سِدْر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سِدْر (به کسر سین و سکون دال) از
واژگان قرآن کریم به معنای
درخت کُنار است و واحد آن
سِدْرَه است.
سِدْر به معنای
درخت كُنار است.
صحاح،
قاموس،
نهایه،
اقرب و
المنجد آن را شجر النبق گفتهاند.
برهان قاطع ذيل لغت كُنار میگويد: ميوهای است سرخ رنگ شبيه به
عناب ليكن از عناب بزرگتر است. به
عربی آنرا
سدر گويند. و
در ذيل لغت
سدر گويد: ميوهای است معروف و بعضى
درخت كُنار را گفتهاند.
در فرهنگ عمید ذيل لغت
سدر شكل آن را كشيده و گويد:
سدر درخت كنار، شجر النبق،
درختى است تناور و خاردار بلنديش تا ۴۰ متر میرسد میگويند تا دو هزار سال عمر میكند، ميوه آن به شكل
سنجد و بعد از رسيدن سرخ يا زرد رنگ و شيرين میشود. ثمر آن
در طبّ به كار میرود و
برگ آن را پس از خشک كردن میسايند و
در حمام بدن خود را با آن شستشو میدهند.
ناگفته نماند كُنار غير از
درخت چنار معروف است.
•
(ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ) (با ميوههاى تلخ و
درختان شورهگز و اندكى
درخت سدر مبدّل ساختيم.)
معنى آيه
در «خمط» و «
سباء» گذشت.
•
(فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ • وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ) (آنها
در سایه درختان سدرِ بىخار قرار دارند، و
در سايه
درخت خوش رنگ و پر برگ طلح)
در «خضد» گفته شد كه آن به معنى خم شده و يا بى خار است.
در اين صورت
سدر مخضود
درخت بى خار يا
درختی كه شاخههايش از كثرت ميوه خم شده است. آيه درباره
بهشت و
سدر نکره است يعنى
سدر به خصوصى كه نمیشود با
سدر دنیا مقايسه كرد. مراد از آيه ظاهرا ميوه
سدر است زيرا كه راجع به سايه
در آيه بعدى آمده فرموده
(وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ) (و سايهاى گسترده.)
(وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى • عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى • عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى • إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى • ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى) (و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد، نزد
سدرة المنتهى، كه بهشت جاويدان
در آن جاست.
در آن هنگام كه چيزى (نور خيره كنندهاى)
سدرة المنتهى را پوشانده بود، چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد آنچه ديد واقعيّت بود.)
سدره واحد
سدر است. ضمير «
رَآهُ» ظاهرا به
جبرئیل راجع است يعنى آن حضرت جبرئيل را ديد «
منتهى» يعنى آخر و شايد
اسم مکان باشد يعنى محل تمام شدن. معنى آيات چنين است: «
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) جبرئيل را دفعه ديگر كه نازل میشد ديد و آن
در كنار
سدرة المنتهى بود. بهشت جايگاه يا بهشت ابدى
در نزد همان
سدره است، چشم آن حضرت
در ديدن جبرئيل اشتباه نكرد و منحرف نشد.»
از آيات همين قدر استفاده میشود كه
سدرة المنتهى محلى است و يا
درختی كه كه
در انتهاء واقع شده. اما انتهاء چه چيز؟ معلوم نيست. ايضا چه چيز
سدره را مىپوشاند؟ روشن نيست.
در بعضى آيات مراد از «
جَنَّةُ الْمَأْوى» بهشت آخرت است مثل
(فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ) (باغهاى جاويدان بهشتى از آن آنها خواهد بود، اين وسيله پذيرايى خداوند از آنهاست به
پاداش آنچه انجام مىدادند.)
به قرينه اين آيه مراد از «
جَنَّةُ الْمَأْوى» بهشت آخرت است.
و اگر
سدرة المنتهى
در آسمان باشد چنانكه از «
عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» به دست میآيد پس
در اين صورت آيه
در معراج آن حضرت تقريبا صريح است.
در المیزان گويد: از آنچه گذشت روشن گرديد كه ارجاع ضمير «
رَآهُ» به خدا صحيح است و مراد از آن رؤيت قلب است و مراد از «
نَزْلَةً أُخْرى» نزول آن حضرت است
در معراج به كنار
سدرة المنتهى يعنى آن حضرت
در اثناى معراج به
سدرة المنتهى نازل شد و خدا را با قلب خود ديد. چنان كه
در نزله اوّلى ديد.
آنگاه
در بحث روائى حديثى چند از
شیعه و
اهل سنت نقل میكند كه آن حضرت دو دفعه خدا را با قلب خود ديد و از روايات مستفاد میشود كه
سدرة المنتهى
در آسمانهاست.
ناگفته نماند نظر
علامه طباطبائی متّخذ از احاديث است و اگر احاديث نبود قهرا ضمير «
رَآهُ» را به جبرئيل ارجاع میكردند و نمیگفتند: رجوع آن به خدا صحيح است و
در احاديث و صحت و سقم آنها بايد تحقيق كرد ظهور آيه چنانكه گفته شد آن است كه ضمير «
رَآهُ» راجع به جبرئيل است.
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سدر»، ج۳، ص۲۴۶.