سید علی قاضی طباطبایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیدعلی قاضی طباطبایی تبریزی (۱۲۸۲-۱۳۶۶ق)، از عرفا و علما و استادان اخلاق
حوزه علمیه نجف در
قرن چهاردهم هجری قمری بود. ایشان به هیچیک از
سلسلههای صوفیه مرتبط نبود، و طریقه عرفانی وی همان طریقه
حسینقلی همدانی و استادش
سیدعلی شوشتری بود.
روش سلوکی وی وصول به مقام
توحید و سیر صحیح الی الله همراه با پذیرفتن
ولایت امامان شیعه (علیهمالسّلام) و
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بود.
هرچند شهرت آیتالله
قاضی بیشتر به
عرفان و
اخلاق است، اما در
حدیث و
فقه و
تفسیر نیز تبحر داشت و در سن ۲۷ سالگی به درجه
اجتهاد نایل آمد.
سیدمحمدحسین طباطبائی،
سیدابوالقاسم خوئی،
سیدهاشم موسوی حداد و
محمدتقی بهجت از جمله شاگردان آیتالله
قاضی بودند.
قاضی طباطبائی، سید علی در ۱۳
ذیحجه ۱۲۸۲ یا در ۱۲۸۵ در
تبریز به دنیا آمد.
خاندان وی از
سادات طباطبائی و مشهور به
فضل و
تقوا و اغلب در کسوت
روحانیت بودند و نسبشان به
ابراهیم طباطبا، نواده
امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، میرسید.
پدرش،
سیدحسین قاضی (متوفی ۱۳۱۴)، از شاگردان
میرزای شیرازی در
سامرا بود که سپس به تبریز بازگشت و به
تهذیب نفس پرداخت. وی علاوه بر تفسیر مختصری بر قرآن، تفسیری بر
سوره فاتحه و تفسیری ناتمام بر
سوره انعام نوشته بود. پدر مادر سیدعلی، میرزا
محسن قاضی تبریزی (متوفی ۱۳۰۶)، نیز از عالمان و عابدان بود و با
ملاهادی سبزواری مصاحبت داشت.
قاضی طباطبائی مبادی
علوم دینی و ادبی را در زادگاهش آموخت.
نزد پدرش
تفسیر کشاف را خواند. علاوه بر پدرش، استادان دیگر وی
موسی تبریزی (مؤلف حاشیه رسائل
شیخ انصاری) و محمدعلی قراچهداغی (مؤلف حاشیهای بر
شرح لمعه) بودند. او
ادبیات فارسی و
عربی را نیز از شاعر نامی،
محمدتقی نیر تبریزی، مشهور به حجت الاسلام، فرا گرفت
و مدتی نیز، به توصیه پدرش، برای تهذیب نفس نزد امام قلی نخجوانی شاگردی کرد.
سیدعلی در سال ۱۳۰۸، برای
کسب علم به نجف هجرت نمود
و در آنجا
فقه و
اصول و
حدیث و
تفسیر و دیگر علوم را فرا گرفت.
قبل از سفر به
نجف اشرف؛ ابتدا پدر را از این تصمیم آگاه میسازد، پدر از احساس عطش و شوق نونهالش در راه تحصیل و تهذیب، شادمان گشته و وی را با گروهی از اهالی تبریز روانه نجف اشرف میسازد. زمانی که
قاضی به شهر نجف میرسد، به
حرم علوی مشرف شده و از آن حضرت برای رشد و شکوفایی کمک میخواهد و خود را به آن امام همام میسپارد تا راهی را که
رضایت خداوند در آن است، به وی نشان دهد و همیشه در تمام مراحل زندگی همراهیاش نماید. این درخواست
قاضی مورد قبول
امیرالمومنین (علیهالسلام) واقع شده و آن حضرت، راه سعادت و خوشبختی را به وی نشان میدهد؛ بهگونهای که از اساتید بزرگواری استفاده نموده و صاحب
کرامات و فضایل عرفانی میشود.
قاضی در مورد استاد و تاثیر آن در تعالی و رشد شاگرد، میگوید:
اگر کسی که
طالب راه و سلوک طریق خدا باشد برای پیدا کردن استاد این راه، نصف عمر خود را در جستوجو و تفحص بگذراند تا آن استاد را پیدا کند، ارزش دارد و کسی که به استاد کامل رسید، نصف راه را طی کرده است.
بر اساس این اعتقاد، وی در پی یافتن اساتید شایسته و استفاده کامل از آنان رفت تا اینکه به یاری حضرت امیر (علیهالسلام)، گمگشتههایش را یافت. در این مسیر (علاوه بر اساتیدی که در تبریز از محضرشان استفاده کرده بود) در نجف اشرف نیز از محضر اساتید مبارز و زبدهای بهرهمند شد؛ همانند آیات عظام:
۱.
ملامحمدکاظم خراسانی (آخوند خراسانی)؛ نویسنده
کفایة الاصول.
۲.
میرزا فتحالله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه).
۳.
میرزا حسین تهرانی، که استاد اخلاق وی نیز بود.
۴.
شیخ محمدحسن مامقانی؛ ایشان از اساتید برجسته و متبحر
علم رجال،
درایه، تراجم و نسب بهشمار میآیند.
۵.
سیدمحمدکاظم یزدی؛ نویسنده «
عروة الوثقی».
۶.
فاضل شربیانی؛ وی در
مکارم اخلاق و صفات پسندیده و دلسوزی به بینوایان، زبانزد مردم کربلا و نجف بود.
۷.
شیخ محمد بهاری؛ معظم له همان
عارف، سالک و عالم فرزانهای است که در سن ۳۲ سالگی به
اجتهاد رسید و از اوتاد شاگردان عارف نامدار،
ملاحسینقلی همدانی محسوب میشود.
۸.
سیداحمد کربلایی؛ وی نیز از شاگردان ممتاز ملاحسینقلی همدانی بهشمار میآید که در تهذیب نفس و عرفان، از کمالات والایی برخوردار بود.
کوششهای خستگی ناپذیر سیدعلی
قاضی در راه کسب کمال و دانش، به ثمر نشست و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد گرچه افراد بسیاری از خانوادهها و علمای سرشناس در این راه قدم برداشتهاند ولی عده اندکی به درجه اجتهاد، آن هم در سنین جوانی، موفق شدهاند. ویژگیهایی که در
قاضی (مثل پشتکار و جدیت در بحث، انس با بزرگان، مراقبتهای خانواده، تهذیب نفس و ارتباط با خدای متعال) وجود داشت، از وی عالمی عارف و مجتهدی توانمند ساخت.
وی در
لغت عرب نیز کمنظیر بود؛ بهطوری که چهل هزار لغت عرب را از حفظ داشت و شعر عربی را چنان میسرود که عربها از تشخیص آن عاجز میماندند و نمیفهمیدند که شعر، از یک شاعر عجم است. روزی در بین مذاکرات،
آیتالله شیخ عبدالله مامقانی به ایشان میگوید: من آنقدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیرعرب، شعر عربی بگوید، تشخیص میدهم؛ گرچه آن شعر در اعلی درجه
فصاحت و
بلاغت باشد.
آیتالله
قاضی یکی از قصاید عربی را که سرایندهاش عرب بود، شروع به خواندن کرد، و در بین آن چند بیت از اشعار خود را اضافه و سپس از آیتالله مامقانی پرسید: کدام یک از اینها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشیخص دهند.
نوشتن و بیان شخصیت افرادی چون مرحوم سیدعلی آقا
قاضی، که بیشک از اولیای خاص الهی میباشد، بسیار دشوار، و قلم از بیان وجوه مختلف زندگی او، ناتوان است؛ به همینجهت فقط به گوشههایی از شخصیت عرفانی و الهی استاد اشاره میشود.
علامه طباطبایی در این مورد میگوید: «معمولا ایشان در حال عادی یک ده بیست روزی در دسترس بودند، و رفقا میآمدند و میرفتند و مذاکراتی داشتند، و صحبتهایی میشد و آن وقت یکباره ایشان ناپدید میشدند و چند روزی اصلا خبری نبود؛ نه در خانه، نه در مدرسه، نه مسجد، نه
کوفه، و نه در
سهله از ایشان خبری نبود. رفقا در این روزها به هرجا که احتمال میدادند، سر میزدند ولی پیدا نمیکردند. چند روز بعد، دوباره پیدا میشد، و درس و جلسههای خصوصی را در منزل و مدرسه دائر میکردند و همینجور حالات غریب و عجیب داشتند».
در این روزها استاد به
تهذیب نفس و خود سازی میپرداختند و بهجایی رسیده بودند که واقعا میشود گفت
خلیفة الله شده بودند و کارهای خلیفة الهی انجام میدادند
علامه تهرانی در این رابطه میگوید:
«چندین نفر از رفقا و دوستان نجفی ما، از یکی از بزرگان و مدرسین نجف اشرف نقل میکردند که میگفت: من درباره استاد میرزا علی
قاضی طباطبایی و
مطالبی که از ایشان شنیده بودم و احوالاتی که به گوشم رسیده بود، در شک بودم. با خود میگفتم: آیا این
مطالب که نقل شده، درست است یا نه؟ تا اینکه روزی برای
نماز به مسجد کوفه میرفتم (و مرحوم
قاضی زیاد به مسجد کوفه و مسجد سهله علاقهمند بودند) در بیرون مسجد با ایشان برخورد کردم؛ با هم مقداری صحبت کردیم و در طرف قبله مسجد برای رفع خستگی نشستیم. گرم صحبت بودیم که در این زمان مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد و در جلوی ما خزیده، به موازات دیوار مسجد حرکت کرد. در آن نواحی مار بسیار است و غالبا به مردم آسیبی نمیرساند. همینکه مار به مقابل ما رسید و من وحشتی کردم، استاد اشارهای به مار کرد و فرمود: «مت باذن الله؛ به اذن خدا بمیر» مار فوراً در جای خود خشک شد.
قاضی بدون اینکه اعتنایی کند، شروع به دنبال صحبت کرد، سپس به مسجد رفتیم و من در مسجد وسوسه شدم که آیا اینکار واقعی بود و مار مرد یا اینکه چشمبندی بود؟ اعمال را تمام کرده و بیرون آمدم و دیدم مار خشک شده و به روی زمین افتاده است؛ پا زدم، دیدم حرکتی ندارد.
شرمنده به مسجد بازگشته و چند رکعتی دیگر نماز خواندم، موقع بیرون آمدن از مسجد برای نجف، باز هم با یکدیگر برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندی زده و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردی! امتحان هم کردی».
سید علی آقا همه چیز را در
نماز شب و
تهجد شبانه میدید و سفارشهای اکیدی بر شاگردان خود داشت که نماز شب را اقامه کنند. علامه طباطبایی میگوید:
«چون به
نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم بهخاطر قرابت و خویشاوندی به محضر
قاضی رفتم، روزی کنار در مدرسهای ایستاده بودم که
قاضی از آنجا عبور میکرد؛ چون به من رسید، دست خود را بر روی شانه من گذاشته و فرمود: «ای فرزند!
دنیا میخواهی، نماز شب بخوان و
آخرت میخواهی، نماز شب بخوان»
استاد خود نیز اهل تهجد بود و از راه نماز شب به این مقام والا رسیده بود و آنقدر مواظب اعمال و رفتار خود بود که حتی حاضر نبود
عبادت و نمازش برای دیگران و حتی خانواده و فرزندانش ذرهای مزاحمت ایجاد کند. به همینجهت، در
مدرسه قوام حجرهای برای اینکار گرفته بود.
آیتالله سیدمحمد حسینی همدانی گوید:
«در سال ۱۳۴۷ قمری که من در مدرسه قوام نجف اشرف بودم، روزی سیدعلی آقا به مدرسه آمد و از متصدی آن حجرهای درخواست کرد، و وی نیز با کمال احترام پذیرفته و حجرهای کوچک در طبقه فوقانی در اختیارش گذاشت بعد معلوم شد که
قاضی حجره را بهعنوان مکان خلوتی برای تهجد و عبادت میخواستند. چون تصور میکردند تهجد ایشان شب هنگام در خانه، باعث مزاحمت بچهها میشد. بههمین خاطر، شبها حدود ساعت دوازده (که معمولا
طلبهها برای آمادگی جهت درسهای فردا به استراحت میپرداختند) شب زندهداری
قاضی آغاز میشد.».
یکی از مظاهر اعتقاد و باورهای دینی، این است که انسان در مشکلات زندگی، خود را نبازد و بهخدای خود
توکل کند.
قاضی در اوج توکل بود چنانچه
آیتالله احمدی میانجی (رحمةاللهعلیه) به نقل از علامه طباطبایی میگویند:
«روزی به شدت نیاز به پول داشتم، خدمت
قاضی رفتم تا مبلغی از ایشان قرض کنم و وقتی از
ایران برایم پول رسید، آن را پرداخت کنم. همینکه خدمت استاد رسیدم، دیدم پسرش از
کوفه آمده و میگوید: مادرم زایمان کرده و به پول احتیاج داریم.
قاضی دست در جیبش برد و دید هیچ پولی ندارد و فرمود: همانطور که میبینی هم نیست. و همه این مراحل با تمام
آرامش و
اطمینان بود، که برای من بسیار شگفتانگیز بود!».
نتیجه این توکل را نیز
قاضی و دیگران عملا مشاهده میکردند و خداوند در اثر این خصلت والا، مشکلات این بزرگ مرد را حل میکرد.
آیتالله شیخ
علیمحمد بروجردی (از شاگردان
قاضی) میگوید:
«روزی در منزل نشسته بودم، حال عجیبی رخ داد و طوری شد که مثل اینکه کسی از نشستنم مانع میشد؛ هرچه به اطراف نگاه کردم، چیزی ندیدم. کیسهای پول همراه داشتم، آن را برداشته از منزل خارج شدم. مثل اینکه کسی مرا از پشت سر حرکت دهد، در مسیری ناخواسته به راه افتادم. مقداری که رفتم به آقای
قاضی رسیدم و ایشان کنار کوچه ایستاده بود. فوری به طرفش رفته و عرض ادب کردم، استاد نیز لطف فرمود. آقای
قاضی گفت: میخواستم مقداری میوه و خوارکی تهیه کنم اما پولی نداشتم، همینجا ایستادم تا خدا گشایشی نماید.
فورا مقداری پول از کیسه درآورده و به ایشان تقدیم کردم و استاد نیز بهاندازه نیاز برداشته و بقیه را به من برگرداند و خداحافظی کرد. همینکه پول را به
قاضی دادم، حالت اضطراب از من رفته و حالت شعف و انبساط روحی زیادی به من دست داد. سپس به خانه برگشته و با آرامش خاطر استراحت کردم».
مرحوم
قاضی که از تجملات دنیا وارسته و مثل مولایش آن را طلاق داده بود، در نجف اشرف به
قبرستان وادی السلام میرفت و ساعتهای طولانی به
تفکر و
مکاشفه میپرداخت تا هرچه بهتر بتواند دل از دنیا کنده و به مشاهدهی دوست نائل شود. مرحوم
محمدتقی آملی (از شاگردان آن بزرگوار) میفرماید:
«من مدتها میدیدم که مرحوم
قاضی دو سه ساعت در وادی السلام مینشینند، با خود میگفتم: «انسان باید
زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحهای روح مردگان را شاد کند، کارهای لازمتر هم هست که باید به آنها پرداخت! » این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم، حتی به صمیمیترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدتها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش میرفتم، تا آنکه از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم. این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود. شبی بود میخواستم بخوابم؛ در آن اتاقی که بودم، در تاقچه پائین پای من کتاب بود؛ کتابهای علمی و دینی. در وقت خواب، طبعا پای من به سوی کتابها کشیده میشد، با خود گفتم: برخیزم و جای خواب را تغییر دهم یا لزومی ندارد، چون کتابها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حرمت کتاب نیست. بالاخره بنا بر آن گذاشتم که هتک حرمت نیست و خوابیدم.
صبح که به محضر استاد، مرحوم
قاضی رفتم و سلام کردم: فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوی کتابها هم هتک احترام است.» بیاختیار حول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیدهاید؟» فرمود: «از وادی السلام فهمیدهام».
مرحوم
قاضی بندهای
خاضع و
فروتن بود؛ از هرگونه
شهرتطلبی پرهیز کرده و خدمت به خلق خدا را وظیفه خود میدانست. سیدمحمدحسن
قاضی در یادداشتهای خود آورده است:
«نقل کردهاند که روزی آیتالله
قاضی با
آیتالله سیدمحسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدری (در نجف اشرف) تصادفا با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازهای را
تشییع میکردند، صاحبان میت از مرحوم
قاضی درخواست اقامه
نماز بر آن میت کرده بودند. مرحوم
قاضی، آیتالله حکیم را مامور به خواندن نماز نموده بود، ولی مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم
قاضی کرده بود. مرحوم
قاضی فرموده بود: «چون شما بین مردم مشهورتر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادی جمع میشوند و این، سبب ثواب زیادی برای میت میشود.» به ناچار آقای حکیم اقامه و مرحوم آقا سیدعلی
قاضی به ایشان اقتدا کرده بود».
علامه طباطبایی میفرماید: یکی از رفقای نجفی ما (که فعلا از اعلام نجف است) برای من گفت:
«من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم
قاضی خم شده و مشغول سوا کردن کاهو است، ولی به عکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آنهایی را که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند، برمیدارد.
من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم
قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم
قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت
طلبه جوانی بودم و مرحوم
قاضی مرد مسن و پیرمردی بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا! من این مرد فروشنده را میشناسم؛ فرد بیبضاعت و فقیری است، من گاه گاهی به او مساعت میکنم، و نمیخواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها. و من میدانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد، و ظهر که دکان خود را میبندد، به بیرون خواهد ریخت؛ لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم».
سیدعلی آقا علاقه خاصی به
عید غدیر داشتند؛ بههمین مناسبت در این روز به یاد ماندنی و مهم
جهان اسلام، مراسم جشن و شادمانی برپا میکردند و خطبه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عید غدیر را برای حاضران در مجلس جشن میخواندند، فرزندش سیدمحمدعلی میگوید:
«ایشان خودش را برای این روز بزرگ آماده میکرد و آن روز بهترین لباسهایش را میپوشید. ولیمه، شیرینی و میوه تهیه میکرد، و از آشنایان، دوستان، قوم و خویش دعوت بهعمل میآورد و از یکی از آنها میخواست تا خطبه رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را که در روز عید غدیر خم فرموده، با صدای بلند و گیرا قرائت نماید و این خطبه یکی از برجستهترین و بهترین خطبههاست ... نکتههای گوناگون و دلنشین و شیرین بسیار ایراد میفرمود و ادخال سرور شادی بر دلهای حاضرین در مجلس عنایت میفرموده چه بسا نکتههای کمیاب که از شعر و نثر که در حفظ داشت، بیان میکرد؛
استاد با اینکه خود در علوم متبحر و یگانه بود اما گاهی مشکلاتی برایش پیش میآمد که با محاسبات دنیوی نمیتوانست حل نماید. در اینگونه موارد، به بارگاه
حضرت امیر (علیهالسلام) پناه برد و از ایشان استعانت کرد. شاگردش
آیتالله شیخ حسنعلی نجابت میفرمود:
«آقای
قاضی زمانی
طالب مطلب خاصی بودند، اما آنچنان که میخواستند فتح باب بر ایشان حاصل نمیشد. از هر دری وارد میشدند، نتیجه نمیگرفتند، تا اینکه برای برآورده شدن آن خواسته، قصیده بلند و بسیار عالی در مدح امیرالمومنین (علیهالسلام) انشاء فرمودند و به تمام معنا در آن
مطلب خاص که میخواستند، فتح باب بر ایشان رخ داد».
علامه طباطبایی میفرماید: مرحوم استاد ما
قاضی میفرمودند که: «(حضرت در موقع
ظهور) به اصحابش
مطلبی میگویند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر میگردند، و چون همه آنها دارای
طی الارض هستند، تمام عالم را تفحص میکنند، و میفهمند که غیر از آن حضرت، کسی دارای مقام
ولایت مطلقه الهی و مامور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینههای
اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در اینحال، همه به
مکه مراجعت میکنند و به آن حضرت تسلیم میشوند و
بیعت مینمایند. مرحوم
قاضی میفرمود: من میدانم آن کلمهای را که حضرت به آنها میفرماید و همه از دور آن حضرت متفرق میشوند، چیست؟»
همچنین برای تهذیب نفس چندین سال نزد
سیداحمد کربلایی و
محمد بهاری، دو تن از مبرزترین شاگردان
حسینقلی همدانی، شاگردی کرد.
به همین سبب،
علامه طباطبائی گفته است سیدعلی
قاضی به هیچیک از
سلسلههای صوفیه مرتبط نیست، بلکه طریقه عرفانی وی همان طریقه حسینقلی همدانی و استادش
سیدعلی شوشتری است که از آنان نیز به عارفی ناشناس به نام جولا منتهی میشود.
اما فرزندش، سید محمدحسن
قاضی، پدر را بر شیوه سلوکی شاگردان حسینقلی همدانی نمیداند و از نظر او،
قاضی به مسلک پدرش، سیدحسین، بود. سید حسین در مکتب تربیتی
امامقلی نخجوانی و امام قلی در مکتب
سیدمحمد قریشی قزوینی و او از
محراب گیلانی اصفهانی و او از
محمد بیدآبادی و او از
سید قطبالدین محمد نیریزی، از مشایخ
ذهبیه، تعلیم یافته بود.
اما از خود وی نقل شده که ارتباطش را با این سلسله رد کرده و طریقت خود را طریقت علما و فقها ذکر کرده است.
به نظر حسینی طهرانی
از شاگردان علامه طباطبائی، نیز
قاضی ابتدا در طریقت پدرش بود، اما پس از وفات پدرش، شاگردی سیداحمد کربلایی را اختیار کرد و در طریقت حسینقلی همدانی قرار گرفت.
قاضی همچنین ده سال ملازم و مصاحب
سیدمرتضی کشمیری بود، اما در زمینه
اخلاق و
عرفان شاگرد وی بهشمار نمیآید،
زیرا کشمیری به شدت با
ابن عربی و آثارش مخالف بود و دیدگاه
قاضی با او تفاوت بسیار داشت.
هرچند شهرت
قاضی بیشتر به عرفان و اخلاق است، اما در
حدیث و
فقه و
تفسیر نیز تبحر داشت.
قاضی، بهرغم
اجتهاد، در
درس خارج فقه
سیدمحمدکاظم یزدی و
سیدمحمد اصفهانی و دیگر علمای نجف نیز شرکت میکرد و از وی نقل شده است که در هفت دوره درس خارج کتاب طهاره
شیخ مرتضی انصاری شرکت کرده بود.
وی آرای فقهی خاصی هم داشت، از جمله مانند فقیهان
اهلسنت وقت شرعی مغرب را استتار قرص خورشید میدانست.
آقابزرگ تهرانی که سالها با
قاضی دوستی و مراوده داشته، وی را با صفاتی چون
استقامت،
کرامت و
شرافت ستوده است.
قاضی استقامت در
طلب خداوند را عامل درک
اسم اعظم و لایق اسرار ربوبی شدن میدانست.
وی، در عین
فقر و
سادهزیستی، با ریاضتهای سخت و غیرشرعی مخالف بود و اعتقاد داشت که سالک باید به
جسم هم رسیدگی کند، زیرا جسم مرکب
روح است، ازاینرو به وضع ظاهری خود اهمیت میداد و معمولاً
عطر میزد و لباس سفید و تمیز میپوشید و به
حسن خلق و
نیکوکاری سفارش میکرد.
میرزا مهدی اصفهانی (متوفی ۱۳۲۵ ش)، از علمای
مشهد، بهرغم شدت
تشرع قاضی و عدم انتسابش به سلسلههای
صوفیه، بهشدت با وی مخالفت میکرد.
سیدعبدالغفار مازندرانی، یکی از زهاد معروف نجف، نیز از مخالفان
قاضی بود. این مخالفتها سبب بیحرمتی برخی از مردم به وی شده بود، چنانکه سجاده از زیر پایش کشیدند و همچنین او را تهدید به
قتل کردند. ظاهراً علاقه وی به
ابن عربی و
مولوی و دلبستگی و مراوده یکی از صوفیان نجف (
بهار علیشاه) با
قاضی، موجب بروز این مخالفتها و وارد کردن اتهام تصوف به
قاضی شده بود.
سیدعلی تا آخر عمر در نجف سکونت گزید و جز برای
زیارت عتبات متبرکه
کربلا و
کاظمین و
سامرا، از نجف خارج نشد. یکبار هم در حدود ۱۳۳۰ ق/۱۲۹۱ش برای زیارت به مشهد رفت و در بازگشت، مدت کوتاهی در جوار
حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) اقامت کرد.
او در نجف، در
عرفان و
اخلاق و
تهذیب نفس، شاگردان متعدد و نامآوری پرورش داد.
معمولاً جلسات درس وی خصوصی و محرمانه برگزار میشد.
او در
مدرسه هندی حجرهای داشت و شاگردانش در این حجره نزد او میآمدند.
بسیاری از علما و فقها و
مراجع تقلید از شاگردان مکتب اخلاقی
قاضی بودهاند. برخی از مهمترین شاگردان او عبارت بودهاند از:
۱.
شیخ محمدتقی آملی.
۲.
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی.
۳.
سیدمحمدحسن الهی طباطبایی.
۴.
محمدتقی بهجت.
۵.
سیدیوسف حکیم.
۶.
سیدمحمد حسینی همدانی.
۷. شهید محراب،
سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی.
۸.
شیخ حسنعلی نجابت شیرازی.
۹.
سیدمحمدهادی میلانی.
۱۰.
محمدرضا مظفر.
۱۱.
سیدعبدالاعلی سبزواری.
۱۲.
میرزا علی غروی علیاری.
۱۳.
سیدشهابالدین مرعشی نجفی.
۱۴.
سیدابوالقاسم خوئی.
۱۵.
حاج شیخ ابوالفضل خوانساری.
۱۶.
عبدالحسین حجت انصاری.
۱۷.
محمدابراهیم شریفی زابلی.
۱۸.
عباس قوچانی.
۱۹.
شیخ علیاکبر مرندی.
۲۰.
سیدحسن مسقطی.
۲۱.
سیدهاشم حداد.
۲۲.
سیدعبدالکریم کشمیری.
سیدمحمدحسین طباطبائی که خود از بستگان استاد بود و ابتدا به
قاضی شهرت داشت و به احترام استادش، ترجیح داد که به طباطبائی مشهور شود
و برادرش سیدمحمدحسن الهی؛ عباس هاتف قوچانی،
که سیزده سال نزد
قاضی شاگردی کرد.
سیدحسن اصفهانی مسقطی، که در نجف
شفا و
اسفار درس میداد و به حکم
سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع وقت
شیعیان، و توصیه استادش
قاضی، به ناچار از نجف به
مسقط هجرت کرد.
سیدابوالقاسم خویی، که از وی دستورالعملی گرفت و پس از چهل روز، مکاشفهای برایش حاصل شد و آیندۀ خود را شامل تدریس و به مرجعیت رسیدن مشاهده کرد.
علیاکبر مرندی، که شانزده سال نزد
قاضی شاگردی کرد.
محمدتقی بهجت فومنی
؛ سیدمحمدحسینی همدانی،
که بخشهایی از
جامع السعادات محمدمهدی نراقی را نزد
قاضی خواند؛ علیمحمد بروجردی، که دروس
قاضی را تقریر میکرد،
مرتضی انصاری لاهیجی
؛
سیدحسن کشمیری سیداحمد کشمیری مرتضی مدرس گیلانی؛ مرتضی مدرس چهاردهی؛
سیدحسین بادکوبهای سید عبدالکریم کشمیری؛
سیدعباس کاشانی؛ محمدتقی آملی؛ و میرزا
ابراهیم سیستانی.
سید احمد فهری زنجانی نیز یکی از آخرین کسانی است که محضر
قاضی را درک کرد
(برای دیگر شاگردان وی به این منبع رجوع کنید.
)
سیدمرتضی فیروزآبادی، مؤلف فضائل الخمسه من الصحاح السته، نیز در همسایگی
قاضی منزل داشت و در درسهای اخلاق و عرفان وی شرکت میکرد و محرم اسرار استاد بود.
علامه طباطبایی میفرماید:
«من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا علی آقای
قاضی بودیم؛ او در نجف برای
صله رحم و تفقد از حال ما، به منزل ما میآمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولی همگی در همان دوران کوچکی فوت کرده بودند، روزی مرحوم
قاضی به منزل ما آمد در حالی که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم؛ موقع خداحافظی به همسرم گفت:
دختر عمو! این بار این فرزند تو میماند، و او پسر است و آسیبی به او نمیرسد، و نام او «عبدالباقی» است. من از سخن مرحوم
قاضی خوشحال شدم؛ خدا به ما پسری لطف کرد و برخلاف کودکان قبلی، باقی ماند و آسیبی به او نرسید و نام او را عبدالباقی گذاردیم.»
علامه طباطبایی در واقعهای دیگر میفرماید: «وقتی به نجف رسیدم لدی الورود رو کردم به قبه و بارگاه
امیرالمومنین (علیهالسلام) و عرض کردم: یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شدهام ولی نمیدانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامهای را انتخاب کنم؛ از شما میخواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمایی کنید.
منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فکر میکردم ناگاه درب خانه را زدند؛ درب را باز کردم، دیدم یکی از علمای بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد، خیرمقدم گفته با کمال صمیمیت به گفتگو نشست و سخنانی بدین مضمون فرمود:
کسی که به قصد تحصیل به نجف میآید، خوب است علاوه بر تحصیل، به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند. این را فرمود و رفت؛ من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم و تا در نجف بودم، از محضرش استفاده مینمودم. آن دانشمند بزرگ، آقای حاج میرزا علی آقای
قاضی بود».
آیتالله شیخ عباس قوچانی میگوید:
«در نجف اشرف با
قاضی جلساتی داشتیم و غالبا افراد با هماهنگی وارد جلسه میشدند و همدیگر را هم میشناختیم، در یک جلسه، ناگهان سید جوانی وارد شد، استاد بحث را قطع کرده و احترام زیادی به سید جوان نمودند و به او گفتند: آقا سید روحالله! در مقابل سلطان جور و دولت
ظالم باید ایستاد، باید
مقاومت کرد، باید با
جهل مبارزه کرد.
این در حالی بود که از انقلاب خبری نبود. ما خیلی تعجب کردیم؛ ولی بعد از سالهای زیاد و پس از انقلاب فهمیدیم که
قاضی در آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام احترام کرد».
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی در مجالس روضه هفتگی آقای
قاضی شرکت میکرد ولی در آن زمان هنوز معروف نشده بود و بهعنوان مرجع مطرح نبود. یک روز آقای
قاضی در عالم خواب یا
مکاشفه میبیند که بعد از اسم
آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی، نام آقا سیدابوالحسن اصفهانی نوشته شده است، و بعدا این
مطلب را به ایشان میگوید.
آیتالله اصفهانی بعد از وفات مراجع زمان خود، به مرجعیت میرسد و در تمامی جهان اسلام مثل آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی مرجع تام میشود.
سیدمحمدحسین تهرانی مینویسد:
یک روز که به منزل
شهید مطهری رفته بودم ملاحظه کردم که سه تصویر در اتاق خود نصب کردهاند؛ تصویر والدشان آقای شیخ محمدحسین مطهری، تمثال
حاج میرزا علی آقا شیرازی، و عکس آیتالله حاج میرزا سیدعلی آقا
قاضی طباطبایی.
مرحوم
قاضی میفرمود:
سعدی: مردی
حکیم و دانشمند بوده است، و در اشعار آن بویی از
عرفان بهمشام نمیرسد، و مما یذکر اسم الله علیه است، فقط یک غزل او شیرین و آبدار است آنجا که گفته است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست ••••• عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
مرحوم
قاضی در وصیت نامه خودشان (که در دوازده
صفر ۱۳۶۵ نوشته است) به دو فصل اشاره نموده؛ که یک فصل آن در امور
دنیا و دیگری در امور
آخرت است. قسمتی از وصیت نامه را بهعنوان تبرک میآوریم:
«و فصل دوم در امور آخرت و عمده آنها،
توحید است. خدای تعالی میفرماید: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء؛
همانا خداوند
شرک به خود را نمیبخشد و جز آن را برای هرکه بخواهد میبخشد.» و این
مطلب حقیقتش به سهولت بهدست نمیآید و از اولادهای بنده کسی را تا حال مستعد تعلیم آن ندیدهام...
اما وصیتهای دیگر، عمده آنها
نماز است، نماز را بازاری نکنید؛ اول وقت بهجا بیاورید با
خضوع و
خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند، و
تسبیح صدیقه کبری (علیهاالسّلام) و
آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود...
و در
مستحبات تعزیهداری و
زیارت حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) مسامحه ننمایید. و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما بهجا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمیشود. و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.
دیگر آنکه، گرچه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم؛ اطاعت
والدین،
حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن، ترک
خدعه و حیله، تقدم در
سلام، و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید! الله الله که دل هیچکس را نرنجانید.
تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمیباشد».
قاضی در سالهای آخر عمر به
بیماری استسقا مبتلا شد و در ۶
ربیع الاول ۱۳۶۶/۹ بهمن ۱۳۲۵ ش درگذشت و
سیدجمال گلپایگانی بر وی نماز خواند و در
وادی السلام، نزدیک مقام صاحب الزمان (جلاللهتعالیفرجهالشریف) در کنار پدرش به خاک سپرده شد.
محمد سماوی مادّه تاریخ وفات وی را «
قضی علی العلم بالاعمال» استخراج کرده است.
(معلم حبیبآبادی،
روز وفات را ۴ ربیع الاول نوشته است).
از
قاضی کرامات بسیاری نقل کردهاند، مانند
طی الارض، میراندن مار با استفاده از نام المُمیت خداوند،
زنده شدن مرده به دعای وی، خبر دادن از احوال و افکار و حالات و افعال اشخاص، خبر دادن از آینده از جمله خبر دادن از مرجعیت سیدابوالحسن اصفهانی و پیشگویی زمان مرگ خود، و ساطع شدن نور از وی در حال نماز.
از
سیدابوالقاسم خوئی نیز نقل شده که حوادث مافوق طبیعی در مرگ سیدعلی
قاضی رخ داده است.
و همچنین گفته شده که کراماتی نیز از قبر وی به ظهور رسیده است.
قاضی در طول حیاتش، چهار زن اختیار کرد و خانواده پرجمعیتی شامل یازده پسر و پانزده دختر داشت.
برخی از فرزندان او به علم و فضل شناخته میشوند، از جمله
سیدمحمدحسن قاضی طباطبائی که خود از شاگردان پدرش بود و
بحر المعارف عبدالصمد همدانی را نزد وی خواند. مجموعهای ده جلدی به نام صفحات من تاریخ الاعلام از تالیفات اوست که جلد اول و دوم آن را برادرش، سیدمحمد علی
قاضینیا، استاد دانشکده الهیات، به
فارسی ترجمه و با عنوان آیت الحق در ۱۳۸۹ ش در
تهران منتشر کرده است. سیدمحمدحسن در جلد اول این کتاب، اشعار پدرش را جمعآوری و شرح کرده است.
از دیگر فرزندان
قاضی، سیدمهدی، استاد
حسن حسنزاده آملی است.
(برای تفصیل بیشتر درباره خانواده وی به این منابع رجوع کنید.
).
درباره
وصی ایشان در امر اخلاق و عرفان اقوال مختلفی هست: پسرش، محمدحسن
قاضی، وصی او را دامادشان، میرزا ابراهیم شریفی، دانسته است.
از حسنعلی نجابت شیرازی، شاگرد
قاضی، نیز نقل شده است که
قاضی در آخرین روزهای حیاتش
محمدجواد انصاری همدانی را جانشین معنوی خود معرفی کرد.
برخی نیز سیدمحمدحسین طباطبائی را وصی
قاضی معرفی کردهاند.
اما مشهور این است که وصی رسمی
قاضی،
عباس هاتف قوچانی بوده است.
گفته میشود که داشتن چند وصی از سوی
قاضی، با توجه به شرایط آن زمان و دشواری ارتباطات و وضع راهها، امکان داشته است و شاید وی، بههمین دلایل، چند تن را برای چند منطقه و چند موضوع وصی خود کرده بوده است.
از
قاضی این آثار نیز بهجا مانده است:
شرحی ناتمام بر
دعای سمات به
عربی که نخستینبار در ۱۳۸۴ ش در تهران بهچاپ رسید. وی این اثر را در دو سال پایانی عمر خود نوشت و به سبب بیماری موفق به اتمام آن نشد و فقط حدود یک سوم این دعا را شرح کرد. او به خواندن این دعا در عصرهای جمعه ملتزم بود و جلسه خواندن این دعا و شرح آن در منزلش در
نجف برگزار میشد.
تفسیر قرآن کریم از ابتدا تا آیه ۹۱
سوره انعام،
که ظاهراً نسخهای از آن در لندن موجود است.
او را میتوان پایهگذار
شیوه تفسیری قرآن با قرآن دانست. ظاهراً روش او در تفسیر، در شیوه تفسیری شاگردش،
سیدمحمدحسین طباطبائی، در
تفسیر المیزان مؤثر بوده است.
تصحیح و تحقیق ارشاد، اثر
شیخ مفید، که آن را در ۱۳۰۶ در ۲۱ سالگی به انجام رساند. این کتاب در تهران چاپ سنگی شد.
قاضی، علاوه بر ارشاد، بر برخی کتابهای دیگر نیز تعلیقات نوشته است، از جمله بر
مثنوی مولوی و
فتوحات ابن عربی، که هیچیک تاکنون منتشر نشده است.
وی در
ادبیات عرب نیز مهارت داشت و
شعر نیز میسرود.
قصیده غدیریه او به
زبان عربی، که آن را در ۱۳۱۶ ش سروده است، شهرت دارد. او غدیریهای هم به
زبان فارسی سروده است.
(برای نمونههایی از اشعار
قاضی به این منبع رجوع کنید.
).
نامهها و دستور العملهای عرفانی نیز از دیگر آثار استاد است که مرحوم
قاضی به سیدمحمدحسن الهی طباطبایی (برادر علامه طباطبایی)، شیخ ابراهیم و... نوشته است.
قاضی وصول به مقام
توحید و سیر صحیح الی الله را بدون پذیرفتن
ولایت امامان شیعه (علیهمالسّلام) و
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) محال میدانست.
در واقع، روش سلوکی وی همان روش سلوکی
حسینقلی همدانی بود. در این روش، سالک باید برای دفع خواطر، در شبانهروز دستکم نیم ساعت را برای توجه به نفس خود تعیین کند تا رفته رفته معرفت نفس برای او حاصل شود. بهعلاوه، باید برای رفع حجابها و موانع، به
امام حسین (علیهالسلام) متوسل شود.
او همچنین برای از بین بردن اغراض و نیتهای نفسانی، روش احراق را توصیه میکرد و این طریقه را از
قرآن کریم الهام گرفته بود. در این طریقه، سالک باید بداند که همه چیز ملک مطلق خداست و او فقر ذاتی دارد و این تفکر سبب سوختن تمام نیات و صفات او میشود، لذا به آن احراق میگویند.
از دیگر شیوههای سلوکی
قاضی، التزام به نماز اول وقت،
نماز شب،
تهجد و نیز اذکار متعددی بود که هم خود بر آنها مداومت داشت و هم شاگردانش و حتی عامه مردم را به آنها سفارش میکرد، مانند چهار صد بار یا بیشتر، گفتن
ذکر یونسیه همراه با
خواندن قرآن در
سجده، صد مرتبه خواندن
سوره قدر در شبهای جمعه، مداومت بر خواندن فراوان
سوره توحید و
دعای کمیل و
زیارت جامعه.
(برای توضیح بیشتر درباره اذکار و اعمالی که به شاگردانش توصیه میکرد به این منبع رجوع کنید.
).
از
محمدتقی آملی، از مبرزترین شاگردان
قاضی، نقل شده است که
قاضی به
زیارت اهل قبور بسیار توجه داشت و خود بسیار به
وادی السلام میرفت و ساعتها در آنجا به زیارت مشغول میشد.
او به تهجد در
مسجد کوفه و
مسجد سهله علاقهمند بود و حجرهای مخصوص برای عبادت در این دو مسجد داشت.
و رفتن به مسجد سهله خصوصاً با پای پیاده را توصیه میکرد.
او در سیر الی الله به داشتن استاد بسیار اهمیت میداد و بر آن بود که استاد باید خبیر و بصیر، خالی از
هوای نفس، رسیده به
معرفت الهی و
انسان کامل باشد. از نظر وی، سالک اگر نصف عمر خود را در جستجوی استاد بگذراند، ارزش دارد و سالکی که استاد را دریابد، نصف راه را طی کرده است.
وی همچنین عقیده داشت که سالک و عارف حتماً باید
مجتهد باشد، زیرا ممکن است وقتی برخی عوالم باطنی بر وی منکشف میگردد وظایفی بر عهدهاش گذارده شود که تنها مجتهد میتواند نحوه درست انجام دادن آن وظایف را در آن اوضاع دریابد.
از میان کتابهای عرفانی نیز
قاضی رساله سیر و سلوک، منسوب به
سیدمحمدمهدی بحرالعلوم، را بهترین کتاب عرفانی میدانست، اما از شاگردش
عباس قوچانی و فرزندش محمدحسن
قاضی نقل شده است که به کسی اجازه بهجا آوردن برخی دستورالعملهای سخت این رساله را نمیداد.
او به کتابهای فتوحات مکّیه و مثنوی مولوی نیز علاقهمند بود و برخی عرفا مانند مولوی و ابن عربی را
شیعه میدانست.
وی در عینحال نگهداری برخی کتابها را در خانه، همچون
الاغانی، بهسبب ذکر اخبار خوانندگان و نوازندگان و بیان فسادها و لهو ولعبهای آنان، موجب نحوست میدانست.
قاضی به نظام آموزشی و برخی کتابهای درسی حوزههای علمیه انتقاد داشت، خصوصاً در مورد کتابهای درسی عقیده داشت که باید کتابهای جدید جانشین متون قدیمی شوند، حتی از شاگردش، عباس قوچانی، خواست که
جواهر الکلام اثر
محمدحسن نجفی را از نو تحریر کند و او هم ۲۱ جلد از دوره ۴۳ جلدی این کتاب را با تحقیق و تعلیق خود نوشت. این اثر در ۱۳۶۵ ش در
تهران منتشر شد. بهعلاوه، به دامادش میرزا ابراهیم شریفی و به
سیدمحمدحسین طباطبائی پیشنهاد کرد که سیره نبوی شیعی بنویسند، چون غالب سیرهها تالیف غیر شیعهاند. او به شاگردانش توصیه میکرد که یک دوره تاریخ اسلام را، از ولادت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا ولادت
امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) بخوانند.
وی همچنین شاگردانش را به مطالعه
فلسفه و
عرفان نظری تشویق میکرد و شاگردش، عباس قوچانی، تنها کسی بود که در نجف در آن دوره فلسفه درس میداد.
(۱) محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، طبقات الاعلام الشیعه، نقباء البشر فی القرن الرابع شر، نجف، ۱۳۷۳/۱۹۵۴ م.
(۲) محمدمحسن آقابزرگ تهرانی، طبقات الاعلام الشیعه، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، القسم الرابع من الجزء الاول، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۲ م.
(۳) محمدهادی امینی، معجم رجال الفکر والادب فی النجف خلال الف عام، نجف ۱۴۱۳/۱۹۹۲ م.
(۴) صادق حسنزاده و محمود طیار مراغی، اسوه عارفان گفتهها و ناگفتهها درباره عارف کامل علامه میرزا علی آقا
قاضی تبریزی، قم۱۳۸۳ ش.
(۵) حسن حسنزاده آملی، «علامه طباطبائی در منظره عرفان نظری و عملی»، کیهاناندیشه، ش ۲۶، مهر و آبان ۱۳۶۸ ش.
(۶) سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، الله شناسی، مشهد ۱۴۲۳ الف.
(۷) سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، امام شناسی، مشهد ۱۴۲۵.
(۸) سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، توحید علمی و عینی، مشهد ۱۴۲۸.
(۹) سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب، مشهد ۱۴۲۶.
(۱۰) سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، روح مجرد: یادنامه موحد عظیم و عارف کبیر حاج سیدهاشم موسوی حداد، مشهد ۱۴۲۷.
(۱۱) سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، معاد شناسی، تهران ۱۴۰۲.
(۱۲) سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، مهر تابان، مشهد ۱۴۲۳ ب.
(۱۳) سیدمحمد حسینی همدانی، مصاحبه با استاد آیتالله حسینی همدانی (نجفی)، حوزه، سال ۵، ش ۶، شماره مسلسل ۳۰، بهمن و اسفند ۱۳۶۷ ش.
(۱۴) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی از آغاز تاکنون، (تهران) ۱۳۴۳ ش.
(۱۵) در محضر افلاکیان، گروه تحقیقاتی الغدیر، تهران ۱۳۸۹ ش.
(۱۶) محمدحسین رخشاد، در محضر حضرت آیتالله العظمی بهجت، قم ۱۳۸۹ ش.
(۱۷) رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، چاپ سید محمد حسین حسینی طهرانی، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۱۸) حسین روحانینژاد، بحر خروشان: شرح حال عالم ربانی سید علی
قاضی (رحمةاللهعلیه)، تهران ۱۳۸۷ ش.
(۱۹) منوچهر صدوقی سها، تحریر ثانی تاریخ حکماء و عرفای متاخر، تهران ۱۳۸۱ ش.
(۲۰) جمعی از نویسندگان، صلح کل (مجموعهای از ناگفتهها در مورد زندگی آیتالله سید علی
قاضی در مصاحبه با فرزندان ایشان)، تهران۱۳۸۲ ش.
(۲۱) عطش، ناگفتههایی از سیر توحیدی کامل عظیم حضرت آیتالله سید علی
قاضی طباطبائی، هیئت تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، تهران ۱۳۸۳ ش.
(۲۲) سیدمحمد غروی، مع علماء النجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹ م.
(۲۳) حسین غفاری، فلسفه عرفان شیعی، تهران ۱۳۸۳ ش.
(۲۴) سیدعبدالله فاطمینیا، نکتهها از گفتهها گزیدهای از سخنرانیهای استاد فاطمینیا، مشهد ۱۳۸۶ ش.
(۲۵) سیدمرتضی فیروزآبادی، فضائل پنج تن (علیهمالسّلام) در صحاح ششگانه اهل سنت، ترجمه محمدباقر ساعدی، قم (۱۳۷۳ ش).
(۲۶) سیدعلی
قاضی طباطبائی، شرح دعای سمات، تهران ۱۳۸۵ ش.
(۲۷) سیدمحمدحسن
قاضی طباطبائی، صفحات من تاریخ الاعلام، (قم) (بیتا).
(۲۸) مصطفی کرمی نژاد، در کوی بینشانها، قم ۱۳۷۷ ش.
(۲۹) محمدعلی معلم حبیبآبادی، مکارم الآثار، اصفهان ۱۳۵۱ ش.
(۳۰) محمدعلی معلم حبیبآبادی، مکارم الآثار، اصفهان (بیتا).
(۳۱) محمدعلی معلم حبیبآبادی، مکارم الآثار، اصفهان ۱۳۷۴ ش.
(۳۲) تقی بن حسین موسوی، قدوة العارفین، سیره العارف الکبیر سید حسن المسقطی الموسوی وکراماته، بیروت ۱۴۲۸/۲۰۰۷ م.
(۳۳) زیر نظر مهدی پروینزاد، یادنامه عارف کبیر سیدعلی
قاضی (رحمةاللهعلیه)، کیهان فرهنگی، ش ۲۰۶، آذر ۱۳۸۲ ش.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قاضی طباطبایی»، شماره۷۲۹۸. •
سایتاندیشه قم، برگرفته از مقاله «سید علی آقا قاضی طباطبایی تبریزی».