زمینههای تکبر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این نوشتار به برخی
از زمینههای
تکبر از زبان
قرآن کریم اشاره می شود.
اشرافیت، زمینه ابتلا به
تکبر و خوی
خودبرتربینی می باشد.
فقال الملا الذین کفروا من قومه ما نرک الا بشرا مثلنا وما نرک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای وما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کـذبین.(اشراف
کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم! و کسانی را که
از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمیکنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور میکنیم! » )
برخورداری
از امکانات و فراوانی
مال و
فرزند، زمینه
تکبر و
غرور می شود.
ولئن اذقنـه نعماء بعد ضراء مسته لیقولن ذهب السیـات عنی انه لفرح فخور.(و اگر بعد
از شدت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، میگوید: «مشکلات
از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت! » و غرق
شادی و
غفلت و
فخرفروشی میشود... )
واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعنـب وحففنـهما بنخل وجعلنا بینهما زرعـا( (ای پیامبر! ) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی
از آنها دو
باغ از انواع انگورها قرار دادیم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان
نخل پوشاندیم؛ و در میانشان
زراعت پر برکتی قراردادیم. )
وکان له ثمر فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا(صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت، به دوستش -در حالی که با او گفتگو میکرد- چنین گفت: «من
از نظر
ثروت از تو برتر، و
از نظر نفرات نیرومندترم! » )
ودخل جنته وهو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هـذه ابدا.(و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمیکنم هرگز این باغ نابود شود!)
ولئن اذقنـه رحمة منا من بعد ضراء مسته لیقولن هـذا لی وما اظن الساعة قائمة ولئن رجعت الی ربی ان لی عنده للحسنی فلننبئن الذین کفروا بما عملوا ولنذیقنهم من عذاب غلیظ(و هرگاه او را رحمتی
از سوی خود بعد
از ناراحتی که به او رسیده بچشانیم میگوید: «این بخاطر شایستگی و استحقاق من بوده، و گمان نمیکنم
قیامت برپا شود؛ و (بفرض که قیامتی باشد،) هرگاه بسوی پروردگارم بازگردانده شوم، برای من نزد او پاداشهای نیک است. ما
کافران را
از اعمالی که انجام دادهاند (بزودی) آگاه خواهیم کرد و
از عذاب شدید به آنها میچشانیم. )
واذا انعمنا علی الانسـن اعرض ونـا بجانبه واذا مسه الشر فذو
دعاء عریض.(و هرگاه به
انسان (غافل و بی خبر)
نعمت دهیم، روی میگرداند و به حال
تکبر از حق دور میشود؛ ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد، تقاضای فراوان و مستمر (برای بر طرف شدن آن) دارد! )
تکذیب آیات خدا، علت
تکبر و غرور انسان است.
ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق... ذلک بانهم کذبوا بـایـتنا...( بزودی کسانی را که در روی
زمین بناحق
تکبر میورزند،
از (
ایمان به) آیات خود، منصرف میسازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانهای را ببینند، به آن ایمان نمیآورند؛ اگر راه
هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمیکنند؛ و اگر طریق
گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب میکنند! (همه اینها) بخاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند، و
از آن غافل بودند! )
همراهی
شیطان با آدمی، عامل گرفتاری او به
کبر و خودبزرگ بینی است.
... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا(خداوند، کسی را که
متکبر و فخر فروش است، (و
از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد.)
... ومن یکن الشیطـن له قرینـا فساء قرینا.(و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم
انفاق میکنند، و ایمان به
خدا و روز بازپسین ندارند؛ (چرا که شیطان، رفیق و همنشین آنهاست؛) و کسی که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینی است. )
علم بدون یاد
آخرت، زمینه
تکبر است.
ان قـرون کان من قوم موسی فبغی علیهم وءاتینـه من الکنوز ما ان مفاتحه لتنوا بالعصبة اولی القوة اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین(
قارون از قوم
موسی بود، اما بر آنان
ستم کرد؛ ما آنقدر
از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمیدارد!) وابتغ فیما ءاتـک الله الدار الاخرة ولا تنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن الله الیک ولا تبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین(و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را
از دنیا فراموش مکن؛ و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جستجوی
فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! )قال انما اوتیته علی علم عندی او لم یعلم ان الله قد اهلک من قبله من القرون من هو اشد منه قوة واکثر جمعـا ولا یسـل عن ذنوبهم المجرمون.( (قارون) گفت: «این
ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام! » آیا او نمیدانست که خداوند اقوامی را پیش
از او
هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر
از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان
از گناهانشان سؤال نمیشوند. )
غفلت
از آیات خدا، عامل
تکبر و خودبرتربینی است.
ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق... ذلک بانهم کذبوا بـایـتنا وکانوا عنها غـفلین.
اعتقاد
ابلیس به برتری نژاد خود، موجب
تکبر وی بر
آدم علیه السلام شد.
قال یـابلیس ما لک الا تکون مع السـجدین((خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجدهکنندگان نیستی؟!»)
قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصـل من حما مسنون.(گفت: «من هرگز برای بشری که او را
از گل خشکیدهای که
از گل بدبویی گرفته شده است آفریدهای،
سجده نخواهم کرد!»)
واذ قلنا للملـئکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس قال ءاسجد لمن خلقت طینـا.( (به یاد آورید) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید! » آنها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را
از خاک آفریدهای؟! » )
قال یـابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی
استکبرتام کنت من العالین(گفت: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با
قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟! آیا
تکبر کردی یا
از برترینها بودی؟! (برتر
از اینکه فرمان سجود به تو داده شود! ) » )
قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین.(گفت: «من
از او بهترم؛ مرا
از آتش آفریدهای و او را
از گل!»)
این پاسخی است که ابلیس
از پرسش خدا داده و علت سجده نکردن خود را بیان میکند، و آن این است که: من شرافت ذاتی دارم، چون مرا
از آتش خلق کردهای و آدم مخلوقی است
از گل. و در این پاسخ اشارهای است به اینکه
از نظر ابلیس اوامر الهی وقتی لازم الاطاعه است که حق باشد، نه اینکه ذات اوامر او لازم الاطاعة باشد و چون امرش به سجده کردن حق نبوده، اطاعتش
واجب نیست.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «زمینههای تکبر».