زیاد بن منذر همدانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبوالْجارود، از
رجال سیاسی و مذهبی نیمه اول
سده ۲ق/ ۸م، که از او به عنوان یکی از اصحاب امامان
باقر و
صادق (علیهالسلام) و نیز بنیانگذار فرقه
جارودیه نام برده شده است.
از میان انبوه منابعی که از او نام بردهاند، تنها اندکی میتواند برای ارائه گزارشی از شخصیت و زندگی او مفید افتد و خلط میان او و دیگران نیز بر ناشناختهتر ماندن شخصیت او افزوده است. در بیشتر منابع نام او به صورت زیاد بن منذر آمده است.
زیاد بن ابی زیاد، گونه دیگری که برای نام او آوردهاند،
احتمالاً بر اثر خلط با نام یزید بن ابی زیاد، از محدثان مشهور که در
قیام زید شرکت گسترده داشت،
پدید آمده است. در منابع بدو،
کنیه دوم «ابوالنجم» و نسبتهای «عبدی»
و «ثقفی» نیز داده شده که تنها نسبت اخیر در مآخذ کهن رجالی تکرار شده است
گاه نیز او را منسوب به قبیله «هَمْدان» و بهویژه از تیره «خارِف» بر شمردهاند.
اطلاعات پراکندهای حاکی از
ایرانی تبار بودن ابوالجارود وجود دارد که باید با احتیاط تلقی شود:
طوسی در
رجال بدون اشاره به تبار نیاکان، او را «مولا» خوانده است؛ سعد اشعری
از وی به عنوان «
اعجمی» یاد کرده و بعید نیست که گفتار او ناشی از خلط با شاعری به نام زیاد اعجم (د ح۱۰۰ق)
بوده باشد؛ برخی نیز، رئیس فرقه جارودیه را «خراسانی» دانستهاند.
باتوجه به اینکه ابوالجارود از ابوالطفیل عامر بن واثله (د حداکثر ۱۱۰ق/ ۷۲۸م)
روایت کرده، دیرترین تاریخی که برای تولد او میتوان ذکر کرد،
سالهای پایانی
سده نخست
هجری است، اما روایتی که در آن، او خطاب به
امام محمد باقر (علیهالسلام) خود را «کبیر السّن» خوانده است، با این تخمین سازگاری ندارد.
به هر روی، در اینکه ابوالجارود، محضر
امام سجاد (علیهالسلام) را درک کرده باشد، تردید وجود دارد؛ بهویژه با توجه به اینکه وی در روایت از امام سجاد (علیهالسلام) با واسطه
فرزند ایشان، عبداللـه
روایت میکند
و در یک مورد روایت مستقیم وی از امام سجاد (علیهالسلام)،
امکان افتادگی وجود دارد.
ابوالجارود از اصحاب امام محمد باقر (علیهالسلام) بود و از روایات بسیاری که از آن حضرت نقل کرده، میتوان به ارتباط نزدیک او با آن امام پی برد. با اینهمه وی، گویا به سبب اندیشههای خاص و عدم پایبندی به
تقیه ــ که
شیعیان در آن دوره به آن ملزم بودند ــ از سوی امام طرد شد و گفتهاند که امام (علیهالسلام) به او «
سُرحُوب» (=
شیطان کور ساکن
دریا )
لقب داده بود.
بنابر پارهای روایات مندرج در معرفه الرجال کشی،
ابوالجارود در دوره امامت
حضرت صادق (علیهالسلام) نیز به جهت حفظ عقایدش مورد
طعن و نکوهش آن امام قرار گرفت.
نگرش ابوالجارود به مسأله امامت و عدم پایبندی به تقیه او را از امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) دور ساخت و موجب شد تا به سمت
زید بن علی بگراید. برخی روایات او از زید بن علی جالب توجه است که از آن جمله
خطبه زید به هنگام خروج
و روایات و پرسشهایی فقهی و
تفسیری از زید بن علی به روایت او
شایسته ذکر است. او از یحیی بن زید نیز استماع
حدیث کرده است.
به هر روی میدانیم که ابوالجارود در پی قیام زید بن علی (۱۲۲ق/ ۷۴۰م) به جانب او گرایید،
ولی برخی روایات موجود درباره فعالیتهای او در جریان قیام زید چندان قابل اعتماد نیست، از آن جمله این روایت که او همراه با فضیل بن زبیر رسّان، در جلب حمایت
ابوحنیفه از قیام زید، کوشش کرد، ولی مقایسه روایتی که در الافاده نقل گردیده (برگ ۸ ب)، با روایت قدیمتر ابوالفرج اصفهانی،
احتمال خلط ابوالجارود با یزید بن ابی زیاد را پیش میآورد. از دگر سو، بلاذری
و طبری
در جریان قیام زید، از کسی به نام «زیاد نهدی» نام بردهاند که پس از شکست قیام،
جسدش همراه پیکر زید به
دار کشیده شده است. اینکه برخی منابع ابوالجارود را «نهدی» دانستهاند،
وان آرندونک را بر آن داشته، تا «زیاد نهدی» مزبور را با ابوالجارود یکی شمارد و چنین پندارد که ابوالجارود در جریان قیام زید کشته شده است.
ابوالفرج اصفهانی
نیز در روایتی آورده که «ابوالجارود زیاد بن منذر همدانی» در میمنه سپاه،
مشعل در دست شعار میداده است و ممکن است این گزارش به «زیاد نهدی» مصلوب باز گردد. نقش ابوالجارود در جریان قیام زید بن علی هرچه بود، در صورت پذیرش حیات او پس از قیام، از فعالیتهای او در این دوره پایانی از زندگی و رابطهاش با زیدیه و امامیه چیزی دانسته نیست.
مرگِ ابوالجارود را ابن حجر
بین ۱۵۰ تا ۱۶۰ق دانسته است و این سخن از آنجا مقبول مینماید که در میان راویانِ ابوالجارود، نامِ حسن بن محبوب
و عبداللـه بن حمّاد انصاری (زنده در ۲۲۹ق)
به
چشم میخورد. علاوه بر آنان، کسانی چون محمد بن سنان
محمد بن بکر
ارحبی ابومِخنف
و نصر بن مزاحم
از او استماع نمودهاند.
ابوالجارود در کتب رجالی
اهل سنت سخت مطعون است، تا بدانجا که روایت حدیث از وی را روا ندانستهاند.
عبارات کتب رجال امامیه نیز غالباً با نقل اقوال
ائمه (علیهالسلام) در
لعن و ذم او همراه است،
ولی ابن غضائری
متذکر شده که امامیه احادیث او را مکروه داشته و بیشتر به روایتهایی که از قول محمد بن بکر
ارحبی از او نقل شده باشد، اعتماد داشتهاند تا روایات محمد بن سنان و بدین ترتیب از شدن نقد کاسته شده است. از طرفی
ابن قولویه روایت او را در کامل الزیارات نقل کرده و
شیخ مفید وی را در زُمره رجالی میشمرد که احادیث فقهی از آنان روایت میشود. از اینرو عجیب نیست که روایات وی، در سطح گستردهای در کتب معتبر امامیه نقل شده است.
همچنین روایات فقهی فراوانی از او غالباً به روایت
محمد بن بکر ارحبی در امالی
احمد بن عیسی و نیز دیگر منابع زیدی
یافت میشود.
در مآخذ، دو اثر به وی نسبت داده شده است، یکی
اصل و دیگری
التفسیر که وی مدعی بود، مضامین آنها را از امام باقر (علیهالسلام) شنیده بوده است. اصل منسوب به ابوالجارود را کثیر بن عیّاش روایت کرده است که گفتهاند در ماجرای خروج
ابوالسرایا در ۲۰۰ق شرکت داشت.
از
تفسیر وی که بیشتر به
تفسیر امام باقر (علیهالسلام) شهرت داشته است، بخشهایی در کتاب
تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی نقل شده است.
همچنین این
تفسیر مورد استفاده کسانی چون
فرات کوفی و عیاشی
قرار گرفته است،
در حالی که اهل سنت با این
تفسیر سخت مخالفت میورزیدهاند
و
دارقطنی محدث شهیری مانند
ابن شاهین را به سبب استفاده از
تفسیر ابوالجارود در
تفسیر خود، سخت مورد نکوهش قرار داده است.
با اینهمه، طبری در
تفسیر و بعدها
حسکانی در
شواهد التنزیل به
تفسیر ابوالجارود نسبت داده است، اما اینکه خود او تا چه حد در شکلگیری این عقاید مؤثر بوده است، دانسته نیست.
کهنترین مأخذ موجود، برای شرح عقاید کلامی وی، کتاب
مسائل الامامه از ناشیء اکبر است که براساس آن، وی معتقد بود که
پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) به جانشینی
امام علی (علیهالسلام) و سپس
امام حسن و
امام حسین (علیهالسلام) تصریح کرده است.
به عقیده ابوالجارود پس از حسنین (علیهالسلام)
نص قطع گردیده است، اما امامت از فرزندان
فاطمه (علیها السلام) خارج نشدنی است. او میپنداشت هر که از فرزندان فاطمه (علیها السلام) مردم را به سوی خود بخواند، امام «مفترض الطاعه» است و بر مردم است که او را امام بدانند.
از اینرو، وی از
ابوبکر و
عمر برائت جست و آنان را غاصبان خلافت خواند.
به عقیده ابوالجارود که در این قسمت، با عقیده دیگر زیدیان مشترک است، تشخیص دقیق امام افضل، به سبب کثرت فرزندان فاطمه (علیها السلام) دشوار است و از اینرو، شرط امامت، «خروج» است. وی همچنین، معتقد بود که امام به هنگام بروز حوادث، آنچه را باید انجام دهد، به وی
الهام میشود.
دور از انتظار نیست که عقاید منسوب به فرقه جارودیه، با عقاید ابوالجارود، به عنوان بنیانگذار آن، در منابع فرقهشناختی تفکیک پذیر نیست.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعة.
(۲) محمد بن ابراهیم ابن ابی زینب، الغیبه، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۳) محمد بن علی ابن بابویه، فقیه من لایحضره الفقیه، به کوشش حسن موسوی خرسان، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۴) محمد ابن حیان، المجروحین، به کوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، ۱۳۹۶ق.
(۵) احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
(۶) محمد ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۷) علی بن موسی ابن طاووس، سعدالسعود، نجف، ۱۳۶۹ق/ ۱۹۵۰م.
(۸) عبداللـه ابن عدی، الکامل فی الضعفاء، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۹) احمد بن حسین ابن غضائری، الافادة، نسخه خطی کتابخانه واتیکان، شم ۱۱۵۹.
(۱۰) احمد بن حسین ابن غضائری، تیسیر المطالب من امالی الامام ابیطالب، به کوشش یحیی عبدالکریم فضیل، بیروت، ۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵م.
(۱۱) محمد بن علی ابوعبداللـه علوی، الاذان بحیّ علی خیرالعمل، به کوشش یحیی عبدالکریم فضیل، دمشق.
(۱۲) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م.
(۱۳) احمد بن حنبل، الملل و معرفه الرجال، به کوشش وصی اللـه عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۱۴) احمد بن عیسی، امالی (رأب الصدع)، تدوین محمد بن منصور، به کوشش علی بن اسماعیل صنعانی، بیروت، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۹۰م.
(۱۵) سعد بن عبداللـه اشعری، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، ۱۹۶۳م.
(۱۶) علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۶۹ق/ ۱۹۵۰م.
(۱۷) محمد بن اسماعیل بخاری، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۳م.
(۱۸) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بخش مربوط به امام حسن و امام حسین (علیهالسلام)، به کوشش محمد باقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۷ق/ ۱۹۷۷م.
(۱۹) عبیداللـه بن عبداللـه حسکانی، شواهد التنزیل، به کوشش محمد باقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۳ق/ ۱۹۷۴م.
(۲۰) نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، به کوشش عبداللـه جرافی، بیروت، عالم الکتب.
(۲۱) احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۲۲) خوارزمی، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن، ۱۸۹۵م.
(۲۳) ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۲۴) محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و حسین اسد، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۲۵) سعید بن هبة اللـه راوندی، الدعوات، قم، ۱۴۰۷ق.
(۲۶) حسین بن احمد سیّاغی، الروض النضیر، طائف، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
(۲۷) عبدالکریم بن احمد شهرستانی، الملل و النحل، به کوشش محمد فتح اللـه بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۶م.
(۲۸) طبری، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۹-۱۸۸۱م.
(۲۹) طبری،
تفسیر.
(۳۰) محمد بن حسن طوسی، رجال، به کوشش محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۱م.
(۳۱) محمد بن حسن طوسی، فهرست، به کوشش محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، کتابخانه مرتضویه.
(۳۲) حسن بن یوسف علامه حلی، رجال، نجف، ۱۳۸۱ق/ ۱۹۶۱م.
(۳۳) محمد بن مسعود عیاشی،
تفسیر، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، تهران، ۱۳۸۰ق.
(۳۴) فرات بن ابراهیم کوفی،
تفسیر، نجف، ۱۳۵۴ق.
(۳۵) قاسم بن محمد، الاعتصام بحبل اللـه المتین، به کوشش احمد زباره، صنعا، ۱۴۰۳-۱۴۰۸ق.
(۳۶) محمد کشی، معرفه الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
(۳۷) محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۳۸) یحیی بن حسین المرشد باللـه، الامالی، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۳۹) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م.
(۴۰) مسلم بن حجاج نیشابوری، الکنی والاسماء، به کوشش مطاع رابیشی، دمشق، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۴۱) محمد بن محمد مفید، «الرساله العددیه»، ضمن الدر المنثور، قم، ۱۳۹۸ق.
(۴۲) عبداللـه بن محمد ناشیء اکبر، مسائل الامامة، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۴۳) احمد بن علی نجاشی، رجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
(۴۴) حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، ۱۹۳۱م.
(۴۵) یحیی بن معین، التاریخ، به کوشش احمد محمد نورسیف، ریاض، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م.
(۴۶) ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوالجارود»، ج۵، ص۲۰۳۱.