سید بن طاووس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رضیالدین ابوالقاسم سید علی بن موسی بن طاووس (۵۸۹-۶۶۴ ه.ق)، معروف به سید
بن طاووس، از فقهای نامآور
شیعه در
قرن ششم و هفتم هجری قمری که بیشترین شهرت وی در
زهد،
تقوی و
عرفان است و اکثر تالیفات او در موضوع ادعیه و زیارات میباشد.
ابن طاووس از علمای
حله بوده و تحصیلات علمی خود را در حله و
بغداد از اساتیدی چون
نجیبالدین ابننمای حلی،
فخار بن معد موسوی،
محمد بن معد موسوی، تاجالدین
حسن بن دربی،
سالم بن محفوظ سوراوی، محییالدین
محمد بن عبداللّه حلبی،
اسعد بن عبدالقاهر اصفهانی،
حیدر بن محمد حسینی،
ابن نجار بغدادی شافعی فراگرفته است. وی از روحیه اعتدال برخوردار و با علمای
اهلسنت تعاملاتی داشته به گونهای که از مکتب آنها دانش اندوخته است.
او از علمایی بود که از منصبهای حکومتی دوری میجست و همه منصبهای پیشنهاد شده از سوی حاکمان را رد نمود، اما در زمان حمله مغولان به بغداد، بنا بر نقلها، برای حفظ جان مردم، ریاست نقابت علویان را پذیرفته و سه سال در این منصب بود که دارفانی را وداع گفت؛ به هر حال سیاست سید در برابر حکومت زمان خود، همواره بر دوری، انزوا و یک نوع مبارزه منفی و یا به تعبیر واقعیتر یک نوع سیاست مداراجویانه بوده است.
تالیفات بسیاری از سید
بن طاووس در عرصههای
اخلاق،
تهذیب نفس،
تاریخ،
فقه، خوابگزاری، ادیان و مذاهب و فضایل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر جای مانده است. کتاب
اللهوف علی قتلی الطفوف،
الاقبال بالاعمال الحسنه،
الامان من اخطار الاسفار و الزمان،
فرج المهموم،
فلاح السائل و نجاح المسائل،
کشف المهجة لثمرة المهجه،
محاسبة النفس،
الملاحم و الفتن و بسیاری دیگر از تالیفات ابن طاووس است.
زندگی سید ابن طاووس سرشار از دانش، معنویت و پارسایی است. در این مقاله، بخشهای مهمی از زندگی سید به ویژه تعامل علمی او با عالمان بزرگ اهل سنت روشن خواهد شد، اما مهمتر از آن، اندیشههای منحصر به فرد مرحوم ابن طاووس است. مناقشه او در فراگیری علم فقه و خردهگیری بر فقیهان زمان و نیز مخالفت جدی او با اندیشههای کلامی، از جمله افکار قابل تأمل اوست. وی همچنین درباره
امر به معروف و نهی از منکر نظر مساعدی ندارد، و آن را تنها در قلب لازم میداند، زیرا معتقد است امر به معروف، ایجاد دشمنی میکند و دشمنی مردم،
انسان را از یاد خدا باز میدارد. تمام اندیشه سید، توجه به
خدا و رسیدن و وصل شدن به او بود، و با همین دیدگاه به فرزندش اخطار میکند که از اختلاط با حکام و گناهکاران بر حذر باشد، و تنها وقتی باید با مردم همسخن شود که مزاحم عبادت او نگردند. بیزاری او از پذیرش مسئولیتهای حکومتی نیز از همین نگرش ناشی بوده است. به اعتقاد سید،
اهل بیت (علیهمالسّلام) انسانهایی کامل بر روی زمین هستند و او اندیشههای خود را برگرفته از تعالیم اهل بیت (علیهمالسّلام) میداند و در این خصوص برای جمعآوری سخنان و فضایل آنان با عالمان بزرگ
شیعه و
سنی ارتباط برقرار نمود و کتابخانه بزرگی به وجود آورد که دو ثلث کتابهای آن را منابع اهل سنت تشکیل میدهد.
نام او «رضیالدین ابوالقاسم سید علی ابن موسی ابن جعفر» است، و چون نام او همنام با
امام هشتم شیعیان «علی ابن موسی ابن جعفر» است، برخی از شاعران معاصرش، هنگامی که وی نقابت علویان در بغداد را در سه سال آخر عمرش بر عهده گرفت، او را به این امام تشبیه کرده و چنین سرودهاند:
فهذا علی نجل موسی ابن جعفر: پس این علی نسل موسی ابن جعفر است ••• شبیه علی ابن موسی ابن جعفر
فذاک بدَست للإمامة أخضر: پس او بر مسند امامت، سبزپوش است
و هذا بِدَست للنقابة أخضر: و این بر مسند نقابت، سبزپوش است
کنیه او «ابوالقاسم» و لقب و «طاووس» است. لقب «طاووس» مربوط به یکی از نیاکان او (جد هشتم وی) «ابوعبداللّه
محمد بن اسحاق
بن حسن» (م. حدود ۳۵۰ ق) است که به عنوان نخستین فرد از
آل طاووس، مقام نقابت را در «سورا» بر عهده داشته است. وی چهره بسیار زیبایی داشت اما پاهایش با زیبایی صورتش متناسب نبود، همانند طاووس که پاهایش با زیبایی تنش تناسب ندارد. این لقب کمکم به خانواده او سرایت کرده و سپس نسلهای بعد از او نیز همین لقب را گرفته و معروف به «آل طاووس» گشتهاند.
ابن طاووس پیش از ظهر
پنجشنبه در ۱۵
محرم ۵۸۹ هجری در شهر حلّه دیده به جهان گشود.
ابوابراهیم موسی بن جعفر نوزاد نیمه محرم را به یاد نیای ارجمندش علی نامید.
نسب سید
بن طاووس از طرف پدر با سیزده واسطه به
امام حسن بن علی (علیهالسّلام) و از طرف مادر به
امام حسین بن علی (علیهالسّلام) میرسد و به همین سبب او را «حسنی الحسینی» یا «ذو الحسبین» میخوانند.
نسب کامل او «علی ابن موسی ابن جعفر ابن
محمد ابن
محمد ابن
احمد ابن
محمد ابن
احمد ابن
محمد ابن اسحاق ابن حسن ابن
محمد ابن سلیمان ابن داود ابن حسن المثنی ابن حسن ابن علی ابن ابیطالب» است.
اجداد او در
مدینه و از
سادات حسنی بودهاند اما خود او در حلّه تولد یافت و مدت زیادی در بغداد اقامت داشت و پس از وفات او پیکرش را در
نجف اشرف به خاک سپردند.
درباره جد اعلای او «اسحاق» (جدّ نهم)، گفته میشود روزانه پانصد رکعت نماز به نیت پدرش میخوانده است.
همچنین درباره جد والاتر او «داود» (جد سیزدهم)، گفته میشود که شیرخورده امام ششم شیعیان بود و
منصور عباسی اسحاق شیرخوار را حبس و از مادرش جدا نمود، ولی با دعایی که
امام صادق (علیهالسّلام) به مادرش آموخت، خداوند وسیله آزادیاش را فراهم نمود و این دعا معروف به «
دعای ام داود» است که در نیمه رجب خواندن آن مستحب میباشد.
خانواده سید
بن طاووس از اهل علم و فضل بودند. به اجمالی از زندگی آنها اشاره میشود.
پدر سید «ابوابراهیم سعدالدین موسی
بن جعفر» (م ۶۲۰ ق)، داماد با واسطه
شیخ طوسی و از علما و راویان حدیث در سده هفتم بوده است. وی روایاتش را در
ورقپارههایی نامرتب نوشته بوده است، اما سید، آنها را در چهار مجلد گردآوری کرده و نام آن را «فرحة الناظر و بهجة الخاطر مما رواه والدی موسی ابن جعفر» گذارده است. از جمله استادان روایی پدرش، «
علی بن محمد مدائنی» و «
حسین بن رطبه» بودهاند.
مادرش دختر شیخ
ورّام ابن ابیفراس (م ۶۰۵ ق) دانشور شهره حله بوده است
و چنانکه خود سید در کتابهایش تصریح نموده «شیخ ورّام» جد مادری اوست، و مادربزرگ سید، نوه دختری شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق) بوده است. (ورّام در دوم محرم ۶۰۵ ق. دیده از جهان بست.
) به همین دلیل سید در کتابهایش از شیخ طوسی به «جد» یا «جد پدری» تعبیر میکند. بنابراین آنچه مرحوم
محدث بحرانی (م ۱۱۰۷ ق) در
لؤلؤة البحرین آورده و
خوانساری (م ۱۳۱۳ ق) نیز در «
روضات الجنات» از او پیروی نموده، مبنی بر اینکه مادر سید
بن طاووس، دختر شیخ طوسی بوده کاملا باطل و ناموجه است.
بدیهی است اگر منظور محدث بحرانی و خوانساری از واژه «دختر» دختر با واسطه باشد، نمیتوان اظهارات آنان را ناموجه دانست، بنابراین مناقشه
میرزای نوری در اینجا قابل تأمل است.
همسر سید ابن طاووس، زنی به نام «زهرا خاتون» دختر وزیر
ناصر بن مهدی (م ۶۱۷ ق) بود که سید بعد از تشرف به
مرقد امام کاظم (علیهالسّلام) و پس از مشورت با خدا، با او ازدواج نموده است. گرچه سید خودش به این ازدواج راغب نبود، اما سعی کرد خواسته پدر و مادرش را عملی سازد.
مدتی بعد در سال ۶۲۰ ابوابراهیم دیده از جهان فرو بست و رضیالدین را سخت اندوهگین ساخت.
سید ابن طاووس چند برادر نیز داشته است.
سید جمالالدین ابوالفضائل احمد بن موسی
بن طاووس (م ۶۷۳ ق)، یکی از برادران اوست که در فقه و فقاهت، توانایی زیادی داشته و صاحب تصنیفات فراوانی بیش از هشتاد عنوان بوده است. از جمله کتابهای او که استاد
علامه حلی (م ۷۲۶ ق) و
ابن داود حلی (م ۷۰۷ ق) نیز بوده
البشری فی الفقه،
شواهد القرآن و
بناء المقالة العلویه میباشد. همچنین کتاب دیگر او
عین العبرة فی غبن العتره است که خوشبختانه چاپ شده و در اختیار ما قرار دارد. برخی دیگر از کتابهای او به صورت خطی موجود است، مانند «بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیه» موجود در کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران، و کتاب «
زهرة الریاض» موجود در
کتابخانه آستان قدس.
ابن داود حلی، درباره برادر سید ابن طاووس، یعنی استادش سید جمالالدین، میگوید: «ربّانی و علّمنی و أحسن إلی؛ او مرا پرورش داد و تربیت کرد و در حق من نیکی نمود».
این برادر سید در سال ۶۷۳ هجری وفات نموده است.
احمد بن موسی مقام نقابت سادات علوی را در
عراق و سورا احراز کرد و سرانجام در حله درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
یکی دیگر از برادران او «
سید شرفالدین محمد بن موسی
بن طاووس» است که در جریان حمله مغولان به بغداد، در سال ۶۵۶ هجری به
شهادت رسیده است.
برادر سوم او «
سید عزالدین حسن بن موسی
بن طاووس» است که در سال ۶۵۴ هجری وفات کرده است.
سید
بن طاووس شش فرزند داشته، دو پسر به نامهای
محمد مصطفی و علی و چهار دختر داشت.
صفیالدین محمد بن علی بن طاووس ملقب به مصطفی نخستین فرزند اوست که در سال ۶۴۳ ق در «حلّه سیفیّه» متولد شده و در سال ۶۸۰ هجری در سن ۳۷ سالگی دار فانی را وداع گفته است.
وی بعد از پدرش سید
بن طاووس، نقابت علویان را بر عهده داشته است، و سید، کتاب «کشف المحجه» را از باب وصیت به او و فرزند دیگرش علی نوشته است. (... اصنف کتابا علی سبیل الرسالة منی إلی ولدی
محمد و ولدی علی.
)
دومین فرزند او
رضیالدین علی بن طاووس است که گاهی به طور اختصار «علی
بن طاووس» گفته میشود، و همین امر موجب شده تا در انتساب برخی از گزارشهای تاریخی بین او و پدرش، اشتباه رخ دهد، چنانکه در محل دفن رضیالدین که در حلّه، است، آن را به پدرش سید
بن طاووس نسبت میدهند با اینکه خود سید در «فلاح السائل» وصیت کرده که او را در نجف دفن کنند و همین کار را نیز انجام دادند. به هر حال این فرزند سید، در سال ۶۴۷ هجری در نجف اشرف تولد یافت، و بعد از فوت برادرش صفیالدین در سال ۶۸۰ هجری، نقابت علویان را بر عهده گرفت و از آن پس، نقابت و سرپرستی سادات علوی در نسل او قرار گرفت است.
کتاب «
زوائد الفوائد» در اعمال سنه و آداب مستحسنه، به این فرزند منسوب است. وی سرانجام در حله درگذشت و در بیرون شهر در وسط باغی به خاک سپرده شد، و هماکنون برخی قبر او را به اشتباه، به پدرش سید
بن طاووس نسبت میدهند.
سومین فرزند سید، دختری به نام «
شرف الاشراف» است که خود سید در «سعد السعود» میگوید:
«ابنتی الحافظة لکتاب اللّه المجید شرف الأشراف، حفظته و عمرها اثنا عشرة سنة؛ این دخترمدر حالی که دوازده سال داشت،
قرآن را حفظ گرده بود.
محلاتی در «
ریاحین الشریعه» به نقل از
افندی در «
ریاض العلما»، نام این دختر را «شریفه» ذکر کرده است.
چهارمین فرزند سید نیز دختری به نام «فاطمه» است. سید درباره این دخترش میگوید: «فیما نذکره من مصحف معظم تام أربعة أجزاء، وقفته عل یابنتی الحافظة للقرآن الکریم فاطمة، حفظته و عمرها دون تسع سنین؛ درباره قرآنی بزرگ و کامل در چهار مجلد سخن میگویم، که آن را بر دخترم فاطمه که قرآن را در کمتر از نه سالگی حفظ نموده،
وقف نمودهام».
سید در تربیت آنها بسیار سختکوش بود و اهمیت ویژهاش به نخستین روز پای نهادن فرزندان به
سن تکلیف، دلیل روشنی بر این حقیقت است. او خطاب به یکی از فرزندانش چنین نگاشته است: «فرزندم! خواهرت شرف الاشراف را اندک زمانی قبل از
بلوغ نزد خود خواندم، به مقدار توان و آمادگیاش دستورهای دینی را برای او بیان کردم و به او خاطر نشان ساختم که بلوغ، شرافت و کرامتی است که خداوند به بندهاش میدهد و این افتخار نصیب تو نیز شده است.
در سایه اهمیت آن عارف وارسته به تربیت فرزندان، دخترانش شرف الاشراف و فاطمه در سنینی بسیار اندک (اولی در ۱۲ سالگی و دومی در قبل از ۹ سالگی) توفیق حفظ قرآن کریم یافتند.
سید
بن طاووس، در حله دیده به جهان گشود و در همانجا نشو و نما کرد. وی تا سال ۶۰۲ هجری در حله بوده است.
در ایام بالندگی و نوجوانی سید، بیشترین کسانی که در او نفوذ علمی و اخلاقی داشتهاند، پدرش «سعدالدین موسی» (م ۶۲۰ ق) و جد مادری او «شیخ ورّام» (م ۶۰۵ ق) بودهاند.
سید در مباحث فقهی کتاب
المقنعه شیخ مفید را که پدرش به او معرفی کرده بود، مطالعه میکرد
شتاب وی در آموختن مطالب، بیش از دیگران بود. آنچه دیگران در چند سال میآموختند او در یک سال فرا میگرفت.
وی پس از خواندن بخش نخست
النهایه شیخ طوسی، به چنان پیشرفتی دست یافت که نجیبالدین
محمد بن جعفر ابن نما (م ۶۴۵ ق) در پشت جلد اول نهایه، اجازهای به خط خویش برایش نگاشت.
سید که همواره پند ورّام در گوش داشت و در هر رشته علمی که وارد میشد به چیزی جز تخصص نمیاندیشید
به اجازه استاد بسنده نکرده، بخش دوم نهایه را نیز خواند
پس از آن کتاب «
مبسوط» را خواند، و به این ترتیب پس از دو سال و نیم دانشاندوزی، بخش عمدهای از فقه اسلامی را در شهر حله به پایان برد.
و از استاد بینیاز شد و از آن پس تنها برای نقل روایت در محضر استادان حضور یافت.
وی در
کشف المحجه میگوید: «وقتی من وارد کلاس شدم آنچه را دیگران در طول چند سال آموخته بودند، در یک سال آموختم و از آنان پیشی گرفتم.» او مدت دو سال و نیم به تحصیل فقه پرداخت و پس از آن خود را از استاد بینیاز دید و بقیه کتب فقهی عصر خویش را به تنهایی مطالعه نمود.
سید در زمان حکومت
عباسیان و احتمالا در سال ۶۰۲ هجری به بغداد رفت، چون سید در سال ۶۰۳ هجری قطعا در بغداد بوده است
و مدت پانزده سال در آنجا اقامت گزید.
وی در این ایام که سرشار از انگیزه بود، تلاش علمی خود را در بغداد مضاعف نمود، و در نخستین اقدام تألیفیاش
اوراق متفرقه پدرش را جمعآوری نمود و آنها را در چهار جلد، با عنوان: «فرحة الناظر و بهجة الخواطر» به رشته تحریر درآورد.
وی در
ربیع الاول سال ۶۰۹ هجری به کسب اجازه از استادش ابوالحسن علی
بن یحیی خیاط (حناط) سوراوی حلی موفق گشت.
و در
جمادی الثانی همین سال از استاد دیگرش به نام حسین
بن احمد سوراوی اجازه دوم را دریافت نمود.
استادان سید در این ایام، علمای بزرگی از حله و بغداد بودهاند که نام برخی از آنان چنین است:
۱. شیخ ابوابراهیم
نجیبالدین محمد بن جعفر ابن نما حلی (۶۴۵ ق). وی همدرس
محقق حلی (م ۶۷۶ ق) در کلاس
ابن ادریس (م ۵۹۸ ق) بود و دارای سوابق درخسان علمی است. در منابع گفتهاند که وی دارای تألیفاتی بوده است، اما حتی نام آنها در دست نیست.
۲. سید شمسالدین
فخار بن معد موسوی (م ۶۳۰ ق) صاحب کتاب
حجة الذاهب الی ایمان ابی طالب و از استادان مشهور زمان خود که شاگردان بسیاری از جمله محقق حلی (م ۶۷۶ ق) را تربیت کرده و شاگرد دیگرش شیخ شمسالدین
محمد بن احمد بن صالح قسینی است که در ایام کودکی و در سن هشت سالگی، به او
اجازه نقل روایت داده است. وی خود شاگرد ابن ادریس حلی (م ۵۹۸ ق) بوده است.
۳. سید صفیالدین
محمد بن معد موسوی. وی کسی است که کتاب
تهذیب الشیعه ابن جنید اسکافی (م ۳۸۱ ق) و
رجال نجاشی را در اختیار داشته و آنها را برای آیندگان توصیف کرده است.
۴. شیخ تاجالدین
حسن بن دربی. کتاب
رجوزه فی تاریخ الملوک و الخلفا، و همچنین کتاب
ارجوزه فی تاریخ القاهره به او منسوب است، اما نسبت مذکور صحیح نیست.
۵. شیخ سدیدالدین
سالم بن محفوظ بن عزیزه سوراوی، صاحب کتاب «التبصره» و «المنهاج». ابن طاووس کتاب تبصره و قسمتی از کتاب منهاج را نزد او خوانده است.
۶. سید
ابوحامد محییالدین
محمد بن عبداللّه بن زهره حلبی. وی نزد پدرش درس تاریخ خوانده است و پدرش عبداللّه، برادر
ابوالمکارم سید بن زهره حلبی (م ۵۸۵ ق) صاحب کتاب
غنیة النزوع است. پدرش تا سال ۵۹۷ ق زنده بوده و صاحب کتاب «مناسک الحج» و «رسالة فی سیاق العمل بالتمتع بالعمرة إلی الحج» است.
شاید
ابوحامد پسر عموی
محمد بن علی بن زهره حلبی است که در مسیر
حج در حله، مهمان سید
بن طاووس شد، و با التماس او، سید کتاب «
روح الاسرار و روح الاسمار» را برای او نوشته است.
۷. شیخ نجیبالدین
یحیی بن محمد بن فرج سوراوی. وی خود از شاگردان
ابن شهر آشوب (م ۵۸۸ ق) بوده است.
۸. شیخ ابوالسعادت
اسعد بن عبدالقاهر اصفهانی. وی صاحب کتابهای متعددی از جمله:
اکسیر السعادتین،
توجیه السؤالات و
جامع الدلائل و مجمع الفضائل فی الامامه میباشد. وی تا سال۶۳۵ هجری زنده بوده است. سید در ابتدای کتاب «فلاح السائل» او را از استادان خود معرفی کرده است.
مرحوم
آقا بزرگ طهرانی، سید
بن طاووس و
خواجه نصیر طوسی و شیخ
میثم بحرانی را در یکجا از شاگردان ابوالسعادات معرفی کرده است.
اما در جای دیگر به نقل از کتاب «
امل الامل» گفته است که وی خود از شاگردان خواجه نصیر و شیخ میثم بحرانی بوده است.
۹. سید کمالالدین
حیدر بن محمد بن عبداللّه حسینی. سید
بن طاووس در سال ۶۲۰ هجری در حله نزد او درس خوانده است.
آقا بزرگ طهرانی کتاب
الغرر و الدرر را به او نسبت داده و گفته است: «کمالالدین ابیالفتوح حیدر
بن محمد بن زید
بن عبداللّه الحسینی شاگرد رشیدالدین ابن شهر آشوب سروی بوده و در این کتاب از ابن شهر آشوب و
قطب راوندی و
عبداللّه بن جعفر درویستی و دیگران روایت کرده است».
۱۰. سید محبالدین
محمد بن محمود، مشهور به
ابن نجار بغدادی شافعی (م ۶۴۳ ق). وی مؤلف کتاب
ذیل تاریخ بغداد و راوی کتاب
تاریخ الائمه ابن ابیثلج (م ۳۲۵ ق) است.
ابن طاووس در مدرسه مستنصریه بغداد، از او احادیث بسیار شنیده و اجازه نقل همه آنها را از او دریافت کرده است.
ابن طاووس از این استادش که از علمای بزرگ اهلسنت است، ستایش بسیار کرده است و درباره او در بخشهای بعدی به صورت مشروح بحث خواهد شد.
ناگفته پیداست که استفاده از همه این نامبردگان به شیوه معمول روزگار ما تحقق نیافته، بلکه بیشتر بهرهوری سید از آنها در قالب قرائت روایت و اجازه نقل حدیث بوده است.
سرانجام تلاشهای علمی سید، وی را به درجهای از دانش و فقاهت رساند که دیگران او را بر همه مقدم میداشتند. در این ایام وی به حله بازگشت و استادان حله از او خواستند تا بر مسند فتوا نشیند و توده مردم را از فیوضات خویش بهرهمند سازد، اما سید که بیشتر در پی
خودسازی بود و در این راه، به کشف و شهود رسیده بود، این تقاضا را نپذیرفت و خود را لایق این مقام ندانست. وی با استدلال به آیات آخر
سوره الحاقه که میفرماید: «
ولو تقوّل علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین؛
و اگر
محمد به دروغ سخنانی به ما نسبت میداد او را گرفته، رگ گردنش را قطع میکردیم، و هیچیک از شما نمیتوانستید ما را از این کار باز داشته، او را نگه دارید.» میگفت: «وقتی پروردگار، پیامبرش را چنین تهدید کرده و از نسبت دادن سخنان و احکام خلاف واقع به خویش، بازداشته است، هرگز اشتباه و لغزش را در
فتوا نخواهد بخشید»
اما علمای حله که از دانش سرشار او به ویژه از نفس پاک او آگاه بودند، نتوانستند از او درگذرند و بار دیگر از محضرش خواستند قضاوت شهر را به عهده گیرد. سید در پاسخ آنان گفت: «...، فقلت لهم: إننی قد وجدت عقلی یرید صلاحی بالکلیة و نفسی وهوای و الشیطان یریدون هلاکی بالاشتغال بالامور الدنیویة... و قلت لهم: انظروا من اتفق عقله و نفسه وطبعه و هوه و قوی علی الشیطان و صاروا کلهم یدا واحدة فی طلب طاعة اللّه و رضاه؛ من در همه عمر نتوانستم بین دو دشمن (
عقل و
نفس) داوری کرده، میانشان آشتی برقرار سازم! حال با این ناتوانی چگونه میتوانم در اختلافهای بیشمار مردم داوری کنم؟... سپس به آنها گفتم: بروید دنبال کسی که عقلش و هوای نفسش با یکدیگر اتفاق دارند. به دنبال کسی باشید که بر شیطان غالب است و همه وجودش در طلب اطاعت و رضایت خداست»
از آنجا که ابن طاووس از نظر فردی و شخصیتی، اهل اجتناب از برخوردهایی بود که انسان را از یاد خدا غافل میکند، و از نظر اعتقادی نیز، ایده خاصی نسبت به مسئله امر به معروف و نهی از منکر داشت (ایشان امر به معروف را از لحاظ قلبی لازم میداند و ضرورت آن را بیش از این واجب نمیداند) احتمالا این دو ویژگی در برخوردهای شخصی و در تعامل اعتقادی او با دیگران، مؤثر بوده است. بدیهی است وقتی ابن طاووس در مهمترین واجب دینی (یعنی امر به معروف و نهی از منکر) عقیدهای همچون بیشتر عالمان سنی داشته است این موضوع، او را در نزدیک شدن به آنان کمک میکرده و فضای مساعدی را برای او به وجود میآورده است.
اظهار نظر سید درباره امر به معروف، همسو با عقیده بسیاری از عالمان بزرگ سنی است.
مردی از
حذیفه بن یمان (م ۳۶ ق) پرسید: «آیا تو امر به معروف و نهز از منکر نمیکنی؟» حذیفه در جواب او گفت: «امر به معروف و نهی از منکر، کاری پسندیده است، اما سنت حسنه این نیست که سلاح برداری و با امام خود بجنگی».
از
سفیان ثوری (م ۱۶۱ ق) پرسیدند چرا نزد سلطان نمیرود و او را امر به معروف نمیکند، در پاسخ گفت: «هنگامی که دریا طغیان میکند چه کسی میتواند آن را سدّ کند؟».
حسن بصری در یک حدیث نبوی میگوید: «شایسته نیست
مؤمن (با امر به معروف) خود را خوار کند».
در جای دیگر از حسن بصری درباره فریضه بودن امر به معروف سؤال کردند، در جواب گفت: «برای
بنی اسرائیل چنین بود، اما خدای مهربان که ضعف امت اسلام را در نظر داشت، آن را برای ایشان مستحب قرار داد»، گرچه خود حسن، وجیزهای به نام «اربع و خمسون فریضه» دارد و امر به معروف را در ردیف نوزدهمین فریضه قرار داده است.
داود بن نصیر طائی (م ۱۶۵ ق) پارسای کوفی میگوید: «میترسم کسی که امر به معروف میکند، به گناه خودپسندی آلوده شود».
هرچند قصد نداریم با ذکر این حکایتها این فریضه بزرگ دینی را در نگاه عالمان سنی، بیاهمیت معرفی کنیم، اما آن دسته از عالمان شیعه و سنی که مشی عارفانه و زاهدانهای داشته و نسبت به فقه و فقاهت تمایل نشان نمیدادهاند، برخوردشان نسبت به امر به معروف، همان چیزی است که پیش از این، از ابن طاووس نقل گردید. شاید این تفکر ابن طاووس، برخاسته از مشی عارفانه و پارساگرایانهای است که برخی از فلاسفه پیش از او، به آن اشاره کردهاند.
ابن سینا (م ۴۲۸ ق) در «
اشارات»، درباره نگرش عارف نسبت به نهی از منکر میگوید: «عارف خود را سرگرم
تجسّس و تحسّس نمیکند. وقتی منکری را مشاهده میکند شناخت او نسبت به
تقدیر الهی چنان است که به جای خشم، ترحّم او برانگیخته میشود. وقتی کسی را امر به معروف میکند آن را با محبت ناصحی انجام میدهد نه خشونت ملامتگری».
بدیهی است چنین اندیشههایی برای اسلام فقهمحور، هرگز پذیرفته نیست، و پیشتر رویگردانی ابن طاووس از اندیشههای فقهی یادآوری شد. به این ترتیب مشاهده میشود که بخش عمدهای از تعاملات و مباحثات علمی ابن طاووس با عالمان سنی، به عرصههای
دعا،
تاریخ،
تفسیر و به ویژه فضیلت اهل بیت (علیهمالسّلام) مربوط است. در واقع سید با حضور خود در مجامع علمی اهل سنت، بیشتر سرگرم زهد و پارسایی بود و کمتر به کارهای مداخلهجویانه میپرداخت، تا از یاد خدا غافل نگردد.
با این همه، وی در تعاملات خود با علمای اهل سنت، هیچگاه نرمش نشان نداده است، چنانکه در برخی مواقع همانند عالمان سنی و همگام با آنها درباره «
تثویب»، یعنی گفتن «الصلاة خیر من النوم» در اذان صبح از بدعت
عمر پرده برداشته است.
ارتباط زیاد سید با عالمان سنی و دانشاندوزی وی نزد آنان (مانند ابن نجار بغدادی «م ۶۴۳ ق») و حتی رفاقت او با بعضی از آنها (مانند
ابن ساعی «م ۶۷۴ ق») و اعتماد بر نوشتههای بسیاری از آنان (مانند کتاب
ریّ الظمان)، هرچند برای پیشبرد سلیقههای مذهبیاش، از روحیه اعتدال و مساعدت او نسبت به چنین پیوندهایی حکایت میکند. در هیچ یک از نوشتههای سید سراغ نداریم که وی از عالمان سنی بدگویی کرده باشد. تنها در کتاب «اقبال و طرائف»،
ابوهلال عسگری (م ۳۹۵ ق) نویسنده کتاب الاوائل را مخالف سرسخت شیعه معرفی میکند: «من المخالفین المعاندین، من المعاندین لأهل البیت»، اما همین کتاب، مورد استفاده سید بوده است.
وی در بدترین شرایط اعتقادی در برابر اهل سنت، آنان را با انصاف معرفی کرده است. درباره
زمخشری (م ۵۳۸ ق) چنین میگوید: «أقول: و هذا الزمخشری من أعیان رجال أهل الخلافو یمیل الی الانصاف؛ این زمخشری از عالمان برجسته اهل سنت است و فردی منصف بوده است».
این قضاوت ابن طاووس در حالی است که علامه حلی (م ۷۲۶ ق) در ضمن بیان روایتی از زمخشری درباره فضیلت اهل بیت، درباره او گفته: «و روی الزمخشری و کان منأشد الناس عنادا لأهل البیت... الخ»، و سپس روایت زمخشری را در فضیلت اهل بیت نقل کرده است و خواندن این روایت در اینجا اگرچه بیرون از هدف ماست، اما به لحاظ اینکه زمخشری آن را در فضیلت اهل بیت نقل نموده و طبق قاعده علامه حلی میبایست اندکی ملاحظه میکرد و زمخشری را حداقل در اینجا به خاطر نقل این فضیلت، دشمن اهل بیت (علیهمالسّلام) معرفی نمیکرد، خالی از لطف نیست:
«قال بإسناده رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:فاطمة مهجة قلبی و ابناها ثمرة فؤادی، و بعلها نور بصری، و الأئمة من ولدها أمناء ربی و حبل ممدود بینه و بین خلقه، من اعتصم بهم نجا و من تخلف عنهمهوی».
این در حالی است که علامه در برابر گستاخیهای سرسختترین دشمن شیعه، یعنی
ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق) که علامه را «ابن منجّس» خوانده است، موضع معتدلی از خود نشان داده و به طورکلی انسان نرمخویی بوده است.
با این حال مقایسه موضع متفاوت علامه و ابن طاووس در برابر زمخشری، نشان روشنی از لطافت طبع سید و نقطه عطفی در جهت تعامل مؤثر با علمای بزرگ اهل سنت است.
حتی ابن طاووس در یکجا از سلامت اعتقاد
عبداللّه بن سلام سخن رانده و گفته است: «أقول:و هذا یقتضی أن اعتقاد عبد اللّه ابن سلام أن الخلیفة عنده بعد النبی صلوات اللّه علیه و آله مولانا علی علیه السلام».
و در جای دیگر فصلی را در دفاع از
کعب الاحبار باز کرده است: «فصل: و أما أن کعب الأحبار کان من خواص مولانا علی علیه السّلام فإننی وجدت ذلک فی مجلد عتیق اسمه مناقب الامام الهاشمی أبیالحسن علی ابن ابی طالب علیه السلام... الخ».
این مطلب، آنجا که روابط و پیوندهای گسترده علمی سید را با عالمان سنی در نظر بگیریم، بیشتر نمایان خواهد شد.
بنا به گفته برخی از محققان معاصر، علاقه گسترده سید به ادب سنی (دستکم تا اندازهای به خاطر درگیر شدن وی در مناظره با سنیان) نه تنها سبب شد تا وی تعداد زیادی از متون اهل سنت را در کتابخانهاش نگهداری کند بلکه بسیاری از آنها را در آثار خود نقل کرد. در واقع از عناوینی که در نوشتههای بر جای مانده از ابن طاووس به دست آمده، نزدیک به ۲۲۰ عنوان (حدود یک سوم) از آثار سنی هستند و بسیاری از این کتابها جزء کتابخانه او بوده است.
در «سعد السعود» نسبت متون سنی به شیعه حدود سه به یک میباشد که منعکسکننده غالب بودن تفاسیر سنی در کتابخانه اوست. «الیقین» که به هدف مناظره تألیف شده، بیشتر بر متون سنی است.
تعداد تألیفاتی که او از آنها در نوشتههای بر جای مانده نقل کرده، به طور قابل ملاحظهای بیش از کتابهایی است که معاصران وی -چه سنی و چه شیعه- از آنها نقل کردهاند.
این مطلب، نشان میدهد که دامنه فعالیتهای علمی سید بسیار وسیعتر از علمای معاصرش بوده و بخش قابل توجهی از این فعالیتها، به ارتباط وی با عالمان سنی و نوشتههای آنان مربوط میشده است. به همین جهت، وی نه تنها از آثار معاصران خود به خوبی آگاه بوده، بلکه آنها را در اختیار داشته است. برخی از کتابهایی که او از معاصران سنی خود نقل کرده عبارت است از:
معجم البلدان یاقوت حموی (م ۶۲۶ ق)؛
تاریخ ابن اثیر (م ۶۳۰ ق)؛
عوارف المعارف ابوحفص سهروردی (م ۶۳۲ ق)؛
مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول از
محمد بن طلحه حلبی (م ۶۵۲ ق)؛ و
تاریخ ابن ساعی (م ۶۷۴ ق)، که ابن طاووس با او آشنایی داشته است.
ابوعبداللّه محبالدین
محمد بن محمود معروف به ابن نجار بغدادی (م ۶۴۳ ق) مورخ، محدث، رجالشناس و ادیب شافعی مذهب بغدادی و صاحب کتاب «ذیل تاریخ بغداد». وی گرچه مسافرتهای فراوانی (حدود ۱۷ سال یا ۲۷ سال) انجام داده است، اما بیشتر عمر ۶۵ سالهاش را در بغداد اقامت داشته است. وی بیش از سه هزار شیخ روایی داشته که از آنها حدیث شنیده است. سعه روایت و اتقان وی در حدیث و رجال و تاریخ، مورد تأیید بسیاری از علما قرار گرفته که از جمله آنها سید ابن طاووس است.
ابن طاووس که در مدرسه مستنصریه بغداد، به همراه جمع زیادی از علما نزد ابن نجار حدیث میشنیده است،
در «الامان» درباره این استادش میگوید:
«... شیخی
محمد النجار متقدم أهل الحدیث بالمدرسة المستنصریة و کان محافظا علی مقتضی عقیدته فیما رواه لنا من الأخبار النبویة کتابه الذی جعله تذییلا علی تاریخ الخطیب... الخ؛ استادم
محمد نجار از متقدمان اهل حدیث در مدرسه مستنصریه است و او به مقتضای عقیدهاش، امانتدار اخباری از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که آنها را از کتابش ذیل تاریخ الخطیب برای ما نقل میکند».
و سپس حدیثی در فضیلت اهل بیت (علیهمالسّلام) از ابن نجار نقل میکند و پس از آن میگوید:
«... إنما ذکرت هذا الحدیث لأنه بروایة ابن النجار الذی هو من أعیان أهل الحدیث من الأربعة المذاهب و ثقاتهم و... الخ؛ این حدیث را بدان جهت نقل کردم که ابن نجار آن را روایت کرده است، چون او از برجستگان اهل حدیث از
مذاهب چهارگانه اهل سنت است».
این ماجرا نشان میدهد که سید، ابن نجار را به عنوان یک استاد
شافعیمذهب، کاملا قبول داشته، و پذیرای این موضوع بوده که در کلاس درس او و در جمع شاگردان او از قبیل:
ابن شعار موصلی،
ابن صابونی و
ابن ساعی که آنان نیز مذهب سنّی داشتند، به
استماع حدیث بپردازد.
ابن طاووس در
ذیقعده ۶۳۳ هجری زمانی که در بغداد به سر میبرده، اجازه نقل همه روایات ابن نجار را دریافت کرد که از جمله آنها کتاب:
الجمع بین الصحیحین، نوشته
ابوعبداللّه حمیدی (م ۴۸۸ ق) بوده است.
ابن طاووس که خود پارسا و سلیمالنفس بود، کسانی را که چنین خصلتی داشتند، دوست میداشت و در اندیشه او بین سنی و شیعه تفاوتی نبود. رابطه نزدیک او با ابن نجار و برخی از شاگردان سنّی مذهبش، برخاسته از همین اندیشه بوده است. حتی بعضی از کتابهای او به طور کلی از برخی از استادان و راویان سنی نقل شده است، مانند کتاب «ریّ الظمآن من مروی
محمد بن سلیمان» که از ابوجعفر
محمد بن عبداللّه بن سلیمان حضرمی کوفی (۲۰۲-۲۹۷ ق) معروف به «مطین» نقل شده است.
ذهبی در «تذکره»، مطین را «حافظ کبیر» و «ثقه مطلق» معرفی کرده و گفته که
ابوبکر ابن ابیدارم صد هزار حدیث از مطین، کتابت کرده است.
مبنای سید در اعتماد به انسانهای پاک و صادق، از این هم فراتر بود، زیرا او معتقد بود حتی انسان میتواند به اخبار
کفار نیز اعتماد کند اگر راستگو باشند. وی در اینباره میگوید:
«فقد یکون فی الکفار من هو ثقة فی نقل ما یحکیه من الأخبار کما اعتمد علماء أهل الإسلام علیأخبار أطباء أهل الذمة فی أخبارهم بما یصلح لشفاء الأسقام، و لو لا المانع الدی منع من الإعتماد علی روایة من خرج عن عموم لفظ الاتباع لأهل البیت أو لبعضهم (علیهم أفضل السلام) لقد کان یمکن العمل بروایة کل من عرف منه الصدق و الأمانة فی حدیثه من سائر فرق الإسلام.» گاهی در میان کفار کسانی هستند که در نقل اخبار، قابل اعتمادند چنانکه علمای اسلام نسبت به اخبار پزشکان اهل ذمه، اعتماد میکنند و اگر مانعی نمیبود از اعتماد به روایت کسی که از پیروی همه اهل بیت یا بعضی از آنها بیرون است، در آن صورت ممکن بود به روایت هر کسی که از هر فرقهای که به راستی و صداقت در حدیث معروف بود، عمل کرد.
وی معتقد است انسان نباید به راحتی دیگران را مورد طعن قرار داده و به دروغگویی متهم کند، بلکه طعنهزدن به بینه روشنی نیاز دارد که باید مورد رضایت شریعت
محمدیه باشد: «... فإن الطعن یحتاج إلی شهادة ثابتة مرضیة فی الشریعة المحمدیة
أو طریق یکون عذرا واضحا عند الجلالة الإلهیة».
آری، تلاش سید بر این بود که عقیدهای واحد بر اساس گفتار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارائه دهد و در این راه تلاشهای بیوقفهای انجام داد. وی برای شناساندن
اهل بیت (علیهمالسّلام) به جامعه مسلمان آن روز، هیچگاه راه مجادله را نپیمود و تمام سعی او بر ذکر روایاتی بود که مورد قبول فریقین باشد. به همین دلیل، وی در معرفی اهل بیت (علیهمالسّلام) میگوید: «و ما رویته و لا رأیته طریق شیعتهم إلی الآن؛ این روایتی که از استادم ابن نجار نقل کردهام، تاکنون از طریق شیعه نه آن را نقل کردهام و نه روایتی از آن طریق دیدهام».
وی شاگردان متعددی از شهرهای مختلف عراق داشته است. در این میان، چهرههای برجستهای بودند که بهطور اختصار نام آنها در اینجا ذکر میشود:
۱.
سید صفیالدین محمد بن علی
بن طاووس حلی (فرزند سید) ملقب به مصطفی. وی در سال ۶۴۳ ق در حلّه متولد شده و در سال ۶۸۰ هجری در سن ۳۷ سالگی دار فانی را وداع گفته است. وی بعد از پدرش سید
بن طاووس، نقابت علویان را بر عهده داشته است، و سید، کتاب «کشف المحجه» را از باب وصیت به او نوشته است.
۲.
سید رضیالدین علی بن علی
بن طاووس حلی (فرزند سید). وی بعد از فوت برادرش «سیدمحمد» در سال ۶۸۰ هجری نقابت علویان را بر عهده گرفت و کتاب «زوائد الفوائد» در اعمال سنه و آداب مستحسنه، از اوست. این کتاب جزء مصادر
بحار الانوار است.
۳.
سید غیاثالدین عبدالکریم بن احمد بن طاووس (برادرزاده سید). وی از روسای زمان خود بوده و نقابت علویان را بر عهده داشته است.
حسن بن داوود حلی (م ۷۰۶ ق) صاحب کتاب رجال از شاگردان او بوده است. وی در
شعبان سال ۶۴۸ هجری در حله تولد یافت و در
شوال ۶۹۳ هجری در
کاظمین درگذشت و در حله مدفون گشت.
وی کتابهایی نیز نوشته است، از جمله:
الشمل المنظوم فی مصنفی العلم و
فرحة الغریّ فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علیّ.
مرحوم بحرانی او را آیهای از آیات الهی برشمرده و گفته است: «وی حافظه عجیبی داشته و در سن ده سالگی به
درجه اجتهاد نائل آمد، با اینکه هرگاه گرسنه میشد گریه میکرد».
ابن فوطی (م ۷۲۳ ق) که معاصر وی بوده و احتمالا شاگردی او را نموده، ترجم او را در کتاب «تلخیص مجمع الآداب» تحت شماره ۱۷۷۴ آورده است و گفته که او در نجف اشرف نزد عشیرهاش مدفون است؛
۴.
سید احمد بن محمد علوی؛
۵.
سید نجمالدین محمد موسوی؛
۶. شیخ سدیدالدین
یوسف بن مطهر حلی (پدر
علامه حلی)؛
۷. شیخ جمالالدین حسن
بن یوسف
بن مطهر حلی، معروف به علامه حلی (۶۴۸-۷۲۶ ق)؛
۸. شیخ جمالالدین
یوسف بن حاتم شامی؛
۹. شیخ
تقیالدین حسن بن علی
بن داوود حلی (۶۴۷-۷۰۷ ق) صاحب کتاب رجال. وی معاصر علامه بوده و با هم در درس مرحوم محقق حلی شرکت میکردند.
۱۰. شیخ
محمد بن احمد بن صالح قسینی. سید در سال وفاتش به او و سه فرزندش به نامهای: شیخ ابراهیم، شیخ علی و شیخ جعفر اجازه روایاتش را داده است.
۱۱. شیخ
ابراهیم بن محمد بن احمد قسینی؛
۱۲. شیخ
جعفر بن محمد بن احمد قسینی؛
۱۳. شیخ
علی بن محمد بن احمد قسینی؛
۱۴.
سید احمد بن محمد علوی؛
۱۵.
سید نجمالدین محمد بن موسوی؛
۱۶. شیخ
محمد بن بشیر.
ابن طاووس در بین علما اعتبار بالایی داشته است. دلایل این اعتبار عمدتا برآمده از دانش وی، تألیفات بسیار، تاریخنگاری و روایت حدیثهای فراوان است. گفتهاند وی از تمکن مالی نیز برخوردار بود و بخشش فراوان میکرد و حتی یک بار نزدیک به تمامی دارایی خود را به نیازمندان بخشید.
سید
بن طاووس در بین علما و مردم زمان خویش از احترام خاصی برخوردار بود. او علاوه بر اینکه فقیهی نامآور بود ادیبی گرانقدر و شاعری توانا شمرده میشد، گرچه شهرت اصلی او در
زهد و
تقوی و
عرفان اوست و اکثر تالیفات او در موضوع ادعیه و زیارات میباشد.
سید کتابخانه بزرگ و بینظیری داشت که از جدش به
ارث برده بود و او به گفته خودش تمام آن کتابها را مطالعه کرده یا درس گرفته بود.
در حدود ۶۴۰ ق. سید برنامهای نوین برای زندگیاش پیریزی کرد او چنان اندیشید که باید از همه مردم کناره گیرد تا عنایتهای ویژه بر او فرو بارد. پس
استخاره کرد و به همراه خانواده به
نجف شتافت و از سال ۶۴۵ تا ۶۴۸ در
حرم امام علی (علیهالسّلام) اقامت گزید. البته رضیالدین درست اندیشیده بود. او بعدها در اینباره نوشت: در نجف از مردم کناره میگرفتم و جز فرصتی اندک با آنها آمد و شد نمیکردم. بدینسبب مشمول عنایتها قرار گرفتم عنایتهایی در
دین، که سراغ ندارم مانند آن را به کسی دیگر از ساکنان آن حریم داده باشند.
سید در نجف آرامگاهی برای خویش ساخت
و در روزهای پایانی سال ۶۴۸ راه
کربلا پیش گرفت. او سه سال نیز در
حرم امام حسین (علیهالسّلام) زیست.
آنگاه رهسپار
سامرّا شد تا نخستین کسی باشد که با خانواده در این سه شهر زیسته، بدینترتیب از همسایگان رسمی معصومان آن دیار به شمار آید.
البته علاوه بر این نوعی بریدن و دور شدن تدریجی از بستگان و آشنایان نیز مورد توجه وی بوده است.
در خاطرهای که وی از سفر سامرا نقل میکند، چنین میخوانیم: «در شب چهارشنبه سیزدهم ذیقعده سال ۶۳۸ هجری در سامرا بودم. سحرگاهان صدای آخرین پیشوای معصوم
حضرت قائم (عجّلاللهفرجهالشریف) را شنیدم که برای دوستانش دعا میکرد و میگفت: پروردگارا، آنها را در روزگار سرافرازی، سلطنت، چیرگی و دولت ما به زندگی بازگردان»
او سحری دیگر در
سرداب سامرّا صدای مولایش را آشکارا شنید که برای پیروانش
دعا میکرد و پروردگار را چنین میخواند: «اَلَّلهُمَّ اِنَّ شیعَتَنا خُلِقَتْ مِنْ شعاع اَنْوارِنا وَبَقِیَّةِ طینَتِنا وَ قَدْ فَعَلُوا ذُنُوباً کَثیرَةً اِتّکالاً عَلی حُبِّنا وَ وِلایَتِنا فَاِنْ کانَتْ ذُنُوبُهُمْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَاَصْلِحْ بَیْنَهُمْ وَ قاضِ بِها عَنْ خُمْسِنا وَ اَدْخِلْهُمُ الجَنَّةَ فَزَحْزِحْهُمْ عَنِ النّارِ وَلا تَجْمَعْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَعْدائِنا فی سَخَطِکَ.»
پروردگارا! شیعیان از پرتو نور ما و باقیمانده گل وجود ما آفریده شدهاند و
گناهان فراوانی به پشتگرمی دوستی و ولایت ما انجام دادهاند. پس اگر گناهانشان میان تو و آنها فاصلهای پدید آورده میان آنها را اصلاح کن و گناهانشان را از خمس ما جبران فرما. پروردگارا! آنها را از آتش دور کرده، در
بهشت جای ده و همراه دشمنان ما در
خشم و
عذاب خویش نیفکن.
سال ۶۲۷ ق. را باید سال تحقق تنها سفر سید به بیرون از
عراق نامید. او در این زمان با هدف
حج راه
حجاز پیش گرفت و با کولهباری از دستاوردهای معنوی به خانه بازگشت. دستاوردهایی که باید یک قطعه
کفن را در شمار آشکارترین آنها جای داد. او از آغاز توقف در عرفات کفنش را به شیوهای خاص بر دست نگاه داشت، سپس آن را به
خانه خدا،
حجرالاسود، آرامگاه
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و معصومان خفته در
بقیع ساییده، تبرک ساخت و به مثابه نفیسترین هدیه برای خویش باز آورد.
سید در سال ۶۵۲ هجری بار دیگر به دعوت علمای بغداد، به آن دیار بازگشت و از آشفتگیها و خطراتی که در آن سالها بر بغداد میرفت، بینصیب نبوده و در این راستا برای رفع گرفتاریهای مردم، نقش ممتازی داشته است.
در سال ۶۵۵ ق. لشکر
مغول به عراق یورش برد و بغداد را محاصره کرد.
رضیالدین که به آسایش
مؤمنان میاندیشید آمادگی خود را برای گفتگو با مغولان درباره صلح اعلام داشت، ولی خلیفه نپذیرفت.
سرانجام ۲۸ محرم فرا رسید. مغولان به شهر ریختند و شامگاهی سراسر وحشت بر بغداد سایه افکند شبی که شرفالدین ابوالفضل
محمد، برادر گرانقدر رضیالدین نیز به شهادت رسید.
خود او در «کشف المحجه» چنین میگوید: «تمّ احتلال بغداد من قبل التتر فی یوم الاثنین ۱۸محرم سنة ۶۵۶ ه، و بتنا لیلة هائلة من المخاوف الدنیویة، فسلمنا اللّه جل جلاله من تلک الأهوال؛ اشغال بغداد از ناحیه تاتار و مغولان، در روز دوشنبه ۱۸ محرم سال ۶۵۶ هجری تمام و کامل شد و شب بسیار وحشتناکی از خطرات دنیوی را پشت سر گذاشتیم اما
خداوند ما را از آن هولناکها سالم نگه داشت».
گویا هنوز خبر شهادت برادرش «سید شرفالدین
محمد بن موسی
بن طاووس» (م ۶۵۶ ق) به وی نرسیده بود که او خبر از سلامت خانوادهاش میدهد، اما چنانکه قبلا گفته شد برادرش در این حادثه به شهادت رسیده است.
پس از این ماجرا و گذشت کمتر از یک ماه، در دهم
صفر ۶۵۶ هجری، هولاکو خان سید را فراخوانده و اماننامهای برای او و یارانش صادر کرد.
سید که در پی راهی برای بیرون بردن مؤمنان از پایتخت بود، هزار تن را گرد آورده با حمایت سربازان هولاکو خان، آنان را به
حله رساند
و خودش در نخستین فرصت، به پایتخت بازگشت
تا شاید مؤمنی را از دردی برهاند یا بیگناهی را از کیفر رهایی بخشد.
سید
بن طاووس سیاست مداراجویانه داشت و از منصبهای حکومتی دوری میجست.
آوازه شهرت رضیالدین در سراسر
عراق پیچید و آن دانشور فرزانه به خواهش شیعیان بغداد رهسپار آن سامان شد.
مؤیدالدین محمد بن احمد بن علقمی، وزیر روشنبین عباسیان وی را در یکی از خانههای خویش جای داد.
سید در این شهر با انبوه
مؤمنان و اندیشمندان دیدار کرد و تجربههای بسیار اندوخت.
هرچند سید تنها برای هدایت شیعیان بغداد بدان سامان گام نهاده بود، در این شهر نیز از پیشنهادهای غیر قابل پذیرش آسوده نبود.
مستنصر از وی خواست تا مقام افتای دارالخلافه را به عهده گیرد و سید چنانکه شیوهاش بود از پذیرش سرباز زد و خود را آماج تیرهای مسموم بدخواهان ساخت، تیرهایی که سرانجام به هدف نشست و ذهن بیمار خلیفه را برای کیفر آن دانشور آماده کرد، ولی دست پنهان پروردگار به یاری سید شتافته، وضعیت را به سود وی تغییر داد.
اندکی بعد مستنصر شخصیتهای بسیاری را واسطه ساخت تا فقیه آل طاووس مقام نقابت طالبیان را عهدهدار شود. هر چند این مقام چیزی جز سرپرستی سادات عصر و رسیدگی به امور آنان نبود، رضیالدین از پذیرش آن سرباز زد. او در پشت پیشنهادهای خلیفه خواستههای پنهانش را نیز مشاهده میکرد. پس در برابر پافشاری دربار ایستاد و به وزیر دوستدار اهل بیت (علیهمالسّلام)، که وی را به پذیرش مقام و عمل به فرمان خدا میخواند، گفت: اگر پذیرفتن مقام و عمل به آنچه پروردگار میپسندد، ممکن است پس چرا تو در وزارت به کار نمیبندی؟!
چون خلیفه سید را بر رای خویش استوار یافت، گفت: با ما همکاری نمیکنی در حالی که
سید مرتضی و
سید رضی در حکومت وارد شده، مقام پذیرفتند. آیا آنها را معذور میدانی یا ستمگر میشماری؟ بیتردید معذور میدانی! پس تو نیز معذوری!
رضیالدین گفت: آنها در روزگار
آل بویه که ملوکی شیعه بودند، میزیستند. آن حکومت در برابر حکومتهای مخالف تشیّع قرار داشت، بدینجهت ورودشان به کارهای دولتی با خشنودی
خداوند همراه بود.
با این پاسخ مستنصر برای همیشه از پیشنهادش چشم پوشید و برای سودجویی از ابن طاووس چارهای دیگر اندیشید.
مدتی بعد لزوم همنشینی رضیالدین با خلیفه بر سر زبانها افتاد. وزیران و درباریان هر یک به گونهای دانشور پارسای حله را بدینکار فرا میخواندند. سید روشن بین آل طاووس که از نیرنگ مستنصر برای بهرهگیری از نام خویش آگاه بود در برابر این پیشنهاد نیز سرسختانه ایستادگی کرد و بر دل سیاه خلیفه داغ ناکامی نهاد.
در این روزگار کامیابیهای پیوسته مغولان، مستنصر را در نگرانی فرو برد. او چنان اندیشید که دانشور آل طاووس را به عنوان سفیر نزد سرور مغولان فرستد. پس نمایندهای به خانه سید فرزانه حله گسیل داشت و خواست خویش را به آگاهی وی رساند. رضیالدین بیدرنگ پاسخ منفی داد و در توضیح گفت: سفارت من جز پشیمانی هیچ دستاوردی ندارد.
فرستاده مستنصر با شگفتی پرسید: چگونه؟
فقیه روشن بین حله گفت: اگر کامیاب شوم تا واپسین لحظه زندگی هر روز مرا به سفارتی خواهید فرستاد و از عبادت و کردار نیک باز خواهم ماند. و اگر کامیاب نشوم حرمتم از میان میرود، راه آزارم گشوده میشود و مرا از پرداختن به
دنیا و
آخرت باز میدارید. علاوه بر این اگر تن بدین سفر دهم بدخواهان چنان شایع میکنند که فلانی به امید سازش با مغولان و بهرهگیری از آنان برای براندازی خلیفه سنی بغداد بدین سفر دست یازیده است. پس شما بیمناک میشوید و کمر به نابودیام میبندید.
برخی از حاضران گفتند: چاره چیست، فرمان خلیفه است!
سید همچون همیشه زندگیاش به
قرآن پناه برد و کلام الهی نیز بر نیک نبودن سفر دلالت داشت. آن را با صدای بلند تلاوت کرد تا همه دریابند که چرا فرمان خلیفه را نادیده گرفته است.
مستنصر دامی تازه گسترده، به رضیالدین چنین پیشنهاد کرد: وزارت بپذیر و هرچه مصلحت میدانی انجام ده من تا پایان راه کنارت خواهم ماند و در یاریات از هیچ کوششی کوتاهی نخواهم کرد!
سید چون همیشه از پذیرفتن پیشنهاد سرباز زد، ولی خلیفه بر خواستهاش پای فشرد. سید گفت: اگر مراد از وزارت من آن است که چون دیگر وزیران، بیتوجه به آیین وحی به هر وسیله ممکن کارهای وزارتی را به فرجام رسانم پس نیازی به من نیست. وزیران کنونی چنین کرداری انجام میدهند. و اگر مراد آن است که به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کنم بیتردید درباریان یعنی بستگان و خدمتگزاران بر آن گردن نمینهند و تحمل نمیکنند. البته آنها تنها نخواهند بود، پادشاهان و بزرگان پیرامون کشور نیز زیر بار نمیروند. علاوه بر این اگر من به دادگری، انصاف و زهد رفتار کنم خواهند گفت علی
بن طاووسِ علوی حسینی میخواهد به جهانیان نشان دهد که اگر خلافت دست آنها بود چنین رفتار میکردند. بیتردید در این کار نوعی انتقاد و سرزنش بر پدرانت، که خلفای پیشین بودند، نهفته است. با این کار، تو ناگزیر کمر به هلاکتم خواهی بست و مرا به بهانههای واهی هلاک خواهی ساخت. اگر قرار است فرجام کارم به سبب اتهامی ساختگی به هلاکت انجامد پس اکنون که در پیشگاهت حضور دارم، پیش از آنکه در ظاهر گناهی مرتکب شوم، هرچه میخواهی انجام ده تو پادشاهی توانمندی و قدرت داری.
هرچند این گفتار منطقی خلیفه را از پافشاری فزونتر بازداشت ولی روان سید دیگر توان ماندن در این سرزمین را از دست داده بود. بنابراین، پس از پانزده سال، پایتخت را ترک گفت و به سمت زادگاهش رهسپار شد.
ابن طاووس از همنشینی با فرمانروایان میگریخت و در اینباره هرگز پند دوستان ناآگاه را نمیشنید. روزی یکی از فقیهان روزگار به او گفت: امامان ما در محفل خلفا شرکت جسته، با آنها آمیزش داشتند. پس ورود ما به مجلس آنان نیز نمیتواند نکوهیده و زیانآور باشد.
سید پاسخ داد: پیشوایان ما در محفل آنان حضور مییافتند در حالی که قلبشان از شهوترانان حاکم رویگردان بود ولی تو آیا خود را چنین میدانی؟ به ویژه هنگامی که نیازت را برآورده میسازند و تو را از نزدیکان خویش قرار میدهند و نیکی دربارهات روا میدارند، آیا میتوانی دل از دوستی آنان تهی کنی؟
فقیه گفت: نه، درست میگویی. حضور ناتوانان نزد توانگران هرگز مانند حضور اهل کمال نیست.
در حله یکی از فرمانروایان ضمن نامهای از سید خواست در خانه به ملاقاتش شتابد. سید در پاسخ چنین نوشت: آیا در کاخی که زندگی میکنی چیزی از آن برای خدا ساخته شده است تا در آنجا حضور یابم، بر آن نشینم یا بدان بنگرم؟ آگاه باش! آنچه مرا در روزهای آغازین عمر به ملاقات فرمانروایان میکشاند، اعتماد بر استخاره بود ولی اینک به فضل الهی از رازهایی آگاه شده، میدانم که استخاره در چنین مواردی دور از حق و صواب است.
در یک گزارش آمده است وقتی هولاکو در سال ۶۵۶ هجری بغداد را فتح کرد، علما را در مستنصریه گرد هم آورد تا به این سؤال پاسخ دهند که آیا پادشاه کافر عادل بهتر است یا پادشاه مسلمان جائر. علما همگی در برابر این سؤال، جوابی نداشتند چون از تبعات آن میترسیدند، اما سید که در مجلس حاضر بود و نزد هولاکو احترام خاصی داشت،
ورقه را برداشت و با خط خود نوشت: «الکافر العادل أفضل من المسلم الجائر»، و همه علما به این فتوای سید اعتماد نمودند.
هولاکو خان از این پاسخ سید بسیار خرسند شد و پس از این ماجرا بود که اماننامه را به سید تقدیم کرد.
در این سالها گرچه وی در مواقع لزوم، مداخله در امور سیاسی و حکومتی را لازم میشمرد، اما سعی او بیشتر بر مراقبتهای معنوی، تزکیه نفس و تهذیب اخلاق بود. به همین دلیل از پذیرش مسئولیتهای حکومتی استنکاف میورزید، اما در اواخر عمر در سال ۶۶۱ هجری، پس از اماننامهای که هولاکو خان در آشفته بازار بغداد به او عطا کرد، و بنا بر پیامدهای ناگوار ردّ این درخواست، که از زبان عالم معاصرش
خواجه نصیر طوسی (م ۶۷۳ ق) برای او بازگو شده بود
به پذیرش ریاست نقابت طالبیان عراق ناچار گشت که این ریاست به مدت سه سال و یازده ماه، به طول انجامید تا اینکه دار فانی را وداع گفت.
وی پس از پذیرش این منصب، در «مرتبه الخضراء» قرار گرفت و ردای سبز پوشید، و علویان دسته دسته با او بیعت کردند، و به همین مناسبت، شاعر معاصرش علی
بن حمزه مهنا اشعاری در حق او سروده است که در ابتدای مقاله ذکر گردید.
پذیرش این مسئولیت در شرایطی بود که وی در دولت مستنصر (م ۶۴۰ ق) یک بار به قبول منصب إفتا شد و بار دیگر به قبول نقابت طالبیین مکلف گشت و بار سوم پیشنهاد وزارت به او شد، اما وی از پذیرش همه اینها، به شدت امتناع کرد. در واقع سید، داخل شدن در دستگاه حکومت را در زمان خود، مصداق اعانه بر ظلم و حرام میدانست. به همین دلیل نه تنها خود، بلکه فرزندان و دیگران را نیز ازاین کار منع میکرد.
سید
بن طاووس در فصل ۱۳۲ از کتاب کشف المحجه در سفارش به فرزند ارشدش
محمد میگوید:
«و اعلم یا ولدی
محمد علمک اللّه جل جلاله ما أنت محتاج إلی تعلیمه مما یزیدک من تعظیمه وتکریمه، أن الدخول مع الولاة لو کان شیئا یزید المسلم فی شرف دنیاه کنت قد عمرت لک من الشرفبالدخول معهم و القبول منهم نهایات المأمول و لکنه خلاف ما کان علیه سلفک و عار علی من دخلفیه... الخ»
بدان ای فرزندم
محمد! که خداوند بزرگ آنچه را که به او محتاج هستی و آنچه در تعظیم و تکریم او تو را افزون میکند، به تو بنمایاند، داخل شدن با والیان اگر چیزی باشد که مسلمان را در شرافت دنیاییاش بالا ببرد، من با داخل شدنم در دستگاه آنان، این شرف را برای تو آباد میکردم و با قبول این کار، آرزویت را برآورده میساختم، اما این کار خلاف سیره سلف و گذشتگان است و ننگ است بر کسی که وارد چنین جریانی بشود و نقصان آن در وصف من نمیگنجد. هرگاه یکی از هممسلکان خود یا همکیشان اجداد پاکت را که برای آنان شرافت قائلی، دیدی که در ولایت آنان در آمده و به ظالمان کمک میکند، پس بدان که او مسکین و مریض القلب است... الخ.
برخی بر ابن باورند که دلیل نپذیرفتن منصبهای دولتی در ایام مستنصر، و پذیرفتن آن در زمان هولاکو خان توسط سید، اندیشه خاص سیاسی او بوده که فرمانروای «کافر دادگر» را از فرمانروای «مسلمان بیدادگر» بهتر میدانست. کسانی نیز پاسخ سید را صرفا مصلحتاندیشانه و برای جلب خاطر خان مغول، و حفظ جان و مال مردم دانستهاند.
به هر حال سیاست سید در برابر حکومت زمان خود، همواره بر دوری، انزوا و یک نوع مبارزه منفی و یا به تعبیر واقعیتر یک نوع سیاست مداراجویانه بوده است.
از بعضی از گزارشها به دست میآید که سید از الطاف
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) نیز بیبهره نبود.
در اینباره در
نجم الثاقب چنین آمده: «رضیالدین سید
بن طاووس در روز سهشنبه هفدهم جمادی الثانی ۶۴۱ هجری به همراه دوست وارستهاش
سید محمد آوی، به زیارت امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) شتافت.
در آنجا
محمد آوی به سید گفت: در رؤیا چنان دیدم که لقمهای در دست تو است و میگویی این لقمه از دهان مولایم مهدی است. آنگاه قدری به من دادی».
وی در یکجا وضعیت معنوی خود را در بارگاه نجف اشرف، چنین توصیف میکند: «به حریم نورانی مولایم وارد شدم. در آن جایگاه توجه
امیرمؤمنان و انوبه مکاشفات، چنان مرا در برگرفت که نزدیک بود بر زمین فرو افتم. پاها و اندامم در ارتعاش افتادند و گویا در آستانه مرگ قرار گرفته بودم. در این حالت روحانی، خداوند حقایقی را بر من نمایاند. در آن لحظهها شدت بیخودیام به اندازهای بود که چون
محمد بن کنیله جمّال، از کنارم گذشته و سلام کرد، توان نگریستن به او رانداشتم و او را نشناختم... الخ».
ماجرای عبدالمحسن که از سوی
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) به نزد او آمده بود، نیز خواندنی و دارای اهمیت است؛ در یکی از روزهای جمعه مردی نیک که در بیداری امام عصر (عجّلالله
فرجهالشریف) را ملاقات کرده و به دیدار سید آمد و او عبد المحسن نام داشت. سید ورودش را گرامی داشت و با او به گفتوگو نشست. عبدالمحسن پس از بیان زیارت حضرت مهدی (عجّلالله
فرجهالشریف) گفت: امام فرمود نزد ابن طاوس برو و این پیام را به وی برسان. آنگاه پیام را باز گفت. در شامگاه هنگام خفتن، سید بستر خواب را برای مهمانش گسترد و خود نیز آماده خفتن شد ولی پیش از خواب، از پروردگار خویش خواست تا حقایقی بیشتر بر او آشکار گردد. رضیالدین بعدها پرده از رؤیای آن شب برداشته، چنین نگاشت: در خواب مولای ما
حضرت امام صادق (علیهالسّلام) را مشاهده کردم که با هدیهای بس بزرگ به دیدارم شتافته، ... ولی گویا من قدر هدیهاش را نمیدانم و ارزشش را درست نمیشناسم.
چون نیمه شب فرا رسید سید برای نیایش شبانه برخاست ولی حادثهای شگفت وی را از این توفیق بازداشت. او خود داستان آن شب را چنین نگاشته است:
... برای
نماز شب برخاستم... دست دراز کردم و دسته ابریق را گرفتم تا آب بر کف ریخته،
وضو گیرم، ولی گویا کسی دهانه ابریق را گرفته، باز گرداند و مانع وضویم شد. با خود گفتم شاید آب نجس است و خداوند میخواهد مرا از به کارگیری آب نجس باز دارد... پس به کسی که آب آورده بود گفتم: ابریق را از کجا پر کردی؟ پاسخ داد: از نهر. گفتم: شاید این نجس باشد، آن را برگردان، پاک کرده، از آب نهر پر کن! پس رفت آبش را ریخت و در حالی که من صدای ابریق را میشنیدم، آن را شست، دوباره پر کرد و آورد. من دسته ظرف را گرفتم تا وضو سازم ولی گویا کسی دهانه ابریق را گرفته، برگرداند و مرا از وضو بازداشت. من بازگشته، به خواندن برخی از دعاها پرداختم و سپس به سمت ابریق رفتم ولی باز گویا کسی مانع وضویم میشد. پس دریافتم که این حادثه برای باز داشتنم از نماز شب است. با خود گفتم: شاید پروردگار اراده کرده فردا آزمونی و حکمتی بر من جاری کند و نخواسته برای سلامتی و رهایی از بلا دعا کنم. پس نشستم و نشسته به خواب رفتم. در رؤیا مردی را دیدم که میگفت: عبدالمحسن برای رسالت آمده بود، گویا شایسته بود در پیش رویش راه بروی.
در این لحظه بیدار شدم، دریافتم که در گرامی داشت عبدالمحسن کوتاهی کردهام. پس آمرزش طلبیدم. آنگاه سراغ ابریق رفته، وضو گرفتم و
نماز گزاردم.
فقیه روشن بین حله روز شنبه بر میهماننوازی افزود و سفیر را چنانکه در خواب آموخته بود، گرامی داشت.
احترام و عظمت شخصیت سید بعد از زمان او، بیش از گذشته شد و بسیاری از تذکرهنویسان بعد از او، مانند:
نوری در
خاتمة مستدرک الوسائل،
شیخ حر عاملی در
امل الآمل تستری در
مقابس ماحوزی در
منتهی المقال و آقا بزرگ در طبقات (قرن سابع) چنان با عظمت از او یاد کردهاند که در این مقاله، فرصت نقل گفتار آنان نیست.
در یک قضاوت جسورانه شاید بتوان سید را فردی منزوی، گوشهگیر و دور از سیاست و اجتماع معرفی نمود. این قضاوت را یکی از مستشرقان اسلامشناس «ستروسمن: nnamhtortS» انجام داده و در مقابل ابن طاووس، خواجه نصیر طوسی را مرد سیاست و جمعگرا معرفی کرده است. وی گفته است: «ابن طاووس شخصیتی متواضع، گمنام و تجسم جریان تسلیم و سکوت شیعه است که زندگی بیحادثه و انزواگرایانهای داشته است».
شاید تأکید ابن طاووس بر زیارات و پافشاری او بر اهمیت روزهای یادبود شیعی و نمازهای مستحب و اعمال عبادی دیگر، ستروسمن را به چنین قضاوتی وادار کرده تا او را به عنوان یک انسان «درویش مسلک: ralupop» و کسی که در اندیشهاش از عناصر تودهای و عمومی برخوردار است، معرفی نماید.
گرچه قضاوت مذکور اندکی مبالغهآمیز است، اما چنانکه برخی از محققان معاصر بدان اشاره کردهاند، به طور عموم توصیفی مناسب برای دوره پیش از آمدن مغولهاست
زیرا چنانکه پیش از این گفته شد، وی بعد از آمدن مغولها و در زمان فتح بغداد به دست هولاکو خان، نقش ممتازی در نجات مؤمنان ایفا کرده و به هیچ وجه انزواگرا نبوده است. به هر حال، اندیشههای فکری و سیاسی ابن طاووس را باید در اعتقادات و جهانبینی او جستوجو کرد. موضع ابن طاووس درباره دنیا، از وصیت او به فرزندش در کشف المحجه روشن میگردد. اختلاط در جامعهای که وی آن را «داء معضل: بیماری پیچیده» میخواند، اندیشه انسان را از خداوند منحرف میکند و به همین دلیل، چنین فعالیتی را باید به حداقل رساند.
ابن طاووس حکم
امر به معروف و نهی از منکر را تنها در قلب لازم میدانست، زیرا معتقد بود اگر کسی بر ضد بیعدالتیهای زمان خود سخن بگوید، ایجاد دشمنی خواهد شد و دشمنی مردم، انسان را از توجه به خداوند باز میدارد. از طرف دیگر اگر بخواهد با تملق، آنها را خوشحال کند، آنان به جای خدا، خدای او خواهد شد، زیرا نظر مردم درباره او مهمتر از نظری است که خداوند درباره او دارد.
(... فمن ذلک أنک تبتلی بالامر بالمعروف و النهی عن المنکرات، فإن أقمت بذلک علی الصدقو أداء الأمانات، صاروا أعدائک علی الیقین و شغلوک بالعداوة عن رب العالمین، و إن نافقتهم و داریتهم، صارواآلهة لک من دون مولاک...، و ان اطلاعهم علیک کان اهم لدیک من اطلاعه علیک)
ابن طاووس به فرزندش اخطار میداد که از اختلاط با حکام و گناهکاران بر حذر باشد، و تنها وقتی باید با مردم همسخن شود که مزاحم عبادت او نشوند.
تمام اندیشه سید، توجه به خدا و رسیدن و وصل شدن به او بود. سید کفن خود را آماده کرده و به آن خیره میشد و
روز رستاخیز را در پیش چشم خود مجسم میکرد. دل مشغولی او به مرگ از عبارتهای مختلف کشف المحجه به دست میآید.
وی با همین اندیشه، نظر مساعد و ستایشآمیزی درباره فقیهان روزگارش نداشت. او میگفت: امروز تنها کاری که فقیه انجام میدهد این است که پاسخ سؤالات را با تکرار آرای متقدمان میدهد و این کار سادهای است که هر کسی میتواند انجام دهد. وی میگفت: دو سال و نیمی که وقت خود را به فقه اختصاص داده کافی بوده و دیگر نمیخواهد بیش از این وقتی برای آن بگذارد. وی معتقد بود که نمیخواهد فتوا بدهد از آن روی که میترسد فتوا مبنایی نداشته و به هوای ریاستخواهی باشد. او میگفت: از فقه احتراز کرده و تنها یک کتاب، یعنی غیاث سلطان الوری، درباره مسائل فقهی نوشته است. در واقع سید یک رساله فقهی دیگر هم با عنوان
المواسعة و المضایقه نوشت. در اینجا هم هدف خود را اینچنین توصیف کرده که تنها احادیث مربوطه را آورده تا محققان، خودشان از این احادیث استفاده و استنباط کنند. این مطلب، تصادفی نیست که دو تألیف فقهی وی به موضوع نماز مربوط میباشد که به قلب او نزدیک بود.
سید همچنین درباره
علم کلام نظر مساعدی ندارد. ردّ علم کلام از سوی ابن طاووس همراه با موضع انتقادآمیز وی از
معتزله میباشد. او تأکید میکند که این موضع معتزله از جهل سرچشمه میگیرد. برای ابن طاووس، معرفت خداوند از خود خدا به دست آمده و از تولد در انسان حضور دارد. این فطرت انسان است که او را وادار میکند تا به وجود خداوند پی ببرد. انسان خدا را در نتیجه عنایات و تفضلات خود خداوند میشناسد نه به وسیله کسب و نظر. به این ترتیب وی ادعای معتزله را که «نظر برای معرفت خدا ضروری است» ردّ کرده و استدلال میکند که این معرفت را میتوان بدون مباحث بغرنج کلامی به دست آورد.
وی میگوید: «هر چند معرفت فطری انسان برای کشف خواستههای تفصیلی خداوند، ناکافی است، اما خداوند حجج الهی و
امامان معصوم را به همین منظور معین کرده است».
عقیده ابن طاووس این است که احادیث امام (علیهالسّلام) منبع اصلی دانش دین است، و نفوذ معتزله را به شدت مضر میداند، زیرا آنها عقاید بدیهی را به مسائل مشکل و نامفهوم تبدیل میکنند. عدم پایبندی وی به قواعد کلامی، باعث شده تا این عقیده را که
امام رضا (علیهالسّلام) به دست
مامون شهید گشته، ردّ کند و به این ترتیب از عقیده مشهور شیعه که امامان معصوم (علیهمالسّلام) به شکل غیرطبیعی و شهید از دنیا خواهد رفت، فاصله گرفته است.
تنها تألیف او در علم کلام، کتاب
شفاء العقول من داء الفضول است که به اعتقاد او فراگیری علم کلام تنها در ردّ اهل ضلال لازم است، و فی نفسه ضرورت ندارد.
خوشبختانه بیشتر تألیفات سید، اکنون در دسترس ما است. نوشتههای او میراث گرانبهایی استکه در عرصههای اخلاق، تهذیب نفس، تاریخ، فقه، خوابگزاری، ادیان و مذاهب، و فضایل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بسیار قابل استفاده است.
نام تعداد قابل توجهی از نوشتههای سید که بهطور مکرر در
ایران، نجف و
لبنان چاپ شده است به شرح ذیل میباشد:
۱. الاقبال بالاعمال الحسنة فیما نذکره مما یعمل میقاتا واحد کل سنه؛ مشهور به الاقبال بالاعمال الحسنه، درباره دعاهایی است که در طول سال انجام میگیرد نخستینبار در
تهران در سال ۱۳۱۲ ق چاپ شده است؛
۲.
الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان؛ این کتاب از چهارده باب و هر باب از فصول متعدد تشکیل شده است. در این کتاب، جزئیات اداب مسافر و رعایت اصولی که او را از خطرات حفظ میکند، آمده است و در سال ۱۳۷۰ ق در نجف چاپ شده است؛
۳.
جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع؛ درباره زیباترین دعاهایی است که مؤمن در طول هفته انجام میدهد و در سال ۱۳۳۰ در تهران چاپ شده است؛
۴. الدروع الواقیة من الأخطار فیما یعمل مثله کل شهر علی التکرار؛ مشهور به
الدروع الواقیة، درباره دعاهای ماهانه است. این کتاب به همراه ترجمه فارسی «جمال الاسبوع» از
شیخ عباس قمی در سال ۱۳۳۰ در تهران چاپ شده است.
۵.
سعد السعود للنفوس منضود؛ درباره مسائل مربوط به جمعآوری
قرآن و کتابهای آسمانی و تفسیر برخی از مشکلات قرآن و آیات مربوط به مناقب اهل بیت (علیهمالسلام) است که از تفاسیر مختلف شیعه و سنی گردآوری شده است. این کتاب بارها در ایران چاپ شده است.
۶.
الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف؛ بر اصول و فروعات مختلف مربوط به اعتقادات اهل سنت، مشتمل میباشد.
۷.
غیاث سلطان الوری لسکان الثری؛ درباره
نماز میت است، که به همراه کتاب
الفوائد المدنیه تألیف
محمدامین استرآبادی در سال ۱۳۲۱ ق در ایران چاپ شده است.
کتاب حاضر و همچنین کتاب «المواسعة و المضایقه» و «
فرج المهموم» تنها کتابهای فقهی سید ابن طاووس میباشد؛
۸.
فتح الابواب بین ذوی الألباب و رب الأرباب؛ درباره مشروعیت استخاره و شیوههای آناست.
۹.
فرج المهموم فی معرفة الحلال و الحرام من علم النجوم؛ درباره
علم نجوم است.
این کتاب بر ده باب مشتمل است و باب پنجم آن درباره تاریخ منجمان شیعه، و باب ششم آن درباره منجمان اهل سنت است. وی در تاریخ ۲۳ محرم سال ۶۵۰ هجری کتاب مذکور را در کربلا به اتمام رسانده است.
۱۰.
فلاح السائل و نجاح المسائل فی عمل الیوم و اللیل؛ نام دیگر این است تتمات مصباح المتهجد است و از چندین مجلد تشکیل شده است، و بعضی از مجلدات آن چند جلد است.
سید ابن طاووس کتاب
مصباح المتهجد شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق) را ناقص یافت، زیرا بسیاری از دعاها و زیارات در آن وجود نداشت، ازاینرو تصمیم گرفت کتاب مذکور را تکمیل نماید. کتاب فلاح السائل ده مجلد است. دو جلد اول این کتاب با همین نام، یعنی «فلاح السائل» شناخته شده است که جلد اول به اعمال زوال تا هنگام خواب مربوط است، و جلد دوم درباره اعمال بعد از بیداری تا زوال فردا است. گفتنی است بعضی از مجلدات این کتاب با نامهای خودشان به چاپ رسیده است، مانند: جلد چهارم: «جمال الاسبوع»؛ جلد پنجم: «الدروع الواقیه»؛ جلد ششم: «مضمار السباق»؛ و جلد هشتم و نهم: «الإقبال بالأعمال».
۱۱.
کشف المهجة لثمرة المهجه؛ این کتاب در واقع وصیتنامه اخلاقی و عبادی سید ابن طاووس است.
وی این کتاب را در سال ۶۴۹ ق در سفارش به فرزندانش
محمد هفت ساله (متولد ۶۴۳ ق) و علی دو ساله (م ۶۴۷ ق) نوشته و خود او در آن زمان ۶۱ سال داشته است.
کتاب حاضر در سال ۱۳۷۰ ق در نجف چاپ شده و ترجمه فارسی آن نیز به چاپ رسیده است؛
۱۲.
اللهوف علی قتلی الطفوف یا الملهوف علی قتلی الطفوف، درباره مقتل شهدای کربلاست و بارها در لبنان و ایران با ترجمه فارسی چاپ شده است؛
۱۳.
المجتنی من الدعاء المجتبی؛ سید ابن طاووس این کتاب را با بهرهگیری از جزء چهارم کتاب
دفع الهموم و الاحزان و قمع الغموم و الاشجان نوشته یکی از بزرگان اهل سنت به نام
احمد بن داوود نعمانی به رشته تحریر در آورده است، و چون آغاز این کتاب با روایتی از
امام حسن (علیهالسّلام) نسبت به مردی که از همسایهاش شکایت داشت، آغاز شده، نام آن را المجتنی من دعاء المجتبی گذارده است.
این کتاب در سال ۱۳۳۳ ق در تهران چاپ شده است؛
۱۴.
محاسبة النفس؛ نام دیگر این کتاب محاسبة الملائکة الکرام آخر کل یوم من الذنوب والآثام است.
درباره تعریف محاسبه و روش محاسبه فرشتگان در اعمال انسان و راههای تطهیر گناهان است.
کتاب حاضر در سال ۱۳۱۸ ق در تهران چاپ شده است.
۱۵.
مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقه؛ ولی علامه مجلسی و شیخ حر عاملی کتاب مذکور را بیاعتبار معرفی کردهاند، و مجلسی معتقد است کتاب حاضر، نوشته «شقیق بلخی» است.
کتاب مذکور در ایران بارها به چاپ رسیده و نخستینبار در سال ۱۳۷۹ ق در تهران چاپ شده
و ترجمه فارسی آن نیز با نامهای دیگر مانند آداب العارفین و ضیاء المصباح به زیور طبع آراسته گردیده است.
۱۶.
مضمار السبق فی میدان الصدق؛ درباره دعاهای ماه مبارک رمضان و اعمال آن است.
این کتاب نخستینبار در سال ۱۳۱۴ ق در تهران چاپ شده است.
۱۷.
الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر؛ و نیز درباره علائم خروج امام عصر،
اوصاف امام عصر، عمر ایشان، پرچم و یاران آن امام، بحث نموده است. گفتنی است در این کتاب، به نام مبارک امام عصر (علیهالسلام) تصریح شده است. بیشتر روایات این کتاب، از کتابهای اهل سنت است.
۱۸.
مهج الدعوات و منهج العنایات؛ بر حرزها، قنوتها، پردهها، دعاها، تعقیبات و مناجاتها مشتمل میباشد. سید در
روز جمعه هفتم جمادی الاولی سال ۶۶۲ هجری آن را به اتمام رسانده و این کتاب بارها به صورت مستقل با ترجمه فارسی، و یکبار نیز در ضمن کتاب «المجتنی» با حواشی میرزا
علیاصغر ملاباشی معروف به صدر المعالی در سال ۱۳۳۳ ق چاپ شده است.
۱۹. الیقین فی اختصاص مولانا امیرالمؤمنین علی بإمرة المؤمنین، مشهور به
الیقین،آقا بزرگ این کتاب را با عنوان «کشف الیقین فی...» ذکر کرده است.
کتاب مذکور درباره گزارشها و روایاتی از اهل سنت است که درباره
خلافت علی (علیهالسّلام) وارد شده است.
سید ابن طاووس آثار دیگری نیز دارد که نسخ خطی آن در اختیار ما قرار دارد و پارهای از آنها چاپ شده است.
وی کتابهای دیگری نیز نوشته است که هنوز کسی به چاپ آنها اقدام ننموده ولی به صورت خطی در اختیار ما قرار دارد (ممکن است برخی از اینها چاپ شده باشد)، مانند:
«
ربیع الشیعه» موجود در کتابخانه وزیری یزد؛ «
مصباح الزائر و جناح المسافر» آستان قدس؛ «
الزام النواصب بامامة علی ابن ابیطالب» کتابخانه ملی؛ «الحجة» آستان قدس؛ «
منتخبات اسرار الصلاة» مجلس شورای اسلامی؛ «
الطرف من الانباء و المناقب» کتابخانه مرکزی دانشکاه تهران.
سید
بن طاووس همچنین کتابهای متعدد دیگری داشته که اکنون تنها نام آنها در اختیار ما است و مرحوم
آقا بزرگ طهرانی آنها را در «
الذریعه» نام برده است، مانند:
اسرار الصلوات و انوار الدعوات؛
الاسرار المودعة فی ساعات الیل و النهار؛
اغاثة الداعی و اعانة الساعی؛
الانوار الباهرة فی انتصار العترة الطاهره؛
البهجة لثمرات المهجه؛
التحصین لأسرار ما زاد من أخبار کتاب الیقین (احتمالا چاپ شده)؛
التشریف بتعریف وقت التکلیف؛
ربیع الالباب؛
روح الاسرار و روح الاسمار؛
زهرة الربیع فی ادعیة الاسابیع؛
السالک المحتاج الی معرفة مناسک الحجاج؛ السعادات بالعبادات التی لیس لها وقت محتوم معلوم فی الروایات؛ فرحة الناظر و بهجة الخاطر؛
القبس الواضح من کتاب الجلیس الصالح؛
الکرامات؛
لباب المستّرة من کتاب ابن أبی قرة؛ اللطیف فی شرح السعادة بشهادة صاحب المقام الشریف؛ المزار؛
المناسک الصادقات.
سرانجام سید ابن طاووس در صبحگاه روز دوشنبه پنجم ذیقعده ۶۶۴ هجری در
بغداد در سن ۷۵سالگی از جهان دیده فرو بست. در اینکه وی در بغداد وفات یافت اختلافی نیست، اما درباره آرامگاه و مدفن او اختلاف است.
شیخ
یوسف بحرانی میگوید: «قبر او هماکنون نامعلوم است».
محدث نوری میگوید: «در بیرون از زادگاه او حله، در وسط باغی، قبهای وجود دارد که آن را به سید منسوب میدانند و مردم در آنجا زیارت میکنند و تبرک میجویند».
سید کاظمی در خاتمه کتابش به نام
تحیة اهل القبور بما هو ماثور به نقل از محدث بحرانی میگوید: «قبری که در حله به نام قبر سید در میان باغ، معروف است، در واقع مزار فرزند سید است که نام او «علی
بن علی
بن موسی» است و چون نام پدر و پسر مشترک است، قبر آنها با یکدیگر اشتباه شده است».
اما این نقل و قولها هیچکدام صحیح و قابل اعتماد نیست، زیرا خود سید در «فلاح السائل»، از اختیار قبر خود در جوار مرقد مطهر مولا علی (علیهالسّلام) خبر میدهد. وی در این کتاب مینویسد:
«و قد کنت مضیت نفسی و اشرت إلی من حفر قبرا کما اخترته فی جوار جدی و مولای علی ابنابی طالب علیه السلام متضیفا و مستجیرا و وافدا و سائلا و آملا، متوسلا بکل ما یتوسل به أحد من الخلائق إلیه و جعلته تحت قدمی والدی رضوان اللّه علیهما، لأنه وجدت اللّه جل جلاله یأمرنی بخفض الجناح لهما و یوصینی بالاحسان إلیهما، فأردت أن یکون رأسی مهما بقیت فی القبور تحت قدمیهما».
علاوه بر این،
ابن فوطی (م ۷۲۳ ق) نیز مدفن او را در جوار بارگاه مطهر جدش
علی ابن ابیطالب (علیهالسّلام)، تأیید کرده است: «و فیها (أی سنة ۶۶۴ ق) توفی السید النقیب الطاهر رضی الدین علی ابن طاووس وحمل إلی مشهد جده علی ابن ابیطالب علیه السلام، قیل کان عمره نحو ثلاث و سبعین سنة».
(۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعه، دار الأضواء، بیروت، بیتا.
(۲) آقا بزرگ طهرانی، طبقات الاعلام.
(۳) ابن ابیشیبه کوفی، عبداللّه
بن محمد، المصنف، تحقیق: سعید لحام، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۹۰ ق.
(۴) ابن عنبه،
احمد بن علی، عمدة الطالب، تحقیق:
محمد حسن آل طالقانی، المطبعة الحیریة، نجف اشرف، چاپ دوم، ۱۳۸۰ ق.
(۵) ابن داوود حلی، حسن
بن علی، رجال ابن داود، تحقیق: سید
محمدصادق آل بحرالعلوم، منشورات مطبعة الحیدریه، نجف اشرف، ۱۳۹۲ ق.
(۶) ابن فوطی، عبدالرزاق
بن احمد، الحوادث الجامعة و التجارب النافعة فی المأة السابعة، ترجمه:عبدالحمید آیتی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، بیتا.
(۷) گلبرگ، اتان، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او (فارسی)، ترجمه: سید علی قرائی و رسول جعفریان، کتابخانه عمومی آیتاللّه العظمی مرعشی، قم، ۱۳۷۱ ش.
(۸) تستری کاظمی، اسداللّه، مقابس الانوار و نفائس الاسرار (رحلی)، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، قم، بیتا.
(۹) جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، زیر نظر پژوهشکده باقرالعلوم علیه السّلام، نشرمعروف، قم، ۱۳۸۲ ش.
(۱۰) حر عاملی،
محمد بن حسن، امل الآمل، تحقیق:سید
احمد حسینی، مطبعة الآداب، نجف اشرف، بیتا.
(۱۱) خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات: فی احوال العلماء و السادات، تحقیق و شرح: محمدعلی روضاتی، مؤسسه دار النشر لنفائس المخطوطات الاسلامیه، بیجا، بیتا.
(۱۲) ذهبی، شمسالدین
محمد، تذکرة الحفاظ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
(۱۳) سید
بن طاووس، مهج الدعوات.
(۱۴) سید
بن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، بینا، قم، چاپ اول، ۱۳۹۹ ق.
(۱۵) سید
بن طاووس، المجتنی من دعاء المجتبی، تحقیق:صفاءالدین بصری، بینا، بیجا، بیتا.
(۱۶) سید
بن طاووس، الملاحم و الفتن، موسسه صاحب الامر، اصفهان، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق.
(۱۷) سید
بن طاووس، الیقین، تحقیق:انصاری، مؤسسه دار الکتاب، قم، ۱۴۱۳ ق.
(۱۸) سید
بن طاووس، بناء المقالة الفاطمیة، تحقیق:سید علی عدنانی غریفی، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ ق.
(۱۹) سید
بن طاووس، جمال الاسبوع، تحقیق:جواد قیومی اصفهانی، مؤسسه آفاق، قم، چاپ اول، ۱۳۷۱ ش.
(۲۰) سید
بن طاووس، سعد السعود، منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ ش.
(۲۱) سید
بن طاووس،
فرج المهموم، منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۳ ش.
(۲۲) سید
بن طاووس، فرحة الغریّ فی تعیین قبر علی، تحقیق:سید تحسین آل شبیب موسوی، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیۀ، قم، ۱۴۱۹ ق.
(۲۳) سید
بن طاووس، إقبال الأعمال، تحقیق:جواد قیومی اصفهانی، مکتب الإعلام الاسلامی، قم، ۱۴۱۴ ق.
(۲۴) سید
بن طاووس، الامان من أخطار الأسفار و الزمان، تحقیق:مؤسسۀ آل البیت علیهم السّلام، قم، ۱۴۰۹ ق.
(۲۵) سید
بن طاووس، فلاح السائل، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۶ ق.
(۲۶) سید
بن طاووس، کشف المحجة لثمرة المهجه، المطبعة الحیدریه، نجف اشرف، ۱۳۷۰ ق.
(۲۷) شافعی، الام، دارالفکر، بیروت، ج۱، ۱۴۰۰ ق.
(۲۸) طوسی،
محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تحقیق:سید حسن موسوی خرسان، دار الکتب الاسلامیه، طهران، چاپ سوم، ۱۳۶۴ ش.
(۲۹) علامه حلی، حسن
بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، تحقیق:سید رضا صدر، دار الهجره، قم، ۱۴۲۱ ق.
(۳۰) قمی، شیخ عباس، الکنی و الالقاب، مکتبة الصدر، طهران، بیتا.
(۳۱) کوک، مایکل، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، ترجمه:
احمد نمایی، مرکز پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ ش.
(۳۲) مجلسی،
محمدباقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق.
(۳۳) محلاتی عسکری، ذبیحاللّه، ریاحین الشریعه در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه، دار الکتب الاسلامیه، طهران، بیتا.
(۳۴) موسوی بجنوردی، سید کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران چاپ پنجم، ج۲ و ۵، ۱۳۸۳ش.
(۳۵) نوری، میرزا حسین، خاتمة المستدرک، مؤسسۀ آل البیت علیهم السّلام، قم، ۱۴۱۵ ق.
(۳۶) هیثمی، نورالدین علی ابن ابیبکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۰۸ ق
•
ابوالحسینی، رحیم، اندیشه تقریب، پاییز ۱۳۹۰ - شماره ۲۸ (۲۶ صفحه - از ۱۰۵ تا ۱۳۰)، برگرفته از مقاله «سید بن طاووس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۰۸. •
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «سید بن طاووس»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۳/۲۴. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سید بن طاووس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۱۸.