دل بریدن از نجف داشت و نه توان مالی انتقال پدر، ناگزیر به
حرم امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) پناه برد و به امام متوسل شد. این
توسل سرانجام مؤثر افتاد، نامه دیگری از شقرا رسید و عبدالکریم، فرزند را به تلاش در دانشاندوزی و فراموش کردن دشواریهای زندگی پدر فرا خواند. البته کرامت علوی بدیننامه محدود نبود، چند سال بعد
سید عبدالکریم بیآنکه هزینهای بر فرزند تحمیل کند، همراه گروهی از نیکان سمت نجف رهسپار شد. مسافران جبل
عامل چنان عبدالکریم کهنسال را از احترام و خدمت برخوردار ساختند که او بعدها به فرزندش گفت: اگر گروهی از فرزندان همراهم بودند، هرگز اینگونه به من خدمت نمیکردند و اسباب آسایشم را فراهم نمیآورند.
سید عبدالکریم پدر
سید محسن به امید زندگی بهتر به عراق آمد ولی روزهای پایانی عمر خود را با خشکسالی عراق مواجه شد. خشکسالی شگفتی که به فروش کتابهای
سید محسن و زیور اندک همسرش انجامید. همزمان با پایان آن سالهای سخت
سید عبدالکریم زندگی را وداع گفت و به سفارش خود در صحن حضرت امیرمؤمنان (علیهالسلام) به خاک سپرده شد.
البته
سید محسن در کنار همه مشکلات نجف لحظههای زیبایی نیز داشت، پیادهروی تا
کربلا و سفرهای زیارتی به جایگاههای مقدس و نشست با دوستان صمیمی را باید در شمار آنها جای داد.
نامههای فراوانی که شیعیان
دمشق سمت نجف فرستادند، سرانجام سودمند واقع شد و امین
عاملی را به خدمت در آن سامان مشتاق ساخت. بنابراین در واپسین روزهای
جمادی الثانی سال
۱۳۱۹ق نجف را پس از دو سال و نیم اقامت ترک گفته، رهسپار دمشق شد و در روزهای پایانی
شعبان بدان شهر رسید.
سید با همه توان برای از میان برداشتن سه
عامل مؤمنان، ناآگاهی،
تفرقه و کژرویها به فعالیت پرداخت. ایجاد مدرسههایی برای آموزش و پرورش دختران و پسران،
وقف زمین و ساختمانهایی برای پیشبرد اهداف آموزشی و چاپ و انتشار کتابهای ویژه این آموزشگاهها بخشی از تلاشهای
سید در زدودن ناآگاهی و
جهل از جامعه اسلامی به شمار میآید.
نگارش کتاب «
لواعج الاشجان» درباره
شهادت امام حسین (علیهالسلام) و نیز مجموعه پرارزش «
المجالس السنیه» در مناقب و مصایب
معصومان (علیهمالسلام) گوشهای از کوششهای وی در از میان برداشتن کژرویهای موجود در برگزاری عزای پیشوایان بویژه
حضرت امام حسین (علیهالسلام) شمرده میشود. البته آن بزرگوار بدین بسنده نکرده، با نوشتن رساله «التنزیه» ضربهای اساسی به پیکر کژاندیشان ناآگاه وارد ساخت. در پی انتشار این اثر که با هدف پاکسازی گردهمایی مذهبی را از بدعتها و گمراهیها انجام شد، مردم ناآگاه چنان در برابرش موضع گرفتند، که برخی از دوستانش خطر «انقلاب عوام» را به وی گوشزد کردند.
سید امین خود در اینباره میگوید:
در برابر این رساله برخی از مردم برخاسته، هیاهو برپا ساختند و ناآگاهان را به هیجان آوردند ... آنها در میان بخش گسترده ناآگاه جامعه چنین پخش کردند که فلانی (
سید محسن امین) برپا داشتن
عزاداری امام حسین (علیهالسلام) را
حرام کرده و علاوه بر این مرا به خروج از
دین متهم ساختند.
تبلیغات فراگیر درباره اندیشمند مصلح دمشق چنان مؤثر افتاد که حتی گروهی از گویندگان مذهبی در مسجدها به بیان گمراهیهایش پرداختند و برخی از مردم با گرو نهادن خانه خود و به دست آوردن اندکی پول، در جهاد نامقدس ضد
سید محسن شرکت جستند.
با فروکش کردن شعلههای نبرد جهانی و اشغال سرزمینهای اسلامی از سوی
فرانسه و
انگلیس،
سید محسن به عنوان مرجع مؤمنان منطقه به تأیید، تقویت و هدایت نیروهای استقلالطلب پرداخت.
فرانسویان در نخستین اقدام، ایجاد تفرقه را تنها راه مقابله با مسلمانان یافتند، البته این امر با مهارتی ویژه انجام میشد. برای مثال قانون ضد اسلامی وضع میکردند و چون با مخالفت دانشمندان دینی و مردم روبرو میشدند
اهل سنت را از اجرای آن معاف میساختند. بدینترتیب راه دو گروه مسلمان از یکدیگر جدا میشد.
سید محسن در برابر این نقشه پلید ایستادگی کرده، با اقدامهای خویش آنرا بیاثر ساخت. او برای اینکه نشان دهد میان
شیعه و سنی فاصلهای نیست در مدرسه علویه، که خود بنیاد نهاده بود، از استادان شیعه و سنی یکسان بهره میبرد. وحدت در این مدرسه چنان بود که علی قضمانی - دانشآموز اهل سنت - به عنوان مؤذن انتخاب شده، هر روز به روش برادران اهل سنت در مدرسه
اذان میگفت. مرجع کهنسال شیعه خود را پدر مهربان برای همه مسلمانان و بلکه همه انسانها به شمار میآورد و درگیری و نبرد میان آنان را شایسته مقام انسانیت نمیدانست روزی یکی از برادران اهل سنت نزدش شتافته، گفت: میخواهم شیعه شوم.
سید فرمود: فرقی میان شیعه و سنی نیست. هر وقت خواستی میتوانی به نظرات مجتهدان شیعه
عمل کنی.
مرد که هرگز گمان نمیکرد بدین سادگی در جمع شیعیان جای گیرد، همچنان از
سید میخواست او را شیعه کند. مرجع مسلمانان نگاهی مهرآمیز به وی افکنده، فرمود:
بگو لا اله الا الله، محمّد رسول الله.
چون این مرد این کلمات را بر زبان راند،
سید فرمود: اینک شیعه جعفری شدی.
مرد شگفتزده و ناباورانه مجلس را ترک گفت.
کردار و گفتار مرجع بزرگ مسلمانان جبل
عامل سبب شد که استعمار هرگز نتواند نقشه اختلاف میان برادران مسلمان را پیاده کند.
البته آن مرد الهی تنها بدینمقدار بسنده نکرده، با سخنان روشنگرانه خویش مردم را به سوی استقلال و رهایی از بند بیگانگان فرا میخواند.
کارگزاران فرانسوی که وجود دانشمند پرنفوذی چون
سید محسن را در صفوف مردم به سود خویش نمیدیدند بر آن شدند تا با سپردن مقام «رئیس علمای شیعه در
سوریه و
لبنان» بدان بزرگوار، وی را به خویش نزدیک ساخته، فعالیتهایش را تحت کنترل قرار دهند.
سید محسن امین از پذیرش پیشنهاد افسر فرانسوی سرباز زده، فرمود:
من از سوی
خداوند وظیفهای که یادآوری کردید، به عهده دارم و کسی که از سوی پروردگار وظیفهای را به عهده گرفته، ممکن نیست از سوی فرمانده شما نیز بدان گمارده شود. پس به خاطر اعتمادی که فرمانده به من نشان داد، تشکرم را به وی ابلاغ کن و بگو خداوند به یاری قناعت مرا از خانه خوب، اتومبیل ویژه، مقام والا و همه آنچه پیشنهاد کردید، بینیاز ساخته است.
مرجع بزرگ مسلمانان و سوریه هرگز به نجات کشور و مردمی خاص نمیاندیشید. در نگاه آسمانی وی همه کشورهای اسلامی وطن شمرده میشدند و همه ساکنان آن برادران یکدیگر به شمار میآمدند. بنابراین هنگامی که
فلسطین به وسیله
بریتانیا اشغال شد و مردمش تحت فشار قرار گرفتند، قدرتمندانه به میدان مبارزه گام نهاد و مردم را به دفاع از آن فرا خواند.
ناگفته پیداست که تلاشهای خستگیناپذیر
سید در از میان برداشتن اختلافها و پیشگیری از تفرقه مسلمانان به زمانی خاص محدود نبود. آن بزرگوار پس از استقلال نیز بر وحدت ارج بسیار مینهاد و هیچ چیز را با این گوهر رهایی بخش معاوضه نمیکرد. برای مثال هنگامی که دولت سوریه قانون انتخابات را تصویب کرد، در اطلاعیهای اعلام داشت که تعدادی از کرسیهای مجلس را در اختیار اهل سنت و بقیه را در اختیار اقلیتهای مذهبی قرار داده است. مرجع بزرگ شیعه در برابر این قانون که آشکارا شیعه را از برادران اهل سنت جدا ساخته، در گروه اقلیتها قرار میداد، ایستادگی کرد و در نامهای به سران دمشق یادآور شد که شیعه مسلمانان را یک گروه میداند و هرگز خود را از برادران اهل سنت جدا نمیشمارد.
بدینترتیب حکومت قانون را اصلاح کرد و شیعه و سنی را در یک گروه جای داد. مجموعه تلاشهای آن فقیه وارسته در قبل و بعد از استقلال سوریه دولت را بر آن داشت که نام محله زندگی
سید را به محله امین تغییر دهد.
سید محسن امین در
۱۳۵۲ق فرصت یافت تا دیگر بار به عراق شتابد و از زیارت پاکان آن دیار بهرهمند شود. او پس از توقفی اندک در عراق راه
ایران پیش گرفت. او در بهار ۱۳۵۲ق بدان سرزمین گام نهاد و ضمن زیارت امام هشتم،
علی بن موسی الرضا بخشهایی از کتاب نفیس
اعیان الشیعه را نیز به پایان رساند.
۱.
سید محمدحسین؛
۲.
سید جواد مرتضی؛
۳.
سید نجیبالدین فضلالله
عاملی؛
۴.
سید احمد کربلائی؛
۵. شیخ محمدباقر نجمآبادی؛
۶. شریعت اصفهانی؛
۷. آخوند خراسانی؛
۸. حاج آقا رضا همدانی؛
۹. شیخ محمد طه نجف.
۱.
سید مهدی آل ابراهیم؛
۲. شیخ منیر؛
۳. شیخ
عبدالطیف شبلی؛
۴.
تقی دمشقی.
از
سید محسن امین حدود ۱۰۰ جلد کتاب و رساله بر جای مانده است. مهمترین آنها عبارتند از :
۱. اعیان الشیعه؛
۲.
تاریخ جبل عامل؛
۳.
البحر الزخار فی شرح احادیث الائمة الاطهار؛
۴.
حذف القتول عن علم الاصول؛
۵. حاشیه بر
عروة الوثقی؛
۶.
المجالس السنیه فی مناقب و مصائب العترة النبویة؛
۷. لواعج الاشجان.
سرانجام
سید محسن امین پس از مدتی بیماری در
ماه رجب ۱۳۷۱ق دار فانی را وداع گفت.
مؤمنان پیکرش را تا
زینبیه دمشق همراهی کردند و چنانکه سفارش کرده بود، همراه ادوات، عینک و قلمهایش به خاک سپردند.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «آیت الله سید محسن امین»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۱/۱۰.