سیاستهای علمی و فرهنگی سامانیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنبش بزرگ فراگیری
علم که در تمام
جهان اسلام گسترده شده بود، بر پایه آموزههای اسلامی قرار داشت و تمام
مسلمانان را ملزم به فرا گرفتن
دانش مینمود.
تعالیم الهامبخش دینی، به گونهای آموختن و تعلیم و تربیت را تشویق مینمود که هیچ محدودیتی را در این
تکلیف برنمیتابد.
به دنبال اتخاذ چنین موضعی از جانب
اسلام، بسیاری از مسلمانان به دنبال دستیابی به علوم و دانشافزایی خویش برآمدند؛ ایرانیان که از دیرباز مردمی علمدوست و متمدن و با
فرهنگ بودند، از پیشتازان این جریان به شمار میرفتند. احادیثی نیز بر شایستگی و قابلیت علمی ایرانیان دلالت دارند.
و این مهم بیشتر در قرون سوم و چهارم و بیشتر در دوران فرمانروایی سامانیان در خراسان و
ماوراءالنهر نمایان است.
از آنجا که دربار سامانی (شامل خود امیران سامانی، وزرا و فرماندهان و...) آشنا به
حدیث بودند و بعضاً اهل
روایت بودهاند، جای شگفتی نخواهد بود که
خراسان را مدرسه بزرگ درس حدیث بخوانیم. از باب نمونه به چند نفر از امرا و وزرا و دیگر فرماندهان آشنا به این
علم اشاره خواهد شد.
احمد بن اسد از سفیان بن عیینه، یزید بن هارون و اسماعیل بن علیه روایت نموده است.
ابوالفضل بلعمی وزیر کاردان آل سامان از محدثین بنام روزگار خود بوده است و از مشایخ بسیاری از دانشمندان عصر خویش
استماع حدیث کرده است.
فائق خاصه که از نزدیکان دربار و مدتها سپهسالار خراسان بود، از بسیاری از اساتید آن
زمان حدیث شنیده و از وی
احادیث فراوانی روایت شده است.
علم حدیث چنان جایگاه رفیعی در خراسان بزرگ یافته بود که برخی خانوادهها بدان خاطر مشهور میگشتند که افراد و محدثین بیشتری را به جامعه خود معرفی نموده بودند؛ مانند خاندان ماسرجسی که بیش از ده محدث از میان آنان برخاسته است.
امیران سامانی با آزادمنشی و
تسامح به ملل و
مذاهب مختلف مینگریستند؛ چنانکه در دربار آنان پیروان
ادیان و مذاهب، به آزادی زندگی و کار میکردند و هیچکس در دوران سامانیان با سختگیریهایی که در دوران
غزنویان و
سلجوقیان پدید آمد، روبهرو نشد؛ چنانکه این روش به رواج علم و ادب و
فلسفه در آن روزگار کمک شایانی کرد.
مقدسی در وصف دربار سامانیان چنین مینویسد: «واضح است در درباری که پادشاهان همواره در اندیشه آن باشند که بر شمار دانشمندان بیفزایند تا چه حد مردان به سوی دانش میگرایند. یکی از آیینهای دربار سامانیان آن بود که دانشمندان را به
زمین بوس خود روا نمیداشتند و ایشان را مجالسی شبانه بود. در حضور پادشاه دانشمندان
مناظره میکردند و پادشاهْ خود در مناظره را میگشود، با زیردستان خود گشادهروی و مهربان بودند، وزرای ایشان به کارها میرسیدند، و چون کسی را برمیآوردند، با خود به خوان مینشاندند و با سفرا پرسش از مهمات میکردند و هرکس در
بخارا در
فقه و
عفاف برتر از دیگران بود، وی را برمیکشیدند و از او رأی میجستند و کارها به قبول او میکردند».
در کنار امیران سامانی، وزیران دانشمند و دانشپرور آنان (همچون خاندانهای بلعمی، جیهانی و عتبی) به تشویق و حمایت
علما و ادبا و شعرا دست زدند و توانستند محیطی بسیار مساعد برای پیشبرد اهداف علمی فراهم آورند که این
زمینه مناسب علاوه بر
پایتخت و شهرهای بزرگ و مشهور، بسیاری از شهرها و روستاهای کوچک خراسان و ماوراءالنهر را دربر میگرفت و آنها را به کانونهای
فرهنگ و دانش مبدل میساخت؛ به گونهای که مجالس درس و وعظ، محافل
شعر و ادب و کرسیهای علمی فراوانی در جایجای این سرزمین بر پا گشته بود. قلمرو سامانیان در این
زمان به مثابه یک مدرسه بزرگ
علم و دانش بود. نوشتار حاضر تلاش دارد تا به معرفی مراکز و نهادهای علمی این دوران بپردازد و نقش آن را در
پیشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی بنمایاند. رواج علم و دانش در این دوران در سرزمینهای تحت کنترل سامانیان به گونهای بوده است که به عنوان پایگاه علم از آن یاد شده است.
مقدسی در این باره چنین مینویسد: «سرزمین خراسان و ماوراءالنهر (اقلیم المشرق) بیشترین بزرگان و علما را در خود جای داده و پایگاه علم بود و در ماوراءالنهر بیش از هرجا گرایش به فقه و
حدیث وجود داشته است».
یا اینکه در خراسان «بیش از همه جا دانشمند دارد، جای نیکوکاری و مرکز دانش و پایگاه
اسلام و دژ استوار آن است. شاه آنجا سرآمد شاهان و سربازانش بهترین سربازاناند. مردمی نیرومند، صاحبرأی، نامدار، ثروتمند، سواردار، کشورگشا و پیروزمند دارد. در آنجا دیانت درستین، دادگری راستین، دولت پیروزمند و کشورداری هموار است. در آنجا دانشمندان به
حکومت رسند».
از دیگر نشانههای این تمایل علمی دربار سامانی، مهاجرت بسیاری از دانشمندان به قلمرو سامانیان، به دنبال روی کار آمدن متوکل عباسی و مخالفت او با فلسفه است. حمله متوکل و محدثین به فلسفه و علوم عقلی سبب گردید که بسیاری از پیروان این افکار به دربار سامانیان روی آورند و در سرزمین
ایران به نشر آرا و افکار خود پردازند.
امیران سامانی علاوه بر تأکید بسیار بر رونق فضای علمی ـ و خصوصاً علوم شرعی و عقلی ـ در گستره حکومتی خویش، همچنین در دوران
قدرت خود، بسیاری از آداب و رسوم دیرین ایرانیان را که در خراسان و ماوراءالنهر باقی مانده بود، بار دیگر احیا کردند. به
زبان فارسی و نظم و نثر علاقه فراوان نشان دادند و کتب گرانبها و سودمندی نظیر
تاریخ طبری و
کلیله و دمنه عبدالله بن مقفع به دستور آنان ترجمه شد. همچنین باید
رستاخیز واقعی نظم و
نثر و ادب فارسی را در عهد سامانیان دانست. در
زمان سامانیان، فارسی دری که در حقیقت دنباله زبان پهلوی دوران ساسانیان بود، زبان رسمی دولت و دربار شد و شاعران نامداری چون
رودکی و
شهید بلخی و دقیقی و ابوشکور بلخی و غیره پیدا شدند؛ حتی بجاست که
فردوسی بزرگ را نیز منسوب به آن دوران بدانیم.
یکی از درخشانترین ایام ادبیات کلاسیک فارسی، دوره سامانیان است. در این دوره، ماوراءالنهر گهواره رشد ادبیات بود و بسیاری از نمونههای دلنشین شعر و ادب فارسی از این سرزمین به دیگر مناطق ایران بسط یافته است. سلاطین سامانی برای پراکندن نام خویش به اطراف و اکناف، شعرا و اهل علم را به دربار خود جلب میکردند، از طرفی
حس شهرتطلبی و احتیاجات مادی، شعرا و نویسندگان را وادار میکرد که به دربار و مراکز قدرت نزدیک شوند و در پناه حمایت سلاطین، آثار و افکار اجتماعی، ادبی و سیاسی خود را منتشر کنند و زندگی خود را با
عزت و جاه سپری سازند.
رونق فرهنگی و علمیای که از آن یاد میشود، تنها محدود به دربار نبود.
ابوعلی سینا بخشی از دوران زندگی خود را در پایان فرمانروایی سامانیان در بخارا گذرانید. وی از بازار کتابفروشان بخارا همیشه یاد مینموده و آن را بینظیر میدانست. ظاهراً اغلب کتابفروشان آن دوره افراد باسوادی بودند. دکانهای آنها مرکز تجمع شعرا، فلاسفه، اطبا، منجمین و افراد دیگری بود که برای بحث در آنجا گرد میآمدند. ابوعلی سینا در دوره امارت
نوح بن منصور در بخارا میزیست و تحصیل میکرد. وی از خصوصیات کتابخانه سلطنتی و دقت و نظمی که در آن به کار رفته است، به نیکی یاد میکند... شاید چیزی که بیش از همه موجب شهرت بخارا گردید، همان تعداد دانشمندانی بود که در بخارا گرد آمده بودند.
ثعالبی در مورد پایتخت سامانیان چنین مینویسد: «بخارا در دولت آل سامان بمثابه مجد و
کعبه ملک و مجمع افراد
زمان و مطلع نجوم ادباء ارض و موسم فضلاء دهر بود».
سپس از قول پدر ابوجعفر مینویسد که بخارا مرکز
علما و دانشمندان بود و «گمان نکنم با گذشت ایام، اجتماعی متشکل از افرادی نظیر آنان توان دید؛ و چنین نیز شد؛ زیرا پس از آن،
چشم من هرگز به جمال چنان جمعی روشن نگردید».
گوهر دربار سامانیان، رودکی، و بزرگترین شخصیتی که در این محیط
رشد و تکامل یافت، فردوسی طوسی بود.
در منابع از حضور ۱۱۹ شاعر عربیزبان در
زمان سامانیان در
خراسان و
ماوراءالنهر خبر دادهاند که اکثر آنها از نمایندگان اشراف یا کارمندان رسمی دولتی بودند.
آوازه محیط علمی سامانیان باعث
مهاجرت برخی دانشمندان به قلمرو آنان شد. خاندان علمپرور بلعمی که از مناطقی دیگر به ماوراءالنهر مهاجرت کرده بودند، پس از آنکه برخی از آنان در دربار سامانیان به وزارت رسیدند، در بخارا پایتخت آل سامان اقامت گزیده و تا مدتها بعد در آن شهر ماندند.
چنانکه سمعانی در ترجمه حال ابوالفضل بلعمی گوید: «وی از مردم بخاراست و احفاد او تا امروز (یعنی روزگار زندگی سمعانی، سال ۵۵۰ قمری) به بخارا بر جایاند».
خاندان بلعمی شاید پس از برمکیان پرآوازهترین خاندان وزیرانی باشند که نام و یادشان در کتابهای ادب و
تاریخ به فراوانی آمده است؛ البته این گذشته از والایی پایگاه افراد آن خاندان در ادب و
دانش و
حکومت،
اهتمام آنان در نگهداشت و احترام دانشمندان، نویسندگان و مورخان بوده است.
همچنین امیران سامانی از برخی دیگر از دانشمندان برای حضور در سرزمینهای خویش دعوت به
عمل آوردند؛ مانند صاحب بن عباد که در شهر ری کتابخانه عظیمی داشت که مورد علاقه فراوان او بود. تا جایی که در جواب نوح بن منصور سامانی که او را به بخارا و پیوستن به دربار سامانیان فرا خوانده بود، پاسخی معذرتآمیز نوشت، و از جمله سخنان او عبارت «برای حمل کتابهای من بیش از چهار صد
شتر لازم است»، بود.
فرمانروایان روشنرأی سامانی و وزیران و کارگزاران با
تدبیر آنها، برای انسجام و استمرار شکوه و
وحدت حکومت، به ضرورت ایجاد نظام دیوانی متمرکز پی بردند. برای انجام این مهم، تدبیر و
تجربه دبیران کارورزیده برخاسته از خاندانهای دیوانسالار کهن به یاری سامانیان آمد. این دبیران فرهیخته، با آمیزش سنتهای اداری ایرانی و مبانی شریعت اسلامی، به تأسیس آنچنان تشکیلات پیشرفته، پیچیده و کارآمدی موفق شدند که به قدرت مرکزی سامانی، سلطهای غیر جابرانه بر تمام قلمروی تحت اقتدارش میبخشید. این امر
زمینهای بسیار مساعد را جهت رشد و نمو علم و علما مهیا مینمود و همینگونه نیز شد و قلمرو سامانی به مرکز توسعه و پیشرفت علم و
فرهنگ و ادب تبدیل شد.
یکی از جنبههای شایان توجه در دولت سامانیان، وجود فرقهها و نحلههای گوناگون دینی و فکری است. با وجود اقتدار دولت و نیز نفوذ علما در دستگاه و در میان مردم، تلاشی در جهت فشار و سختگیری بر
ادیان و فرق و پیروان آنها صورت نگرفت. البته برخی گروههای دینی، همچون اسماعیلیه به اتهام داشتن انگیزههای سیاسی خصمانه، از این قاعده مستثنا بودند. در واقع اسباب دوام و
اقتدار و محبوبیت دولت، سیاست نرمش و تسامحی بود که در برابر پیروان ادیان و فِرَق گوناگون اتخاذ کرده بود. بقای این گروهها در قلمرو سامانیان، و مهاجرت برخی دستههای دینی از دیگر سرزمینها به آن دیار، نشانگر سعه صدر دستگاه سامانیان در ایجاد فضایی آزاد برای بیان اندیشه و
اعتقاد، و از طرف دیگر حاکی از غنای فکری جامعه اسلامی برای مواجهه با آرا و عقاید مختلف است. سامانیان از نیکرفتارترین شاهان بودند که ضمن دادگری و دینداری و دانشدوستی، عقیده داشتند که علم جز در سایه
آزادی بحث و آسان گرفتن و مدارا کردن، پیشرفت و رشد نمیکند.
این مورد برای پیشبرد علمی جامعه چنان ضروری است که یکی از متفکرین غربی چنین یادآوری میکند: «نیاز به زندگی مشترک و لازمه آنْ که تفاهم بود، نوعی آسانگیری و مدارا در جامعه اسلامی پدید آورده بود که در اروپای قرون وسطا شناخته نیست. نمونه این
تسامح پیدایش علم
ملل و نحل و تحقیق در ادیان گوناگون است که با شور و شوق دنبال شد».
در قلمرو سامانیان علاوه بر مذاهب گوناگون،
یهودیان،
مسیحیان و گروههای مختلفی از
مجوس پراکنده بودند.
و در برخی شهرها پیروان ادیان مختلف به نحوی مسالمتآمیز در کنار مسلمانان
زندگی میکردند؛ برای مثال در نیشابور شمار فراوانی از
اهل کتاب و زردتشیان سکونت داشتند که گفته شده، پنج هزار تن از آنان در نتیجه مجاهدتهای تبلغی ابویعقوب اسحاق بن ممشاد کرامی، پیشوای کرامیه نیشابور، به
دین اسلام گرویدند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سیاستهای فرهنگی سامانیان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۸.