• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سعید بن مسیب (جایگاه تفسیری)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابومحمد سعید بن مسیب بن حزن بن ابی‌وهب یکی از اوتاد خمسه و از فقهای معروف و بزرگان تابعین در مدینه بود. وی از شاگردان امام امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) و از اصحاب امام سجاد (علیه‌السلام) بوده و از او در تفسیر آیات قرآن کریم مطالبی به‌جای مانده است.



ابونعیم اصفهانی می‌گوید: «ابومحمد، سعید بن مسیب بن حزن مخزومی از کسانی است که امتحان داد و در امتحان الهی سربلند درآمد، و در راه خدا هر گونه سرزنش ناروایی را تحمل کرد.
شخصی عابد، حاضر در جماعت، عفیف و قناعت‌پیشه بود؛ چنان‌که اسمش گویاست به وسیله انجام طاعات سعادتمند گردید و از گناهان و ناروایی‌ها دوری گزید».


ابن مدینی می‌گوید: «من در میان تابعان کسی به گستره علمی سعید بن مسیب نمی‌شناسم. -همو می‌گوید:- اگر سعید بگوید سنت چنین است، به آن بسنده کن. او در نزد من گرامی‌ترین تابعان است».
ابوحاتم می‌گوید: «در میان تابعان از او بزرگوارتر یافت نمی‌شود».
سلیمان بن موسی می‌گوید: «او دانشمندترین تابعان است».
ابوزرعه می‌گوید: «او مدنی، قرشی، ثقه و پیشواست».
قتاده می‌گوید: «من هرگز کسی را داناتر از او به حلال و حرام ندیده‌ام».
ابن شهاب می‌گوید: «عبداللّه بن ثعلبه به من گفت: اگر طالب این علم (فقه) هستی، به سراغ این شیخ، سعید بن مسیب برو».
عمرو بن میمون بن مهران از پدرش نقل می‌کند که گفت: «وارد مدینه شدم و سراغ داناترین شخص شهر را گرفتم؛ به سوی سعید بن مسیّب راهنمایی‌ام کردند».
مکحول می‌گوید: «سراسر زمین را در طلب علم گشتم، ولی با داناتر از او برخورد نکردم».
احمد بن حنبل می‌گوید: «مرسلات سعید بن مسیب جملگی صحیح‌اند، ما صحیح‌تر از مرسلات او سراغ نداریم».
شافعی می‌گوید: «ارسال ابن مسیب نزد ما حسن است». «مراد از «حسن» مورد قبول بودن است.»
ابن خلکان می‌گوید: «سعید بن مسیب بزرگ تابعان و از افراد طراز اول بود. او حدیث و فقه و زهد و عبادت و وارستگی را در خود جمع کرده و یکی از فقهای هفت‌گانه مدینه بود. وی به سال ۱۵ به دنیا آمد و در سال ۹۵ در گذشت».
ابن سعد کاتب واقدی از امام باقر (علیه‌السّلام) روایت می‌کند که فرمود: «از پدرم علی بن الحسین شنیدم فرمود: سعید بن مسیب داناترین مردم نسبت به شناخت آثار گذشتگان و در رای خود فقیه‌ترین ایشان است».
ابن سعد در «طبقات» زندگی‌نامه مفصلی برای او نقل کرده و در آن از احوال و سرگذشت شگفت‌انگیز او مطالب فراوانی آورده است.


علاوه بر اینها روایاتی در مدح و ستایش او از علمای امامیه رسیده است.
نخستین برجستگی او این است که دست‌پرورده امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) است؛ آن حضرت او را بنا به وصیت جدش «حزن» در دامن خویش پروراند. او در میان خاندان دانش و پیراستگی رشد کرد و بزرگ شد.
همچنین از مخلص‌ترین اصحاب امام علی بن الحسین زین‌العابدین (علیه‌السّلام) گردید و یکی از اوتاد پنج‌گانه‌ای شد که -بنا به گزارش فضل بن شاذان- در راه دین استوار و ثابت قدم ماندند.
فضل می‌گوید: «در روزگار علی بن الحسین در آغاز امامت وی و پیوستن به وی پنج نفر بیشتر نبودند: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیی بن‌ ام‌طویل و ابوخالد کابلی».
وی درباره امام سجاد (علیه‌السّلام) معتقد بود که دارای نفس زکیه‌ای است که نظیر نداشته و نخواهد داشت. نیز اعتقاد داشت که امام به‌سان داوود قدیس است که کوه‌ها همراه او صبح و شام تسبیح می‌گویند.

۳.۱ - قول کشی

کشّی به نقل از زهری از سعید بن مسیب روایت می‌کند که گفت: «مردم تا هنگامی که علی بن الحسین زین‌العابدین از مکه خارج نمی‌شد، بیرون نمی‌رفتند.
حضرت از شهر بیرون شد و من همراه وی بیرون رفتم. در یکی از باراندازها فرود آمد و دو رکعت، نماز گذارد و در سجده خود تسبیحی گفت که همه کائنات با او تسبیح گفتند. ما از وحشت فریاد برآوردیم.
حضرت سر از سجده برداشت و فرمود: سعید! آیا ترسیدی؟ گفتم: آری‌ ای پسر رسول خدا. فرمود: این تسبیح اعظم است که پدرم از جدم رسول خدا برایم نقل فرموده است؛ تسبیحی است که با انجام آن گناهی در پرونده انسان نمی‌ماند. عرضه داشتم: پس به من بیاموز...»

۳.۲ - قول محمد بن قولویه

نیز از محمد بن قولویه از اسباط بن سالم از امام کاظم (علیه‌السّلام) حدیثی نقل کرده است که امام، طی آن، حواریون پیامبر و ائمه را برشمردند و در ضمن آن، جبیر بن مطعم، یحیی بن‌ ام‌طویل، ابوخالد و سعید بن مسیّب را از حواریون امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) شمردند. «حواری از حوار مشتق است، به معنای صاحب سرّ و رازدار.»
همچنین از محمد بن قولویه از ابومروان از امام باقر (علیه‌السّلام) روایت می‌کند که فرمود:
از علی بن الحسین شنیدم که می‌فرمود: «سعید بن مسیب داناترین مردم به احادیث پیشینیان و فقیه‌ترین ایشان در زمان خودش بود». این حدیث با اختلافی در عبارت پایانی: «افقههم فی رایه» به روایت ابن خلکان از ابومروان نیز گذشت.

۳.۳ - قول شیخ مفید و حمیری

شیخ مفید از ابویونس محمد بن احمد روایت می‌کند که گفت: «پدرم و تعداد زیادی از اصحاب ما -امامیه- برایم روایت کرده‌اند: جوانی از قریش نزد سعید بن مسیّب بود که علی بن الحسین وارد شد، جوان قریشی به سعید گفت: این شخص کیست؟ پاسخ داد: او سیدالعابدین، علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب است».
همچنین حمیری از بزنطی روایت می‌کند که گفت: نزد امام رضا (علیه‌السّلام) از قاسم بن محمد بن ابی‌بکر، دایی پدرش و سعید بن مسیّب، نامی به میان آمد؛
حضرت فرمود: «آنان بر این امر (ولایت اهل بیت) استوار بودند».

۳.۴ - قول کلینی و ابن شهر آشوب

ثقة‌الاسلام کلینی در باب «مولد الصادق» از اسحاق بن جریر روایت کرده است که گفت: حضرت صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «سعید بن مسیّب و قاسم بن محمد بن ابی‌بکر و ابوخالد کابلی از اصحاب موثق علی بن الحسین (علیه‌السّلام) بودند».
ابن شهرآشوب در «مناقب آل ابی‌طالب» درباره کرامامت امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) روایاتی از سعید بن مسیّب نقل کرده که میزان دوستی و محبت او نسبت به اهل بیت و سطح بالای ارتباط او با سیدالساجدین (علیه‌السّلام) را نشان می‌دهد.

۳.۵ - قول محقق بحرانی

محقق بحرانی نیز -در حاشیه «بلغة الفقیه»- از سخن شیخ طوسی در اوایل کتاب «تبیان»، شیعه بودن او را استنباط کرده است.
او همان کسی است که قضیه بجدل جمال و بریدن انگشت امام حسین (علیه‌السّلام) پس از شهادت حضرت را روایت کرده که او پس از این عمل شنیع با ناامیدی از رحمت پروردگار به پرده کعبه چنگ زده بود.

۳.۶ - قول شیخ طوسی و امین

شیخ طوسی او را از اصحاب امام زین‌العابدین و یکی از پیشگامان نقل حدیث شمرده می‌گوید: «سعید بن مسیّب بن حزن، ابومحمد مخزومی از امام علی بن الحسین (علیه‌السّلام) روایت کرده (نقل حدیث نموده) است؛ او از طبقه اول رجال است».
سیدمحسن امین درباره او و دوستی‌اش نسبت به اهل بیت (علیهم‌السّلام)، حق مطلب را ادا کرده است. وی می‌گوید: «او همواره با امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) بود و هیچگاه حتی در جنگ‌های حضرت، ایشان را تنها نگذاشت».
در ادامه از ابن ابی‌الحدید و دیگران برخی گفته‌های طعن‌آمیز درباره او را نقل کرده و با روشی حکیمانه به ابطال آن پرداخته است.


ابونعیم در کتاب «حلیه» از یحیی بن سعید و او از سعید بن مسیّب نقل می‌کند که سعید درباره آیه «رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ اِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَاِنَّهُ کانَ لِلْاَوَّابِینَ غَفُوراً؛ پروردگار شما به آن چه در دل‌های خود دارید آگاه‌تر است. اگر شایسته باشید قطعا او آمرزنده توبه‌کنندگان است». گفت: «مراد کسی است که گناه و سپس توبه کرده است و باز گناه و بار دیگر توبه کرده است، ولی در هیچ مورد عمدا به گناه بازنگشته است».

۴.۱ - تفاسیر مختلف اواب در آیه

این دقیق‌ترین تفسیر آیه است؛ زیرا این آیه به چند شکل تفسیر شده است:
۱. از ابن عباس و عمرو بن شرحبیل نقل شده است که مراد تسبیح گویانند.
۲. نیز از ابن عباس نقل شده که مراد مطیعان نیکوکارند.
۳. قتاده گفته است: مراد مطیعان و نمازگزارانند.
۴. از ابن منکدر و نیز از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده است که: «مراد کسانی‌اند که بین نماز مغرب و عشاء نماز می‌گزارند».
۵. از عون عقیلی رسیده است: مراد کسانی‌اند که نماز ظهر می‌خوانند.
۶. مراد روی‌گرداننده از گناه و روی‌آورنده به خداست؛ که همین معنای آخر پسندیده است، ولی در شرایط و چگونگی آن اختلاف است.

۴.۲ - اقوال سایر علما در معنای اواب

از سعید بن جبیر نقل شده که گفت: «یعنی بازگشت‌کنندگان به سوی نیکی».
و از مجاهد چنین نقل شده است: «یعنی کسی که در خلوت گناهان خود را به یاد می‌آورد و از آن استغفار می‌کند».
از عطاء بن یسار نقل شده است: «معنای آن این است که بنده گناه کرده سپس توبه می‌کند؛ خدا هم توبه او را می‌پذیرد؛ باز گناه کرده، دوباره توبه می‌کند و خدا توبه او را می‌پذیرد؛ برای بار سوم که گناه می‌کند، اگر توبه کرد، خداوند طوری توبه او را می‌پذیرد که اثرش نابود شدنی نیست».
از عبید بن عمیر روایت شده است: «اوّاب به معنای حفیظ است؛ یعنی کسی که می‌گوید: خداوندا! گناهانی را که در این مجلس مرتکب شدم بیامرز».

۴.۳ - مقصود آیه از نگاه ابن مسیب

سعید بن مسیّب آیه را بدین شکل تفسیر کرد: «مراد؛ کسی است که گناه کرده، توبه پیشه می‌کند، باز گناه کرده، توبه می‌نماید، ولی رجوع مجدد او به گناه از روی تعمد و اراده نیست، بلکه به دلیل اشتباهی است که از او سر می‌زند».
همین نکته ظریف مقصود اساسی است؛ زیرا در آیه «الاوّاب» به کار برده شده که صیغه مبالغه است و بیانگر مبالغه در اوب (رجوع) است؛ یعنی زیاد و پی‌درپی، ولی آیا رجوع بدون قید و شرط و هر گناه‌کاری مراد است یا مقصود رجوع کسی است که از روی سرپیچی از فرمان خدا و سرکشی در مقابل دستورات او گناه نمی‌کند، بلکه گناه -به تعبیر ساده- از دستش در رفته یا هوای نفس بر او غالب شده، معصیت کرده است ولی پس از‌ اندکی متوجه اشتباه خود شده و توبه می‌کند؟! خداوند می‌فرماید: «اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ؛ توبه، نزد خداوند تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه می‌شوند، سپس به زودی توبه می‌کنند».
نیز می‌فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ؛ در حقیقت کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‌ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و ناگاه بینا شوند».

۴.۴ - معنای لمم در آیه

معنای «لمم» آمرزیده شده در آیه:
«وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ اَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْاِثْمِ وَ الْفَواحِشَ اِلَّا اللَّمَمَ اِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ اَعْلَمُ بِکُمْ اِذْ اَنْشَاَکُمْ مِنَ الْاَرْضِ؛ آنان را که نیکی کرده‌اند، به نیکی پاداش دهد؛ آنان که از گناهان بزرگ و زشت‌کاری‌ها -جز لغزش‌های کوچک- خودداری می‌ورزند پروردگارت نسبت به آنان فراخ آمرزش است. وی از آن دم که شما را از زمین پدید آورد به حال شما داناتر است».
نیز همین است؛ یعنی گناهانی که از روی نادانی و غفلت از فرد سر می‌زند نه از روی تمرّد و عناد با حق.
امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «لمم به این معناست که انسان گناهی را ناخواسته مرتکب شود و از آن استغفار کند»؛ نیز می‌فرماید: «یعنی هر گناهی که بنده مؤمن به ترک آن خو گرفته است، ولی ناخواسته مرتکب آن شود».
همچنین می‌فرماید: «لمّام این است که بنده مرتکب گناهی شود که جزو عادت و سرشت او نگردیده است».

۴.۵ - معانی دیگر لمم در روایات

در روایت دیگر آمده است: «لمم بدین معناست که بنده گناهی را بعد از دیگر مرتکب شود».
باز در روایتی می‌فرماید: «لمم گناهی است که فرد مرتکب آن می‌شود سپس تا زمانی که خدا بخواهد درنگ می‌کند و بعد دوباره ناخواسته مرتکب آن می‌شود»
این احادیث از فیض کاشانی در تفسیر صافی نقل شده است.

۴.۶ - نکته دقیق از اواب

آری، گاهی نفس بر انسان غالب می‌شود و در نتیجه آن مرتکب گناهی می‌گردد که شیوه او نبوده است؛ از این‌رو متوجه گناه خود شده، فورا از کرده خود پشیمان می‌گردد و توبه می‌کند.
بر همین منوال اگر دوباره مرتکب گناهی شد که به آن عادت نکرده است توبه می‌کند و خداوند توبه او را می‌پذیرد؛ زیرا او بسیار توبه‌پذیر و به غایت مهربان است.
این همان نکته دقیقی است که در تفسیر ابن مسیب بدان اشاره رفته است، او می‌گوید: «و لا یعود فی شی‌ء قصدا»؛ و این همان معنایی است که از صدر آیه به دست می‌آید: «رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ اِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَاِنَّهُ کانَ لِلْاَوَّابِینَ غَفُوراً؛ پروردگار شما به آنچه در دل‌های خود دارید آگاه‌تر است؛ اگر شایسته باشید قطعا او آمرزنده توبه‌کنندگان است».
تفسیر رسیده از ناحیه امام صادق (علیه‌السّلام) هم به همین معنا نظر دارد. حضرت می‌فرماید: «الاوّاب: النّواح المتعبّد الراجع عن ذنبه».
همین تفسیر از مجاهد بن جبر نیز روایت شده است.
نوّاح صیغه مبالغه و بیانگر فزونی ناله و آه است و به کسی گفته می‌شود که بر کردار خود آه و فغان می‌کند و از روی پشیمانی بر کرده خود می‌گرید و در حالی که به درگاه خداوند روی آورده است استغفار می‌کند. «عن» که از ادوات اعراض است نیز بر نهایت پشیمانی و عزم (جزم) بر کنار گذاشتن همیشگی گناه دلالت دارد.

۴.۷ - نماز اوابین

تفسیری که به نماز بین مغرب و عشاء نظر داشت، اشاره به یکی از وسایلی است که هنگام دعا و نیایش به درگاه الهی باید آن را وسیله قرار داد.
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید و به او تقرب جویید» به همین دلیل که به «نماز اوّابین» نام‌گذاری شده است.
کیفیت آن را نیز هشام بن سالم از امام صادق (علیه‌السّلام) چنین روایت می‌کند: «نمازی است چهار رکعتی و در هر رکعت «سوره اخلاص» پنجاه بار خوانده می‌شود و این نماز اوّابین است». همچنین در روایات به خواندن چهار رکعت نماز نافله بعد از مغرب، ترغیب و توصیه شده که در حضر و سفر ترک نشود.


هنگامی که -به علت سرپیچی از بیعت با ولید و سلیمان فرزندان عبدالملک- جامه از تن او بیرون آوردند تا بر تن او تازیانه بزنند، زنی گفت: «این است معنای خوار شدن».
سعید در پاسخ گفت: «از پستی و زبونی رهیده‌ام».
همچنین می‌گوید: «دست خداوند بر سر بندگان است؛ هر کس نفس خود را مقدم شمرد و تابع نفس خود گردید خداوند او را خوار و زبون می‌کند و هر کس نفس خود را بی‌مقدار شمرد، خداوند او را سربلند می‌دارد؛ مردم در سایه حمایت خداوند به انجام کارهای خویش می‌پردازند؛ اگر خداوند رسوایی بنده‌ای را بخواهد، او را از حمایت خود بیرون می‌کند و در نتیجه زشتی‌های او برای مردم هویدا می‌گردد».
نیز از سخنان اوست: «کسی که ثروت را نخواهد تا با آن صله رحم به جا آورد و امانت خود را بپردازد و از دیگران بی‌نیازی بجوید، خیری در او نیست».
از امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) روایت کرده است که آن حضرت از فاطمه (علیهاالسّلام) پرسید: «چه چیزی برای زنان نیکوتر است؟ فرمود: اینکه نه آنان مردان نامحرم را ببینند و نه مردان نامحرم آنان را». حضرت این سخن را بر پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) عرضه داشت و ایشان فرمود: «فاطمه پاره تن من است».
نیز از امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) روایت کرده است که فرمود: «هر کس تقوای الهی را پیشه خود سازد، قوی زیسته است و در دیار خویش با امنیت به سر خواهد برد». نیز از سخنان سعید است که: «چشمان خویش را از یاران ستمگر پر نسازید (وضعیت آنان چشمگیر شما نباشد)، مگر اینکه در دل از آنان بیزاری بجویید -کنایه از اینکه اگر در ظاهر ناخواسته با ستمگران همراه هستید، باید در نهان از آنان بیزار باشید- تا کردار نیک شما بی‌اثر نگردد».


او تعبیر خواب می‌کرد و بدین‌کار شهره بود؛ لذا عبدالملک بن مروان کسی را نزد او فرستاد تا درباره خوابی که دیده بود از او پرس‌وجو کند. خواب دیده بود که گویا چهار بار در محراب بول کرده است! سعید بن مسیّب گفت: «چهار تن از نسل او حکومت خواهند کرد»؛ و چنین شد؛ زیرا ولید، سلیمان، یزید و هشام که همه از فرزندان عبدالملک هستند به حکومت رسیدند.


۱. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۶۱، شماره ۱۷۰.    
۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۸۸- ۸۴.    
۳. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۷۵، شماره ۲۶۲.    
۴. ابن منیع، محمد بن سعد، الطبقات، ج۵، ص۱۰۶- ۸۹.    
۵. ص/سوره۳۸، آیه۱۸.    
۶. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، (مؤسسه آل البیت) ج۱، ص۳۳۳.    
۷. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، (مؤسسه آل البیت) ج۱، ص۳۳۵- ۳۳۲.    
۸. شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۴۵.    
۹. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ج۱، ص۳۵۸.    
۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، کتاب الحجه، ص۴۷۲.    
۱۱. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۲۷۹.    
۱۲. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۲۸۱.    
۱۳. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۱۴۳.    
۱۴. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۳۱، ص۳۰۵، شماره ۴۸۷۰.    
۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۱۶.    
۱۶. طوسی، محمد بن حسن، رجال شیخ طوسی، ص۹۰.    
۱۷. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۵۵- ۲۴۹.    
۱۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۵.    
۱۹. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۶۵.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۶۳۲.    
۲۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۴۲۳.    
۲۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۴۲۴.    
۲۳. نساء/سوره۴، آیه۱۷.    
۲۴. اعراف/سوره۷، آیه۲۰۱.    
۲۵. نجم/سوره۵۳، آیه۳۲- ۳۱.    
۲۶. فیض کاشانی، محمد محسن، تفسیر صافی، ج۵، ص۹۴.    
۲۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۵.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان ج۶، ص۶۳۲.    
۲۹. مائده/سوره۵، آیه۳۵.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۶۳۲.    
۳۱. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۴، ص۸۶، باب ۲۴.    
۳۲. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، اعداد الفرائض و النوافل، ج۸، ص۱۱۸- ۱۱۷.    
۳۳. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۷۲.    
۳۴. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۶۶.    
۳۵. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۷۳.    
۳۶. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۷۵.    
۳۷. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۷۰.    
۳۸. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۷۸.    
۳۹. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۷۸.    



محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۲۹۶-۳۰۴.    






جعبه ابزار